اسناد جنبش کمونیستی
نقدی بر:
مقاله: “بحران جنبش کمونیستی و ضرورت ارائه مشی و
برنامه پرولتری» نوشته سازمان رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر در
ایران . از طرف گروه رزم کارگر در سال 61- 4 -25
«برای علم شاه راه وجود ندارد و خوشبختی رسیدن به قله
های درخشان آن فقط نصیب کسانی می شود که از خستگی بالا رفتن از در جاده های پر نشیب و فراز آن نهراسند « کارل مارکس
مقدمه
اگر تا چندی پیش بسیاری از نیروهای چپ با ناباوری به این واقعیت که « جنبش
مارکسیست - لنینیستی ایران در بحران ایدئولوژیک بسر میبرد « می نگریستند ،
اما گویا اکنون دیگر همگان به آن اذعان دارند . ولی از دیگر سو بخاطر پراگماتیسم حاکم بر جنبش مارکسیست - لنینیستی ما هیچ یک از این نیروها نه تحلیل بواقع درستی از این بحران داشتند، ونه به عمق آن پی بردهاند .
با نیم نگاهی به ادبیات جنبش در این محدوده ، میتوان در یافت که تمامی تحلیلها
نه بر اساس برقرار نمودن واقعی رابطه علت و معلولی دیالکتیکی میان مقولات متنوع
در بر گیرنده بحران ، بلکه بقول انگلس بر حسب موجبات اعمال صورت گرفته است .
بیانی دیگر تا بدانجائیکه باید علل واقعی بروز و تداوم و رشد بحران را روشن نمود ،
جنبش به برقراری روابط اختیاری ایدئولوژیک دست زده و نتیجتاً راه حل نیز کاملاً نا درست از آب در آمده است .
بخش اعظم نیروهای م.ل تحلیل خود را از این نقطه آغاز مینمایند که جنبش ما فاقد
«تئوری انقلاب» و مشی و برنامه پرولتری است و در نتیجه و منطقاً بدین امر اعتقاد
می یابند که بحران موجود ناشی از عدم وجود تئوری انقلاب و برنامه پرولتری بوده .
پس در یک کلام « بحران ما بحران برنامهای است « . و اگر از آنها سؤال شود که چرا
جنبش فاقد «تئوری انقلابی» و برنامه پرلتری است است؟ مسلماً هیچ جواب قانع کننده ای نخواهند داشت ، جز دلائلی که حتی اگر خود نیز قدری بروی آن تأمل کنند ،
نادرستی شان ، روشن خواهد گشت ! و این یعنی پراگماتیسم ! (هم چنانکه انگلس
میگوید:” سؤال اینجاست که چه علل تاریخی است که در دماغ افراد عمل کننده شکل این انگیزهها را بخود میگیرد ؟ ماتریالیسم کهنه هر گز این سؤال را طرح نمیکرد . وی درباره همه چیز بر حسب موجبات اعمال قضاوت میکرد !او قوای اتگیزنده ایده آلی را که در آنجا عمل میکنند را آخرین علل حوادث میشمرد . بجای آنکه تحقیق
کند در پس آنها چه پنهان است و انگیزنده این قوای انگیزنده چیست ؟ نا پیگری در آن نیست که وجود قوای انگیزنده معنوی مورد تصدیق است بلکه در آنست که در همین جا متوقف میماند و دورتر نمیروند تا به علل محرکه این قوای انگیزنده برسند « انگلس – لودویک فوئر باخ
برای اینان اصول کلاً نتیجه تحقیق نیست و گویا شناخت علمی اصول ما را تعیین نکرده بلکه ت«ما « بکمک شناخت حسی تا حدی به پیش میرویم که بطور نسبی به «اصول» معینی رسیده و آنرا «تعمیق» میبخشیم . گویا این استنتاجات ناشی از تحقیق و تحلیل علمی از بحران نیست که مبنای تدوین برنامه ء ما است بلکه برنامه ما که بر اساس جمعبندی پراگماتیستی و امپریستی مبتنی بر شناخت» حسی» از بحران تدوین گشته ، چگونگی حرکت ما در برخورد به بحران را تعیین می نماید ! ! !
اخیراً رفقای «سازمان رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر» در نشریه تئوریک 1” دیدگاه خود را از بحران جنبش به نظم در آورده و بصورتی» منسجم» ارائه نموده اند از دیدگاه ما تحلیل این رفقا از گویا ترین تحلیلهای پراگماتیستی از بحران میباشد و بدین جهت برخورد به این نظرات بواقع ابعاد بمراتب وسیعتری (یعنی عملاً برخورد به نظرات بخش اعظم جنبش ) را در خود نهفته دارد . اما ویژه گی رفقای رزم انقلابی در آنست که پس از از سر گذراندن بحران «وحدت انقلابی» ابتدا در جهت تدوین و ارائه برنامه پرداخته و سپس به طرح دید خود از بحران جنبش دست زده اند!؟ یعنی مخروط را از نوک آن بروی زمین گذارده اند ! چونکه اصول حکم میکند ابتدا تحلیل و دیدگاه خود را از بحران جنبش روشن نموده و سپس و بتبع آن در جهت تدوین برنامه
. حرکت نما ئیم.
. .از نظر رفقای «رزم انقلابی.” بحران فعلی نتیجه فقدان «تئوری انقلابی و م مشی و برنامه پرلتری « بوده که خود ریشه در «غفلت» جنبش از مسائل برنامهای است . و حال که که جنبش از این خواب غفلت بیدار شده و به ضرورت کار روی مسائل برنامه ای و فراتر از این تدوین و ارائه برنامه واقف گشته ، میرود که بر بستر چنین برنامهای از طریق مبارزه ایدئولوژیک برروی برنامههای ارائه شده موجود به تئوری انقلاب و برنامه پرولتری دست یابفته و در نتیجه بحران جنبش م.ل ی ما را نیز حل نمایند ! ! ؟ این است چکیده و ماحسل دیدگاه یکی از سازمان های باصطلاح منسجم جنبش مارکسیستی-لنینیستی ما از بحران که درواقع بیشتر به تحلیلی کودکانه میماند تا تحلیلی مارکسیستی!! ما ابتدا به تحلیل رفقا از بحران برخورد نموده و در ادامه به راه حل آنان پرداخته و نهایتاً به مساله برنامه و تئوری انقلاب بر خورد خواهیم نمود . مدخل – از دیدگاه متدولوژی مارکسیستی ، اصول نقطه شروع نبوده بلکه نتیجه تحقیق میباش. ما در مقاله نقطه نظرات متودولوژیک رفقا «اتحاد مبارزان کمونیست» روشن ساختیم که متد شناخت مارکسیستی تا بدانجائیکه با یک کل گنگ پیچیده – که دارای تعینات متعدد و در بر گیرنده روابط متنوع است – روبرو میباشد ، روش معینی را دنبال مینماید . بدین معنی که معرفت علمی با حرکت از واقعیاتی که در ذهن نقش میبندد ، از طریق انتزاعات و تجریدات علمی به بر قراری روابط علت و معلولی ( رابطه باواسطه گی و بیواسطه گی ) میان تعینات موجود در پدیده پرداخته ، تا بدانجائی به پیش میرود که به «ساده ترین و بنیادی ترین « مقوله ، یا بیواسطه ترین وجود دست میابد» . مقوله ای که » (the most immediate being )
تمامی تکامل در این جرثومه نهفته است و به بیانی دیگر تنها این مقوله است که قادر به روشن کردن پیدایش و تکامل پدیده بوده و در حقیقت ریشه و نطقه تکامل در آن نهفته است و تازه از اینجاست که با شناخت واقعی از این مقوله بعنوان شناخته ترین وجود میتوان نقطه شروع واقعی خود را استنتاج نموده و به تحلیل چگونگی پیدایش و رشد تکاملی پدیده مورد نظر پرداخت و بر این بستر به شناخت علمی از آن نائل گردید . (از آنجائیکه ما این مباحث را بطور مبسوط در مقاله خود بنام « نقدی بر جزوه سه منبع و سه جزء سوسیا لیزم خلقی ایران (اتحاد مبارزان کمونیست ) “ روشن ساختیم رفقا را به آن رجوع میدهیم ) 1 در نتیجه یکی نمودن و یا وارد کردن هرگونه اغتشاش در این بین (یعنی نقطه مبداء ادراک و تخیل و نقطه شروع) چیزی جز سر در
گمی و نهایتاً تحلیل غیر مارکسیستی به بار نه خواهد آورد
