کامنتي بر «گذری سريع بر مبارزه‌ی طبقاتی در ايران با محكِ تكنيكِ حقيقت‌هایِ موازی»

 

سعيد آوا

سلام به دوستان و عزيزاني که اين کامنت را مي خوانند.

گويا «هردم از اين باغ!! بری!! مي رسد....»

ضمن تشکر از الطافتان؛ بايد با عرض معذرت، دستِ رد به توصيه و درخواست تان در پاسخگويي به اين خزعبلات و چرندياتِ تمامأ جعلي که با بي شرمي مضاعفي ادا شده بزنم. کلٌ نوشته های من و مواضع گوناگون موجو در آن ها بر سر مبارزات کارگری و توده ای ، و ايضأ، و اخيرا، دفاع از و تأکيد بر«تحريم فعالٌ انتخابات» و غيره و غيره حيٌ و حاضر در چند سايت اينترنتي، در معرض قضاوتِ غيرمغرضانهً خوانندگان جويای حقيقت قرار گرفته و نيازی به دفاعيه و يا جوابگويي نمي باشد. "نويسندهً" مورد نظر اين کامنت که درعصبيٌت و حسادتِ ناتواني برای نوشتن يک متن ساده در حدٌ«انشای دبيرستاني» هم، از کلافگي به زمين و زمان تاخته، و مثلأ خواسته شهامت خرج کند و مثل «استاد»ش از پُشتِ  چادر نماز و انگشت در دهان حرف نزند، صدايش را روی سرش انداخته و «هوچيگری» و دريدگي و جعل را به حدٌ اعلاء رسانده است.

اين اولٌين بار نيست که آقای"آبتين درفش" اين چنين خود را«عريان» و مضحکه، وسط معرکه انداخته و «بند را آب مي دهد». قبلأ هم از جمله در"مباحثه" با آقايان خسروی و شفيق و فرد، «لنگ اش» را از سر تا پا برکشيده و خود را عرضهً ويترين ها کرده و در معرض تماشا گذاشته بوده است ؛ بي آن که ترس و واهمه ای از ابراز چندش و تمسخر و استهزای ديگران داشته باشد. اينک هم همينطور.

امٌا انگيزه و دليلي که مرا وادار به واکنش و عکس العمل به اين سناريوی کميکِ مهندسي شدهً بدون گاف ! کرده است، تنها و تنها به خاطر پيدا شدن نام «ف- تابان» محترم و پيش کشيده شدن بي دليل و انحرافي حرف و نقل ايشان به اين ماجراست. من به نوبهً خود از ايشان به خاطر خطای ديگران پوزش مي خواهم. امٌا واقعيٌت چيست؟

اولأ ، صادقانه عرض کنم که من تا قبل از روًيت و خواندن اين هجويات آقای"آبتين"،هيچ اطلاع و آگاهي ای از مصاحبهً جنابِ ف- تابان در اخبار روز نداشتم و لذا هرگز نمي توانسته ام دسترسي به «عبارتِ» ايشان «در ايران انتخابات به شدت غيردموکراتيك و سياست به شدت غيرشفاف است » مورد ادعای"آبتين"، در مقاله ام داشته باشم. اصلأ چنين جمله ای در مقالهً من که مورد اشارهً"آبتين" است وجود ندارد.

ثانيأ، به رسم و عادت معمول اگر قرار و بنا باشد نقل قول و جمله ای از آدم معتبر و محترمي در نوشته ام بياورم، بدون شک آن را عينأ کپي کرده، در گيومه گذاشته و نام شخص را هم ذکر مي کنم. پس اگر قرار بود جمله ای از جنابِ تابان بياورم ، قطعأ با رعايتِ همين اصل مي آوردم.

ثالثأ، "آبتين" اين«عبارتِ» بالا را از قول و زبان من درهجونامه اش چپانده و به جملهً «.. انتخابات در ایران پدیده یی به مراتب پیچیده تر از آنی است..» ترجمه کرده تا در خيال، « پنبه» را «لُف لُف خورد». امٌا قضيهً اين جمله دوٌم ، اين جملهً کذايي چيست و از کجا آمده؟ شاهکار "آبتين" کارگردان همين جاست!!. اين جمله ای است از آقای قراگوزلو درمطلبي با عنوان «اعتدال به جای"عدالت"» ( محض اطلاع خوانندگان) که من عينآ در گيومه گذاشته و بر اساس روش ايشان برای برخورد با خودش ، در مقاله ام به کار گرفته بودم. جالب است که آب اوستا و شاگرد گاهي هم در يک جوی نمي رود. هر چقدر اوستا اصرار دارد مورد مخاطبِ نوشته های من قرار گيرد ، شاگرد فضولي مي کند و برای بلاگرداني ، سعي و اصرار دارد او را از معرکه دور کند؛ و فرافکني کند.  

حال اين شامورتي و شارلاطان بازی سياهنامهً کيهاني؛ و «خَسَن و خُسيَن هر سه خواخران مغاويه هستند» را به دنيا «حقنه» کردن ، نه از سر شلختگي و نفهمي، بل برای انجام وکالت و مأموريتِ ايز گم کردن و «هوچيگری» در جهت ايجاد اغتشاش و تشتت و انحراف و قلبِ واقعيت و چسباندن«برگ انجير» برای پوشاندن و لاپوشاني گذشتهً بالفعل و گاف ها و تحريف های ريز و درشتِ "دکتر استاد"ش است. پس بايد سناريويي کيهاني و رذيلانه نوشته شود که بازيگران اش من و ف– تابان باشيم.

تمام همٌ و غمٌ "آبتين"، که عادتأ خود را هميشه چون سنگريزه ای نخود هر آشي مي کند، و خيالبافي های حسرت به دلانه اش که عنقريب سعيد آوا را تا مشاور اوباما و رئيس سيا و فراتر از «تئوريسين های نئوليبرال» بالا برده و «عروج» دهد؛ و تمام عرق ريختن ها و در آرزو سوختن هايش برای "فاخر" نوشتن (و دست آخر سياهه ای پُراز غلط غلوط املايي و دست اندازهای انشايي بيرون دادن) ، همه و همه فقط يک چيز بوده است : "نقد" مقاله و مقالاتِ من فقط « بهانه است» وهدف نيست، (بل که) «نجاتِ دکتر استاد، نشانه است»؛ و تا بلکه توشهً راه موج سواری و فرصت طلبي فراهم شده باشد....

و دوستان به تأکيد تکرار مي کنم که من «عدوی» کاسبکاران جاعل نيستم ، «انکار» آنان ام. همين و بس.  

سعيد آوا....4 مرداد 92