«ای رجال ایران ، زن مگر بشر نیست؟» از گفته های زرین تاج ملقب به طاهره قرةالعین ، که بفرمان شاه قاجار کشته شد .

بهروز ستوده

از آن روزی که رزین تاج قزوینی ملقب به "طاهره قرة العین" آن بانوی آزاده ، ادیب، شاعر ، سخنور و انقلابی ، در گردهمائی بابی های ایران در صحرای "بدشت"شاهرود و در جمع مردان ، نقاب زشت را از چهره زیبای خود برکشید و ندای آزادی و برابری زن با مرد ایرانی را سر داد بیش از 150 سال گذشته است . بیش از یک قرن ونیم پیش ، زرین تاج قزوینی که براستی تاج زرینی است برتارک جنبش آزادیخواهانه زنان ایران ، با صدائی به بلندای قرن ها جور و ستمی کهب ر زن ایران رفته است ،آ زادی و مساوات را برای زنان ایران فریاد زد و مردم ایران را به قیام علیه تبعیض جنسیتی و خرافات و افکار و عقاید پوسیده ای که تار و پود جامعه ی آن روز ایران را به فساد و تباهی کشانده بود دعوت نمود و مهمتر اینکه دکان آخوندهای ریاکار را به عنوان مبلغ و مروج تبعیض و عقب‌ماندگی و کانون نشرخرافات و افکار پوسیده در میان ایرانیان معرفی نمود . زرین تاج قزوینی ملقب به "طاهره قرة العین" یک قرن ونیم پیش ، ایرانیان را به آزادی و عدالت اجتماعی اینگونه نوید داد :

 ديگر ننشيند شيخ  بر مسند تزوير

 ديگر نشود مسجد  دكان تقدّس

ببريده شود رشته تحت الحنك از دم

 نه شيخ بجا ماند  نه زرق و تدّلس

آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات

 آسوده شود خلق ز تخیيل و توّسوس

محكوم شود ظلم ببازوي مساوات

 معدوم شود جهل ز نيروي تفرّس

گسترده شود در همه جا فرش عدالت

 افشانده شود در همه جا تخم توّنس

 مرفوع شود حکم خلاف از همه عالم

تبدیل شود اصل تباین به تجانس

 

    و گفته شده است که چون زرین تاج  قزوینی "طاهره قرةالعین" از زیبائی خیره کننده ای برخوردار بوده و در عنفوان جوانی بر معارف و دانش زمانه تسلط کامل می یابد و گوی سبقت را از همگان می رباید تاجائی که هیچ مجتهد و مدعی فضلی یارای مباحثه و مجادله را با او نداشته است ، از این رو پادشاه قاجار(ناصرالدین شاه) به او دل می بندد و و برایش پیغام می فرستد که اگر"توبه" کند و دست از بیان سخنان "ضاله" بشوید ، ناصرالدین شاه کسی را به خواستگاری اش خواهد فرستاد و او را سوگلی دربار خویش خواهد ساخت . معروف است که زرین تاج جواب درخواست شاه را به صورت دوبیت شعر بر روی تکیه ای کاغذ می نویسد و برای او روانه می کند . جواب این بانوی آزاده به شاه قاجار چنین بوده است :

تو و ُملک و جاه سکندری

من و رسم و راه  قلندری

اگر آن خوش است   تو درخوری

وگر این بد است   مرا سزاست

      تهدید ها و تطمیع ها و تبعید ها در مورد این زن آزاده ایرانی موثر واقع نگردید و او را از راه آزادگی که در پیش گرفته بود باز نداشت تا اینکه به اشاره آخوندهای تبهکار که زرین تاج را خطر بزرگی برای دکان ها ریاکاری خود می دانستند بالاخره او را به بند کشیدند و در سلولی زندانی کردند ، زرین تاج حتی در زندان ناصرالدین شاه نیز بیکار ننشست و اشعار و نامه های اش توسط زندان بانان و حتی شاهزادگانی که به جرگه ی هواداران او پیوسته بودند بدست مشتافان آزادی و عدالت در ایران آن دوران می رسید . در مدتی که در زندان بسر می برد ، او بارها خطاب به شیخ و شاه نوشته و گفته بود که :

