توهینی دیگر به آذربایجانیها با دادن «جایزه شجاعت» به مانا نیستانی

سید محمدرضا کریمی

سالیان سال است که مبارزه مدنی آذربایجانیها در ایران برای اصرار به هویت خود، برابری و حقوق بشر، توام با فشارها همچنان ادامه دارد. اکثرا" بازداشتها مرتبط با فعالیت های مسالمت آمیزی است که در حوزه مطالعات فرهنگی  شکل گرفته است. نویسندگان، وکلا و روشنفکران  بطور خودسرانه بازداشت و در معرض اعمال غیر انسانی یا بدرفتاری قرار میگیرند، شاگردانی که هنوز دوره راهنمایی و دبیرستان را میگذرانند بدلیل خواست تحصیل به زبان مادری با فشارهای دولتی چون  حبس و شکنجه آشنا می شوند.دولت با زیر پا گذاشتن همه قوانین داخلی و بین المللی در دادگاه های غیر علنی و بدون حضور وکیل و شرایط دفاع عادلانه آنها را مورد محاکمه قرار گرفته و به زندان های سنگین ، تبعید و شلاق محکوم می کند.

در ۱۲ ماه مه ۲۰۰۶ روزنامه رسمي دولتي ، روزنامه ايران، کاريکاتوري انتشار داد که در آن آذربايجاني ها را به سوسک تشبيه کرده و دستور العملي حاوي ده راه حل براي ريشه کردن اين حشره ارائه داده بود. در شهرهای آذربایجان، صد ها هزار نفر در اعتراض به اين کاريکاتور و ده ها مورد تبعيض و تحقير دولتي به تظاهرات پرداختند. اگر چه اين تظاهرات صلح آميز بود ، تظاهرات با خشونت سرکوب گرديد. حد اقل ۲۷ نفر کشته شدند و بيش از صد نفر زخمي گرديده و تعداد بيشتري از مردم دستگير شدند.

اما  در روزهای گذشته با انتشار خبر تقدیم جایزه شجاعت به مانا نیستانی از طرف شبکه بین المللی حقوق کاریکاتوریستها  به خاطر انتشار همان کاریکاتور توهین آمیز بار دیگر جامعه آذربایجانیها شدیدا" ناراحت گشته است. 

 شبکه بین المللی حقوق کاریکاتوریستها در اطلاعبه مطبوعاتی خود که در این خصوص در سایت خود منتشر کرده همچنین مدعی شده است که «معترضین آذربایجانی٬ خواستار مرگ نیستانی شده بودند؟؟؟!!! »

این جمله خود ساخته براساس کدام منبع و اساسی در بیانیه فوق ذکر شده است بسیار سوال برانگیز است. اما  آنچه که مشخص است این است که اعتراضات آذربایجانیها در همان تاریخ را با در نظر گرفتن استعمار داخلی و فشارهای ملی موجود در ایران باید بررسی  کرد. سبب اگر چه در ظاهر آن کاریکاتور توهین آمیز بود اما در واقع آن بهانه ای شد که آذربایجانیها به تحقیرها، تبعیض ها و فشارهای دهها ساله ای که از طرف حاکمیت و جامعه معروض مانده بودند اعتراض خود را ابراز بدارند.

بیش از هشتاد سال است که نقش دولت مرکزی انکار و رد چند زبانی و چند فرهنگی در ایران بوده است. هدف این سیاست شوونیستی، تحمیل کردن زبان، تاریخ، فرهنگ و شخصیت، اقلیت فارس زبان بعنوان زبان، تاریخ، فرهنگ و شخصیت مشترک تمام ساکنین ایران بوده است.

در نتیجه حرکت اعتراضی آذربایجانیها در سال ۸۵ و حرکت موجود را باید حرکتی بر علیه این سیاست نژاد پرستانه و استعماری در نظر گرفت که تاریخ ، زبان و ادبیات تحمیلی و سیستم تحصیلی موجود را به چالش کشیده و در نهایت با هدف غالب شدن بر آن به مبارزه می پردازد.

در ساحه های زبان و تاریخی، زبان آذربایجانیها منع گشته، تاریخ اشان ممنوع شده و قدرت حاکم، زبان و تاریخ خود را به جای آنها جایگزین کرده است. از طرفی دیگر خلق به کنار رانده شده با هدف بازپس گیری زبان و تاریخ خود و زنده کردن آن از این طریق برای شناخت، ایفا و اداره خویش تلاش می کند. آنها در تمامی ساحه ها بدور از تحقیر و توهینها مالک شدن به حقوق برابر را طلب می کنند.

باتوجه به اینکه اعتراضات خرداد ماه آذربایجانیها با سرکوب شدید حاکمیت روبرو شده و هزینه های سنگینی نیز داده شد اما در مقابل آن موفقیت های بزرگی نیز حاصل شد. هم در خارج و هم در داخل در شکل وسیعی ما شاهد بازگشت آذربایجانیها به هویت خود بودیم و نتیجه این است که امروز حرکت آذربایجان بزرگترین پتانسیل و قدرت را در جامعه آذربایجانیهای ایران مالک است. نتیجه این موفقیتها نیز تا حدودی سبب شده است که حاکمیت و گروههای ناسیونالیست آریاگرا که تابلویی دیگری از نابرابری اجتماعی و ائتنیکی داخلی کشیده و سالها توانسته بودند جامعه بین المللی را گول بزنند  با نا موفقی روبرو بشوند.

پس از آن اعتراضات ما شاهد طرح حقیقت های آذربایجان در خارج شدیم، تشکیلاتهای بین المللی حقوق بشری با صدور بیانیه های مختلف با سرزنش نقض حقوق آذربایجانیها در ایران از حکومت خواستند که به حقوق فرهنگی و زبانی آـذربایجانیها احترام گذاشته شود. حال لوبی گری برای یک کاریکاتور نژاد پرستانه  و وارونه جلوه دادن حرکت مدنی آذربایجانیها در بیانیه صادر شده بار دیگر نشان می دهد که این گروهها نه تنها حاضر نیستند چند فرهنگی و زبانی را در ایران به رسمیت بشناسند بلکه در مقابل  آن حرکت نیز ایستاده اند و در این راه به هرگونه لابی گری دست می زنند.

آیا نتیجه این نگرشها نیست که ما در اعتراضات انتخاباتی که به  جنبش سبز شهرت یافت شاهد  سکوت آذربایجان بودیم؟ آیا این سکوت از بیداری آذربایجانیها و تجریه تاریخی اشان خبر نمی دهد؟.آنها آذربایجانیها با دیدن این بی مهریها یاد نگرفتند که برای رسیدن به اهداف خود حرکت مستقلی باید داشت و خواستهایشان در اولویت قرار گرفته شود؟