لنین برای توضیح متد مارکسیستی به خود مارکس رجوع نموده و پس از تحول فلسفی اش مینویسد «در سرمایه مارکس بدوا سادهترین ، معمولی ترین ، بنیادی ترین ، عادی ترین و شناخته ترین رابط جامعه بورژوائی را تحلیل مینماید که هزاران بار مشاهده میشود : مبادله کالا- تحلیل نشان میدهد که در این پدیدار ابتدائی ( در این سلول جامعه بورژائی ) کلیهء تضادهای ( و همانطور نطفه کلیه تضادهای) جامعه معاصر نهفته است و آنگاه شرح و توضیح تکامل (و رشد و حرکت ) این تضادها و این جامعه را در وجوح اعضاء متنوع آن از آغاز تا به انجام به ما نشان میدهد . روش شرح و توضیح ( و همینطور مطاله ) دیالکتیک بطور کلی بایستی این چنین بوده باشد (زیرا که دیالکتیک جامعه بور ژوائی در نزد مارکس فقط مورد خاصی از دیالکتیک میباشد ) . بایستی با سادهترین ، معمولی ترین و شناخته ترین امور آغاز نمود با هر قضیه ای که
بوده باشد . « لنین- جلد 38 دفتر ها ی فلسفی
در نتیجه نقطه شروع باید با حرکت از»سادهترین ، معمولی ترین، شناخته ترین امور» باشد و باز همانطور که لنین میافزاید «بایستی مقولات را استنتاج نموده (و نه اینکه آنها را بطور دلخواه و مکانیکی قبول نمود)نه با»توضیح» و»اضهار «، بلکه با برهان وبا حرکت از سادهترین و بنیادی ترین مقولات(وجود-عدم- گردیدن ) برای اینکه از سایر مقولات ذکری بمیان نیآوریم در این مقولات ، تمامی تکامل در این جرثومه نهفته است» .(همانجا) بدین جهت زمانی که ما از بحران جنبش مارکسیستی-لنینیستی ایران سخن میگوئیم در گام اول باید از طریق انتزاعات و تجریدات علمی به «بیواسطه ترین وجود» و یا به بیانی دیگر» بنیادی ترین و سادهترین «مقوله گذار نموده- ماهیت واقی آنرا روشن کرده و از آن پس با در دست داشتن آن (که حقیقتاً نقطه شروع ماست) چگونه گی پیدایش و رشد و تکامل این بحران را تحلیل نمائیم. وقتی میگوئیم بحران ایدئولوژیک جنبش ، این بحران در بر گیرنده یک سلسله مقولات بوده که بدوا بصورت تعینات اولیه برای ما قابل درک میباشد .اینکه جنبش ما دچار تشتت- ایدئولوژیک-تشکیلاتی است ،و اینکه در این محدوده انحرافات معینی در آن بچشم میخورد ، اینکه جنبش ما فاقد تئوری انقلاب و بر این راستا برنامه پرولتری بوده وبه تبع آن تئوری از پراتیک مبارزه طبقاتی عقبمانده است ! و اینکه جنبش م.ل ما قادر به تصفیه حساب نهائی با گنداب متعفن و میرنده رویزیونیسم و حزب توده نگشته است
1-بخش هائی از این مقاله در سال 1988 به خارج ارسال شده بود
و .. همگی بیان مقولات متنوع موجود در این پدیده یعنی «بحران» بوده و شناخت ما از آنها در ابتدا از حدود برداشتهای اولیهای فراتر نخواهد رفت . در نتیجه موجودیت بحران بدون این مقولات که در فوق سخن از آن رفت قابل تصور نبوده و نیست ! اما سؤال این جاست که تحلیل ما باید از کدامین مقوله آغاز گردد ؟ دقیقاً در چگونگی پاسخ بدین سؤال است که میتوان دریافت که اولاً : آیا از متدولوژی مارکسیستی پیروی می نمائیم یا نه؟و ثانیاً آیا تحلیل ما از بحران انعکاس علمی واقعیت جنبش میباشد ؟ و ثالثاً ، آخرالامر آیا راه حل ما راه حل مارکسیستی است ؟ این نیز از پیش روشن است که نقطه شروع نمیتواند اختیاری اتخاذ گردد ! باید آنرا از طریق برهان استنتاج کرد و نه آنکه بطور دلخواه و مکانیکی قبول نمود ، بطور مثال اگر مارکس در «سرمایه» از کالا میآغازد و تحلیل خود را با روشن نمودن قوانین جامعه سرمایه داری به سر انجام میرساند ، بدین خاطر است که مبادله کالا (یعنی رابطه اجتماعی موجود در میان کالا ها) حکم «سلول» (یعنی در بر گیرنده کلیه تضادها) و همین طور جرثومه ء کلیه تضادهای جامعه بورژوائی را دارد. یعنی در این محدوده مبادله کالا ،» بیواسته ترین وجود» (“وجود»در اقتصاد سیاسی )و یا «ساده ترین و بنیادی ترین و شناخته ترین « مقوله جامعه بورژوائی معاصر میباشد .در نتیجه نقطه شروع ما از بحران نیز با حرکت از با حرکت از آن مقوله باید صورت پذیرد که جرثومه تکامل ( همین ) در آن نهفته بوده و یا به بیانی دیگر چنان مقوله ایست که که قادر به
توضیح ،پیدایش ، تکامل و تداوم بحران بوده باشد
اما بزای کسانی که معنی واقعی متدولوژی مارکسیستی را درک نکرده باشند ، برای کسانی که بخاطر حاکمیت متریالیزم عامیانه بر دستگاه فلسفی آنان همواره به پراگماتیسم در می غلطند ، بر قرار نمودن رابط علت و معلولی بین این مقولات ، اختیاری و ذهنی بوده و نقطه شروع آنان نیز نه از طریق معرفتی دیالکتیکی ، بلکه دلخواه انتخاب گشته است و البته اگر از چنین کسانی سوالء گردد ، علت پیدایش بحران چیست ؟ بساده گی جواب خواهند داد ، «بخاطر فقدان مشی و برنامه پرولتری» !!و این یعنی زدن دور باطل .چرا که عدم وجود «تئوری انقلابی» و مشی و برنامه پرلتری ریشه در بحران داشته و خود نه علت پیدایش بحران بلکه معلولی از آنست .برای کسانی که بدون آنکه خود بدانند معلولها را بجای علل میپندارند و دیگر همین باقی میماند که بگویند، مبارزه ایدئولوژیک بر سر برنامههای ارائه شده موجود ، تئوری انقلاب تأمین و مشی و برنامه پرلتری نیز تدوین خواهد شد . تنها یک چیز باقی میماند و آن تأسف خوردن بحال جنبشی است که این چنین والونتاریستی ، خوش خیالانه میخواهد به مسائل حاد جنبش ما یعنی بحران ایدئولوژیک موجود پاسخی-
. پرلتری دهند
با این مقدمه نقد خود را از رفقای رزم انقلابی آغاز میکنیم. این رفقا بحث خود را این چنین آغاز میکنند :”آنچه ضرورت این سخن را آشکار میکند ،تداوم بحران است که به دگرگونی وحدت انقلابی رزمندگان و گروح کمونیستی نبرد منجر گردید و امروز سایر نیروهای کمونیستی را نیز بی نصیب نگذاشته است «.(مقاله بحران جنبش کمونیستی و ضرورت ارائه مشی و برنامه پرلتری نشریه تئوریک
(یک صفحه 5)
و در ادامه مینویسند :”بحران امروزی که نه امروز بلکه بلکه سالها است بر جنبش کمونیستی میهنمان سنگینی میکند در عام ترین وجه اش بحرانی است ایدئولوژیک ، بحرانی است که از نظر فلسفی و بینش عام ، التقاطی گری و اکلکتیسم بر آن سنگینی میکند .. التقاتی گری که ناشی از نفوذ ایدئولوژی بورژوازی درون آنست و منجر بهبه عدم تفکیک و مرزبندی ایدئولوژی پرلتری با انواع ایدئولوژیهای بورژوائی و خورده بورژوائی گردیده است . کمونیست های میهنمان که در این بیست ساله اخیر شروع به بر انداختن بار گران رویزیونیسم حزب توده از دوش خویش کرده است ، بدون آنکه در درجه اول به م.ل تکیه کند و بدون آنکه دست یابی به برنامه و تاکتیک پرلتری را در دستور خویش قرار دهد ، به تصفیه حساب جدی با رویزیونیسم خرشچفی به پردازد -راه پر پیچ و خم عمل اجتماعی را در پیش گرفت. پراتیسیسم را ملاک قرار داد و بر این پایه بود که نه م.ل بلکه انواع ایدئولوژی بورژائی راهنمای عملش گردید .”هم
آنجا صفحات یازده و سیزده