« من اینک زندانی شما هستم و هر لحظه که اراده کنید می توانید مرا بکشید ولی صدای آزادیخواهی زنان ایران و پیشرفت آنان را هرگز نمی توانید بکشید ، این صدا هر روز بلند و بلندتر خواهد شد»

بدون شک ، هنگامی که یکی از دختران ناصرالدین شاه بنام تاج السلطنه در یادداشت خود ، زن ایرانی را در آن زمان به تصویر می کشد ، بی تأثیر از افکار و عقاید زرین تاج قزوینی نبوده است . تاج المولوک دختر ناصرالدین شاه در یکی از یادداشت های خود چنین نوشته است :

« زنان ايران از نوع انسان مجزا شده و جزو بهايم و وحوش هستند و از صبح تا شامنااميدانه در يک مجلس زندگى مى کنند . اين جماعت يا از دور تماشا مى کنند يا درروزنامه ها مى خوانند که زنهاى حقوق طلب در اروپا چه قسم از خود دفاع کرده و حقوقخود را با چه جديتى مى طلبند . حق انتخاب مى خواهند . حق راى مجلس مى خواهند . دخالتدر امور سياسى و مملکتى مى خواهند و به همين قسم موفق شده اند . چه خوب بود سفرى بهمغرب پيش مى آمد و به آن زنان حقوق طلب مى گفتم: وقتى شما غرق سعادت و شرافت ازحقوق خود دفاع مى کنيد و فاتحانه به مقصود موفق شده ايد ، نظرى هم به گوشه ايرانبيافکنيد و ببينيد در خانه هايى که ديوارهايش از سه تا پنج ذرع ارتفاع داردمخلوقاتى سرو دست شکسته ، بعضى با رنگهاى زرد و پريده ، برخى گرسنه ، برخى برهنه ، قسمتى در تمام شبانه روز منتظر و گريه کننده ... در زنجير اسارت بسر می برند ، آيااينها هم زن هستند ؟»

     و سر انجام شیخ وشاه برای خاموش کردن شمعی که زرین تاج قزوینی در شب سیاه ایران در عصر قاجار روشن کرده بود همدست شدند . شیخ فتوای قتل را داد ، شاه فرمان قتل را صادر کرد و کلانتر تهران با چپاندن دستمالی چرکین در حلق یکی ازبزرگترین افتخارات زنان ایران وجهان ، زرین تاج را خفه کرد و آنطوری که بعدها برخی از شاهدان آن جنایت نقل کرده اند ، پیکر پاک او هنوز نیمه جان بوده است که جلادان ناصرالدین شاه او را به چاهی سرنگون می‌سازند و بدین ترتیب لکه ننگ دیگری را در تاریخ ایران بنام خود به ثبت رساندند . این بانوی فرزانه و آزاده ایرانی فقط 36 سال ازعمرش گذشته بود که بدست شیخ وشاه کشته شد. شیخ وشاه زرین تاج راخفه کردند به امید اینکه صدای آزادی زن ایران در نطفه خفه شود ولی آنچنانکه این بانوی بزرگوار قبل از مرگ خود بارها به قاتلین خود هشدار داده بود : « با کشتن او صدای آزدیخواهی زنان ایران را نمی توانند خاموش کنند» و آن صدا هرگز خاموش نشد. سالها بعد صدای خفه شده زرین تاج بدست شیخ و شاه ، از حنجره زنان شیردلی که به امید آزادی و برابری در انقلاب مشروطه شرکت کرده بودند در سرتاسر ایران طنین افکن شد و قمر الملوک وزیری ، آن زن دریا دل و سنت شکن ونخستین خواننده زن ایرانی که او نیز حجاب از سر برگرفت ، با آوائی دلنشین خود چنین خواند:

ای زنان ایران

تا به کی درافسوس
زیر دست مردان 
تا به چند محبوس
در چنین محیطی
دخترانایران
تا به کی خموشی
ای زنان ایران
هیچکس خبر نیست
فکر خیر و شرنیست
ای رجال ایران
زن مگر بشر نیست
چند در حجابی 
تا به کی بهخوابی
از وجود شیخ است
این همه خرابی
مملکت خراب است 
ملتش به خواباست
ای زنان ایران
وقت انقلاب است

   ولی دریغ و درد که این صدای زرین تاج ها و قمر المولوک ها ، هیچوقت از جانب اکثریت زنان و مردان ایران حمایت نگردید و این عدم حمایت باعث گردید که آخوند های مفسده جو به بهانه دفاع از "شرع مقدس اسلام " همچنان به ترویج و تبلیغ افکارقرون وسطائی و زن ستیزانه در جامعه ادامه دهند ، داستان فتنه انگیزی های آخوندهای مرتجع و قتل ها و ویرانگری ها و تخریب و آتش زدن مدارس دخترانه ، که بعد از انقلاب مشروطه ، همگی به تحریک آخوندهای تهی مغز در تهران وشهرستانهای ایران انجام پذیرفت در حوصله این نوشته نیست .

