« زن وحق مرد بارگی» !

 

متاسفم که من در عصری زندگی می کنم که در این دوران مردانی هستند هنوز استعداد ِفهم حق برابررا درک و کشف نکرده اند! متاسفم که من مردهستم و برای تغیر این همه نابرابری ها که بر بشریت مظلوم در اشکال بسیار پستی اعمال می شود, کارچندانی را ـ مگر جزدر دایره ی خصوصی ام ـ برای اثبات و باور به تساوی حقوق انسان هاو ارج آن, نمی توانم بیشترازآن موثروکاری آنجام دهم ومتاسفم که همفکرانم نیزبا وجود این همه تلاش های بی شائبه یشان نمی توانند برای زدودن ِ این سیستم وحشی به تنهائی , کار چندان اثربخشی رادر کوتاه مدت ـ برای تغیر و تبدیل این قوانین ِقضائی ِآئینی ِخونریز, عقب مانده وکهنه به پیش ببرند.

ترجیح می دهم بیش از این مقدمه چینی نکنم و بروم سراغ اصل مطلب که مثل یک حالت سمج روانی ناشناس بعد ازکشتن «شهلای عاشق»توسط این قوم وحشی حاکم که دچارش شده ام و رهایم نمی کند,شاید آرام بگیرم.

 

همه ی ما واژه های متعددی را که در راستای توضیح ویژگی حق منحصر به مردان و مردانگی هستند را می شناسیم از آن جمله مثلن : برابری , برادری ـ حالا چرا نه برابری , خواهری و تا کی باید تحمل چنین فرهنگ مردسالاری آورد و این که انقلاب فرهنگی , علیه سنت مروج نابرابری را کدام نسلی با آگاهی وشهامت بطور جدی و عملی ـ حالا چه در فضای خصوصی و خانوادگی و یا در پهنه ی اجتماعی به دوش خواهد کشید , تا بشود ریشه ی بخش بزرگی از فجایع وناخوانائی ها را در اجتماع انسانی امروز خشکاند وروشی را پیش برد که در آن شاهد چنین جنایات و کشتار دولتی تحت عنوان درس عبرت برای اصلاح و پاکسازی اخلاق , که بی رحمانه بیشتر علیه زنان بکار می رود , یعنی هر دو پدیده ی زشت مزاحم : مردسالاری و اعدام را با هم برای همیشه دفن و یا لااقل در حوزه ی فردی و آرام آرام با همت و بردباری آنرا مورد دقت قرار داده و سازش ناپذیر همه جا برای کسب وساختن اش تلاش کرد.

 

زن بارگی :

و اما این واژه هم از آن واژگانیست که در فرهنگ ما فقط  برای مردانی وجود داشته و ساخته شده است: که آنان تمایل بالائی به قول عامیانه به(زن بازی دارند) یعنی شامل حتی مردانی می شود که متاهل هستندوبی شرمانه برای خود به عنوان مرد حق جدا در کامیابی بیشتراز زنان رادارند وبه ویژه از زنان جوان مثل زنان خودفروش یا در روابط پنهانی و هم بستری با زنان بیگانه ویا حمایت دولت اسلامی از فحشای رسمی تحت عنوان صیغه و یااز آن هم بدتر : دادن حق تعدد زنان رسمی به مردان هرزه وحمایت از مردان عمدتن متمول زن باره, تحت قوانین به شدت زن ستیز اسلامی ,دشمن پاکی وحقظ کیان عشق ومهرورزی که این خود به تنهائی عامل اصلی ویرانی خانواده هائی بوده و هست که بخش ذکور اینان برای خود حق مجزای مردانه قائل بوده و همین حالا برای تکرار جنایات علیه شهلا ها ی معصوم و مظلوم آتی , که تن به این نابرابری جنسی نخواهند داد در حال زمینه چینی و بر پائی آگاه ویا ناآگاهانه ی طناب دارو یاسنگسار انان می باشند.

 

مردبارگی:

اگر چه که در فرهنگ لغت فارسی ما چنین واژه ای را نداریم و من نیز با هرگونه حق نا معقول و متمایز: (زن باره و  یا  مرد باره ) این واژه ی مسخره ی من درآوردی خودم که با مرام من نیزمنافات جدی دارد ـ مخالف هستم ! اما این حق را برای خود اصولی می دانم که از چنان مردانی که این چنین فکر می کنند به پرسم :  چرا این مردان : پدران , برادران  , شوهران,عموها, دائی هاو... به زنان ,دختران,خواهران ,دخترعمو وخاله های و...خود حق : مردبارگی رانمی دهند؟