اگر بخواهیم نقل قول بالا را در خلاصه نمائیم این چنین خواهد بود :ا-بحران جنبش از سالها پیش بر جنبش م.ل ایران سنگینی میکند 2- این بحران ایدئولوژیک است واز نظر فلسفی اکلکتیسم بر آن حاکم است 3-این التقاتی گری و اکلکتیسم ناشی از نفوذ ایدئولوژیهای بورژوائی است 4-نفوذ این ایدئولوژیها باعث عدم مرزبندی با آنها گشته است 5- جنبش مارکسیستی لنینیستی ایران در سالهای اخیر به م.ل. تکیه کرده و تدوین برنامه پرلتری را در دستور کار خود قرار داده است .و باید توجه کرد که منظور این رفقا از گذشته جنبش به دوران حاکمیت مشی چریکی و تا پیش از قیام بر میگردد . اما گویا رفقای رزم انقلابی فراموش کردهاند که ما از بحران فعلی جنبش مارکسیستی ایران سخن میگوئیم و نه از بحران 20 ساله اخیر ! و این به آن معنی است که مبدأ ادراک و تخیل ما با حرکت از از واقعیاتی است که در ذهن نقش میبندد . یعنی با شروع از تعینات فعلی بحران و نه مقولات 20 سال پیش آن! بدین جهت برخورد با گذشته جنبش مارکسیستی -لنینیستی و وضعیت بحران آن دوران تنها بر بستر چنین تحقیق و بر رسی است که میتواند صورت گیرد . ودر حقیقت در مسیر اول با جهت عکس حرکت تکامل تاریخی بحران را باید دنبال نمائیم و تنها در این راستا است که میتوان به این گذشته نیز پرداخت .چرا که ما در گام اول با حرکت از تعینات بحران فعلی و برقراری روابط علت و معلولی (از طریق انتزاعات و تجریدات علمی ) میان این تعینات باید که به سادهترین مفاهیم و و نهایتاً بیواسطه ترین وجود گذار نمائیم و تنها در این محدوده است که میتوان به درک واقعی مجموعه روابطی که میان وضعیت کنونی جنبش (بحران فعلی ) و گذشته آن وجود دارد نائل گردید . اما
: برای آنکه مطلب را روشنتر کرده باشیم به مارکس رجوع می نمائیم «جامعه بورژوائی پیشرفتهترین و پیچیدهترین سازمان تاریخی تولید است ، بنابر این مقولاتی که مبین منایبات بورژوائی میباشد و درک ساخت آن در حکم دریچه ایست بروی شناخت مناسبات تولیدی کلیه صورت بندی های موجود در گذشته که از بقایا و
« عناصر متشکله آنها در ایجاد جامعه بورژوائی استفاده بعمل آمده است «کالبد شناسی انسان کلید کالبد شناسی میمون است . از طرف دیگر اشکال پیش رفته تر انواع حیوانات پست تر را تنها موقعی میتوان درک نمود که اشکال تکامل یافته تر، شناخنه شده باشند و به این ترتیب اقتصاد بورژوائ کلید اقتصادی عهد باستان و
و رمز آن را بدست میدهد .” “آنچه بنام تکامل تاریخی خوانده میشود ، بطور کلی مبتنی بر این حقیقت است که آخرین شکل هر پدیده ، شکلهای پیشین خود را در مراحلی از رشد خود محسوب نموده و همواره به آنها با دیدی یکجانبه می نگرد « بنابراین تنظیم مقولات اقتصادی پشت سر یکدیگر به ترتیبی که در تاریخ نقش غالب را ایفا کردهاند نا روا و اشتباه می بوده ، بر عکس ترتیب پشت سر هم قرار گرفتن آنها در جامعه بورژوازی جدید تعیین میگردد -و این ترتیب عکس ترتیب ظاهراً فلسفی و یا تحلیل تکامل تاریخی آنها میباشد «. مارکس نقد اقتصاد سیاسی صفحه 144-2
با کاربرد چنین متدی که انگلز نام آنرا « بر رسی تاریخی عاری از غالب تاریخی « نهاده است ، مبدأ ادراک و تخیل ما با حرکت از تعینات و مقولات متعدد موجود در آخرین شکل این تکامل پدیده ( در اینجا منظور بحران ایدئولوژیک جنبش است ) که شکلهای پیشین خود را در مراحلی از رشد خود محسوب نموده است . حال برای توضیح بیشتر به انگلس رجوع میکنیم – او در بررسی متدی که توسط مارکس ارائه
: گشته مینویسد « تنها روش مناسب همان روش منطقی بود .این روش نیز در حقیقت چیزی نیست بجز همان روش تاریخی ، منتها عاری از غالب تاریخی و انصراف از حوادث اتفاقی . نقطه شروع این تاریخ نیز بایستی نقطه شروع رشته افکار ما باشد و پیش روی بیشتر آن همانا بازتاب انتزاعی و شکل نا متعارض تئوری مسیر تاریخی خواهد بود . با وجود اینکه بازتاب ذهنی آن تصحیح شدنی است ، با اینحال تصحیح آن بر طبق قوانینی صورت میگیرد که مسیر تاریخی عملاً در اختیار ما گذاشته است . زیرا هر فاکتوری در آن مرحله از از رشدش قابل بر رسی است که به بلوغ کامل شکل کلاسیک خود رسیده باشد «. انگلس نقد اقتصاد سیاسی -بررسی اقتصاد سیاسی
نتیجتاً ما در مسیر اول باید که به بررسی «تاریخی عاری از قالب تاریخی « دست زده و حلقه متصل کننده فعلیت بحران و گذشته آنرا روشن نمائیم – چرا که در پروسه انتزاعات و تجریدات علمی ما باید به ساده ترین مفاهیم (تعاریفی) که بقول مارکس به ( این ترتیب معینی از طریق بررسی تاریخی عاری از قالب تاریخی و انصراف از حوادث اتفاقی ) در ارتباط با اشکال پیشین بر قرار میگردد دست یافته و در این میان به بیواسطه ترین وجود دست یافته و «جرثومه تکامل بحران را از آن استنتاج نمائیم -که در حقیقت نقطه شروع ماست – وبر این مبنا قادر خواهیم بود مقولاتی که در مسیر اول روشن گردیده اند را اینبار (یعنی با طی مسیر دوم ) یک به یک دنبال و در ادامه مجموعه روابط میان آنها را تحلیل نموده و نهایتاً به شناختی واقعی از بحران فعلی دست یافته و به تبع آن راه حل مارکسیستی در برخورد به بحران فعلی را ارائه
. دهیم
بدین صورت رفقای ما در اولین گام خود متد مارکسیستی که آنقدر برویش پافشاری مینمایند را نقض نموده و بطریقی مکانیکی به بررسی پدیده بحران میپردازد! اما فراتر از این با کمی دقت بر روی میتوان دیدگاه پراگماتیستی این رفقا و تحلیل « بر حسب موجبات اعمال « را از آن استنتاج نمود .زمانیکه رفقا میگویند « بحرانی است فلسفی
که بینش عام التقاتی گری و اکلکتیسم بر آن سنگینی میکند « چه دلیلی برای این
? مدعای خود دارند
از دید ما چنین نظری کاملاً بیمعنا و و عاری از حقیقت است چرا که اکلکتیسم در عرصه فلسفی به معنی نوسان میان ماتریالیسم و ایده آلیسم و به بیانی دیگر وارد کردن اغتشاشات ایده آلیستی در دیدگاه ماتریالیستی است . این یعنی سازش دادن ماتریالیسم و ایده آلیسم که از لحاظ تاریخی نیز جایگاه آگنوستیسزم(شکاکیون) راده بیان نموده که به قول انگلس اگر پوسته آنرا کمی خراش دهیم ایده آلیسم آنها نمایان خواهد گشت .در نتیجه التقاتی گری فلسفی معنائی جز این ندارد . اما گویا رفقای ما سوراخ دعا را گمکرده اند !؟ چرا که بدون آنکه خود بدانند جنبش ما را به نوسان میان ایده آلیسم و ماتریالیسم و وارد کردن اغتشاشات ایده آلیستی در وجه ماتریالیسم فلسفی مارکس (ماتریالیسم-دیالکتیک) متهم مینمایند ! در صورتی که تمام مطلب این است که انحرافات متدولوژیک جنبش ما نه در وجه ماتریالیستی بلکه اساساً در جنبه دیالکتیک مارکسیستی است و بدین جهت است که ما متدولوژی
. حاکم بر جنبش را «ماتریالیسم عامیانه « توضیح میدهیم
اما فرض کنیم که بحث رفقا در این مورد نیز بیانی از حقیقت باشد ، در این صورت
اگر از آنان سؤال شود که علت حاکمیت اکلکتیسم بر جنبش جنبش مارکسیستی لنینیستی ما چیست پاسخ خواهند داد : “التقاتی گری که نتیجه نفوذ ایدئولوژی بورژوائی و خورده بورژوائی در درون آنست و منجر به عدم تفکیک و مرزبندی ایدئولوژی پرولتری با انواع های بورژوادی و خورده بورژوائی گردیده است « (همانجا) . یعنی علت حاکمیت اکلکتیسم بر جنبش بخاطر نفوذ ایدئولوژی بورژائی در آنست ؟ اما سؤال بعدی در آنست که علت نفوذ ایدئولوژی بورژوائی در جنبش چیست؟ در اینجا است که رفقای ما هیچ جوابی برای آن نخواهند داشت .رفقای رزم اینگونه ادامه می
: دهند
کمونیست های میهنمان که در بیست ساله اخیر شروع به برانداختن بار گرا ن رویزیونیسم ، حزب توده از دوش خویش کرده است ، بدون آنکه در درجه اول به مارکسیسم -لنینیسم تکیه کند، و بدون آنکه دست یابی به برنامه و تاکتیک پرولتری را در دستور کار خویش قرار دهد ، و به تصفیه حساب جدی با رویزیو نیسم خرشچف
ایسم به پردازد ، راه پر پیچ و خم عمل اجتمائی را در پیش گرفت و پراتیسیسم را ملاک انقلا بی گری قرار داد و بر این پایه بود که نه م.ل. بلکه انواع ایدئولوژیهای
