آلبانی

 پروازی برای زنان!

 

نویسنده: ماکس مونش

برگردان: لاله حسین پور

 

آلبانی، کشوری که سابق بر این از جانب برخی چپ ها مهد انقلاب به شمار می رفت، عرصه را به ویژه بر زنان این کشور تنگ کرده است. این کشور همانند یونان و کوسوو یکی از فقیرترین کشورهای اروپایی به شمار می رود و هم چنان از ساختار عرفی و فرهنگی مرد- پدرسالارانه رنج می برد. گویی جنبش های استقلال خواهی زنان در قرن بیستم هرگز به این کشور راهی نیافته است.

بعد از حاکمیت نظام "کمونیستی" (گیومه از مترجم است) در سال 1944 زنان اجازه فعالیت برای احقاق حقوق خود را نداشتند، چرا که ادعا می شد، انقلاب "کمونیستی" آزادی و استقلال زنان را نیز در بطن خود به همراه دارد و دیگر نیازی به مبارزه زنان برای کسب استقلال نیست. ظاهرا و در مجامع عمومی، زنان را در لباس کار و مستقل نشان می دادند، اما در خانه ها، سرکوب و تحقیر زنان هم چنان ادامه یافت، بدون آن که بتوان راجع به آن صحبت و بحث کرد. زنان نیز مانند مردان موظف به کار در بیرون از خانه بودند. این امر برای بسیاری از زنان به معنای استقلال نبود، بلکه کار مضاعف به شمار می رفت. زنان نه تنها می بایست همانند مردان صاحب مشاغل مختلف  شده، بلکه تمامی کارهای خانه نیز هم چنان بر دوش شان قرار می گرفت. کار برروی زمین های شان نیز بر عهده شان بود و از فرزندان خود نیز می بایست نگاه داری می کردند. زنان سخت ترین دوران زندگی خود را طی می کردند. کم خوابی، خستگی مداوم و مشقت مضاعف ارمغان حاکمیت جدید برای زنان بود.

به علاوه حزب حاکم قصد داشت مردم آلبانی را که اکثریت بزرگ آن در روستا ها زندگی می کردند و به شدت تحت نفوذ مذهب و مقررات سنتی در خانواده قرار داشتند، به عضویت در حزب در آورد. این امر در مورد اقلیت های مذهبی از جمله کاتولیک ها در شمال کشور و ارتدکس ها در جنوب بسیار شدیدتر پیش رفت. به ویژه کاتولیک ها که در طول زمان هم چنان با قوانین و عرف قرون وسطی در کوهپایه های شمال آلبانی زندگی می کردند، اکنون می بایست به اجبار تمام معتقدات خود را به دور ریخته و خود را با قراردادهای جدید هماهنگ کنند. روسری که نشانه شرافت بود، برای زنان ممنوع و قابل مجازات اعلام شد. جایگاه زنان و مردان که براساس سنت های قدیمی و خاک خورده تعیین شده بود، در قانون و مجامع عمومی تغییر یافت. اما در عمل رابطه برده دارانه مرد نسبت به زن هم چنان دست نخورده باقی ماند و هیچ گاه بحث و مناظره ای در مورد آن صورت نگرفت.

بعد از سال های 1990 و تغییر نظام در آلبانی وضعیت زنان وخیم تر نیز شد. رابطه و نقش زنان و مردان نسبت به یک دیگر هم چنان به همان سیاق برده دارانه حفظ شد. در محلات و نواحی کوه پایه ای آلبانی یک قانون سنتی حاکم است . این قانون در "کانون" که مرجع نخستین مردم کاتولیک در شمال آلبانی به شمار می رود، آمده و حکم نهایی را می دهد. "صاحب شرف و احترام فقط مرد است و شرافت زن بخشی از شرافت مرد به شمار می رود. زنان در "کانون" ملک مردان به حساب می آیند. مرد اجازه دارد زن را بزند و در موارد جدی، بدون ترس از مجازات، او را بکشد. تا مرحله ازدواج، پدر زندگی و یا مرگ دختر را تعیین می کند و بعد از ازدواج، شوهر این وظیفه  را به عهده می گیرد. پدر، دختر را همراه با یک طپانچه به مرد می دهد، یعنی در صورت فرار دختر، مرد اجازه کشتن او را دارد. ارث به یک زن تعلق نمی گیرد و زن صاحب هیچ چیزی نیست....."