پس از انقلاب مشروطیت و در دوران دیکتاتوری پهلوی ها ، علیرغم تلاش و تبلیغات شبانه روزی آخوندها برای محبوس نگاه داشتن زنان و دختران ایران در خانه ، هرجا که عرصه و دریچه ای برای اعلان موجودیت و تقاضای حق مساوات و برابری نمایان شد زنان ایرانی حضور پیدا کردند و نشان دادند که برخلاف یاوه سرائی های آخوندها، زنان نه تنها دست کمی از مردان ندارند بلکه در پاره ای از زمینه‌ها از استعداد و قابلیت بیشتری نیز برخوردارند.

     مدرسه و دانشگاه ، کارخانه و مزرعه ، آموزش و پرورش ، بهداری و بیمارستان ، علم وصنعت ، فرهنگ و هنر ، قضاوت و وکالت و وزارت ، اقتصاد و سیاست و تجارت و ارتش و پلیس و غیره و غیره همه جا به عرصه حضور فعال و بروز خلاقیت‌های زن ایرانی تبدیل شد، ولی متأسفانه این حضور زنان ، در متن یک جامعه دیکتاتوری زده و مرد سالار و فاقد یک عقبه دمکراتیک و نهادهای مدنی صورت می گرفت ، روی همین اصل زمانی که در سال 1342 رژیم شاه سابق در اثر مبارزات و تلاش‌های زنان فرهیخته و آزادیخواه ایران حق رأی را برای زنان ایران به رسمیت شناخت ، آخوندهای نابکار به رهبری خمینی به خود جرأت دادند که در برابر این حق انسانی و قانونی زنان ، علم طغیان بر افرازند و شورش ارتجاعی 15 خرداد را بوجود آوردند . شورش ارتجاعی که دارودسته های اسلامی امروزه از آن به عنوان نقطه آغاز انقلاب اسلامی خود یاد می کنند .

     به هر حال شاه دیکتاتور بجای اینکه از شورش ارتجاعی آخوندها در 15 خرداد سال 1342، درس عبرتی بگیرد و برای مقابله با آخوندهای تاریک اندیش به پاد زهر دمکراسی روی آورد، برعکس به سرکوب روشنفکران و آخرین بقایای نیروهای ملی و مترقی در جامعه پرداخت . شاه دیکتاتور تصور می کرد که با تطمیع و جیره خوار کردن آخوندها از یکطرف و سرکوب روشنفکران و آزادیخواهان و نهاد های مدافع آزادی از طرف دیگر ، قادر خواهد بود که توازن دیکتاتوری خود را برای مدتی طولانی حفظ نماید ولی دیدیم که چگونه تمام محاسبات او غلط از آب درآمد و آخوندهای جیره خوار در یک بزنگاه تاریخی و با توسل به زد و بند با قدرت های خارجی و همراه ساختن نیروهای ملی –مذهبی و بسیاری از روشنفکران ایران با خود ، تمام معادلات را به سود خود برهم زدند و با حلیه و نیرنگ، خلقی را با شعارهای دروغین و توخالی بدنبال خود کشیدند و برانقلاب آزادیخواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران در سال 57 سوار شدند

     در فردایتأ سیس جمهوری اسلامی زمانی که زنان فرهیخته و آزادیخواه ایران ،برای نخستین بار زنگ خطر را به صدا در آوردند و برای دفاع از آزادی های فردی و اجتماعی خود بپا خواستند ، هیچ‌کس صدای آنان را نشنید. حتی آن دسته از روشنفکران و گروههای سیاسی و انقلابی که عمری در باره آزادی و برابری زن و مرد قلمفرسائی کرده بودند همراه با خمینی و نیروهای سیاه تازه به قدرت رسیده، در برابر زنان آزادیخواه و فرهیخته ایران صف آرائی کردند و گفتند و نوشتند که : " اینک که خلق قهرمان ایران در حال نبرد با امپریالیسم و صهیونیسم و بقایای رژیم طاغوتی است وقت این حرف ها نیست و از طرح شعارهای انحرافی باید جلوگیری به عمل آورد "! و یا اینکه : "رهائی وآزادی زنان ایران بستگی به رهائی وآزادی طبقه گارگر دارد و در حال حاضر ، مشکل طبقه کارگر و زنان زحمتکش ایران مسئله ی حجاب نیست "!

