خانم زهرا رهنورد آیا کشتار زندانیان سیاسی  در سال 67 فقط یک خطا بود؟!

 

اخیرا مصاحبه ای با زهرا رهنورد در سایت خودنویس(1) انجام شده است، لازم دیدم به برخی نکات طرح شده دراین مصاحبه بپردازم.

 

زهرا رهنورد در این مصاحبه کوشش کرده است، ماسک یک انسان کاملا منطقی را به خود  بزند و با آغوش "باز" به استقبال نقد برود. نقد را یک فرصت کاملا خوب و استثنایی برای جنبش سبز میداند. او می گوید: نقد فرصت خوبی را به انسان می‎دهد تا به اصلاحات برسیم و حتی نقد بر موسوی را هم مثبت می‎بیند، تا دچار دیکتاتوری و خودکامگی و فرعون پروری نشویم.؟!

 

به او می گویم:

چرا در سال‎هایی که همسر گرامتان در سمت نخست‎وزیر تشریف داشتند این روحیه نقدپذیری و نقدپروری را نداشتید؟ اگر در آن زمان کوچک‎ترین اعتراضی می‎شد، تحمل شنیدن صدایش را نداشتید، شخص معترض را راهی زندان‎های مخوف می‎کردید. آن زمان خیل عظیم زنانی که از حجاب اجباری متنفر بودند، دیدگاه شما و همفکرانتان در آن دوران مثل مطهری که در وصف حجاب اجباری کتابها منتشر می کردید، نقد می کردند، جایی به غیر زندان داشتند؟  

 

نیک‎آ‎هنگ کوثر از زهرا رهنورد سئوال می‎کند:

"طبیعتا خاطره‌های بسیاری از مردم از دوران انقلاب با خاطرات شما متفاوت است. بسیاری «دوران طلایی امام» را جور دیگری می‌بینند بسیاری آرمان های «امام» را برنمی‌تابند به نظر شما تاکید زیاد بر همین چیزها عامل تفرقه نیست؟"

زهرا رهنورد پاسخ می دهد:

"همه ما خاطرات فردی مان با هم متفاوت است و در عین حال مشترکاتی هم دارد. آن سال‌ها، سالهای عزت و سر بلندی همراه با خطاها و اشتباهات و تندروی هاست. این سخن من طی سی سال گذشته است. از سویی تقدیس عظمت‌ها و از سویی نق زدن برای کاستی‌ها و تند روی‌ها. به عنوان یک روشنفکر منتقد که سر در چاه دانشگاه کرده و ناله‌های خود را در آنجا ضبط کرده، یادمان باشد در تفکرو باورهای مان چهارده معصوم داریم و نه بیشتر. پس هیچ فردی را نباید مطلق کرد اصلا چرا بر اصول و ارزش‌های آزادی‌خواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟ بر قانون‌گرایی و اینکه چرا در این مقطع قانون اساسی را به عنوان محور مشترک خود نپذیریم. با این تکلمه که قانون اساسی‌ها در هیچ کجای دنیا وحی منزل نیستند و هر از گاهی دوباره بررسی می‌شوند و متمم می‌خورند. اما در عین حال ملتی متکثراز ذوق و سلیقه و فکر و باور و نژاد و فرهنگ و زبانهای متنوع به تاریخ پر فراز و نشیب خود فکر می‌کنند و آنقدر بلوغ فکری و شخصیتی دارند که اوج و فرودهای خود را درک کنند و سلیقه‌ها و اندیشه‌های خود را پی‌گیری کنند چرا فکر می‌کنید ایدئولوژی بر بلوغ یک ملت غلبه دارد؟"

 

زهرا رهنورد تاکید می کند که طبیعتا خاطرات فردی هر کس با  دیگری متفاوت است ولی مشترکاتی دارد. به عنوان یک روشنفکر منتقد  که سر در چاه دانشگاه کرده بودید لطفا اگر می شود از خاطرات مشترک‎تان با هزاران دانشجوی معترض به نظام شما و دوران طلایی امام‎تان وصدها استادی که به سیستم آموزشی جمهوری اسلامی معترض بودند و بسیارشان از دانشگاه اخراج شدند و بسیاری سر از زندان‎های مخوف اسلامی سر درآوردند، برای‎مان بگویید.

