فدرالیزم مساوی تسطیح قدرت نیست ـ اما:

 

این اما براستی تصادفی نیست که آقای داریوش همایون بعد از آنهمه سالهای بلند سرسپردگی به خوان یغما ,در دربار همایونی ازسفره ی مردم به غارت رفته,هنوزقابلیت ژرفش و تحول اندیشه ی امروزی را نیافته و نداشته باشد وگمان وی در هر پیله ای که این خوانش خودبین قرار گیرد از افکارش همان برخیزد که قبلن در آن جا کپک زده بود. ظاهرن لیبرال دموکراسی امروزی او همان تفکرهموزن مرتجع سلطنت دیروز وبساط جنایت حکومت اسلام امروزی است که هردوی این خاستگاه ِکودن و عقب مانده, خود را قیم ایران و ملیت های گسترده ی آن می دانند و به کمتراز تمامیت آن نیز به هیچ قیمت راضی نیستند.

این گونه نگرش , گرایش ها ودعاوی که در بخشی از جریان های اپوزیسون راست ملی ولیبرال به ویژه ناسیونالیست های ِسلطنتی شکم سیربه صورت متفاوت ـ هر از چند گاهی طرح می شوند ,پدیده ایست کهنه و مزاحم که به دوره ی از افکار عشیرتی ,ملوک الطوایفی وقهرمان ـ رهبر پروری تعلق خاطردارد که همگی آنان غرق درتوهم اعصار شاه :  " سایه ی خدا" و خمینی: "امام ِخدا" ست بوده و متاثر هستند  ـ اینان امروزازآن تصور غلط بااستتار لیبرالیسم , همان گرایش اجتماعی ـ طبقاتی رااز آقای داریوش همایون و جریان جدیدش ظهور داده اندکه ماآنراازجریان مطلوب قبلی اش: سلطنت ِمشروطه و...می شناختیم ,حرف های امروز تکرار ادعا های گذشته است وتغیر کیفی نکرده است وبقیه ی داستان را همه میدانیم.

اما این بیماری فرهنگ تمامیت خواه ,گرایشسیت پیر و فرتوت و دست و پا شکسته و خونین در سطح جهان و بویژه درایران ازحداقل صدساله ی گذشته که ازچندین مرحله ی مبارزات آزادی خواهانه ودمکراتیک کشور, جان بدربرده , اماهنوز مترصد ودر تقلاست تا شاید , در فرصتی مناسب برموج و طغیان همگانی در شرایط عدم تعادل رژیم اسلامی سوار ودوباره همراه با زمان شود.اماآیا این خروس خوان نشانه ی صبح امید این آقای همایون است ؟ـ نه ممکن نیست؟!

مشکل امروز ایران همچنان گذشته , مشگل تمرکز قدرت و ثروت در دست عده ای قلیل است که خود را صاحبان ایران می دانند . در حالی که ایران کشوریست پهناور با گسترده ترین ریشه های تاریخی ,ملی ,مذهبی و فرهنگی که تنوع هرکدام از این ویژگی ها در اعماق ِتعلقات آگاه وناخودآگاه هر کدام ازآنان ودرهرگوشه ای چه ایران ویا دیگر ملیت های جهان جای مهمی دارد که داشتن این حق طبیعی را برای زندگی مسالمت آمیز با دیگر ملیت ها ودر اتحاد آزادانه و آگاهانه درکنار هم و با نام مشترک ایرانی ضروری می سازد.اما تناقض امروزدر کشور ما,عدم تقبل وامکان فهم خواست و مطالباتیست عقب مانده که ناگزیرباید به آن امروزپاسخ روشن داد.در هر دو دوره ی "شاه و شیخ" علاوه بر زور وسرکوب علیه این حق مسلم"تعین حق سرنوشت " ,شرایط ذهنی جامعه هم مهیا نبوده وملیت های کشور ما نیزتا کنون  فرصت بروز عینی و ذهنی آنرا نداشته ونیافته اند ومشکل همبستگی آتی کشور ما هم, همین است,که باید از همین جا شروع کرد, تا جنبش فدراتیو وبه حق ملیت های ایران سر به بیراهه نکشد.باید به این موانع همبستگی "تمامیت خواهان" گفت که ایران مال همه ی ایرانی هاست خارج ازهر نوع تعلق ملی ,نژادی , مذهبی و فرهنگی , ایران و ملیت های آن خود را کمتر از آقای همایون ها ایرانی نمی دانند و اصلن نیازی به قیم ندارند. 

