پایمالی یک حق ساده انسانی

 

تلویزیون برابری به مناسبت آغاز سال تحصیلی میزگردی تحت عنوان " حق سوادآموختن و یادگیری و آموزش به زبان مادری" برگزارکرد. سایت راه کارگر بنا به اهمیت امر آموزش به زبان مادری و نقش آن در شکوفایی کشور کثیرالمله ایران این میزگرد را بصورت کتبی خلاصه کرده و در اختیار خوانندگان خود قرارمی دهد تا گشایشی باشد در دامن زدن به طرح این مسئله حیاتی.

سایت راه کارگر

http://www.radiobarabari.com/video/tvbarabari-zaban%20madari.html

سعید افشار : مهر ماه است و نسیم مهرگان و بازگشایی مدرسه­ها. کلاس اولی­ها مدرسه ­را آغاز می­کنند با دلهره و امید. به مدرسه می­روند. که با سواد شوند و سواد بیآموزند و میلیون­ها دانش آموز در صندلی­های کلاس درس می­نشینند تا بیش از هرچیز زبان مادری خود را بیآموزند. الفبای آن را حفظ کنند و خواندن و نوشتن یاد بگیرند. اما در ایران بیش از نیمی از جمعیت محروم از یاد گرفتن زبان مادری خود هستند. در حکومت­های استبدادی، یادگیری و آموزش زبان مادری را برای غیر فارس زبان­ها غدغن کرده­اند. علامت ممنوع زده­اند. تکلم، آموزش و تدریس زبان مادری یکی از ابتدایی­ترین و عملی­ترین حقوق بشری و حقوق شهروندی­ست. در ایران، در همۀ این سالیان، در تاریخ معاصر، حکومت­های استبدادی، استبداد پهلوی و استبداد حکومت اسلامی، بسیاری از شهروندان جغرافیای ایران، آنان­که هر ایرانی هم­وطن خود می­خواند و می­داند، آذری ها، کردها، بلوچ­ها، ترکمن­ها، عرب­ها و همۀ غیر فارسی زبانان از این حق سادۀ انسانی محروم مانده اند. روشن­فکران، تحصیل کردگان، اهل قلم فارس زبان در برابر پایمال شدن این حق سادۀ انسانی هم­وطنان خود چه کرده­اند؟ چه گامی برداشته­اند؟ سلطۀ استبداد البته شرّ اصلی­ست، اما فریاد اعتراض ما به این بی­عدالتی و حق­کشی و پایمال شدن حق سادۀ انسانی تا چه حد رسابوده است؟ پیرامون زبان مادری و حق یادگیری زبان مادری، میز گردی برگزار می­کنیم . میزبان تنی چند از فعالان حقوق مدنی هستیم:

هدایت سلطان­زاده: جنبش فدرال دمکرات آذربایجان                                                         جمشید امیری: جبهۀ متحد بلوچستان – جمهوری­خواه فدرال                                                                              حمیلا نیسگیلی: سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)                                                             شهلا حیدری: فعال سیاسی کرد، روند سوسیالیستی کومله                                                            و یوسف عزیزی بنی طُرف: دبیر سیاسی کانون مبارزه با نژادپرستی و  رفع تبعیض در ایران

ضمن خوش­آمد به دوستان عزیز، زبان مادری و آزادی استفاده از زبان مادری، همیشه مسئلۀ مهمی بوده از نظر حقوق شهروندی، آقای بنی طُرف در این زمینه اوضاع و احوال  در ایران چگونه است؟

 