 

ما مردم عادی جامعه‎ی ایران با شما که همسر نخست‎وزیر سال‎های شصت بوده‎اید چه خاطرات مشترکی داریم؟  خانم روشنفکر منتقد  که سر در چاه دانشگاه کرده بودید شما در آن سال‎ها که در کنار همسرتان که در پست نخست‎وزیری بود، قرار داشتید همان زمانی که کل نظام شما و سران نظام‎تان که  دستان‎شان  آلوده به خون هزاران هزار جوانی که در دهه شصت و تابستان 67 به خاطر این‎که حاضر نبودند به نظامی که شما ساخته بودید گردن بگذارند، اعدام کردید و شما خانم رهنورد در آن روزها صدای‎تان در نیامد و برای من تعجبی هم ندارد، چرا که شما با کل آن نظام همراهی کردید و امروز هم، چنین می کنید.  توده های مردم با شما حافظین این نظام سرا پا ارتجاعی هیچ‎گونه خاطره مشترکی ندارند. مادری که در آن سال‎ها فرزندانش به دستور امام‎تان اعدام شدند و در گورهای دسته جمعی در خاوران‎ها دفن شدند چه خاطرات مشترک با شما و دار و دسته شما دارند؟ عروس و داماد جوانی که در شب مراسم عروسی‎شان توسط برادران پاسدارت دستگیر شدند و راهی شکنجه و زندان و مرگ شدند، بستگان‎شان چه خاطرات مشترکی با شما دارند؟ با شما که هیچ خاطرات مشترکی نداریم، حتی با فرزندان‎تان هم هیچ خاطرات مشترکی نداریم!

در آن سال‎‎ها (همان دوران طلایی امام‎تان) من به عنوان یک کودک، شاهد مراسم عزاداری جوانانی بودم، که جنازه‎های‎شان از جنگ برگشته بود. خانواده و اهالی محل برای‎شان بزرگ‎داشتی را بر پا می‎کردند، حتی شما با آن دسته از خانواده‎ها نیز هیچ خاطرات مشترکی ندارید. همان خانواده‎ها نیز می‎دانند که آن جنگ مسخره بهانه‎‎ای برای تثبیت قدرت جمهوری اسلامی و دوران طلایی امام‎تان و طبقه حاکمه (تجار  بازار)  بود.

اما در آن سال‎ها خانواده‎هایی نیز فرزندان دلبندشان را توسط  دشمن خانگی، (رهبر دشمن خانگی کسی نبود جز خمینی عزیزتان!)  از دست دادند، حتی جنازه‎های‎شان را هم تحویل ندادند. مردم کوچه و بازار را ترسانده بودند، که مبادا به آنها نزدیک شوند. اما مردم در خلوت با آن خانواده‎هایی که فرزندانشان را قداره بندان جمهوری اسلامی رهسپار جوخه‎های مرگ کرده بودند، همدردی می کردند.  

آری خانم روشنفکر منتقد دانشگاهی ما هیچ خاطره‎ی مشترکی با شما نداریم . ما در مقابل شما و دار و دسته شما قرار داریم.

شما امروز عینک اصلاح‎طلبی به چشم زده‎اید و خیال می‎کنید با دادن برخی وعده‎ها به مردم بار دیگر می‎توانید  سوار بر موجی شوید که پس از سی سال خشم فرو خورده مثل سیل مذاب به خیابان‎ها ریختند و شما تلاش دارید این موج را در مسیری بیاندازید که کل نظام‎تان عوض نشود، ولی این بار شما وهمسرتان موسوی نگهبانان آن باشید. آیا شرم نمی‎کنید که از جنایتی که در دهه شصت و تابستان خونین 67 در حق زندانیان سیاسی انجام گرفت، به عنوان خطا نام می‎برید؟ زندانیانی که دربیدادگاه‎های اسلامی‎تان در عرض دو دقیقه به مرگ محکوم شدند؟

آری خانم رهنورد امروزبرای شما که آرزوی رسیدن دوباره به قدرت را دارید، از کشتار هزاران هزار نفر در زندان‎ها  که به نظام شما یعنی جمهوری اسلامی و امامتان خمینی نه گفتند، به عنوان خطا نام می‎برید، آسان است. اما برای همه مردم ایران خصوصا خانواده‎های جانباختگان کشتار دهه شصت و تابستان 67 خطا نیست بلکه جنایت علیه بشریت است و هرگز این جنایت فراموش نخواهد شد و هرگز جنایت‎کاران بخشوده نخواهند شد.

