چند
پرسش از رفیق
روزبه
ح. محسنی
رفیق روزبه
از جمله آن
رفقایی در
سازمان ماست
که به یک
گرایش تازه،
اما بدون
شفافیت و
روشنایی
ایدئولوژیک-
سیاسی درون
تشکیلات تعلق
دارد. آنها طرفدار
چند صدایی
هستند اما
رفقای بغل
دستی آنها در
این سازمان
نمیتوانند
سیمای مسلکی آنها
را دریابند، و
رویکرد آنها
را صورتبندی
کنند و مولفههای
تشکیلدهندهی
این گرایش را
بازشمارند.
برای این که
برخی از مولفههای
فکری این رفقا
شفافیت پیدا
کند من چند
پرسش را با
رفیق روزبه در
میان میگذارم.
آیا رفیق روزبه،
به دولت
کارگری به
عنوان آماج
برنامهای
سازمان باور
دارد؟ در باره
دولت
آلترناتیو در
سند مبانی
برنامهای
چنین آمده
است: "مبارزه
در راه
سرنگونی رژیم
جمهوری
اسلامی از
طریق یک
انقلاب تودهای
به رهبری طبقه
کارگر؛
پیشبرد
مبارزه ضد سرمایهداری؛
مبارزه برای
استقرار
حاکمیت
اکثریت استثمارشونده
بر اقلیت بهرهکش(دولت
نوع کمون) به
مثابهی دولت
آلترناتیو و
تنها ضامن
انتقال از
سرمایهداری
به
سوسیالیسم؛
مبارزه در راه
آزادیهای بی
قید و شرط
سیاسی و حق
رای عمومی".
پرسش
مرکزی در این
جا این است
آیا "حاکمیت
اکثریت
استثمارشونده"،
"دولت نوع
کمون"، "دولت
آلترناتیو" عنوانهای
دیگر دولت
کارگری هستند
یا نه؟ دولت
نوع کمون یعنی
چه؟ دولت
آلترناتیو
چیست؟ اگر پاسخ
او به این
پرسش منفی است
رفیق روزبه
ماخذ خود را
از کجا اخذ کرده
است که تفسیر
من درآوردی و
دلبخواهی از
موضوع نیست؟ و
درک او اساسا
بر چه شالوده
ای استوار
است؟
آیا او در
باره "تغییر جهان
بدون کسب قدرت
سیاسی" چه فکر میکند؟
آیا رفیق روزبه
به پرولتاریا
و همسرنوشتان
آن همچون
سوژهی تاریخی
سوسیالیسم
باور دارد؟
اگر آری در
باره این حکم
که زنان،
جوانان،
مزدحقوقبگیران
و اخیرا واژهی
"بیشماران" را همچون
فاعل تاریخی
میداند چه میگوید؟
کدام را جزء
اعتقاد او به
شمار آوریم؟ از
سویی بر
اکثریت
استثمار
شونده تاکید
دارد و از سوی
دیگر بر "تودهی
گونهگون" و یا "بیشماران"
تونی نگری پای
میفشارد. این
دوگانگی را
چگونه باید
پاسخ داد؟
آیا رفیق
روزبه به نقش
حزب سیاسی چپ
به سهم خود در تکوین
امر خودرهانی
باور دارد یا
نه؟ اگر پاسخ
منفی است
فلسفهی وجودی
فعالیت او در
یک نهاد مستقل
از تشکل تودهای
طبقه یعنی در
یک سازمان
سیاسی از چه
منطقی پیروی
میکند؟
سازمان
ما با حزب
جانشینگرا،
رهبر و
فرمانده از یک
سو و با روایت
بی حزبی از
سوی دیگر مرزبندی
روشنی دارد.
نقد رفیق
روزبه را بر
احزاب مومیایی
با جان و دل
شنیدم. نقد او
بر بی وظیفه
کردن حزب، و
مخالفان تحزب
سیاسی چپ از جمله
آنها جان
هالووی کدام
است؟
اگر اقلیت
همسان
با اکثریت در
یک تشکیلات
صرفنظر از این
که کدام یک
مواضع درستی
دارند آن
سازمان را نمایندگی
میکنند. پس
دموکراسی چه
معنایی دارد؟
نفی حقوق
اقلیت،
دیکتاتوری
اکثریت محسوب
میشود و کاری
است براستی
خطا. اما نفی
حقوق اکثریت
به معنی دیکتاتوری
اقلیت نیست؟
آیا این امر
خود بدترین
نوع
دیکتاتوری نیست؟
آیا رفیق
روزبه با سنت
آنارشیستی که
در عرصهی
تشکیلاتی بر
قاعده توافق،
سازماندهی
افقی، نفی تمرکز
باور دارند چه
شباهت و
تمایزی دارد؟
پرسش آخر
این که رفیق
روزبه چرا به
پرسشهایی که
از او میشود
پاسخ نمیدهد،
چرا به نقدهای
رفقا شهاب
برهان، هدایت
سلطانزاده،
رحمت خشکدامن
و من جواب
نمیدهد و از
پاگیری یک بحث
نظری طفره
میرود. آیا او
از حقانیت
نظری
برخوردار نیست؟
آیا توانایی
رویارویی با
این مواضع را
ندارد یا...