بورژوائی راهنمای عملش گشت
اما سؤال اینجاست که علت عدم تکیه جنبش م.ل. و بی اعتنائی به برنامه و تاکتیک پرولتری چیست؟ گویا رفقای رزم ..” تحلیل مارکسیستی از بحران جنبش را با واقعه نگاری و چون یک مورخ سخن گفتن یکسان گرفته اتد؟ چرا که یک واقعه نگار و یا مورخ به علل وقایع نپرداخته و اصلاً چنین چیزی برای او مطرح نیست – اما برعکس یک مارکسیست (که خود را به متدلوژی علمی مسلح میداند) همواره در پی تحلیل از علل وقایع و مسائل ، در روشن نمودن ارتباطات واقعی میان آنان است و کلاً برخورد دیالکتیکی نیز بجز این معنای دیگری ندارد !!اما برای رفقای ما که قبل از روشن نمودن علل این بحران و تحلیل از آن به تدوین و ارائه برنامه دست زدهاند -دیگر مهم نیست که رابطه علت و معلولی در این بین را روشن نمایند.بلکه چون مورخی به طرح مساله پرداخته اند و به شیوه ای اکونومیستی در انتظار حل بحران جنبش و تدوین تئوری
تئوری انقلاب از طریق مبارزه ایدئولوژیک بر سر برنامههای موجود نشستهاند !! و می
: گویند نه ، پس گوش کنید «منظور ما این بود که نشان دهیم چگونه غفلت جنبش کمونیستی از مسائل برنامهای و بویژه ماهیت طبقاتی هیات حکمه که تنها در پرتو داشتن نظر مشخصی در مورد ساخت جامعه میتواند کامل شود -انحرافات متعددی را در درون نیروهای م.ل. دامن زده است و راه را برای نفوذ و رشد نظریات رویزیونیستی رنگارنگ هموار کرده است «. همانجا مقدمه جزوه ماهیت طبقاتی حزب جمهوری اسلامی .خیلی ساده منظور رفقا این است که جنبش م.ل. ما بخاطر جوانی و ضعف ایدئولوژیک و عدم تکیه به اصول م.ل. که شاید از دید آنها باشد از همان جوانی و ترکیب خورده بورژوائی جنبش است که از مسائل برنامهای غافل مانده است و در نتیجه بخاطر چنین غفلتی ، انحرافات متعددی در درون نیروهای م.ل. دامن زده شد و این خود راه را برای نفوذ نظریات رویزیونیستی رنگارنگ هموار نمود .رفقای رزم ..چنان روابطی میان مسائل طرح شده برقرار نموده اند که اگر بر طبق چنین روالی پیش رویم تنها استنتاج منطقی از آن ، این خواهد بود که اگر جنبش در دورهای از مسائل برنامهای غافل گشته بود «ما» دیگر چنین غفلتی نخواهیم کرد – و این بار بر عکس گذشته به اصول م.ل. تکیه نموده و بدین خاطر با کاربروی مسائل برنامهای و کلاً تدوین و ارائه «برنامه» این انحرافات را کنار زده و دیگر راهی برای نفوذ و رشد تظریات رویزیونیستی رنگارنگ
اقی نخواهیم گزارد!؟و از این روست که در همان مقدمه چنین ادامه میدهند که : “کمکم مساله برنامه مطرح شد .مواضع و مبانی ایدئولوژیک م.ل. شناخت ، جامعه ، مرحله انقلاب ، ماهیت طبقاتی هیات حاکمه و تاکتیک برخورد به آن میرود تا بتدریج و با پیگیری نیروهای بعضی نیروهای م.ل. به مباحث اصلی مبارزه ایدئولوژیک در درون
جنبش کمونیستی تبدیل شود و فاجعه فقدان حاکمیت مشی و برنامه م.ل. به پراتیک نیروهای م.ل. می رود تا جای خود را با گامهای اولین این نیروها برای تدوین
مشی و برنامه عوض کند» . همانجا
برای ما مهم نیست که این رفقا چه نامی بر اینگونه تحلیلهای خود میگذارند!؟ اما
از دید ما تحلیل آنان از بحران جنبش ، پراگماتیستی و بسیار کودکانه است! رفقای رزم...آیا شما نام چنین چیزی را تحلیل مارکسیستی میگذارید !؟! و آیا در مقابل پرولتاری ایران که بخاطر عدم آماده گی و مجموعه انحرافات و ناتوانیهای جنبش مارکسیستی-لنینیستی و پیش گامان خود نتوانست از شرائط کاملاً استثنائی و مساعد قیام برای رهبری انقلاب سود جوید ، اینگونه از بحران جنبش تحلیل میکند ؟
واقعاً که جای بسی تأسف است که نیروئی نام مارکسیست و پیشاهنگ پرولتری بر خود نهد -خود را نماینده پرولتاریای کشوری بداند که با رهبری انقلاب میتواند منطقه و حتی جهان را به تکان وادارد ، اما بعدش متودولوژی ماتریالیسم عامیانه (و بارزترین تجلی آن یعنی دیدگاه پراگماتیستی ) راهنمای او باشد و بجای آنکه از طریق کاربست متد شناخت مارکسیستی واقعیت و عمق بحران را «بر حسب موجبات اعمال « قضاوت نموده و معلولها را بجای علل واقعی جا زند !! اما رفقای رزم ..چنین
: ادامه می دهند
اینکه این بحران ریشه در بحران جهانی دارد و ما شاهد ابعاد جهانی شکل یافتهای «
از بحران جنبش کمونیستی هستیم -اینکه پرولتاریا در عرصه جهانی با تاخت و تاز رویزیونیسم در همهء شکل و رنگش فاقد ستاد بین المللی و یک استراتژی و تاکتیک
منسجم است - اینکه چگونه جنبش کمونیستی جهانی خود را از دایره اقطاب رویزیونیستی شوروی و چین که هر یک بگونه ای آنرا تحت تأثیر قرار دادهاند ، برهاند و لاجرم به تصفیه های جدی در درجه اول در عرصه تئوری و برنامه با آن به پردازد ، خود بخود درست است و همین مسائلی هستند که که جنبش کمونیستی میهنمان را در
دایره و چنگال خود می فشرد و راه را برای او مشکل میسازد . ولی اینها نمیتواند بروی آن اشکال ویژه و مشخص که بروز بحران در درون این جنبش پیش آورده ، پرده افکند و همه آن یک سوی مسائل نوینی است که در حل مسائل ساختمان سوسیالیزم و تثبیت اصول عام مارکسیزم -لنینیسم کشف و ظبط گردیده است و خود باعث پالایش درونی احراب کمونیست جهانی و فشرده تر شدن صفوف مارکسیزم انقلابی گردیده است و همه جا ما شاهد این هستیم که در عرصه ملی و حتی جهانی به کشاکش رو در رو و آشکار با رویزیونیسم بهر شکلش پرداخته و به موفقیت های مهمی در سطح بینالمللی نائل آمده است .” جزوه بحران جنبش کمونیستی و ضرورت ارائه مشی و برنامه پرلتری -صفحه 12 . پس «این بحران ( یعنی بحران جنبش مارکسیستی – لنینیستی ایران ) ریشه در بحران جهانی دارد»!! اما ادامه میدهند « حل بحران جهانی و پاسخ گویی به معضلات عام آن و در درجه اول در گرو پاسخی است که پرولتاریای هر کشور به مساله مبارزه طبقاتی در داخل میدهد .. پاسخی که در عرصه تئوریک همانطور که دیدیم در اجزاء برنامه و اصول سازمانی تبلور میابد و به تثبیت آن در سطح ملی منجر میگردد “.همانجا ص13 .گویا رفقای رزم انقلابی خود نیز نمیدانند که چه میگویند . در ابتدا مطرح میسازند که بحران جنبش م.ل. ایران ریشه در بحران جهانی دارد (دقت کنید) و سپس اینکه حل بحران ایران در عرصه تئوریک به معنای تدوین برنامه و تاکتیک و اصول سازمانی (و آن هم بطریقی که خود عمل نموده اند ) میباشد ! . رفقای ما توجه نمی کنند که وقتی مینویسند « این بحران ریشه در بحران جهانی دارد « این عبارت تنها یک معنی میتواند داشته باشد ، که برای شناخت واقعی از مضمون بحران جنبش مارکسیستی -لنینیستی ایران و ارائه راه حل آن ، ضرورتاً باید به بررسی بحران جهانی دست زد. و این مطلبی است که « هر مکتب رفته ای « نیز آنرا درک میکند ! یا بحران ما هیچ ارتباطی به بحران جهانی ندارد و باید برخوردی صرفاً ملی بدان داشت و یا اگر ارتباط معینی بین این دو وجود دارد و این هم یعنی « ریشه داشتن بحران جنبش مارکسیستی-لنینیستی در بحران جهانی است» پس دیگر برخورد ملی چه معنائی دارد؟برای اینکه مطلب کاملاً روشن گردد مثالی میآوریم .زمانیکه می گوئیم تشتت و پراکنده گی تشکیلاتی جنبش ریشه در تشتت ایدئولوژیک آن دارد ، بدین معناست که بدون رفع تشتت ایدئولوژیک قادر به کنار زدن تشتت تشکیلاتی نخواهیم بود . بدین جهت زمانی که شعار ریشه بحران جنبش مارکسیستی -لنینیستی ایران را در بحران جهانی میدانید – کاملاً آشکار است که بدون شناخت واقعی از مضمون بحران جهانی ما قادر به شناخت علمی و همه جانبه از بحران موجود نبوده و به تبع آن قادر به ارائه راه حل