 

دنیا تغییر کرده است و کشور آلبانی نیز  قوانینی متناسب با این تغییرات به تصویب رسانده است.  اما در عمل "کانون" تنها معیار و مرجع رفتار مردم این نواحی است. "مردی که زنش را می زند، کار غلطی نمی کند". زنان در این مناطق می گویند:" ما چه می توانیم بکنیم؟ مادربزرگ مان کتک خورده است، مادرمان کتک خورده است و ما نیز کتک می خوریم. این زندگی ماست، این سرنوشت ماست."

بعد از تغییرنظام در سال 1990 بی قانونی و درهم ریختگی در کشور غوغا کرد. هیچ کاری را بدون خشونت و بدون توسل به اسلحه نمی شد انجام داد. مردان خشن حاکم بر کشور شدند. گویا در این کشور دیگر جایی برای زنان یافت نمی شد.

 

پروازی برای زنان

فابیولا اگرو و سویم آربانا دو زن آلبانیایی که از سال های 1990 به بعد نقش پیش آهنگ جنبش زنان در آلبانی را بازی می کنند، سازمان رزمنده یوزفولز (Usefuls ) را تأسیس کرده اند. آن ها هر سال 8 مارس را جشن می گیرند و با کرایه یک هلیکوپتر شعارهای جنبش زنان را بر فراز آسمان آلبانی به پرواز در می آورند. عملی که هر سال تکرار می شود و برای جنبش زنان در آلبانی تبدیل به یک سنت شده است.

آن ها در اوایل فعالیت شان روزی در یکی از نواحی کوه پایه ای و کاتولیک نشین شمال آلبانی وارد کافه ای شده و تقاضای قهوه کردند. زنان در این ناحیه بدون اجازه شوهران شان حتی اجازه بیرون آمدن از خانه را نیز ندارند. مردانی که در کافه حضور داشتند، با دهان باز به این زنان می نگریستند. از فرط تعجب استکان قهوه از دست یکی از مردان بر زمین افتاد. در وهله اول همه شوکه شده بودند، اما کم کم شروع به تهدید و فحاشی کردند و به زنان نسبت فاحشه و "خراب" دادند. برخی آن ها را خارجی محسوب کرده و برخی دیگر شیطان را در غالب آن ها تصور می کردند و در نهایت بدون آن که قهوه ای نصیب زنان شود، آنان را از قهوه خانه بیرون راندند.

بعد از این حادثه ایده بازگشایی یک کافه در مرکز شهر تیرانا که زنان و مردان در آن آزادانه در کنار هم بنشینند، از جانب فابیولا و سویم به مرحله اجراء گذاشته شد. عملی  که حتی در تیرانا نیز هنوز مرسوم نبوده است.

سازمان یوزفولز با هدفِ دادن اعتماد به نفس به  زنان و ارائه آگاهی به مردان که بی عدالتی عمل خود را دریابند، تأسیس شد. وظیفه ای که این سازمان برعهده دارد بسیار دشوار، سخت و طولانی است. فابیولا و سویم در ابتدای کار واقعا نمی دانستند که در عمل چگونه باید مبارزه برای احقاق حقوق زنان را به پیش برند. آن ها بارها به اروپا و آمریکا سفر کرده تا با تجربیات جنبش های زنان آشنا شوند. هیچ کس در آلبانی چنین امری را تجربه نکرده بود. آن ها برای گرفتن مجوز تأسیس این سازمان تلاش بسیاری کردند. ظاهرا مجوز برای یک سازمان زنان غیرممکن بود. در نهایت هدف سازمان را تأمین اجتماعی عنوان کردند تا موفق به اخذ مجوز شدند. اما این هنوز ابتدای کار است. توزیع اعلامیه و پوستر از زندگی و سرنوشت زنان مبارز و قربانی در سراسر کشور، تهیه روزنامه، پاسخ دادن به تلفن های زنان با مشکلات مختلف و پی گیری مسائل آنان و....و....از جمله فعالیت های بی پایان این سازمان است.