 

سوال نیک آهنگ کوثر از زهرا رهنورد:

 "بخش بزرگی از طبقه متوسط نگاهی متفاوت به انقلاب دارد. اکثریت خاموش یا همان بخش خاکستری جامعه آنقدر بزرگ است که باید تلاش بیشتری برای جذب آن انجام گیرد. چرا پیام‌های آقای موسوی آنچنان که باید و شاید روی این گروه تاثیر نگذاشته است؟ چرا چنین به نظر می‌رسد که نگرانی عمده آقای موسوی ریزش نیروهای ارزشی است؟"

زهرا رهنورد پاسخ می‎دهد:

"هر کس حق دارد هر فکر و سلیقه ای داشته باشد و برای آن آرمان پردازی کند و در عمل هم برای تحقق آن تلاش کند. امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که شکوه وحدت رنگین کمان ملت شهر فرنگ نیست اما از همه رنگ است. و این تجربه بزرگی است. کثرت در وحدت هم فلسفی است و هم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، چرا حق نمی‌دهید در این هفت رنگ یا رنگارنگی، موسوی مذهبی دوست‌دار امام خمینی هم صادقانه رنگ خودش را داشته باشد. او که گفته است من در کنار شما هستم یعنی همین رنگی از رنگین کمان اندیشه و فرهنگ و سلیقه و قومیت‌ها و زبان‌ها. در این رنگین کمان از ارزشی‌ترین مذهبی‎ها تا باورها و نگرش‎های دیگر حضور دارند. آزادی و دمکراسی، رنگ بی‌رنگی‌هاست. "

خانم روشفنکر منتقد که سر در چاه دانشگاه کرده بودید! آیا نمی‎شد در سال‎های شصت سر از چاه دانشگاه بیرون آورده و این حق را به مخالفان جمهوری اسلامی هم میدادید؟ عجیب است وقتی که شما ادعای حقی را دارید، آن حق از آن زمان محترم شمرده می‎شود. البته بدیهی است؛ آن موقع همسر گرامتان در راس قدرت با دیگر شرکای‎تان بود و همه حق و حقوق متعلق به شما برای حفظ نظام سرکوب‎گرتان بود و به همین دلیل جمهوری اسلامی یک نسل از بهترین فرزندان کشور را با این خیال خام از بین برد که شاید بتواند به زندگی نکبت بارش ادامه دهد. امروز هم که حرف‎های "متفکرانه" می‎زنید و صحبت از حق و حقوق می‎کنید و تلاش برای رسیدن به حق و حقوق را "محترم" می‎شمارید، سببش این‎ست؛ که در راس قدرت نیستید و برای به دست آوردن کرسی قدرت و نگهداری و حفظ جمهوری اسلامی می‎خواهید عده‎ای از مردم جامعه را هم‎سو با خود کنید، اما این‎هم یک خیال بیش نیست!

خانم روشنفکر منتقد همین امروز هم که ادعا دارید که رنگ‎های دیگر را به رسمیت می‎شناسید، دروغی بیش نیست، چرا که هیچ رنگ دیگری به‎خصوص رنگ  سرخ را بر نمی‎تابید و تمام تلاش‎تان این‎ست که این رنگ را که همان رنگ هزاران هزار زندانی سیاسی دهه شصت و 67  که به دستور امام خمینی که موسوی دوست‎دارش است اعدام شدند، در میان مردم پایه نگیرد. این تلاش را هم در داخل می‎کنید و هم در خارج.

 

 خانم روشنفکر منتقد با کمال هوشیاری قصد آب کشیدن از چاهی را دارد که سرش در آن خم بوده ولی غافل از این‎که با هیچ آبی جنایت بر علیه بشریت پاک نمی‎شود. دیگر هیچ چاهی آبی به شما نخواهد داد، که آب تطهیر برسر سران رژیم جمهوری اسلامی  در سالهای شصت بریزید. دیگر همه‎ی چاه‎های شما خشک شده است. در اعتراضات سیل‎آسای مردم گیر افتاده‎اید و دست و پا زدن بی فایده است.