در کشور ما تجربه ی تعدیل وتسطیح قدرت سیاسی بین جریان های عملن موجود اجتماعی ( استانی ـ ملی ) که اغلب وابستگی نژادی ـ ملی , زبانی ,فرهنگی ومذهبی مشترک دارند ـ وجود خارجی نداشته و بیتردید هر گونه ادعای به حقی از طرف هر کدام از ملیت های"استان ها"ی ایران با انگ تجزیه طلبی همراه بوده وهمیشه نگرانی ناسیونالیست ها را در چنین بحبوحه های تاریخی عبور از گذشته , خود را نشان داده و دردا همیشه در برابر این حق مسلم ,ایستاده و ارتجاعی عمل کرده است.به دو تجربه ی پر غرورولی سرکوب شده ی جنبش ملیتی"خیابانی در آذربایجان ـ قاضی محمد در مهاباد کردستان"نگاه تاریخی بی طرف کنید و ببینیدآیا آنها بر اساس منابع موثق تاریخی دعوی تجزیه طلبی داشته اند که آن فرجام تلخ و خونین نصیب خود و ملیت شان شد؟درمقابل اماـ دراین کشوربه دلایل بسیاری ـ استعداد شکل دهی به قلدری ودیکتاتوری وتصاحب قدرت سیاسی در دست بخش کوچکی از جریانی در مقابل جریانهای دیگر را با حمایت های دول خارجی براحتی ممکن ساخته و جنگ های قدرت برای ثروت بیشتر, تا به امروز, گواه این دریافت واقعیست و این گردن کشی ها ی متنوع هم لزومن همیشه از طرف شونیسم فارس صورت نپذیرفته  , بلکه عمدتن در همراهی با بخشی از صاحبان قدرت وثروت ملی ـ مذهبی در ولایات غیرفارس نیزهمراه بوده است که نباید از آن غفال ماند !

اگرباور کنیم که تمرکزقدرت , فساد می آفریند وآن, فقط در غیاب اراده ی توده ای متصور است , که البته تا به امروز در ایران چنین بوده است؟ در آنصورت می توان راه حل این معضل را با حضورودخالت تمام شهروندان(ملیت ها)ی هر کشوری و از جمله در ایران بدون هیچ نگرانی ازامکان پراکندگی ویا ترس از زمینه ی تفکر بشدت ارتجائی تجزیه طلبی ,به بررسی و نرمش اصولی پرداخت وبه تبع گام در راه آینده ی فدراتیو آزادانه ی متحد وآزاد ورنگین نهاد !

از طریق این روش"فدرالیزم"حکومت مرکزی برآمده ازاراده ی خودمختاری های محلی می شود ونه برعکس ,آنچه ما تا به امروز از هر دوحکومت گذشته و حال می شناسیم. اوناگزیر به دادن اختیارات منطقه ای به هراستانی است که ازآنها نیرو ومرکزیت یافته است.خودمختاری ها ی محلی هم در منطقه ی خود وظایفی دارند که با اراده و طرح مستقل خود آنها بدون دخالت حکومت مرکزی, به پیش برده می شوند. وهمین طورالاآخر... در چنان شرایط وروش ِحکومتی, دیگر ضرورت بحث و جدل بر سرحق آموزش به زبان محلی بی معنی ست,چه رسد به جرم ویا انگ غیر اخلاقی وغلط تجزیه طلبی , که تا کنون ازطرف ناسیونالیست ها,اینگونه با این حق ساده ی انسانی برخورد شده است.در صورتیکه اصولن این خواست همگانی در کشور ما,هرگز مخل اراده ی دیگرهموطنان نخواهد بود, زیرا خود آنها هم کاملن برابر حق چنین انتخابی رادارند!ودرنتیجه این خواستیست کاملن عمومی و منطقه ای و پاسخ به آن نیز زیررای واراده ی مستقل خود ملیت هاست که بایدآن ها به حل و فصل موضوع خود بپردازند و نه حکومت مرکزی؟ خوب کجای این کار غلط , پیچیده و مشگل زاست؟ازدل چنین استعداد ِ تقسیم و تعدیل ِقدرت ِتصمیم ِمرکزی,کمترین آسیب سیاسی[داخلی و خارجی] متوجه کشور و تمامیت ارضی آن است واصولن امکان سربرآوردن " شاه ها و خمینی ها"دیگر بار, بسادگی گذشته متصور نیست و این بزرگترین و حیاتیترین ابزاریست در دست تمام احاداین کشوروبرای حفظ این دیاراز ستم کاران و فریبکارخود با عنواین نخ نمایشان.این رانیز بگویم که فدرالیزم مساوی تسطیح واقعی قدرت سیاسی نیست ,اما زیر ساختی ضروریست برای ساخت و عبور ازتظلم گسترده وپایه ای تحکیمی برای مبارزه ی مسالمت خویانه برای حق زندگی و آموزش وپرورش برابردر مقابل بیعدالتی سرکش.

