به شعور خواننده احترام بگذارید !          رحمت خوشکدامن

بدون تفسیر !

در سایت راه کارگرمقاله ای به قلم رسول آرام درج شده  ، که هر خواننده ای با خواندن عنوان مقاله  (1)، چنین تصور می کند   که  او می خواهد به یکی از معضلات مهم جنبش چپ پاسخ دهد .  با چنین امیدی به خواندن ادامه می دهی  اما در همان  چند سطر اول این امیدواری به یآس تبدیل می گردد .  با تعجب و کنجکاوی مقاله را تا انتها می خوانی  ، پی می بری که او هیچ نکته با اهمیت و مهمی برای گفتن ندارد .  او در سطحی ابتدایی و بدون توضیح علت ها ،  مقاله اش را چنین آغاز می کند :(2) " تقلاهای جنبش چپ برای سازماندهی تاریخچه سیاهی را برای رزمندگان سوسیالیسم به ارمغان آورده است . تلاشهائی که موجب کشتارهای صدها هزار نفری شده و چهره مبارزین راه سوسیالیسم را به جریاناتی علیه سوسیالیسم بدل کرده است ." او وعده می دهد که : " تنها با نگاهی سطحی به انقلابات جهان متوجه این موضوع خواهیم شد که این انقلابات سرانجامی تلخ برای مردم و پاداش های زیبائی برای سرمایه داران و جامعه سرمایه داری به همراه داشته است . سرمایه داری از این فرصت باد آورده استفاده کرده و  توانسته تمامی دستاوردهای مردم و کارگران جهان را به نابودی بکشاند ".  این چند خط کل مطالبی است که او در مورد تجربه ای دو قرن می نویسد . اول آنکه جنبش چپ پرونده اش سیاه است  و این سیاهی آنقدر عمیق است که چهره چپ را مبدل به جریاناتی علیه سوسیالیسم کرده . دوم آنکه همین امر موجب شده که سرمایه داری تمامی دستاوردهای مردم و کارگران را به نابودی بکشاند .

او  سرانجام نتیجه می گیرد که حالا " وضعیت اسفبار بیکاری فقر در جهان  ما را بیش از پیش می باید از خواب غفلت برهاند و چشمان خود را به دنیای جدید باز کنیم ." و این چنین است که او چشمان خود را در دنیای جدید باز می کند و پی می برد  هنوز هم چنین خلاف کاری های در بین چپ جهانی وجود دارد . از اینرو پند و اندرز می دهد که چنین چیزی هیچ " نیروی واقعی طرفدار سوسیالیسم را خسته و از مبارزه باز نمی دارد . ما می دانیم اکنون وارث تمامی تجربیات تلخی هستیم که نه تنها ناامیدمان نکرده بلکه ما را برای نیل به یک جامعه سوسیالیست جری تر کرده اند ."

او علت را در این می یابد که  به توصیه های طلائی او گوش فرا دهیم تا راه خوشبختی به روی همه باز گردد و آن اینکه  " اگر مبارزین سوسیالیسم با چشمی باز به خود و گذشته نگاه کنند متوجه خواهند شد که درهای خوشبختی سعادت برای بشریت همان هائی می باشند که مارکس نشان داده و ما بسیار بهتر از نیاکان خطا کارمان می توانیم این درها را بیابیم و راه عبور را به بشریت نشان دهیم ."

بنابراین مشکل حل خواهد شد  تنها نباید  خواب مان ببرد و چشمای خود را نیز نباید ببندیم چرا  که  درهای خوشبختی و سعادت بشری  بشکل نسخه شده در اواسط قرن نوزده به توسط مارکس نوشته شده و ما تنها باید بهتر از نیاکان ما بدون تکرار خطاهای آنها این درهای خوشبختی را بشناسیم . 

البته این تمام مطلبی نیست که او به ما انتقال می دهد ،  کمی پائین تر سعی می کند که  درهای خوشبختی را نیز به ما نشان دهد و از آنجائیکه او نمی تواند همانند رفیق روزبه در لابلای کلمات نگرش خود را پنهان دارد ، بصورتی ابتدائی تاریخ مبارزه طبقاتی و مبارزه احزاب را تا سطح زندگی و عمل دزدان و راهزنان تنزل می دهد و چنین تصوری از درهای خوشبختی ارائه می دهد ." این در ک که اگر می خواهیم کاری انجام دهیم بایستی ابزار کار را داشته باشیم تکیه کلامی است که هزاران سال بشریت را به خود مشغول داشته و از این جهت است که نیروهای مختلف برای رسیدن به اهدافشان سعی نموده اند از ابزارهای متناسب سود جویند . " و در دنباله همین قسمت مبارزان سوسیالیست را که در احزاب سیاسی متشکل می شوند تا برای هدف معینی مبارزه نمایند با دزدان مقایسه می کند و چنین می افزاید : " دزدان برای اینکه بتوانند قافله ای را به غارت برند برای خود فرماندهی تعیین می کردند ؛ و یا فرماندهی یاران خود را برای غارت انتخاب می کرد و این شیوه اما بر اثر مرور زمان کاملآ عقب مانده شد . دزدان دیگر نمی خواستند فرماندهی فرمانبرداری کنند که همواره دچار خطا می شود , از اینرو شیوه های نوین را جایگزین کردند . "

