نمایش بشردوستانه ی شیرین عبادی با شرکت دُم خروس و قسم حضرت عباس!!!!

 

(پژمان رحیمی)

فریاد جنوبم من، نخل مصلوبم من، مرا دریاب

 نوشدارو  به چه کار آیدت پس از مرگ سهراب

 

شیرین عبادی به کشتار مردم ستمدیده ی اهواز اعتراض کرده و شکایت به پیش کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل برده است. تا اینجای کار، دست کسانی که وقیحانه فاجعه ی کشتار مردم اهواز را شایعه خواندند و می خواستند نادیده بگیرند و در کنار  جمهوری اسلامی ایستادند و عربده ی "وطنم  وطنم" سر دادند و جشن سرکوب گرفتند در پوست گردو ماند. از قضا این حضراتِ حقوق بشری و به اصطلاح لیبرال منش خیلی هم به شیرین عبادی ارادت دارند ولی گمان به فرصت طلبی ایشان هنوز نبرده اند. شیرین عبادی به کشتار اعراب اهواز در فروردین ماه سال 1384 بی توجهی مطلق کرد و حتا معترضان را مُشتی تجزیه طلب خواند. این رویداد پس از  آن رخ داد که نامه ای منتسب به دفتر رییس جمهوری وقت، که در آن بر تصمیم شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، بر تغییر ترکیب جمعیتی عرب های خوزستان تاکید شده بود، به شکل وسیعی در خوزستان منتشر شد.

محمد علی ابطحی، رییس وقت دفتر محمد خاتمی، رییس جمهوری سابق ، این نامه را تکذیب و آن را جعلی اعلام کرد، اما عرب های خوزستان در شهرهای مختلف این استان به اعتراضاتی دست زدند که به شدت سرکوب شد.

 آن زمان هنوز امثال شیرین عبادی امیدی به ایجاد "دولت وحدت ملی جمهوری اسلامی" تحت حمایت اصلاح طلبان حکومت اسلامی  داشتند و گویا نباید کسی به آن خدشه ای وارد می کرد. اما حالا ورق برگشته و بانوی حقوق بشر ایران آواره شده اند و حامیان اصلاح طلبشان گیج و منگ شده اند که چه باید بکنند و هر بار به جناحی از قدرت های سرمایه ی جهانی آویزان می شوند و جایی نیست که برگ جناح میلیتاریستی احمدی نژاد و سپاه روی میز معامله نباشد.

شیرین عبادی این بار چون باید لولوی احمدی نژاد را بزرگ کند و مخالفینش در آن سمت نظام  را مظلوم از نوع حقوق بشری نشان دهد و مجبور شده ظاهرا پای بر احساسات عرب ستیز خودش بگذارد و به قیمت دروغ گویی هم شده یک پرونده ی نقض حقوق بشر بر سر دست حکومت کودتا ( و نه دوستان اصلاح طلبشان که در این سی و دو ساله کلا از هیچ جنایتی خبر دار نشدند و حافظه شان یاری نمی کند!!!) بگذارد.

شیرین عبادی دروغ پردازی خود را با نفی "مسئله ی ملی" آشکار می کند و محتوای نامه اش هدفی جز تغییر در مسئله ی اصلی نیست. عبادی در همان سطر اول می نویسد: "تعدادی از ایرانیان عرب زبان سنی مذهب....".

اولا به چه منظوری ایشان  اعراب ایران را "عرب زبان" می نامند؟ آن ها عرب هستند و همیشه هم ساکن این مناطق بوده اند. جز اینکه  شیرین عبادی می خواهد  "مسئله ی ملی" و مشکلات و معضلات  اقوام ایران را ماست مالی کند و ویژگی ها و خصوصیاتشان را نادیده بگیرد چه هدفی در کاربرد این ترکیب وجود دارد. تکثر ملیتی و قومیتی ایران کنونی غیرقابل انکار است و اتفاقا یک امتیاز برای نیروهای پیشرویی است که دموکراسی رادیکال مردمی و جهان وطنی را دنبال می کنند. یکدست کردن جامعه ی ایران و دروغ تحویل دادن به ارگان های بین المللی عملی هم وزن دروغ گویی های دیکتاتورهایی است که "امت اسلام" را در این سه دهه می خواهند از مردم ایران بتراشند.