پرولتری نیز نخواهیم بود!! اما جالب اینجاست که گویا این رفقا جنبش مارکسیستی – لنینیستی جهان (و بحران آنرا) صرفاً جمع جبری جنبش مارکسیستی-لنینیستی )و
:بحران کشورهای مختلف میدانند چرا که میگویند
حل بحران جهانی و پاسخ گویی به معضلات عام آن در درجه اول در گرو پاسخی «
است که پرولتاریای هر کشور به مساله مبارزه طبقاتی در داخل میدهد « همانجا
و این به منتها درجه برخوردی مکانیکی به مساله است ! گویا تمام احزاب و جنبش های م.ل. می در سطح جهان در بحران بسر میبرند که اصلاً (بحران آنها ) هیچ ارتباطی بیکدیگر نیز ندارد – و این یعنی بحران جهانی !! و حال برای حل آن باید که پرولتاریای هر کشور به مسأله بحران داخلی خود پاسخ گوید !! و وقتی چنین پاسخی از سوی پرولتاریای تمام کشورها داده شد در نتیجه دیگر بحران جهانی ای هم وجود
« نخواهد داشت
: رفقای ما ادامه میدهند
کمونیست های هر کشور از این پایه است که قادرند به معضلات بین الملی بپردازد و خود به حل آن مسائل اقدام نمایند .این متدولوژی آنگونه که تاریخ صد و چند ساله
جنبش کمونیستی به صحت آن مهر تائید میزند « همان جا صفحه13
رفقا! از کدام متدولوژی سخن می گوئید؟؟ از متدولوژی بحران جهانی را جمع جبری بحران جنبش مارکسیستی -لنینیستی کشورهای مختلف دانستن ؟؟ و یا زمانی که جنبش مارکسیستی – لنینیستی جهان در بحران بسر میبرد و برای پرولتاریای جهان نسخه شما را میپیچد ؟ که پرولتاریای هر کشور «در درجه اول « باید به مسائل «ملی» خود بر خورد نماید ؟ رفقای رزم .. “آن چنان از معضلات بینالمللی سخن میگویند که گویا تافته ای جدا بافته از معضلات ملی آنها است . و شاید جواب
دهند
ولی اینها نمیتواند بروی اشکال ویژه و مشخصی که بروز بحران در درون این جنبش»
« پیش آورده پرده افکند
بله ! واقعاً هم که نمیتواند ! این کاملاً درست است که بحران در عرصه هر کشوری بصورتی خاص بروز یافته و در نتیجه باید که به ویژه گی های آن نیز توجه نمود. ولی این به هیچ رو نمیتواند پرده ساتری بر این واقعیت که « این بحران ریشه در بحران جهانی دارد « بیافکند !! شما نیز از جمله آن دسته کسانی هستید که « از فرط درختان جنگل را نمیبینید ! که از یک طرف میگوئید:” این بحران ریشه در بحران جهانی دارد « اما از سوی دیگر حل بحران جهانی را در گرو پاسخی که پرولتاریای هر
کشور به مساله مبارزه طبقاتی در داخل میدهد « میدانید!اما واقعت چیست
بدیده ما یکی از (و شاید اساسی ترین) ویژه گی های بحران جنبش مارکسیستی -لنینیستی جهانی (و همینطور ایران در مقایسه با بحرانهای ادوار گذشته جنبش در این است که بطور مثال در دوران انترناسیونال 2 بحران جهانی بیان تجلی صف بندی دو جریان معین یعنی سوسیال دموکراسی انقلابی ( برهبری حزب بلشویک و در راس آن لنین) از یک سو و جریان سوسیال شونیستی و مرکز به رهبری کائوتسکی از دیگر سو بود .در حقیقت این دو جریان یکی نماینده مارکسیسم انقلابی و دیگری اوپورتونیسم و سوسیل شونیسم بودند .اما در لحظه فعلی بحران ما نه بیان روشن چنین واقعیتی بلکه علیرغم وجود اقطاب رویزیونیستی و اپورتونیستی منسجم در سطح بینالمللی (رویزیونیسم خوروشچفی و و رویزیونیسم سه جهانی و در راس آنها سوسیال امپریالیسم شوروی و چین بورژوا-رویزیونیستی ) بیان ناتوانی جنبش
مارکسیستی -لنینیستی جهان در پاسخ گویی به معضلات اساسی پرولتاریا است . مسلماً قصد ما این نیست که بگوئیم جریانات معینی در جنبش بورطه اوپورتونیسم در نغلطیده اند و یا احتمالاً در آینده در نخواهند غلتید ! بلکه بدین معناست که اکنون پرولتاریای جهانی فاقد «تئوری انقلابی» و یک تاکتیک و استراتژی پرولتری که پاسخگوی ویژه گی های عصر فعلی باشد بود . که این خود ریشه در انحرافات متدولوژی و ایدئولوژیک حاکم بر جنبش م.ل می جهانی دارد .روشنتر گفته باشیم ، ناتوانی جنبش مارکسیستی – لنینیستی جهان در تدوین تئوری انقلاب و تاکتیک و استراتژی پرولتری آنچنان وضعیتی را بوجود آورده که هر روزه جریانات معینی در درون آن ( بر بستر تکامل انحرافات موجود شان بورطه اوپورتونیسم در غلطیده ، و از سوی دیگر جریان منسجمی نیز وجود ندارد که با به پیش گذاردن خط پرولتری با آن تصفیه حساب نهائی با جریان «متعفن و میرنده رویزیونیسم « دست زده و بتواند صفوف پراکنده و تشتت بحران زده ، مارکسیست - لنینیست ها را بگرد چنین خط و مشی ای متحد کند . حتی خود شما نیز بنوعی به این واقعیت اشاره کرده و می نویسید
ما شاهد ابعاد جهانی شکل یافته ای از بحران جنبش کمونیستی هستیم . اینکه پرولتاریا در عرصه جهانی با تاخت و تاز رویزیونیسم در همه شکل و رنگش فاقد ستاد بینالمللی و یک استراتژی و تاکتیک منسجم است .اینکه چگونه جنبش کمونیستی جهانی خود را از دایره اقطاب رویزیونیستی شوروی و چین که هر یک بگونه ای آنرا تحت تأثیر قرار دادهاند ، برهاند و لاجرم به تصفی های جدی در درجه اول در عرصه تئوری و برنامه ، با آن بپردازد خود بخود درست است و همین مسائل هستند که جنبش کمونیستی میهنمان را در دایره و چنگال خود می فشرد و راه را برای او
مشکل میسازد
براستی چرا پرولتاریا فاقد ستاد بینالمللی و یک استراتژی و تاکتیک منسجم است؟چرا جنبش مارکسیستی-لنینیستی جهان نتوانسته خود را تماماً از دایره اقطاب رویزیونیستی شوروی و چین برهاند ؟ اینها سؤالاتی است که (هر نیروی کمونیستی که واقعاً خواهان برخوردی علمی به بحران است) باید بدان پاسخ دهد. امامطلب بعدی این است که آیا جنبش مارکسیست-لنینیستی ایران با این مسائل مواجه نیست ؟ و اگر چنین است؟ و اینها مسائلی هستند که بکل جنبش مارکسیستی-لنینیستی جهان (و همین طور) جنبش ما نیز باز میگردد و اتفاقاً نقطه اشتراک آنها میباشد ریشه در کدام واقعیت دارند ؟ همانطور که مارکس میگوید: “بطور کلی عامترین انتزاع وقتی صورت میگیرد که رشد مشخص به بیشترین حد رسیده باشد ، بطوریکه یک کیفیت خاص در مقداری از پدیدهها یا همه آنها مشترک دیده میشود . تنها در این صورت است که این کیفیت خاص دیگر بشکل بخوصوص دیده نمیشود « مارکس نقد اقتصاد سیاسی- روش اقتصاد سیاسی صفحه141
