حجاب، حجاب، باز هم حجاب!

 

                                                                             لاله حسین پور

 

حجاب دیگر یک کلمه نیست. مفهومی ست قدرت مند که می تواند متفرق کند و در عین حال به وحدت رساند. می تواند قدرتی را سرنگون کند، یا بر سرپا نگاه دارد. حجاب می تواند به قدمت یک تاریخ نقش بازی کند و نه تنها زنان بلکه مردان را نیز بر محور خود بچرخاند. می تواند جنبشی به راه اندازد، یاجنبشی را به اسارت بکشد. خود را ملی و فراملی کرده و درعرصه جهان قانون را به خود مشغول کند. می تواند باعث بریدن سردختری در پستوی یک دالان شود یا خفقان را نصیب میلیون میلیون زن در دنیا نماید.

 

راستی چرا؟ چرا پوشش زن (و دربرخی از کشورها، از جمله ایران، حتی پوشش مردان) تا این درجه مورد توجه قدرت ها و حاکمین قرار می گیرد؟ چنین بحثی بسیار فراگیر است و نه تنها شامل حجاب می شود، بلکه انواع و اقسام مدها و تعیین مستقیم و غیرمستقیم پوشش را نیز در بر میگیرد. می توان از لباس های مائویی در چین که چپ های ایرانی نیز بسیار تحت تأثیر آن بودند و یا لباس های مدرن و رنگ های مد روز که هر سال به نوعی از بالا تعیین شده و بر نوع پوشش انسان ها حاکم می شوند نیز نام برد.

هم آهنگی و بازی مشترک سرمایه داری و مردسالاری که از بدو تولد ِ مالکیت، همواره پایه های حاکمیت قدرت ها را تضمین کرده است، باعث به وجود آمدن ترفندهای مختلفی شده که نه تنها از طریق مذهب به نهایی ترین زوایای زندگی انسان ها رسوخ می کند، بلکه فرهنگ، عرف، تعلیم و تربیت، مد و پوشش و شیوه زندگی درجوامع را می سازد.

قدرت ها در این بازی مشترک با ابژه کردن انسان ها به هدف و سود خود می رسند. آن ها با ابزارسازی انسان، انسان را مسخ واز خود بیگانه کرده، مرز اختیار و اجبار را درهم می ریزند و وی را در چهارچوبی قرار می دهند که تنها در آن جا امکان گزینش یافته و به آن نام اختیار می دهند. تنها آگاهی انسان ها و عمل ِ آن ها ست که می تواند این چهارچوب را  بشکند و از مرزها بگذرد، خط های قرمز را پاک  کند و به آزادی معنا  دهد.

همین که انسان در انتخاب پوشش خود آزاد باشد، اولین گام را در جهت عمل آگاهانه خود برداشته است. او اجازه می یابد ، این سئوال را در مقابل خود نهاده و فکر کند که چرا این پوشش را انتخاب می کند. این عمل تفاوت ماهوی دارد با شرایطی که انسان پوششی را که برایش تعیین کرده اند، "انتخاب" کند. در این حالت، عمل، ضد آگاهی است و هر آن چه بر انسان تکلیف شده و امکان تفکر و عمل آگاهانه را از او بگیرد، فرو رفتن او را در حفره ابزارشدن جدی تر می کند.

 

حجاب یک دستور مذهبی یا نماد مبارزه با امپریالیسم؟

اگربه  حجاب به عنوان یکی از اعتقادات مذهبی مردم بنگریم، می بایست مذهب و دلایل به وجود آمدن آن و استفاده قدرت ها از مذهب را برای حفظ  حاکمیت خود روشن کنیم . چنان چه به مذهب به معنای یک فیلوسوفی و تعریف و تبیین زیست شناسی بشر نگاه کنیم که در هر برهه از تاریخ توسط یک پیامبر بیان شده  تا به معمای ظهور جهان و انسان پاسخ دهد، می توانیم بسیار راحت به کنه به وجود آمدن ادیان مختلف پی ببریم.

دین درطول تاریخ، در شکل گیری جوامع نقش بزرگی ایفا کرد و با توجه به ناآگاهی و نادانی نسبی انسان ها در گذشته های دور تا اکنون به مثابه قوانین سخت و آهنین، هم زیستی بشر را تا حدی ممکن ساخت. دستورات دین از طرفی ترس و واهمه از واکنش خدایان را نهادی کرد و خشونت بدوی در انسان ها را مهار و به زنجیر کشید و از طرف دیگر این خشونت را انحصاری کرده و در اختیار قدرت ها نهاد تا با تبلیغ توسعه کشور و ملک و حیوانات و انسان ها به ویژه زنان، با برده داری و ارتش سازی و جنگ های تن به تن و خانمان سوز بتوانند حاکمیت خود را قوی تر کرده و جایگاه شان را ابدی سازند.

و حجاب یکی از وجوه دین اسلام است که البته بارها و بارها تفاسیر متفاوت از آن در اینجا و آنجا به بحث گذاشته شده است. با این حال هدف من از بحث در مورد حجاب، همان حجابی ست که توسط رضا شاه با سرنیزه از سر زنان برداشته شد و حال در سی و اندی سال گذشته با زندان و شلاق و جریمه بر سر زنان نهاده شده است.