یوسف عزیزی بنی طُرف: اکنون زبان­های ملیت­های غیر فارس بر اثر محرومیت از تدریس این زبان­ها به­شدت آسیب دیده­اند. هشتاد و اندی سال است که خلق­های غیر فارس از این حق ابتدائی وانسانی خود محرومند. محروم کردن خلق­های غیر فارس از آموزش به زبان خود تبعات و پیآمدهایی به دنبال دارد. وقتی کودک غیر فارس، عرب، ترک، بلوچ، ترکمن یا کُرد وارد مدرسه میشود، با دو مقوله روبرو میشود: یکی آموزش زبان فارسی  و دوم دستور زبان و الفبای فارسی. ولی یک کودک فارس، چون با زبان فارسی بزرگ شده، فقط دستور زبان  و الفبا را باید یاد بگیرد. در حالی که یک کودک غیر فارس، با فضا و آن زبانی که تدریس  میشود آشنا نیست. در نتیجه در این مسابقۀ زندگی، این نقطۀ صفر، یک وزنۀ سنگینی به گردن کودک غیر فارس آویخته میشود که مانع از رسیدن او به کودک فارس در این مسابقه است. در نتیجه این باعث عقب ماندگی زبانی، بعد عقب ماندگی فرهنگی، عقب ماندگی اجتماعی و عقب ماندگی اقتصادی و سیاسی میشود. من این نقطۀ عزیمت عقب ماندگی خلق­های غیر فارس را در همان سن اول ابتدایی می­بینم . این یک جنایت فرهنگی ست که حدود هشتاد و اندی سال است که بر خلق­های غیر فارس روا شده و جنایت­کاران هم ناسیونالیست­های افراطی فارس­گرا هستند. این ها یک زمانی باید در محکمه­ای محاکمه شوند. حتّا هنوز هم این­ نیروها مقاومت می­کنند. ما در قرن بیست و یکم هستیم و هنوز کودکان ما از آموزش به زبان مادری خود محرومند. این اگر در دنیا بی­نظیرنباشد، کم نظیر است.

 

سعید افشار: شما هم به رشد کودک اشاره می­کنید و هم به لحاظ حقوق فرهنگی و سیاسی، این دو تا مسئله است. حال اگر بخواهیم به این مسئله از زاویۀ دیگری هم نگاه کنیم،  آفای سلطانزاده به نظر شما چه عللی مانع یادگیری زبان مادری  بیش از نیمی از جمعیت ایران است؟

 

هدایت سلطان­زاده: من فکر می­کنم مسئله قبل از هر چیز، مسئلۀ سیاسی ست. مسئلۀ سیاسی ست که شکل مسئله فرهنگی و زبانی را تعیین می­کند. در وحلۀ اول یک نوع انکار هویت دیگران و ادغام  هویت دیگران در  هویت خود است. یعنی پشت مسئلۀ زبان، مسئلۀ سیاسی خوابیده است که یک سلسله عواقبی در جامعه ایجاد می کند. در حال حاضر یک نوع پولاریزاسیون اجتماعی در جامعه ایران شکل گرفته است. شما اگر از میزان بیسوادی در نقاط مختلف ایران، از زمان مشروطیت تا کنون یک دیاگرامی بکشید، می­بینید که دیاگرام  بی­سوادی در مناطق ملی، به­تدریج فاصلۀ زیادی از هم پیدا کرده اند. یعنی میزان باسوادی در آستانۀ انقلاب مشروطیت مثلاً 5 در صد در نظر بگیریم،  که عمدتاً شامل عناصر معدودی از بوروکراسی یا یک سلسله از روشن­فکرانی که غالب آن­ها فارسی­زبان­ها هستند بقیه حالا بخشی از ترک و عرب و غیره. اگر این­را ما به­عنوان نقطۀ مبداء در نظر بگیریم، امروز یک دیاگرام دیگری را شما می­توانید ملاحظه بکنید. مثلاً درجاهایی مثل شمال میزان باسوادی به  97 – 100 درصد می­رسد ولی در جاهایی مثل مناطق عرب زبان، نزدیک 66 در صداست. شما می­بینید که این یکی از عواقب مسئله است. طبیعی­ست انسانی که آموزش ندیده باشد، نمی­تواند نیروی انسانی ماهری باشد. در نتیجه این نیروی انسانی غیرماهر در حوزۀ اقتصاد یک نیروی درجۀ دوم می شود.

 

سعید افشار: آقای سلطان­زاده، چه موانعی وجود دارند؟ چه کسی، چه سیستمی، چه نیرویی عمل می­کند؟

هدایت سلطان­زاده: از اول کودتای 1299 به بعد رسماً از کانال دولت سیاسی پیاده شده است. سیاست مشخصی در ایران شکل گرفته است که ایدئولوگ­های رژیم پهلوی مبلغین آن بودند. صرفاً و صرفاً برای ملت سازی: فقط زبان فارسی باید استفاده بشود، هیچ­یک از ملیت­های دیگر نباید اجازه داشته باشند که به­زبان خودشان تحصیل کنند، باید این­ها را کوچاند، امکانات فرهنگی­شان فراهم نکرد، باید فقط مطبوعات فارسی را در تعداد وسیع تهیه و تبلیغ کرد، لازم باشد از سرنیزه نیز استفاده کرد. و این را عملاً در مقاطع مختلف تاریخی به­کار بسته­اند و ما امروز این را با فاصله­ای که بین مناطق غیر فارس و فارس­ها ست مشاهده می­کنیم.