براستی نمی توان پی برد که رسول آرام این اطلاعات دست اول را از کدام قرائت ازتاریخ کسب کرده که  آنرا به ما انتقال می دهد .  به دنباله آن گوش کنید : " آنها می خواستند فرمانده خود را انتخاب کنند . این بود که در جامعه ای نوین شیوه رهبری تقریبآ تغییر یافت  . آنان که در جاده ها و بیابانها به غارت مشغول بودند شهر نشین شده !!؟ ؛ شیوه های غارت و چپاول تغییر یافت ؛ بجای چپاول مستقیم ما ل ها و دارائی های مردم قوانینی را وضع کردند تا مردم را با روشهای آبرومندتری سرکیسه نمایند . ابزارهای خود را آنچنان پیچیده کردند که دیگر روش مستقیم غارت به پای میز محاکمه برده می شد و این شیوه را تحقیر شد . آنان قدرت ها را در کشورها با تحکیم رهبری ها بدست آوردند . "

پس تکوین قدرت با تحکیم رهبری بدست آمد . و اگر راهبران بنا به منطق او تحکیم نمی یافتند و وضع همچنان به شکل قبلی خود که او توضیح می دهد ادامه می داشت و قدرت ها در دنیا بدست نمی آمد . پس شر همین رهبری است !

براستی که حکایتی است . رسول آرام چنان شیرین از کتاب  تاریخ نانوشته خود نقل می کند که آدمی حیفش می آید  آنرا تا آخر نیاورد خصوصآ که آنقدر گویا است  که احتیاجی به نقد وتفسیر وجود ندارد . از اینرو ما به دنباله خوانش او از تاریخ به قلم او ادامه می دهیم . واو چنین ادامه می دهد که " منابع سرشار دستمزد ها !!؟ را به گونه ای کانالیزه نمودند تا از کنار آن بتوانند قدرت های نظامی خود را برای سرکوب ناراضی یانی که خواهان عدالت اجتماعی بودند استفاده نمایند . قدرت های دولتی روشن بود که تنها خواهان دفاع از منافع کسانی بود که سرمایه ها را تلمبار می کردند تا آنان بتوانند از این طریق از مردم بهره کشی کرده و دولت سهم 30 و یا 40 درصدی مالیات خود را صاحب شود . این شیوه ای بود که از ابتدا وجود داشت و اکنون نیز در سرتاسر جهان با قدرت حکومت می کند ."

اینجا رسول آرام کارکرد سرمایه و تولید اضافه ارزش  را در منابع سرشار دستمزدها می بیند و چنین تصور می کند که از دزدیدن آن دولت بوجود آمد و از آن برای سرکوب ناراضیان استفاده می شود . تاریخ نویس ما بهره کشی را  با سیستم مالیاتی یکی می بیند . و فکر می کند که به شیوه همان راهزنان و دزدان عمل می شود . از اینروست که می گوید این شیوه ای بوده که وجود داشته و اکنون نیز سرتاسر جهان وجود دارد و حکومت می کند . و براین اعتقاد است که این شیوه ای است " که کمونیستها حتی آن را محدودتر کردند و در چهارچوب یک حزب با نام های زیبا و در چهارچوب یک رهبر با شخصیتی بسیار محترم خلاصه نمودند ."

او برای اثبات اینکه چنین بوده نمونه استالین را مثال می زند و می گوید :" استالین مظهر بود برای مبارزه با امپریالیسم . سیاست و روش های او که در سالهای (1953-1879) نخست وزیر ، نخست وزیر ، فرمانده کل قوا ، دبیر کل حزب کمونیست و دیکتاتور اتحادشوری بود به روش کار مارکسیسم – لنینیسم در روسیه تبدیل شد ."( جل  الخالق رسول آرام چنین فکر می کند که استالین از همان روز بدنیا آمد نش چنین جایگاهی در حزب کمونیست شوروی داشته است  ، حتی در آن زمانی که هنوز حزب کمونیست وجود نداشت و اولین محفل مارکسیستی در روسیه بوجود نیامده بود !  چرا که در کتاب تاریخ نانوشته او چیزهای آمده که در جاهای دیگر نیامده است  !!؟)

به ادامه سخنان او گوش کنید :" کمونیستها در زمان استالین اورابزرگترین تفسیرگر مارکسیسم و بالاترین مرجع نظری در جنبش بین الملی می دانستند . اما برماست که بخود آئیم و پوست استالینی و خشن را از خود بدر کنیم و با لطافتی بیشتر به زندگی نگاه کنیم ....... شرط اول سازماندهی سوسیالیستی این است که این اصل را بپذیریم ."