خانم منتقد روشنفکر باید بگویم که خانواده‎های قربانیان سالهای شصت و به ویژه تابستان شصت‎و‎هفت بارها اعلام کرده‎اند: «نمی‎بخشیم و فراموش نمی‎کنیم!» آیا قصد داری در رنگین کمان اندیشه و فرهنگ و آزادی این حق را از آنان سلب کنی؟؟

 

سوال نیک آهنگ کوثر از زهرا رهنورد:

"آیا هیچگاه به خاوران رفته‌اید تا به خانواده‌های کشته شدگان سال‌های ۶۰ و خانواده‌های اقلیت‌های مذهبی که عزیزی را در آنجا به خاک دارند تسلیت بگویید؟ اگر نه فکر می‌کنید کی چنین کنید تا فاصله‌ها کمتر و کمتر شود؟"

زهرا رهنورد پاسخ می‎دهد:

"کاش ایران بودید و در جریان محیط پلیسی و خفقان قرار می گرفتید! فکر می‌کنید من روی صندلی تابدار با لیوان آب میوه‌ای در دست پا روی پا انداخته ام و دارم کتاب‌های هری پاتر می خوانم یا حسین کرد شبستری را حفظ می‌کنم. فکر می‌کنید شما در سپهر آزادی‌خواهان و ما هم پالکی بی‌خیالان و یا در کنار جنایتکاران هستیم؟ حاشا و کلا که چنین نیست همه ما یک خانواده‌ایم. زندانی داده، دردمند و مصیبت دیده و شناخته و شکنجه شده و هزینه داده. در گورستان‌ها  به سوگ نشسته و در مرگ و شهادت جوانان و عزیزان‌مان داغدارو سیه‌پوش. شما هم سری به ایران بزنید و با ما باشید یا حداقل با خواندن بیوگرافی‌ها و با در جریان قرار گرفتن از مصائب ما از باتوم برقی خوردن‌ها از گاز فلفل اختصاصی برای چشم و ریه‌های مجروح و از بازجویی های خیابانی و ترور شخصیت‌های روزنامه‌ای و دیجیتالی در جریان مصائب ما قرار بگیرید  تا جنبش سبز را تنها نگذارید."

 

زهرا رهنورد از محیط پلیسی و حفقان ایران می گوید! این محیط پلیسی و این اوضاع خفقان از روزی که جمهوری اسلامی شما به قدرت رسید، به جامعه با زور و زندان و کشتار تحمیل شده است. و شما تازه یادتان افتاده است!

زهرا رهنورد که در این دوره از زمان سرش را کاملا از چاه دانشگاه بیرون آورده است، خودش را با کسانی که فرزندانشان را در سالهای نخست وزیری همسرش از دست داده اند "یک خانواده" می داند، "دردمند و مصیبت‎دیده" می‎داند.

 

باید به شما با صدای بلند اعلام کنیم که  نه نسل گذشته و نه نسل ما با شما و شرکای اصلاح طلب‎تان یک خانواده نیستیم. نسل ما ادامه دهنده راهی است که نسل گذشته همان نسلی که نظام شما قتل عام‎شان کردند، هستیم و عزم کرده‎ایم که پیام زندگی و مرگ آن عزیران را که همانا ساختن جامعه‎ای بدون زندان و زندانبان، بدون ستم و استثمار است تا به آخر به پیش بریم و برایش از جان مایه بگذاریم.

زهرا رهنورد می‎خواهد مبارزاتی که در سال گذشته در جامعه به‎وجود آمد را به نفع خود و دارودسته سبزپوش مصادره‎ کند. غافل از این‎که بسیاری از شرکت کنندگان در آن مبارزات شورانگیز برای رسیدن به جامعه‎ای مبارزه کردند که  هیچ زنی به‎خاطر زن بودنش مورد ستم قرار نگیرد. هیچ زنی مجبور به تن فروشی نشود. حاصل کار کارگران  به جیب یک عده قلیل نرود، همه بتوانند با آزادی و برابری زندگی کنند.

خانم روشنفکر باید بگویم جوانه‎هایی که سال 88 درخیابان‎های تهران و سایر شهرستان‎های کشور پرپر شدند، برای جناحی از رژیم که قصد زنده نگه‎داشتن دوران طلایی امام را دارد به خیابان‎ها سرازیر نشدند. بلکه این شکوفه‎ها؛ فرزندان، خواهران و برادران همان جانباختگان عصر طلایی دوران امام‎تان بودند  که برای نابودی کل نظام برخاستند. آیا نشنیدید؛ این فریاد رسا را که:«انتخابات بهانه است، کل رژیم نشانه‎ست!»

 

پری قدمی 

2010-09-29

parighadami@hotmail.co.uk

 

http://pariqadami.wordpress.com

 

 

 

 

پی نوشت‎:

1 - http://www.khodnevis.org/index.php?news=9197

لینک مصاحبه ی اختصاصی خودنویس با زهرا رهنورد