سعید افشار: چرا شما روی دولت های سیاسی حاکم انگشت می­گذارید؟

هدایت سلطان­زاده:  من مشخصاً روی دولت سیاسی تاکید می کنم چون سیاست همیشه از طرف دولت بیان میشود.

حمیلا نیسگیللی: به نظر من این درست است که این یک مسئلۀ سیاسی ست، ولی علارغم این واقعیت، مسئله فقط در دولت مستبد نیست. مشکل در میان نیروهایی هم که خواهان حذف این دولت بودند وجود دارد. حق آموزش به زبان مادری تا چه حدی در خواست­های این نیروها مطرح بوده؟ در خواسته های کسانی که خواهان تغییر سیستم بودند. یعنی بخشی از مشکل برمی­گردد به سیاست دولت، ولی همان­طور که اشاره کردید، صدای اعتراض و اهمیت دادن به حق آموزش به زبان مادری و طرح تقاضای آن، تا چه قدر از سوی نیروهای سیاسی مطرح شده و تا چه قدر نیروهای سیاسی پی­گیر این قضیه بوده اند؟

سعید افشار: یعنی از ناحیۀ اپوزیسیون آن سیستم؟

حمیلا نیسگیللی: دقیقا.

سعید افشار:  خانم شهلا حیدری شما نگاهتان به مسئلۀ زبان مادری و این موانعی که بر سر راه حق یادگیری زبان مادری­ست، چیست؟

شهلا حیدری: یکی از ارکان اصلی ستم ملی، همین جلوگیری از آموزش زبان مادری است. همان­طور که آقای بنی طُرف گفتند، بچه از زمانی که به مدرسه میرود و از همان زمان بچگیش با این مسئله روبروست. در عین حال غیر از این­که باید زبان دیگری غیر از زبان مادریش یاد بگیرد، باید دوبرابر نیرو بگذارد. برای این­که بچه­ای که کاملاً از خانه و خانواده و محیط خانواده خودش، خواهر، برادر، پدر، مادر و همۀ اطرافیان با زبانی صحبت کرده اند که بچه با آن بزرگ شده است، و یک دفعه از اول مهر به محیطی وارد می شود که اصلاً با زبان دیگری و شکل دیگری از حرف زدن روبرو میشود که کاملاً با آن نا آشناست.

سعید افشار: چگونه این امکان پذیر شده است؟

 شهلا حیدری: این یکی از ارکان دمکراسی ست. حقوق بشر و حقوق دمکراتیک انسانی حکم می کند که  انسان بتواند به زبان مادری خودش آموزش ببیند. ولی این حق را از ما مثل تمام اقوام دیگر ضایع کرده اند.  همان­طور که گفتم  این رکن اصلی مسئلۀ ملی ست. این که انسان از ابتدا با یک زبان مسلط آشنا میشود، از همان کودکی، با آن بزرگ میشود و این کاملاً در تمام مراحل زندگیش تأثیر میگذارد. همان­طور که آقای سلطان­زاده اشاره کردند، این مسئله، مسئلۀ قدرت سیاسی ست.  در آن کشور، در آن منطقه، به­خصوص در مناطقی که ما زندگی می­کردیم، این کاملاً نقش اصلی را بازی کرده است. جلوگیری از کوچک­ترین حق انسانی هر بشر  که حق زبانی اوست. اعتماد به نفس ندارد، به زبانی که غیر از زبان مادری اوست باید صحبت کند، در تمام مراحل تحصیلیش، مراحل بالای زندگیش، و حتّا اون اعتماد به نفس را ندارد که بتواند نظرات خودش را بیان کند. ما همۀ ملیت­های غیر فارس این را تجربه کرده ایم.

سعید افشار: با مکث بیشتری به آن خواهیم پرداخت. آقای جمشید امیری توضیحاتی را دوستان دادند، شما با این تعبیرات موافقید؟