قرانت تاریخ  از نگاه و قلم رسول آرام به پایان خود نزدیک می شود و حال تنها یک چیز می ماند و آن اینکه او از این تاریخ نانوشته خود  باید نتیجه ای نیز بگیرد ،  از اینروست که به ما می گوید – (یعنی به تمام کسانی که براین اعتقادند که هر اقدامی جمعی  و با نقشه نمی تواند بدون رهبری به موفقیت دست یابد ).(3) " سعی نکنیم تفسیر دیگری از رهبریت برای خود بیابیم . رهبریت همان است که معنی خود را طی هزاران سال داشته است . (4)چه می شود که اگر کاری را بخوهیم انجام دهیم برای اجرای این کار بجای اینکه بدنبال مطلق گرائی باشیم و بجای اینکه از اصول سازماندهی سرمایه داری سود جوئیم ؛ همه کسانی را که معتقدند به انجام این کار می باشند را با خود همراه کنیم ! نه در حوزه فعالیت های شخصی بلکه در حوزه های اجتماعی وسیاسی و کار تشکیلاتی این کار را انجام دهیم .  "

و او رسول آرام سرآخر بیزاری خود را از جدائی ها و انشعابات ابراز می دارد وهمگی را نصیحت می کند و می فرمایند " دست از غرور خود محوری و خود بهتری و خود استحکامی و خود فهمی و خود ارضائی و خود ستادئی . و.. و برداریم و باز نگاهی دیگر به آنچه این خصلت ها بر سر ما آورده است بیندازیم و نه یک بار بلکه هزار بار آن را تکرار کنیم . مطمئنآ همه ما این تواریخ را می دانیم ( ما نمی دانستیم ! ) ولی باز هم بد نیست که آن ها را نقد کنیم . در این صورت است که به یک سازماندهی سوسیالیستی نیل خواهیم کرد ."

آری آری تنها کافیست  هزاران بار تکرار کنیم و بگوئیم که این خصلت ها !!؟ چه بلای سرما آوردند ، و آنگاه به یک سازماندهی سوسیالیستی دست خواهیم یافت !!؟

                         2-6-2011                  پنجشنبه 12 خرداد 1390

1-معمایی است نمی توان دریافت که  او چرا عنوان نوشته اش  را گذاشته  " سازماندهی سوسیا لیستی ؛ سازماندهی سرمایه داری  .  مسائلی که در نوشته او آمده چه ربطی به این موضوع دارد !

2- نقد و بررسی مقاله در اینجا هدف نیست ، زیرا مطالبی که او در مقاله اش آورده چنان گویا و روشن است ، که ضرورتی برای این کار وجود ندارد .  

3- مارکس در کتاب کاپیتال در فصل یازدهم در بخش همیاری و همکاری در تولید به مطلبی  در ارتباط با کار فردی و کارجمعی اشاره می کند و چنین اعتقادی را  بیان می دارد  که  وقتی  کار ازحالت فردی به جمعی تبدیل شد ضرورت رهبری نیز طرح می گردد چرا که بدون آن نمی توان جلوی هروج و مرج را گرفت  . در این رابطه او مثالی می زند که برای طرفداران ضد رهبری می تواند آموزنده باشد و آن اینکه : " تمامی کارهای بی واسطه اجتماعی یا اشتراکی که در مقیاس نسبتآ بزرگی انجام می شوند ، کم و بیش مستلزم مدیریتی مستقیم است تا فعالیت های انفرادی را هماهنگ کند و آن عملکرد های عمومی را به انجام رساند که از حرکت کل سازواره ی تولیدی ناشی می شوند و از حرکت اندام های جداگانه ی آن متمایز است . یک نفر نوازنده ی ویلن خود رهبر خویش است ؛ یک ارکستر به رهبر نیاز دارد ." (کاپیتال جلد اول ترجمه حسن مرتضوی ص 366)

4- این جمله او را با نظر رفیق روزبه مقایسه کنید که می گوید : " چرا باید با شیفتگی دو چندان به دنبال رهبری خوب باشیم ؟! " " هرکس و هر حزبی با هر تباری ولو کارگری وقتی هدایت و رانندگی (بخوان رهبری ) ماشین دولتی را برعهده بگیرد ولو آدمی نازنین هم باشد در همین جاده خواهد راند . "