 

یکی از وجوه این بحث، همان اختیاری یا اجباری بودن حجاب است. با توجه به استدلالی که در بالا آمد، چنین اختیاری نیز تنها در چهارچوب اجبار معنا می یابد و نمی توان از اختیار مطلق سخنی به میان آورد. تصور کنید دختری که در یک خانواده و جامعه مذهبی رشد می یابد و تماما آموزه های دین است که ذهنیت او را می سازد، روشن است که به "اختیار" حجاب را انتخاب می کند. البته این بحث را می توان در مورد دختری در یک خانواده سکولار نیز مطرح کرد که در چهارچوب تعلیم و تربیت خود، گزینه بی حجابی را انتخاب می کند. بنابراین اصل بر نسبی بودن "اختیار" است. با این حال چنین اختیاری نیز قابل احترام است.

"انتخاب" حجاب بر اساس اعتقادات مذهبی و عرفی امری ست تاریخی که سنت خود را داشته و در همین چهارچوب نیر می توان با آن برخورد کرد. اما انتخاب حجاب به معنای مبارزه با کالای جنسی شدن زنان و یا مبارزه با امپریالیسم و سیاست های نئولیبرالی، به راستی بر طبل وارونه زدن است. اگر جامعه طبقاتی- لیبرال با تعیین پوشش بر مبنای مد و از طریق تبلیغات و رسانه ها، انسان ها را به سمتی سوق می دهد که به آن وسیله سود و بقایش را تأمین کند، جامعه طبقاتی- مذهبی نیز دقیقا با تعیین پوشش اجباری و سرکوب انسان ها و برخا نیز با سوء استفاده از اعتقادات مردم هویت و ابقای حاکمیت خود را تضمین می کند. این ها دو روی یک سکه هستند.

 

بحث پایه ای در این جاست که نمی باید حجاب و کلا پوشش را اجباری کرد. بنابراین هر استدلالی مبنی بر این که حق آزادی پوشش  یک مطالبه حقیر و نشانه "بی بند و باری" ست، استدلالی یک جانبه است که تنها یک روی سکه را ملاحظه می کند و ریشه یابی دقیقی از پوشش انسان ها و نقش آن در جامعه ارائه نمی دهد.

 

 

کدام مطالبه اولویت دارد؟

در این میان جدل میان این که آیا حق آزادی پوشش و طرح آن اولویت دارد یا خیر، بحثی ست که آگاهانه یا ناآگاهانه قصد به انحراف کشاندن اذهان را دارد.  چه فاکتورهایی تعیین می کنند که کدام یک از مطالبات زنان اولویت دارند؟ آیا میزان زنانی که این خواسته را دارند، تعیین کننده است؟ آیا میزان سرکوب و فشارهایی که در رابطه با یک مطالبه به زنان وارد می شود، می تواند جایگاه  آن مطالبه را معین کند؟ آیا توان سازمان گری یک مطالبه و جمع شدن هر چه بیشتر زنان حول آن به ما نشان می دهد که آن مطالبه می باید طرح شود، یا مسکوت گذاشته شود؟ .......

 

جالب این جاست که حجاب اجباری هیچ گاه در مطالبات جنبش های تاکنونی زنان در ایران جایی نداشته است و فقط گاهی مقالات و بحث هایی در این مورد را می شد در سایت ها و غیره مشاهده کرد. این مطالبه نه تنها هیچ گاه در اولویت قرار نداشت، بلکه در هیچ کدام از لیست های مطالباتی که در ایران مطرح شده اند، نیز(اگر اشتباه نکنم)  تاکنون به چشم نخورده است.  جنبش زنان ایران و مهم ترین بخش آن یعنی کمپین تغییر برای برابری (آیا واقعا این طور است؟!) در تمام سال های گذشته دررابطه با حجاب اجباری سکوت اختیار کرد و به بهانه وحدت با بخشی از زنان مسلمان، با این مطالبه به مثابه خط قرمز برخورد کرد. متآسفانه 33 سال دستگیری، جریمه، سرکوب، زندان، شلاق و تحقیر زنان در خیابان ها، در دانشگاه ها، در ادارات و غیره، مطالبه ای نبود که این جنبش را به خود جلب کند.

اکنون که بحثی جدی در این رابطه آغاز شده، حساسیت ها به نقطه جوش رسیده و مطالبه آزادی پوشش با "کالای جنسی" شدن، با در "چاه افتادن" زنان و "بی بند و باری" مترادف شده و آن را خواسته یک مشت زنان بورژوا که به دنبال مد و نمایان ساختن بدن برهنه خود هستند، جلوه می دهند.

آیا به همین ترتیب نمی توان به حق طلاق، حق مسافرت آزاد و حقوقی از این قبیل نیز چنین مارک هایی زد و آن ها را مسکوت گذاشت؟ آیا می بایست با انگیزاسیون به جستجوی هدف و قصد تک تک زنان رفت تا بتوان از مطالبه ای دفاع کرد؟ پرواضح است، همین که مردم به آزادی پوشش برسند و اجبار و وحشت ناشی از سرکوب محو شود، مدت ها باید یگذرد تا ثبات معینی در امر پوشش به وجود آید.  از هم اکنون می توان شرایط پس از جمهوری اسلامی را پیش بینی کرد. این سرکوب و خفقان وحشیانه،  طوفان و طغیان به ارمغان خواهد آورد.

 

بحث حجاب سردراز دارد. می توان این بحث را از زوایای مختلف مورد بررسی گذاشت و اتفاقا بحثی ست همه جانبه و روشن گر. مطالبه آزادی پوشش، مطالبه ای ست که به سرنگونی جمهوری اسلامی گره خورده و مسلما از جانب کسانی که تنها برای اصلاح این رژیم و در نهایت برای ابقای آن می کوشند، با واکنش سختی روبرو خواهد شد. چاره ای نیست، می بایست بحث را قدم به قدم به جلو برد.  

                 http://lalehhoseynpour.wordpress.com/                                                           30سپتامبر2012