جمشید امیری: بله من با جناب بنی طُرف و همچنین جناب سلطان­زاده موافقم. مسئله بلوجستان را با آمدن رضاشاه و نفی تمام هویت های ملی می دانید. دیکتاتورها همیشه برای این­که یک ملتی را نابود کنند، اولین کاری که می­کنند این است که زبانشان را از بین می برند. زبان کُشی از طرف حکومت­های استبدادی مرکزی برای سرکوب و برای از بین بردن این ملت­ها طرح شد تا این ملت­ها در آینده نتوانند قد علم کنند. در بلوچستان و در میان سایر ملیت­ها، برنامۀ خاص خودشان را دارند. مثلاً تا قبل از انقلاب بهمن، در برنامۀ تلویزیون زاهدان، نیم ساعت برنامۀ بلوچی داشتیم. که این نیم ساعت را هم طوری تنظیم کرده بودند که فقط آن­هایی که وابسته به رژیم بودند، می­آمدند چند جمله سرهم می­کردند. این برنامه ها در سایر مناطق هم بود. ولی در بلوچستان 98 در صد مردم بیشتر تمایل داشتند که مثلا مریض­هاشان را برای علاج به پاکستان ببرند که اردو زبان هستند و یا بیش­تر امکانات کاریشان را با کشورهای منطقۀ خلیج حل و فصل کنند تا این که به مناطق فارس زبان مراجعه کنند. چون بین مردم عربی بیشتر رایج بود. فقط قشر تحصیل کرده، افراد دانشگاهی یا مدرسه دیده بودند که با فارس ها در ارتباط قرار می گرفتند. روشن­فکران بلوچ در رابطه با گذاشتن کتاب­خانه، اشعار بلوچی، میزهای کتاب خیلی تلاش می کردند ولی رژیم مانع می شد. در  میان صد روزنامه در سطح بلوچستان یک روزنامه به زبان بلوچی نبود. زمانی که در دورۀ شاه دو تا ماه­تاک بلوچی منتشر شد، شاه نویسندگانش را به زندان انداخت. کلاً جلوگیری از رواج زبان ملی، برنامه­ریزی از طرف سرکردگان حکومت­های دیکتاتوری مرکزی برای رسیدن به اهداف و سرکوب کردن و میلیتاریزه کردن همان منافع ملی خودشان است. الان در ایران می­بینیم . همان امکانات حداقلی که وجود دارد فقط به دست آنهایی می رسد که فارسی زبان هستند. ما اگر بگوییم که می خواهیم  وارد دانشگاه شویم، میگویند زبان عربی و فارسی­شان خوب نیست. اگر بخواهیم در رابطه با کارهای دیگر اجتماعیمان قد علم کنیم و حداقل خودمان   خودمان را اداره کنیم، میگویند که شما هنوز ظرفیت آن را ندارید که بتوانید مدیریت را در دست بگیرید، ما باید حتماً قیم شما باشیم چون فارسی خوب صحبت می­کنیم. متأسفانه هنوز هم، همان­طور که می­بینیم در مصاحبه های تلویزیونی، در جلسات، روشنفکران ملیت­های غیرفارس، آن­هایی که زبان فارسی نمی­دانند، احساس می­کند که یک چیزی را کم دارند. به نظر من این یک افتخاراست. بهتراست ما فارسی را شکسته بسته بگوئیم ولی خودمان باشیم تا اینکه فارسی درست صحبت کنیم ولی خودمان نباشیم. در کنار بلوچستان، در اونور مرز پاکستان هست. در اون­جا می­بینیم که دانشگاه داریم که یکی از رشته­های اساسی آن زبان بلوچی هست، روزنامه بلوچی ...

سعید افشار:  در پاکستان زبان بلوچی تدریس می شود؟

جمشید امیری: بله تدریس می شود. الان حکومت محلی بلوچستان، دولت فدرال بلوچستان با این­که قدرت چندانی ندارد ولی تصویب کرده است که زبان بلوچی در کنار زبان اردو تا کلاس ششم تدریس شود. روزنامه ها و برنامه­های تلویزیونی 24 ساعته به زبان بلوچی هست.

سعید افشار: شما خودتان خواندن و نوشتن به زبان بلوچی را می دانید؟

جمشید امیری: بله من  می­دانم .

سعید افشار:  شما در کجا یاد گرفتید؟

جمشید امیری: از خواندن روزنامه های بلوچی پاکستان که در بلوچستان شرقی انتشار پیدا می کرد.

سعید افشار:  از چه موقعی؟

جمشید امیری: تقریباً از دیپلم به بعد. ما یک شعر خوب داریم که الان در بلوچستان در هر خانه­ای چه در داخل، چه در خارج کشور با تیتر بزرگ نوشته شده که:

بلوچی میلتی شهدین زبانه          بلوچی هر بلوچ­ای نام و ننگه!                                        بلوچی زبان ملی شیرین خود ما هست        بلوچی نام و ننگ ماست                                  

این الان چیزی ست که در جامعه ما مطرح است. همان­طور که استادها گفتند، ملتی که زبانش زنده نباشد، آن ملت یک ملت راکد ست. زبان یکی از راه­های پیش­رفت است.