اما برای کسانی چون رفقای رزم.. که اصول خود را قبل از تحقیق بدست آوردهاند -تمامی این مسائل مهم نیست . چرا که متدولوژی آنها ( که بی جهت به لنین نسبتش میدهند ) جنبش جهانی را جمع جبری جنبش م.ل. می کشورهای مختلف دانسته و حل بحران را از کانال حل بحران یک بیک این جنبشها میسر میداند! اما رفقای ما بسان بسیاری از نیروهای جنبش که به عبارت پردازی های انقلابی و کلی گویی های صرف عادت دارند – این بار در مقام پاسخ بر آمدهاند و میگویند :”ولی اینها نمیتوانند بر روی آن اشکال ویژه و مشخص که بروز بحران در درون این جنبش ها پیش آورده پرده افکنند و همه آن یک سوی سکه است ، سوی دیگر آن دست آوردها و ذخائر عظیمی است که پرولتاریای آگاه در عرصه بینالمللی بدست ،آورده و مسائل نوینی است که در حل مسائل ساختمان سوسیالیسم و تثبیت اصول عام م.ل کشف گردیده است و خود باعث پالایش درونی احزاب کمونیستی جهانی و فشرده تر شدن صفوف مارکسیسم انقلابی گردیده است و همه جا ما شاهد این هستیم که در عرصه ملی و حتی جهانی به کشاکش رو درو و آشکار با ندیدن این روی سکه و در حقیقت پشت کردن به مارکسیسم و نداشتن ایمان به باورهای
پرولتاریا هستیم» (همانجا) واقعاً چه سخنان شیوائی
« دست آوردهاو ذخائر عظیمی ..که پرولتاریی آگاه در عرصه بینالمللی بدست آورده»
فشرده تر شدن صفوف مارکسیسم انقلابی و اینکه ما « همه جا ما شاهد این هستیم که در عرصه ملی و حتی جهانی -کشاکش رو در رو و آشکار با رویزیونیسم پرداخته و موفقیتهای مهمی در سطح ملی و بینالمللی نائل آمده است « . گویا رفقای رزم انقلابی .”.از ترس درغلطیدن به انحلال طلبی « و « پشت کردن به مارکسیسم « ترجیح میدهند به « روی دیگر سکه « یعنی کلی گویی و عبارت پردازی های انقلابی روی آورند؟ رفقا ، از کدام دست آوردها سخن میگوئید ؟ در اینکه جنبش مارکسیست-لنینیستی در دوران اخیر به دست آوردهای معینی نیز دست یافته است حرفی نیست ! اما باید آنها را بطور مشخص طرح ساخت تا دید ما از این دست آوردها روشن شود .*ولی اما رمانیکه از « فشرده تر شدن مارکسیست انقلابی « سخن میگوئید، منظورتان چیست؟ البته شما تا جائی که در مقابل انحلال طلبان واقعی _ بطور مثال کامپیوتریست ها و یا کسانی که تحت لوای بحران جهانی – همه دست آوردها را مطلقاً نفی کرده و باصطلاح آشکار یا پوشیده مارکسیسم را دیگر گهنه می پندارند ، کاملاً محق می باشید که از این دست آوردها مثل مردمک چشم دفاع نموده و آنرا از گزند انواع و اقسام اپورتونیست ها مصون نگاه دارید اما !! این حق را ندارید که تحت لوای مبارزه با انحلال طلبان پرولتاریا را تسکین داده و اوضاع نابسامان جنبش را آنچنان در دیدگاه او ساده جلوه دهید که گویا اساساً مسأله حادی
وجود ندارد
چرا دید خود را از دست آوردها روشن نمیسازید ؟ آیا از دیدگاه شما « اندیشه مائوتوسه تنگ « و دیدگاه فلسفی او نیز یکی از «دست آوردها و ذخائر عظیمی است که پرلتاریا ی آگاه در عرصه بینالمللی بدست آورده که خود باعث پالایش درونی احزاب کمونیست جهانی و فشرده تر شدن صفوف مارکسیسم انقلابی گردیده است « میباشد !! چرا در برخورد به بحران جهانی چون «مرضی مخفی» سکوت میکنید؟ چرا برای پرولتاریای ایران واقعیت بحران جهانی و رابطه آن با بحران جنبش مارکسیستی -لنینیستی ایران را روشن نمی سازید ؟ چرا به پرولتاریای ایران نمیگوئید که « حزب کار آلبانی « که از قرار معلوم باید جایگاهی در راس جنبش م.ل جهانی داشته باشد ، دچار سیاستی کاملاً اپورتونیستی در برخورد به» استقلال سیاسی» بوده و از رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که دستش تا آرنج بخون بهترین کمونیستها و انقلابیون ایران آغشته است ، کاملاً پشتیبانی مینماید؟ و چرا علت اتخاذ چنین سیاستی را روشن نمی سازید؟ چرا به پرولتاریای ایران نمی گوئید که انحراف اپورتونیستی حزب کار آلبانی از محدوده ملی فراتر رفته و ابعادی جهانی یافته است ؟ و به تمامی این مسائل از محدوده تنگ ملی مینگرد ! آیا حاکمیت « اندیشه مائو توسه تنگ» قریب یک دهه بر جنبش مارکسیستی- لنینیستی جهان( ودر حال حاضر حاکمیت دیدگاه فلسفی او بر وجه عمده جنبش م.لامی جهان) نیز مسأله ا ی
ملی بوده و دارای ابعاد جهانی نیست
بس کنید رفقا
امروز دیگر زمان عبارت پردازیهای انقلابی و خوابهای طلائی بپایان رسیده است !گویا شما دیدگان خود را بر روی واقعیات زنده موجود بسته اید! اما دیگر این توهمات را باید به کناری گذاشت و به واقعیات بدانگونه که هستند برخورد نمود . جنبش م.لامی مان
در تمامی نشریات خود نه یکبار بلکه بارها جمله معروف « بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی غیر ممکن است» را تکرار ویکند.اکنون خود بخاطر فقدان همین تئوری انقلابی
و راهنما به بنبست رسیده است. همانطور که خودتان میگوئید
«شاید بارها و بارها این جمله معروف را شنیده و تکرار کرده باشیم که « بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی میسر نمیشود « ولی باز در عرصه عملی آنچه راهبریمان می
کرده عمل بدون تئوری بوده است «همانجا
براستی چرا آنچه رهبری مان میکرده» عمل بدون تئوری بوده است» ؟ صرفاً بدین خاطر که «برنامه « نداشتهایم ؟ ولی رفقای «ا.م.ک»که از مدتها پیش برنامه خود را تدوین و به جنبش ارائه داده بودند ! پس چرا نه یک گام بلکه گامها از مبارزه طبقاتی عقبمانده اند ؟ و چگونه است که به ارائه انواع تئوریهای ناب از جمله «تز-آنتی تزور -سنتز»و یا « پیش بسوی تشکیل قدرت دوگانه» -دست زدهاند ؟ آیا علت انحراف اپورتونیستی « حزب کار آلبانی» نیز «غفلت از مسائل برنامهای « بوده است ؟ و یا دلیل وضعیت بحرانی جنبش م.ل جهان (و همینطور ایران) از زاویه ایدئولوژیک بحول مسأله کلیدی امپریالیسم و ساخت تمرکز میابد . و این بدین معنی است که تدوین
تئوری انقلاب کاملاً بدان وابسته بوده و جنبش م.ل یدقیقا بر راستای درک لنینی از مقوله امپریالیسم (سیستم امپریالیستی ) و روشن ساختن ویژه گی های عصر فعلی (عصر امپریالیزم) باید که مسأله ساخت جوامع سرمایهداری -وابسته و سرمایه داری دولتی ( بمثابه شکل معینی از آن) را تبین نمایند . و این نه تنها معضل پرولتاریای ایران بلکه در حال حاضر مسأله اساسی پرولتاریای جهانی نیز میباشد . که متدولوژی جنبش م.ل جهانی گرچه از دیدن جهانی حل نهائی بحران فقط به این امر منوط نبوده و مسائلی از قبیل ساختمان سوسیالیزم و...را نیز در پیش روی خود دارد . اما در لحظه فعلی امر انقلابات پرولتری در گرو روشن نمودن این مساله کلیدی و محوری است ! ولی تمام مطلب در این است که بخاطر حاکمیت انحرافات متودولوژیک ( و به بیانی دیگر و رساتر حاکمیت دیدگاه فلسفی «اندیشه مائوتوسه تنگ» )که متدولوژی جنبش م.ل. جهانی (و ما را) دچار ماتریالیسم عامیانه ساخته است ، جنبش قادر به چنین کاری نبوده و بدین حهت مادام که به مرزبندی همه جانبه با وجدان فلسفی خود دست نزند و دیدگاه متدولوژیک خود را از مجموعه این انحرافات پالایش ندهد ، روشن ساختن مساله امپریالیزیسم و ساخت نیز ممکن
!نیست
بدین خاطر است که ما میگوئیم ، جنبشی که در عرصه ایدئولوژیک دچار انحراف معینی است ( که خود اساساً ریشه در دیدگاههای متدولوژیک او دارد ) باید که خود را متحول نماید . تحول متدولوژیک وبر این بستر ، ایدئولوژیک !! و این عامترین «انتزاعی « است که نهایتاً در این محدوده میتوان بدست یافت -”انتزاعی « که نه
!!! صرفاً محصول ذهن انتزاع کننده ، بلکه در عالم واقعیت نیز چنین است