و بدین ترتیب خمینی و رژیم نوپای اسلامی اش پس از آنکه اطمینان حاصل کردند که با نیرنگ مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم  می توانند روشنفکران و گروههای سیاسی ایران را اعم از چپ و راست ، با امیال زن ستیزی و آزادی ستیزی خود همراه کنند ، تا آنجا که توانستند علیه زنان ایران تاختند و آزادی ها و حقوقی را که آنان طی یک قرن و با مبارزات خود ، ذره ذره بدست آورده بودند همه را یکجا پایمال کردند و پایه های رژیمی را مستحکم ساختند که امروزه آپارتاید جنسیتی یکی از ارکان اصلی آنرا تشکیل می دهد .

     شرح درد و رنجی که زنان و دختران ایران با استقرار جمهوری اسلامی و در طول بیش از سه دهه متحمل شده اند داستان غم انگیزی است که تا کنون صدها کتاب و فیلم  و نمایش نامه در باره آن نوشته و به تصویر کشیده شده شده است و صدها داستان نانوشته نیز در خاوران ها و گورهای بی نام و نشان مدفون گردیده است . ولی در اینجا همین قدر گفته شود که پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران ، هیچ قشر و طبقه ای و هیچ گروه اجتماعی به اندازه زنان ایران مورد تحقیر و تعرض و وحشی گری های حکومتگران اسلامی قرار نگرفته اند ، مردان ایران نمی‌توانند درد ورنجی که طی 32 سال گذشته بر نیمی از جامعه ایران وارد شده است ، حس نمایند ، دریک کلام می بایستی زن بود تا بتوان معنی بی حقوقی و تبعیض و تحقیر و تجاوز را در زیر لوای حکومت و قوانین من درآوردی حکومت آخوندی حس کرد

نتیجه : جنبش زنان امروز ایران، ریشه در بیش از یک قرن ونیم مبارزه بی امان زنان آزاد اندیش ای سرزمین دارد که نسل اندر نسل با تبعض و نابرابری و برای برپائی جامعه ای مدنی و بدور از ظلم و ستم در ایران مبارزه کرده اند ، به زندان رفته اند ، شکنجه و آزار دیده اند ، بردار شده اند و امروزه در مقابل یکی از مخوف ترین دیکتاتوری های دینی و یکی اززن ستیز ترین حکومت های تاریخ بشریت ایستاده اند تا راهی را که رزین تاج قزوینی یک قرن و نیم پیش در این کشور آغاز کرد به انجام رسانند .

    حکومت فاشیست و زن ستیر اسلامی که در دریائی از خون زنان و مردان آزاده ایرانی شناور است امسال در روز جهانی زن یکبار دیگر با نمایش قدرت زنان آزادیخواه و ضد تبعض به لرزه در خواهد آمد، خیزش با شکوه زنان ایران در روز جهانی زن که پشتیبانی مردان آزادیخواه و تساوی طلب ایرانی را نیز به همراه خواهد داشت همچنین حاوی پیامی شفاف و روشن برای کسانی است که هنوز اجرای بی تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی را در گوش ملت ایران زمزمه می کنند غافل از اینکه نیمی از جمعیت ایران که زنان این کشور باشند دربست این قانون اساسی تبعض آمیز را از بیخ وبن قبول ندارند، بر این نیم نیز اقلیت های مذهبی و اقوام ایرانی و اکثریت مردان تساوی طلب ایرانی را هم که قانون اساسی تبعض آمیز جمهوری اسلامی را قبول ندارند اضافه کنید تا معلوم شود چند درصد از مردم ایران، قانون اساسی جمهوری اسلامی و حکومت تبهکار برآمده از آن را تأیید مینمایند ؟ 

16 اسفند 1389

6 مارچ 2011