سعید افشار:  موضوعی که در رابطه با زبان مادری هست، ربط مستقیم این با ستم ملی در ایران است. آقای بنی طرف چه رابطه­ای بین ستم ملی و محروم کردن خلق­های غیر فارس وجود دارد؟

یوسف عزیزی بنی طُرف: ستم ملی از دیدگاه من یک "پَکِج" یک بسته است، این "پکج" شامل تبعیض زبانی، تبعیض مذهبی، تبعیض فرهنگی، تبعیض سیاسی، تبعیض اقتصادی، تبعیض اجتماعی، الی آخر می شود.  این چرخه­ای­ست. این مجموعۀ تبعیض­ها، ستم ملی را می­سازد. که مهم­ترین­شان در واقع همان تبعیض زبانی­ست. من آن را حتا خیلی مهم­تر از تبعیض مذهبی هم می­دانم. حاکمیت در ایران، یعنی بعد از این­که ممالک محروسۀ ایران که یک نوع فدرالیسم سنتی در دورۀ قاجار بود، ورضا شاه پهلوی آن را به کمک روشن­فکرانی مثل فروغی و محمود افشار و احمد کسروی و پورداوود و الی آخر،به کشور شاهنشاهی ایران تبدیل کرد و تغییر داد، این­ها مبنا را بر این گذاشتند که زبان­های غیر فارسی را منهدم کنند. در واقع برای انهدام ملیت­های غیر فارس و  تشکیل کشوری با ملت واحد و زبان واحد و نژاد واحد. از سرنیزه، زور، اعدام و زندان هم استقاده کردند به­اضافۀ تئوری­پردازی­های فرهنگستان اول و این نویسندگان و روشن­فکران. من برخلاف دوستان اعتقاد دارم که فقط قدرت سیاسی نیست که معتقد به این تبعیض هست. به­نظر من خود روشن­فکران یا حداقل بخشی از روشن­فکران فارس هم معتقد بودند و با این گرایش در دورۀ رضا شاه و در دورۀ محمد رضا شاه همراه بودند. حتّا هم اکنون هم بخشی از روشن­فکران فارس حتّا اونهایی که دم از اپوزیسیون و ساز اپوزیسیون می­زدند، همراه بودند و موافق بودند .

سعید افشار: روشن فکران فارس از اینکه بخشی از حق زبان مادریشان محروم شوندچه سودی می­برند؟

یوسف عزیزی بنی طُرف: این یک موجی بود از ناسیونالیسم آریایی. ناسیونالیسم اواخر قرن نوزده از اروپا وارد ایران شد و این بخش اعظم­شان نخبه­گان فارس را فرا گرفت. حتّا آدم­های اپوزیسیونی مثل صادق هدایت، مثل جمال­زاده، مثل حتّا تقی ارانی. تقی ارانی در اوائل کارش هم یک شوونیست بود. این یک اندیشه بود که به­هر حال از آلمان، از اروپا به ایران رسید و تبعاتش را ما چشیدیم. بعد از دورۀ رضا شاه، به­صورت حزب سومکا، حزب پان ایرانیست و احزاب افراطی ناسیونالیست بروز یافت. این یک گفتمان است. یک دیسکورس است که ادبیات ایران هم در این تبعیض، در این نژادپرستی نقش داشت. البته ادبیات فارسی، و نه ادبیات ایران. چون من معتقدم که ما در ایران علاوه بر  ادبیات فارسی، ادبیات عربی داریم، ادبیات کردی داریم، ادبیات ترکی داریم، ادبیات بلوچی داریم. این­ها تاریخ ادبیات دارند. حداقل عربیش را من می دانم.

سعید افشار: شما از روشن­فکران ایران نام می برید،مگر روشنفگران ایران و یا جریان روشنفکری ایران یک صخره یک پارچه است؟