زنی که ابتدا مخفیانه به یوزفولز زنگ زده و مشکلاتش را بازگو کرده، اکنون به علت تهدید شوهر و ترس از جان، تقاضای عدم پی گیری آن را دارد. این زن که در14 سال پیش دختری 17 ساله  بود، به علت این که پدر و مادرش به یونان مهاجرت کرده بودند، بالاجبار نزد خاله اش زندگی می کرده . مردی در همسایگی به دختر تجاوز کرده و به همین دلیل به طور غیر رسمی و بدون ثبت در محضر، صاحب او شده و وی را به خانه خود می برد و 14 سال تمام در خانه زندانی می کند. زن که اکنون دو فرزند دارد، در تمام این سال ها فقط کتک خورده و همواره تحقیر شده است. او در یک تبلیغ تلویزیونی شماره تلفن یوزفولز را برمی دارد و مخفیانه به آنان زنگ می زند. زن می گوید که مرد زنان دیگری نیز در خانه های دیگر دارد و با آن ها نیز هم چون مایملک خود برخورد می کند.

 چنین موردی یک استثناء در آلبانی نیست.

 

ماهانه حدود 60 زن به یوزفولز زنگ می زنند و از زندگی جهنمی و ظالمانه خود شکایت می کنند. همین که زنانی هستند که جرئت می کنند و  مشکلات خود را بیان می کنند، موفقیت بزرگی است. فابیولا از سرنوشت وحشتناک دختری تعریف می کند که به علت این که به طور  مخفیانه  با دوست پسر خود به دیسکو رفت،  آن چنان وحشیانه از جانب پدر خود کتک خورد که کشته شده و شبانه در حیاط خانه خود دفن می شود و پس از آن که لاشه اش توسط سگی بیرون کشیده شده، موضوع برملا می شود. اما پدر به علت شهادت دروغ از جانب مادر دختر و هم کاری تمام اعضای فامیل، تنها به 7 ماه زندان محکوم می شود. مادر می گوید، بخاطر اینکه پدر تنها نان آور خانه است و 6 بچه دیگر نیز دارد، مجبور به شهادت دروغ شده است. عجیب این جاست که آشنایان و همسایگان و حتی معلم دختر نیز عمل پدر را درک کرده و دختر را در این حادثه مقصر می دانستند.  فابیولا و سویم قصد دارند این مورد را به دادگاه استراسبورگ ارائه دهند.

چنین موردی نیز در آلبانی استثناء نیست.

 

جمعیت تیرانا از سال 1990 به بعد 4 برابر شده است. مردم کوه نشین فوج فوج به تیرانا آمده و در حاشیه شهر ساکن شده اند. آن ها قوانین و دستورات "کانون" را نیز با خودبه همراه آورده اند و با همان تصورات و عرف سنتی خود به زندگی در کنار شهر ادامه می دهند. فجایعی از قبیل دختر دفن شده در باغ نتیجه برخورد دو نسل است که یکی خود را با مدرنیسم و شهرنشینی تطبیق داده و آن یکی هم چنان به دنبال پیاده کرده قوانین قرون وسطایی "کانون" است.

 

فابیولا و سویم می خواهند کشور خود را تغییر دهند. کشوری که سرکوب زنان از جانب اکثریت مردم این کشور به عنوان یک سرنوشت خداخواسته پذیرفته شده است.