غیر از این است که خودخواه وترسو هستند و می ترسند که زنان و...خود را به عنوان کالا ئی که آنهاصاحب اختیار ومالک آنها هستند را از دست بدهند؟ غیر از این است که این قوم هوسران , زنان خود را دست نخورده و فقط برای ارضای خواسته های جنسی و نه بیشتر خود می خواهند؟ خوب انصاف بدهید در چنین خانواده هائی که هیچ چیز جز روابط همبستری و زنانگی زن برای این مردان, نقش و اصل دیگری را بازی نمی کند ـ چرا زنانشان باید متعهد به این چنین مردانی بوده و مانده و به حقظ کیان شریف خانواده ملزم باشند ؟ و بازهم می پرسم چرا؟ اگر تعدد زنان برای مردانی چنین, لذت بخش است ! چرا زنانشان مردان هم بستر مورد نظر خود نداشته باشند ؟ هر کسی , ویا ادعائی «زمینی و آسمانی»که حق داشتن این فرهنگ حیوانی را فقط برای این مردان ِپلید می داند , نمی تواند و حق ندارد او  ـ آن کس و هم آن دعوای همه زن ستیز ـ که دشمن زیبائی ِ دل  وانسانیت ِآدمی هستند, بیش از این فضای جامعه ی انسانی را با ولع و آز کثیف خود محور وقوانین وباورهای ضداخلاقی وارتجائیشان بیالایند,  برای من ایجاد این مرزو حراست از آن , تنهاترین و یا مهمترین ملاکیست برای ادعای برابری طلبی , آنهم برای این مورد بخصوص که عمری دراز دارد  و در این اصل ـ بی حیائی وبی شرمی حمایت رسمی حکومت دینی که اندکی همدردی با زنان بزرگوارمان نداشته و نخواهد داشت,مبارزه با فرهنگ ارتجاع و سعی درجایگزینی روابط مساوی را همیشه و همه جا صدچندان ضروری و حیاتی  می کند.

 لازم می دانم یادآورشوم:  فاجعه ی میدان کاج ِ سعادت آباد را! ودلایل این همه قتل های ناموسی را و نه تمرکز بر معلول ها را !؟اگر ما نتوانیم در روابط اجتماعی خود استقلال اصالت وجود وفردیت را بدون جنسیت و برابری ایجاد کنیم ـ هرگز قادر نخواهیم بود به توانائی و حدی از استقلال عاطفی و عقلی برسیم که در آن: زنی شریف و شیدا همچون شهلای معصوم که عشق و نیاز پاک وطبیعی و انسانی خود را نثار مردی کرد,که اواز این زن عاشق فقط زنانگی را کشف وخواسته بود و این زن قربانی هرزگی مردی شد که قطراتی اشک هم در جدائی ,سزاورش نبود چه رسد به این مرگ فجیع! و یا عکس آن, مردی با ضربات کاردمی میرد , بخاطر رابطه ی آن مرد ِمقتول با زن و یا دوست دختر او, ویابه هر دلیل !؟ من با قوانین استثنائی حالا کار ندارم زیرا در این مورد بکارم نمی آیند ,موضوع بسیار گسترده و دردآوراست.اگر شهلا و شهلا ها در دوران ابتدائی شکلگیری شخصیت انسانیشان امکان  همه جانبه ی سالم ِآشنائی و کسب و کشف تجربه ی جنس مخالف خود را بطور طبیعی وبدون محرومیت های متنوع جاری دینی ومردسالار یافته بودند آیا متصور بود که اووهزاران انسان همدرد مثل او, غافلگیر طناب دارویا دچار رگبار سنگسار پاسداران بی آبروی ِتبعیض شوند؟ چرا شهلا بدین سادگی فرصت زندگی را در چنین بازی و حادثه بی معنی ای , آنهم به خاطر : مردی دله و هرزه , که فقط استعداد انسانی اش معطوب به توپ زدن و پول درآوردن و از قبل آن امکان هوسرانی بیشتر را یافته بود را به باخت قماری ساده لوحانه گذاشت؟

 

اما سهم قساوت قضا و بی رحمی در حکومت دینی زن ستیز و فرصت طلبی کشتار وترور رسمی رژیم مرگ سالار اسلامی, برای ترساندن مبارزان زندگی وآزادی و برابریخواهان روابط سالم زن و مرد  به هیچوجه, بهانه ودلیلی از خاطر ما فراموش نخواهد شد .به نام یک انسان برابری جوتا روزی که توان دارم علیه مجازات اعدام به هر دلیلی و تحت هرعنوانی اقدام اعتراضی , محکومیت آن و بی تردید در هر فرصتی خواهم نوشت. بسیاری از این قربانیان جهل اسلامی,درهر کجا دنیای اسلام که باشند و تحت همین قوانین قصاص ویا حد,به مرگ محکوم شوند گناهشان این بوده که در ایران و در عصر حکومت خدا و سرزمینی مشابه و بلازده همسان کشور ما به دنیا آمده بودند ورنه زندگی را بافرصت تجربه های تلخ و شیرین برای کسب ایده آل خود ,حالا حالاها داشتند !؟و رنج طاقتفرسای من دیریست که این است ....

 

بهنام ـسوم دسامبر 2010