یوسف عزیزی بنی طُرف: من همه را نمی­گویم. من حتّا آثار ادبی شان را که ممکن است ارزشمند هم باشند نمی گویم. ولی بخش عمده­ای از این روشن­فکران تحت تأثیر افکار نژادپرستانۀ آلمان هیتلری، ، آگاهانه یا ناآگانه، همگام با حاکمیت رضا شاه بودند. این اساس نژاد پرستی و تفوق­طلبی نژادی بین بخشی از روشن­فکران فارس، حتّا مربوط به زمان رضا شاه نیست. از دورۀ محمد شاه قاجار شروع میشود. یکی از فرزندانش مثل جلال­الدین میرزا، پایه­گذار سره نویسی در فارسی بود و بعد از او آخوندزاده و آقاخان کرمانی و الی آخر. این یک خطی است که در ابتدا به شکل اندیشه بود و در دورۀ رضا شاه، شکل حاکمیت پیدا کرد. قدرت را به دست گرفت. این تفکری که یک بُعدی فکر می کرد و می خواست ایران یک ملیتی، یک زبانی، یک نژادی، "یک دولت – یک ملت" به وجود آورد که البته با شکست روبرو شد. چون ایران هنوز  هم  در حال طی کردن پروسه ملت سازی است. این پروسه هنوز تکمیل نشده است. این پروژۀ یک دولت_یک ملت_یک زبان با شکست روبرو شد. با وجود جنبش هایی که  در بلوچستان در اقلیم اهواز، در آذربایجان، در کردستان و در ترکمن صحرا شاهدش هستیم.

سعید افشار: متشکر از شما آقای بنی طُرِف، خانم نیسگیلی شما چگونه می بینید، فکر می کنید جریان روشن فکری ایران گرفتار فارس گرایی بوده؟

حمیلا نیسگیلی: حتماً این بوده، اگر غیر از این بود ما الان در این جا قرار نداشتیم. من نقش روشن فکران ایران را خیلی جدی می بینم. یک طرف روشن فکرانی بودند که ناسیونالیست بودند و این روشن فکران در آثارشان بر اساس تفکر ناسیونالیستی شان، مبلّغ این اندیشه و تفکر بودند. بخشی دیگر  روشن فکرانی بودند که غیر فارس بودند. این غیر فارس ها هم یا تحت تأثیر تفکر ناسیونالیستی که در بخش فارس حاکم بوده قرارداشتند، و یا برای این بتوانند آثار خودشان را در سطح بزرگ تری طرح کنند، خوانندگان بیش تری بتوانند پیدا بکنند و کلاً در آن فضای ادبی ایران و جو حاکم بتوانند جایی پیدا بکنند، آن ها هم به نوعی دنباله روی ناسیونالیسم حاکم که از طرف روشن فکران فارس مطرح می شد بودند.

سعید افشار: یک مسئلۀ دیگر هم مطرح میشود، بسیاری از اهل قلم ایران، روشن فکران، نویسندگان، زبان فارسی زبان مادری شان نبود.

حمیلا نیسگیلی: دقیقاً به این علت می گویم.

سعید افشار: خُود این افراد چه کار کردند؟ چرا مجذوب زبان فارسی شدند؟ یا این که آثارشان رو به ربان فارسی نوشتند، توجه نکردند به زبان مادری شان؟

حمیلا نیسگیلی: آقای امیری هم مطرح کردند که آموزش به زبان مادری، یعنی آموزش رایگان، سابقه ی طولانی ندارد. کمتر از صد سال است. مسائلی که الان مطرح می شود نشان می دهد که در این پروسه هشتاد ساله بالاخره روشنفکران ملل غیرفارس به اهمیت این مسئله رسیده اند. چون الان آموزش تنها به زبان فارسی  بازتاب و عواقب جدی خودش را در میزان رکود زبان های دیگر نشان می دهد. یعنی شاید الان مشخص میشود که چقدر زبان های دیگر واقعاً آسیمیلیزه میشوند. امکان رشدشان گرفته شده و در حال از بین رفتنند. در مدت زمان طولانی تر این زبان ها می توانند واقعاً لطمات جدی ببینند. مسئله را از این جانب باید دید که یک نویسنده، یک روشن فکر غیر فارس زبان باید به خاطر این که بتواند خودش را طرح کند، بتواند در موج روشن فکری ایران جایی پیدا کند، به نوعی تحت تأثیر قرار گرفت که خودش را با زبان فارسی تطبیق دهد.

سعید افشار: متشکر از شما خانم نیسگیلی. شما خانم حیدری نکته ای داشتید؟

شهلا حیدری: بله، من در همین رابطه می خواستم اضافه کنم . صحبت من برمی گردد به احزاب سیاسی، خصوصاً احزاب چپ. الان در ایران حتّا تا به این جا رسیده که مسئلۀ ملی را  فقط مانعی در راه اتحاد طبقۀ کارگر می دانند، نه به عنوان مسئله ای که مسئلۀ ملت است و باید این مسئله باید حل شود.