اما زمانیکه رفقای «رزم...” صرفاً به مساله برنامه اشاره مینمایئید .-ت.جه نمیکنید که تدوین «تئوری انقلاب « و برنامه پرولتری در حال حاضر از چه کانالی قابل حصول است زمانیکه مارکسیسم در یکی از اجزایش ، فلسفه (که بدیده ما اتفاقاً تعیین کننده ترین جزء آن نیز میباشد) نه تنها واقعاً درک نشده بلکه فراتر از آن دچار تحریفات اساسی نیز گردیده است ، سخن گفتن از تدوین تئوری انقلاب و مشی و برنامه پرولتری سخنی بیمعنا و جز عبارت پردازی چیز دیگری نیست گویا رفقا در اینجا نیز فراموش
:کردهاند که گفته اند
دستیابی به تئوری انقلاب و شناخت علمی از پروسه های واقعی خود به متدولوژی»
علمی نیاز دارد ، متدولوژی که بر پایه آن بتوان ترسیم مناسبات واقعی بین تئوری و پراتیک - مسائل عام، و مسائل - خاص بین حل نهائی و حل نسبی بحران ، بین شرکت در مبارزه ایدئولوژیک و شرکت در مبارزه سیاسی و اقتصادی ، بین وظائف تئوریک و عملی پرداخت . با آکاد میسم و اکونومیسم مرزبندی کرد و سبک عمل پرولتری را بکار گرفت .” (مقاله بحران جنبش کمونیستی و ضرورت ارائه مش و برنامه
( پرولتری صفحه21 خوب رفقای عزیز ، شما که این چنین « خوب « از «متدولوژی علمی « و کار برد آن در تدوین تئوری انقلاب و... سخن میگوئید ، آیا معتقدید که خود و دیگر بخشهای جنبش م.ل.بدان مسلح هستند؟ البته اگر متدولوژی علمی همان دیدگاه فلسفی مائوتوسه دون است که دیگر جای سخنی باقی نخواهند ماند > چرا که در آن صورت شما کاملاً دیدگاه بآن «مسلطید» ! و اگر منضور شما از این متدولوژی ماتریالیزم دیالکتیک است ، که به دیده ما نه تنها جنبش (و شما) درک عمیقی از آن ندارید ، بلکه هم چنان که گفتیم دیدگاه تحریف شدهای از آنرا با خود یدک میکشید و بدین جهت ( وقتی بر مبنای نقل قول خودتان ) در این صورت و بدون این متدولوژی قادر به تدوین «تئوری انقلاب» نخواهیم بود! در این مورد چه جوابی خواهید داشت؟ اینجا که دیگر
. نمیتوان بعبارت پردازی و کلی گویی پرداخت
ا
البته ما در سطور بعدی نشان خواهیم داد که این رفقا به چه متدولوژی ای مسلح بوده و چگونه به ترسیم مناسبات واقعی بین تئوری و پراتیک ، به مسائل عام و خاص بین حل نهائی و حل نسبی بحران ، بین شرکت در مبارزه ایدئولوژیک و شرکت در مبارزه سیاسی و اقتصادی – بین وظائف تئوریک و عملی میپردازند . اما قبل از وارد شدن در این مبحث جا دارد که به چگونگی برخورد رفقای رزم به متدولوژی انحرافی در برخورد به بحران نیز نظری افکنیم!! رفقای ما پس از مرزبندی با «انحلال طلبان علنی « ( از جمله جریاناتی چون «کامپیوتریست ها..” که ما نیز قویاً با آنان مرز داریم
:مینویسند
گذشته از انحلال طلبان علنی که در فوق نامبردیم و عمدتا به جریاناتی خارج جنبش»
کمونیستی تکیه می نمایند ، در درون جنبش نیز دو گونه انحراف در برخورد به حل بحران بوجود میآید . اختلاف این دو جریان انحرافی اساساً در متدولوژی های انحرافی برخورد بورژوا-آکادمیستی است و دیگری «تشکیلات گرائی» ، ما در زیر مفصلتر باین
. « دومی میپردازیم
دسته اول ظاهراً با اپورتونیسم علنی و انحلال طلبان علنی مرزبندی دارند . آنها «
خواهان مشی و برنامه پرولتری هستند « آن هم از انواع ناب آن؟! این دسته که تا دیروز با التقاط گرائی با اپورتونیست ها بر سر یککاسه قرار داشتند به یکباره وقتی بحران به سراغشان آمده و مساله مشی و برنامه بصورت الزامی و حیاتی پدیدار گشته است، به یاد تدوین آن افتاده اند .،نجا نیز مقدمتا از نفی جنبش شروع میکنند. دست آوردهای آنرا مورد تمسخر قرار میدهند ، ضعفها و تشتت ایدئولوژیک -پراکنده گی تشکیلاتی و زیگزا گهای سیاسی خود بهانه خوبی است که بگویند جنبش کمونیستی وجود ندارد و در پارهای مواقع به پارهای مواضع فقط اشارهای میکنند و یا اگر هم جنبش کممونیستی را در جریانهای م.ل. بپذیرند ، این جریانها را نه در شکل
.” مادی و سازمانی اش بلکه بصورت مجموعه نظری مورد پذیرش قرارمیدهند «بدین
بدین طریق از نظر آنها جنبش کمونیستی نه رو به پیش بلکه رو به قهقرا رفته است و فاقد حیات تکاملی بوده است .” “این دیدگاه در وهله اول تخم لاادری گری فلسفی
را میافشاند که حاصلی جز پاسیفیزم و آکادمیسم ببار نمیآورد «” همه چیز را باید از صفر شروع کرد (لابد مارکسیسم را هم باید از صفر تئوریزه نمود! “” مقدمتا باید تحقیق کرد و بدین ترتیب مبارزه ایدئولوژیک را از سایر اشکال مبارزه پرولتاریا منفک میگردانند «” سراب کمونیسم نابی که این دسته در پیش روی هواداران نشان میدهند چیزی نیست جز ورطه آکادمیسم بورژوائی و آکادمیسم بدین معنا که تئوری را از سایر عرصه های فعالیت پرولتاریا جدا میسازند و بدان نه از زاویه ضرورت مبارزه پرولتاریا و پاسخ به معضلات مشخص آن بلکه از زاویه ناب خود تئوری مورد بر رسی و
17-19 مطالعه قرار میدهند .” مقاله بحران جنبش ...ص
نخست آنکه نمیتوان از شیوه برخورد غیر کمونیستی رفقای رزم.. ابراز تأسف نکرد. نیروئی که خود را یکی از پیشروان جنبش کمونیستی ایران میداند ، برای باصطلاح خلع سلاح و منفرد نمودن طیف مقابل که اگر اشتباه نکرده باشیم از قرار معلوم ما نیز
بخشی از آن هستیم * از هیچ « “ دریغ نکرده اند !! چرا که میگویند : “ این دسته که تا دیروز با الطقاط گرائی و اوپورتونیست ها بر سر یککاسه قرار داشتند ، یکباره وقتی بحران به سراغشان آمد و مساله مشی و برنامه بصورت الزامی و حیاتی
پدیدار گشته است ، بیاد تدوین آن افتاده اند ..” همانجا
بوضوح روشن است که منظور رفقا از کسانیکه تا دیروز با التقاط گرایان و اپورتونیست ها برسر یککاسه قرار داشتند ، نه دیدگاه 3 وحدت انقلابی و نه بخشی از گروه کمونیستی نبرد (بلکه همان محافلی از «رزمندگان») می باشد! بدین خاطر که تنها سازمان «رزمندگان»بودکه درمقطع جنگ ایران و عراق به اپورتونیزم آشکار درغلطید
رفقا...!! شیوه ای که شما در اینمورد اتخاذ نمودهاید _نامی جز شانتاژ سیاسی ندارد
که بر مبنای لوث کردن طرف مقابل در انظار جنبش م.ل. ایران میباشد و حال ما سوال
-----------------------------------------------------------------------------------------------
ذکر این نکته ضروری است که این رفقا – در همان مقاله از دیدگاه 3 وحدت *
انقلابی -گروه کمونیستی نبرد و محافلی از رزمندگان را نماینده گان این جریان بورژوا
آکادمیستی قلمداد نمودهاند
میکنیم که آیا کارل لیبکنخت و روزالوگزامبورگ نیز بر سر یککاسه با اپورتونیست هائی چون کائوتسکی ها در حزب «سوسیال دموکراتیک آلمان « نشسته بودند؟ و باز آیا فراتر از این زمانیکه «حزب بلشویک شوروی» برهبری در انترناسونال 2 بسر میبرد و تنها در مقطعی از جنگ جهانی اول از آن جدا شد نیز بر سر یککاسه با سوسیال شونیست هائی چون پلخانف ها و اتوبائر ها و شرکا بود!! رفقا دست مریزاد!! اگر برای شما هم مهم نیست که این «محافلی از رزمندگان «در مقطع جنگ که رزمندگان به اوپورتونیسم در غلتید چه موضعی بروی آن گرفتند و چه خطی را پیش روی خود گذاردند ؟ نه اینها اساساً مهم نیست! آیا این «گناه کبیره ای» است که آنها وقتی بحران بسراغشان آمده و مساله مشی و برنامه بصورتی الزامی و حیاتی پدیدار گشته است ، بیاد تدوین آن افتاده اند « که آنرا چون چماغ تکفیر بر سر ما بلند کردهاید ؟ مگر خود نمی گوئید در دوره ای جنبش م.ل. از مسائل برنامهای و تدوین