همه ی ما به وضوح میدانیم که مناسبات سرمایه داری به تعلقات ملی پرهیزگاری نداشته و سرمایه داران محلی مقدم ترین عناصر چپاول ملیت های خود بوده وهستند وگرده ی همه ی ستمکشان فقیر به اشکال متشابه ای زیر شلاق سرمایه داران بی رحم هر منطقه است واینان قبل از سرمایه داران دیگرملیت ها از خون هم خونان ملی خود ارتزاق می کنند.

بله:نفس فدرالیزم برای شکستن زور ِزورمداران وعبورازساختارآریستوکراسی ملی ـ مذهبی و قیم مآبی ناسیونالیست ها ی خودرای بسیار حیاتیست , اما کافی نیست.

اگر خطری درآینده ی پیش روی ـ کشورماایران راتهدید کند ,یکی ازمهمترین آنان و ابزاراین نگرانی ,تلنبار سرمایه و گسترش فقروتضاد طبقاتی ناشی از آن از یکسو, از طرف دیگراستعداد ستیزناک وبالقوه ی خشم در نگرش آقایان همایون هاست ,ناشی ازعدم درک و فهم حق تعین سرنوشت , حتا در صورت وجود چنین ستیزهای افراطی  با آن, شایدتا سرحد جدائی کامل نیزبینآنجامد ـ زیرا که این حضرات هنوزالتفاتی به این ضرورت تاریخی نداشته وراه حل آنرا که ما طرح می کنیم نمی پذیرند.وفاجعه درست در همین جاست که پاسخ وعبورازآنرا برای این تنگ نظری ملیون سخت وشاید غیرممکن می کند. حق خود مختاری های محلی , ناشی ازقدرت های فوق مرکزی تاکنونیست , که آنها پس از تصاحب قدرت , دیگرنیاز به پاسخ به پایه های قدرت خود نداشته اند و این همان خلا اصلی ست که باید با دقت و بردباری سیاسی و نه تحریک و تعصب کور ملی ـ و بدتر از همه زوروقهر مرتفع شود. اندکی دقت ابتدائی به سرکوب های خونین گذشته و حال ودلایل آنهمه تبعیضات واجحافات و مصیبت های تاکنونی برملیت های این سرزمین  , به ما کمک خواهد کرد که بسیارهوشیارانه ترازگذشته به این مقوله کوچک ولی اساسی توجه و عوامل پیدائی آنرا که فقط  برانگیخته ازتراکم قدرت تک قطبی ست شناخته وفرصت بازیابی و باز پروری آنرادرآینده ی ایران به هیچ دعاوی یکسویه وجزم گرا ندهیم. بخصوص در کشوری مثل ایران با این منابع عظیم سوخت فسیلی "گاز و نفت"که هر جریان سیاسی ایرا برای تصاحب آن وسوسه می کند وبه همین خاطرحضوربلفعل ِ توان ِ تاثیرسیاسی همه ی شهروندان(ملیت ها) برای حفظ وبهره بری از این ثروت ملی حیاتی ست.بدون این تاثیرو دخالت عمومی وکنترل آن بود که توان مالی عظیم شاه قدرت بلامنازع شاه می شد و همینطور بدون این زمینه ی مالی خمینی هم آن خمینی نمی بود که جنگ و تداوم هشت ساله ی آنرا برای خود موهبت الهی ببیند که می دید . زیرا تامین هزینه ی آنچنان جنگی "مگردرهر دو کشور نفت خیز ـ ایران و عراق "وگر نه برای هیچیک از کشور های غرب ثروتمند به سادگی میسر نمی بود . وظیفه ی ما در برابر دشمنان خارجی هشیاری ومبارزه متحد است ,اما در داخل, حفظ و تامین منافع عام وتعدیل امکانات رفاهی و زیستی وتربیتی وظیفه ای همگانی و تعطیل ناپذیر است ,داشتن برابراین نعمات کشور ما را صاحب شهروندانی آگاه و توانا خواهد ساخت که شکستن برج غرور ملی آنان با هیچ وعده وتوطئه ای ممکن نیست و خود این توانائی های ملی ومردمی می تواند با دخالت خود , ازتکرارآن چنان فاجعه های کوچک وبزرگ خونین قبلی تاریخی جلوگیری کند!؟

 

بهنام ـ چهارم اکتبر 2010