سعید افشار: خانم حیدری اگر به تاریخ معاصر نگاه کنیم، تاکید بر حقوق ملیت های ساکن ایران همیشه از جانب چپ مطرح شده است.  در این جنبش ها جریان چپ  فعال بوده یعنی از زمان فرقه دمکرات  آذربایجان و کردستان گرفته تا همین ایام که داریم با شما صحبت می کنیم.

شهلا حیدری: بله، اگر برگردیم به همین کردستان، الان احزابی داریم در کردستان که احزاب چپ اند و چه در گذشته و یا چه در حال حاضر به احزاب چپ کردستان مربوط بودند و الان هم به شکل دیگری فعالیت می کنند. من منظورم همین سازمان هاست. بر روی کاغذ ممکن است که این حقوق را نوشته باشند ولی در عمل این طور نیست. آن اهمیتی را که باید برای میئله ملی قائل نمی شوند.

هدایت سلطانزاده : مسئله ملی در ایران از رگه های متفاوت فکری تغذیه می­کند. یکی جنبۀ ایدئولوژیک مسئله است. جنبه­های ایدئولوژیک مسئله چه در چپ و چه در راست با عزیمت گاههای فکری متفاوت، تا حد زیادی مشترک بوده است. بخصوص بر سر مسئلۀ زبان. هم یک نوع رمانتیسیسم ناسیونالیستی وجود داشته، هم یک نوع رمانتیسیسم سوسیالیستی. این پدیدۀ تازه­ای نیست و قبلا هم در اشکال متفاوتی در اروپا وجود داشت. وقتی وارد ایران شد برای ساختن یک ملت، یک زبان، یا یک ایران با نظام سیاسی به اصطلاح سوسیالیستی، مسئلۀ زبان همیشه برای این بوده که زبان عامل کلیدی در اشتراک ملیت­های مختلف بود. شما این را در آثار دکتر تقی ارانی هم می­بینید، در ملت سازی کسروی هم می­بینید، و در عارف قزوینی می بینید و در آثار خیلی از کسان دیگر. یک نقطه  اشتراک ایدئولوژیک در تمام آثار میتوان ملاحظه کرد. یکی عامل به اصطلاح سیاسی ست که از زبان قدرت سیاسی حاکم معمولاًبیان میشود. یکی عامل ایدئولوژیک – فرهنگی ست که فراتر از به اصطلاح نظام سیاسی ست و در سطح روشن­فکران هم عمومیت دارد. ادبیات ما را هم نگاه کنید آغشته به این نظرات است. این مسئله اساساً، در احساسات ما دیده میشود. شما نوشته­های جمال زاده را می­بینید. نوشته­های صادق هدایت را می­بینید. در همۀ این­ها شما می­بینید، به لحاظ این­که شما می­دانید این­ها مخالف رژیم سیاسی حاکم بودند یک نقطۀ اشتراکی وجود دارد. این­ها از نظر مبارزۀ دمکراتیک، مخالف رژیم بودند، ولی در عنصری از فلسفۀ دمکراتیک که مسئلۀ زبان است، از آن غافل بودند.

سعید افشار: اگر باز هم بخواهیم مباحثمان را روی خود زبان مادری بیاوریم، آقای امیری برای رسمیت یافتن زبان­های رایج در ایران، چه میشود کرد؟

امیری: من اعتقادم بر این است که  حقوق برابر در کل ایران تا زمانی که حاکمیت ملی و حاکمیت ملیت­ها برپا نشود ناممکن است. یعنی اصل مسئلۀ حاکمیت ملی ست. زمانی که هر ملیتی حاکمیت خودش را داشته باشد که زبان هم یکی از پایه­های این حاکمیت ملی ست، این­ملیت ها می توانند با حقوق برابر در کنار هم باشند و  باعث رشدشان بشود. زبان در اقتصاد هم نقش اساسی دارد و کلاً اقتصاد گسترش دهندۀ زبان هر ملتی هم هست. مثلاً در رابطه با زبان انگلیسی ببینید گسترش روابط تجاری یا اقتصادی ملت­ها  در گسترش زبان انگلیسی تأثیر ­گذاشته است. در رابطه با زبان فارسی یا بلوچی و عربی و کردی و ترکی، دقیقاً به همین شکل است. این­ها می­توانند با حاکمیت­های ملی خودشان با حکومت­های خودشان که در هر منطقه درست می­کنند، قراردادهای اقتصادی، اجتماعی با هم داشته باشند و باعث رشد زبان­شان بشود.

