تقدیم به همه زنانی که هنوز زیر سلطه قوانین ارتجاعی با مشقت زندگی میکنند .


بر خیز ای غرور شکسته!


بر خیز ای زن
ای غرور شکسته
در ویترین وقار؛
آفتاب دمیده از روزنه های انگار
تا ته مانده غرورت گلباران شود؛
ببین خنده ها همان خنده های هرروزند
نگاه کن به باغ دلهای تشنه
به نیلوفران ولگرد
به کوکبان در ویترین
به آوارگان دلشکسته
به دلسوختگان در شعله
به تبسم دردناک تن فروش
به من چون تو
به اینجا و هرجای دگر
که زیر سایه ؛ سایه های درد
سایه های مرگ
گریه میکنیم سالیان دراز
تا سیل جاری شود
وتنورهای گل شقایق
که به امید مرگ میدهند
خاموش گردند
و مرغان عشق از ما بنویسند؛
برخیز که امروز
سراب شادی ست
تکرار تکرارهاست
پر از گل های رنگارنگ
و باغبان با نیشخند
چه کریه و شرم آور
او آوای دیر آشنا را میخواند
تا تمامی گل ها به تو هدیه شوند
و چرخ ها بایستند
آب بماند در مرداب
بادی نوزد
و تو بی طوفان بمانی
در آنجا که هستی
پس برخیز!
برخیز و میله های چرکین و دود اندود را
با گرمای وجودت بگداز
تا صبح را که در راه است
در آغوش گیری؛
نه در سراب
بی زنجیر اسارت
نه در ویترین
در باغ پر نشاط انسان ها

محمد رضا باقری
مارس 2013