با
قدم ِقرص زنان
درجنگلی
که آبروی
آسمان , نام اش
در
سرزمینی که
خدای خسته
وخفته پاسدار
ِ نان اش
در
قانونی که
فقیه
طناب و مذهب ,
چوبه ی دار اش
تحمیق
وتنبیه ِ
مظلومیت ِآدم
ـ نیات ِ پنداراش
تحقیر
ِ زمان وحرکت ,
یگانه فتراک ِ
برهان اش
خرافه
ودروغ و ریا وتقیه,
بانی ِ
بنیاداش
اعدام
و تجاوز
وخشونت وشلاق,
اِعمال ِ
وجدان اش
زندان
و زنجیر وناله
و زاری , همزاد
ِافکاراش
لقمه ی
دهان ِیتیم و ندارـ
نردبان ِکاخ
اش
باریک
وهم ِ علوم
انسانی ,
بهانه ی طغیان
اش
سرور
ِمهر
وپایکوبی
عاشق , دشمن ِ
جاودان اش
و در آن
ماتمکده :
رقص و
نوای ِزندگان,
گناه والحاد
اش ـ
آواز
وشادی ِزن ,
کفر ِشیطانی ـ
اراده ی انتخاب
ِ او , مایه ی
سنگسار اش
برسر ِ
زن زدن ـ بی هشداروحاشا!
تابوده
واینک
افتخار
ِ سروده ی
نسوان ِ قرآن
اش ؟!
+++
از
کاسه لیسان ِ
تاریخ شناس می پرسم ,
بگوئید :
چگونه
ممکن است آزادی دین
وحق هر وجدان؟
بی نجات
معصومیت وحفظ ِمنش ِ
انسان ـ
از دست
این دزدان؟
مگر می
شود ـ
مگرمی
توان
مصون
ماند از دندان
ِ این همه گرگان؟
براستی
توان چه کسی
میداندارش
است ؟
نه هیچ
کس ,
خیال
نبافید , بس
است.
کدام ِ
راه ِراه ها ـ
چاره ی ماست؟
نه مگر
با هم؟
تنها
نه مگر قیام ؟
قیام ِ
قیام ها,
با
فریاد ِ یکایک
جان بر لب ها ؟
با قدم
ِقرص زنان ,
به همت
ِنسل ِ جوان
با قلم
,با اندیشه
ورزان ,
کارگران
مزد
بران ـ
رنجکشان
,هنروران
با سنی
ِ کرد و
بلوچ وترکمن
با ترک
و عرب ـ با هر
کسی با هر
مرام
با همه
ی ناراضیان با
شیعیان
مهربان
علیه
این هیولا ی ِ
زمان
علیه ِ
دین
ِزور و ظلم ,
باید
کنیم همه قیام
چاره
نمانده غیر از
این
در یک
کلام , با یک
دهان
شورش
قیام شورش
قیام
قیام
قیام قیام
قیام
پنجم نوامبر2010 ـ بهنام