دروغ دوم ایشان این است که معترضان را سنی مذهب معرفی کرده است. اکثریت اعراب جنوب ایران شیعه هستند. ظلم و ستم حکومت ایران که با ابزار مذهب هم کاملا پیچیده شده است بر همه آشکار است و می دانیم که شیعه مذهب  رسمی کشور است. حتما  جوانانی که مثلا صلیب مسیحی یا نشان فروهر را بر گردن خود آویزان می کنند را هم زیاد دیده اید. این واکنشی گیریم سطحی، ولی معنی دار جوانانی است که از ظلم تحت لوای مذهب رسمی به تنگ آمده اند و به خیال خودشان راهی برای فرار از فشار مذهبی حکومت جستجو می کنند. بخشی از جوانان عرب هم به عنوان واکنشی در مقابل سلطه ی حاکمیت ستمگر شیعه به سنی گرایی گرایش پیدا کردند که البته گوشه چشمی هم به رفاه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم دارند و زندگی مرفه آنان را حق خود می دانند. هر کس که با بافت جمعیتی سنی ها در ایران آشنا باشد نمی تواند انکار کند که تعداد سنی مذهب ها در خوزستان با کردستان و بلوچستان قابل مقایسه نیست و اصلا مسئله ای جدی نبوده است. اینکه چرا شیرین عبادی می خواهد در همصدایی با نماینده ی سلفی های مجلس کویت اعتراضات مردم عرب را نشانه ی تبعیض "مذهبی" نشان دهد به همان تمایل پنهان و اکنون آشکار ایشان برمی گردد که می خواهد "مسئله ی ملی" در ایران را نادیده بگیرد و صورت مسئله را به یک تبعیض عقیدیتی واز نوع حقوق بشری رایج که کارنامه ی جمهوری اسلامی هم از آن سیاه است تبدیل کند و تبعیض سیاسی اقتصادی فاجعه باری که در پوشش های مختلف به مردم عرب و دیگر ملیت ها و اقوام ایران تحمیل می شود را نادیده بگیرد و خواسته های عمیقا اجتماعی و سیاسی عرب های ایران را تنها تبعیضی "مذهبی" نشان بدهد.

اما پاراگراف آخر نامه ی ایشان دیگر بی شرمی خالص است. عبادی می نویسد: "نظر به اهمیت جغرافیایی استان خوزستان و باعنایت به اینکه ایرانیان عرب زبان ساکن در آن منطقه ، طی ۳۲ سال حکومت جمهوری اسلامی ایران از تبعیض های ناروا رنج برده و در شرایط نا مساعدی به سر می برند ، لذا احتمال یک نا آرامی گسترده در این قسمت از ایران وجود دارد."

این قسمت را از آخر باید خواند. ایشان اعتراضات ومبارزات مردمی را به سبک تلویزیون بی.بی.سی،  "ناآرامی" خوانده است و از آن ابراز نگرانی کرده است.حالا به جمله ی اول برگردید که ایشان خوزستان را دارای "اهمیت جغرافیایی" خوانده است!!!! خجالت کشیده بنویسد بخش اعظم منابع اقتصادی ایرانِ تحت سلطه ی حکومت اسلامی از خوزستان تامین می شود و نگران بی ثباتی خوزستان است و در واقع همان دیدگاه پنهان خود را آشکار می کند که عمیقا باور دارد که مردم عرب قصد تجزیه ی خوزستان را دارند. چگونه می شود که فراخوان برای تظاهرات هشت مارس یا معترضان حکومت در تهران را شیرین عبادی تبلیغ می کند و مبارزات آن ها را عامل "ناآرامی گسترده"  نمی داند ولی وقتی به خوزستان و مسئله ی ملی اعراب جنوب ایران می رسد دل نگران احتمال بروز ناآرامی های گسترده می شود؟!! به نظر من حمایت شیرین عبادی از مبارزات عمومی مردم ایران هم صداقتی درش نیست چرا که تمایلش برای تقلیل مبارزات مردمی به خواست ها و منافع جناح اصلاح طلب حکومت کاملا آشکار است و چه خوب است که عمق یافتن مبارزات مردمی در مناطق مختلف، نقاب از چهره ی واقعی عربده کشان خودخوانده ی حقوق بشر بر می دارد و اکنون هم  بوی گند ناسیونالیسم ارتجاعی و رفورمیسم منحط اصلاح طلبیِ حکومتیِ  نامه ی شیرین عبادی هر انسان دموکرات صادقی را  می آزارد.

اینکه کشورهایی همچون عربستان با انگیزه های سیاسی و اقتصادی مشخص ملی و منطقه ای و در چهارچوب برنامه های سرمایه ی جهانی  در منطقه ی خاورمیانه تلاش می کنند گرایشات مذهبی را در قالب نارضایتی مردم عرب ایران و همچنین بلوچستان تقویت کنند بحثی دیگر است که با رویکردی چنین که امثال شیرین عبادی در پیش گرفته اند نمی تواند حتا به درستی طرح شود و با آن مقابله کرد. آنگاه که مسئله به درستی طرح نشود راه حلی برای آن نیز پیدا نخواهد شد.