سعید افشار: یعنی شما این را به تغییرات در ساختار قدرت سیاسی موکول می­کنید؟    

 

جمشید امیری: البته نقش مبارزات احزاب، نقش مبارزات فعالین سیاسی خیلی مهم است. همان­طور که گفتم، الان در بلوچستان روی روز­نامه هایی به زبان بلوچی کار کرده اند. روزهای خاصی را نام گذاری کردیم. یک روز به نام زبان بلوچی نام­گذاری شده. از متخصصین دعوت می شود تا به زبان بلوچی سخنرانی کنند. شهید یعقوب میر نهاد که یکی از فعالان مدنی بلوچستان بود و رژیم اعدامش کرد، کلاس­های زبان بلوچی می­گذاشت یا برنامه­های موسیقی و یا فرهنگی به زبان بلوچی برگزار می کرد.  ولی علیرغم سرکوب ها این فعالیت ها ادامه دارد. در رابطه با نقش روشن­فکران در آن زمان باید گفت روشنفکران دو دسته بودند. یک دسته روشن­فکران راست و وابسته به حکومت مرکزی و نظام هایی مثل شاه و دربار پهلوی بودند که چون می­دانستند منافع­شان فقط و فقط به شیوه­ای در مناطق ملی ما می تواند کارایی داشته باشد که همه چیز دست خودشان قبضه باشد. یک دسته روشن­فکران چپ بودند که این­ها هم همه چیز را در سوسیالیسم خلاصه می­کردند. این­ها بر این اعتقاد بودند که اگر یک حکومت طبقاتی کارگری روی کار بیاید، حقوق ملیت­ها از ریشه حل میشود.  به­نظر من این­ها مسئلۀ زبان را در برنامه سوسیالیستی شان برای کشور کثیرالمللۀ ایران حل نکرده بودند. این­ ها همان مدل کشورهای سوسیالیستی سابق را داشتند . که آن هم ضعف خودش را داشت. این ها دست به دست هم داد و الان که این­جا نشستیم، می­بینیم که همان جریانی که دیروز  شعار تعیین حق سرنوشت را می­داد، امروز میگوید که طرح مسئله ملی باعث به حاشیه راندن طبقه کارگر است.

 

سعید افشار: خانم نیسگیللی ، شما در همین مورد نکته­ای دارید؟

 

حمیلا نیسگیللی: بله. البته آقای سلطان­زاده اشاره کردند که رمانتیسم در دوره ای بر سوسیالیسم غالب بود، و فقط در ایران نبود. در کشورهای دیگر هم بوده که حل هر مسئله­ای را به بعد از سوسیالیسم حواله میداد. این تفکر به همان اتحاد طبقۀ کارگر ضربه می­زند. به­خاطر این­که طبقۀ کارگر را از هرگونه هویت جنسی، مذهبی، ملی، قومی تهی می­دانست. منظور از طبقۀ کارگرهم  کارگر ِ مردِ فارس ِ مسلمانِ شیعه بود. این تفکر غالب بود و به شدت  به اتحاد طبقاتی ضربه زد. من خودم به­عنوان عضو یک سارمان چپ واقعاً به این معتقد هستم که ضربه­ای که طبقۀ کارگر از عدم آموزش به زبان مادری می بیند مستقیما بر خود احزاب کارگری­وارد می آید. اگر بخواهید کار آموزشی کنید و کارگر را با حق خودش آشنا کنید، ابتدا باید بتوانید با زبان خودش گفتگو کنید. هر آگاهی از طریق زبان وارد میشود. کارگری که قدرت خواندن و نوشتن به زبان خودش را ندارد در نتیجه امکان ارتباطش، امکان گفتگویش محدود می شود. آقای بنی طُرف اشاره کردند، وقتی بچه­ای، بچه کارگری وارد مدرسه می شود، گنجینه لغات فارسی اش محدوداست. گنجینه لغاتش محدود به زبان مادری اش است. وقتی زبانش غیر فارس است، یک دفعه  نه تنها باید خواندن و نوشتن یاد بگیرد، سواد یاد بگیرد، بلکه باید اصلاً یک زبان دیگری بیاموزد. آموزش زبان امری ست کاملاً طبقاتی. هرچقدر به طبقات بالاتر تعلق داشته باشید امکانات آموزشی بیشتری در اختیارتان قرار می گیرد و هر چه از نظر طبقاتی پائیم تر باشید امکانات آموزشی محدودتر می شود.  

 

پایان بخش اول