. برنامه غافل گردید
: رفقای رزم این بار نیز فراموش کردهاند که خود میگویند
در جریان تشکیل دیدگاه 3 وحدت انقلابی ، ما خود شاهد بودیم که چگونه وحدت اولیه ما نیز بر سر ماهیت هیات حاکمه نتوانسته مدت زیادی دوام بیاورد . مجموعهای
که در مقابل با اپورتونیست های دیدگاه 2 و 1 گرد آمده بودند آنجا که موضع گیری بر سر مسائل اساسی مثل ساخت جامعه و رابطه با امپریالیزم و مرحله انقلاب پیش
« آمده خود به 3 دسته تقیسم شدند
وبالاخره :”ما که در این طیف حول مشی و برنامه سازمان رزم انقلابی متشکل گشتیم بدین حقیقت واقف گشته ایم که کوشش اولیه ما در «وحدت انقلابی «برای جمع آوری نیرو و تشکیل فراکسیون دیدگاه 3 هنوز از انحرافات انحلال طلبانه و دید
تشکیلات گرائی مبرا نبود « همآنجا ص29
و یا به بیانی گویاتر رفقای ما نیز در دوره ای از مسائل برنامهای و تدوین برنامه «غافل» بوده و صرفاً بحول «ماهیت هیات حاکمه» ...وحدت نموده بودند !! ولی آیا اینها به تمامی میتواند دلیلی بر « اپورتونیست»خواندن یک نیرو باشد! مسلماً نه ! واقعاً که ما از از اینگونه برخورد رفقا کاملاً شگفت زده هستیم ! و اما بعد ! یکی دیگر از جلوههای بارز شیوه برخورد غیر کمونیستی این رفقا یکی کردن تمامی جریاناتی چون جریان 3 وحدت انقلابی ، بخشی از گروه کمونیستی نبرد و محافلی از رزمندگان .است چرا که شیوه واقعاً پرولتری حکم میکند ، برخورد به نظرات نیروهائی که جنبش م.ل. از آنها شناخت واقعی ( و همه جانبه ای) ندارد ، به استناد به گفتههای خود آنان صورت گیرد و نه اینکه کاملاً غیر مسئولانه نظراتی به آنان نسبت داده شود که
تحریف آشکار واقعیت میباشند؟
: ولی بپردازیم به اصل مطلب ، رفقا میگویند
آنها نیز مقدمتا از نفی جنبش شروع میکنند .دستآوردهای آنرا مورد تمسخر قرار میدهند و ضعفها و تشتت ایدئولوژیک -پراکنده گی تشکیلاتی و زیگزازهای سیاسی خود بهانه خوبی است که میگویند « جنبش کمونیستی وجود ندارد» . و در پارهای مواقع بهبه پارهای مواضع اشاره می کنند...” همانجا ، برای ما روشن نیست که دیدگاه 2 وحدت انقلابی چه میگوید ! و یا نظرات بخشی از گروه کمونیستی نبرد (که رفقای رزمندگان م.ل می باشند) در مورد بحران جنبش چیست . اما اینرا میدانیم که خود چه میگوئیم ! ما از این رفقا سؤال میکنیم چه کسانی مقدمتا از نفی جنبش شروع میکنند؟ آیا منظور شما از « آنها» ما هستیم( که سابقاً یکی از محافل رزمندگان بودهایم )! و باز چه کسانی دست آوردهای آنرا یعنی جنبش را مورد تمشخر قرار میدهند؟ جالب این جاست که این رفقا اینبار نیز مساله دست آوردهای جنبش را چون « چماق تکفیری « بر سر کسانی چون ما که نمیخواهیم بگونه ای « آمپریک» و « پراگماتیستی « به آن برخورد نمائیم بلند نموده اند؟ بدین جهت قبل از پرداختن به دیگر مسائل طرح شده از جانب آنان لازم میدانیم که یکبار برای همیشه دید خود را از دست آوردهای جنبش روشن نمائیم تا دیگر جای هیچ گونه سخن پراکنی های بیجا و تحریفات آشکار و پنهان را به کسی نداده باشیم. به اعتقاد ما تعیین جایگاه واقعی دست آوردهای تاکنونی بدون توجه به آن شرائط و کلاً روندی که جنبش ما طی آن به این دست آوردها ها نائل گشته ، بحثی کاملاً انتزاعی و نهایتاً جدای از واقعیت خواهد بود. آنچه مسلم است اینکه مجموعه جنبش ما مدتها است که بدون در دست داشتن یک تئوری انقلابی که پاسخ گوی استراتژی و تاکتیک پرولتاریا و نیازهای مشخص وا در مبارزه طبقاتی جاری و موجود در جامعه باشد ، حرکت نموده است یا بدین جهت از این زاویه ، شرکت جنبش م.ل. ایران در پراتیک مبارزه طبقاتی عموما برخوردار از یک حرکت نقشه مند ، بلکه تا آنجائیکه واقعیات نیز موءید آنست عمدتا دنباله رو آن بوده است .جنبش ما پیوسته و یا حداقل در اکثر موارد گامها از مبارزه طبقاتی موجود در جامعه عقب بوده و بیشتر پس آهنگ عمل نموده است و باز پیش از آنکه نقش رهبری کننده از آن داشته باشد نقش یکی از نیروهای درگیر در این مبارزه طبقاتی را ایفا نموده است . اما از سوی دیگر ، جنبش ما علیرغم چنین عملکردی با شرکت خلاق خود در این مبارزه حاد طبقاتی بهبه یک سری دستآورد ها نیز نائل گردیده است ، چرا که روند رو برشد مبارزه طبقاتی ، سیر مواج گونه آن و تغییرات موجود در شرائط سیاسی جامعه ، همگی جنبش م.ل ما را بر آن داشته تا پیش از پیش حرکت خود را با آن منطبق ساخته و گام به گام از نقطه نظرات انحرافی اش بریده ، تناقضات خود را بکناری زده و بحرکت خویش جنبه اصولی تری بخشیده
مثالی بزنیم
مقوله « بورژوازی ملی «* که عموما تمامی جنبش تا چندی پیش بوجود آن در جامعه ایران اعتقاد داشت ( و عمدتا نه از زاویه تئوریک بلکه بصورتی امپریستی و تجربه گرایانه صورت گرفت ) خود یکی از دست آورد های جنبش ما است . این ماساله واقعیتی بود که پراتیک مبارزه طبقاتی موجود در جامعه به ما نشان داده که بورژوازیه لیبرال ( و احزاب نماینده آن از جمله « جبهه ملی ایران « و «نهضت آزادی « و …) نه تنها هیچ جنبه ملی نداشته بلکه نیروهائی کاملاً ارتجاعی و در چهارچوب مناسبات سرمایه داری وابسته تماماً وابسته به امپریالیسم (سیستم امپریالیستی ) میباشند . طبیعتاً اگر کسی این را نفی کند به معنای آنست که بخواهد ذهنیات و دیدگاه تجریدی خود را به واقعیات تحمیل کرده و به آن ستیزه نماید . اما از دیگر سو
البته نمیتوان در اینجا حق مطلب را ادا نکرد ! تنها نیروئی که از همان دوران پس از قیام به رد «بورژوازی ملی» در جامعه پرداخت رفقای ا.م.ک بودند . اما علیرغم آنکه نظر این رفقا واقعیتی را در درون خود داشت ولی چنین موضعی از زاویه یک تحلیل انحرافی مطرح میگشت . بدین ترتیب که آنان بر مبنای دیدگاه معین از ساخت جامعه اساساً چیزی بنام بورژواز ملی در ایران حتی در گذشته نیز اعتقادی نداشته و بر همین راستا بود که به چنین مقوله ای در جامعه می پرداختند. این نیز از این درک برمیخیزد که رفقای ا.م.ک. اعتقادی به نیمه فئودالی بودن ایران پیش از حاکمیت روابط سرمایه داری بر جامعه نداشتند و در نتیجه در هیچ دورانی نیز به وجود هیچ دورانی نیز بوجود آن اعتقاد نداشته
اند
آیا قبول این دست آورد ها میتواند بر روی این حقیقت پرده ساتری بیاندازد که جنبش ما نه از سویه تئوریک -نه بر مبنای تحلیل علمی دقیقی از مسأله ساخت جامعه بلکه عموما از زامیه ای تجربی و کاملاً امپریستی بدان دست یافته است ؟ و به بیانی دیگر آیا میتواند توجیه گر عقب افتاده گی جنبش ما بوده و بر روی آن سایه افکند؟ و یا زمانی که جنبش ما در پروسه حرکتی خود ) با انواع زیگ زاگ های گوناگون) باز متأسفانه عموما از زاویه عملی توانست بطالت و نادرستی «تز نظام وابته» و «سرمایه داری خود پو» را دریابد . میتوان از این نکته چشم پوشید که این مرزبندی نه از زاویه تئوریک بلکه عموما امپریک بوده است؟! بدین خاطر است که هنوز هم در محدوده جنبش م.ل.ایران بسیاری از نیروها گرچه با تز نظام وابسته مرز کشیدهاند اما با آن درک انحرافی از مقوله امپریالیزم (سیستم امپریالیستی) که برخاسته از دیدگاه « اندیشه مائوتسه تونگ» میباشد مرزی نداشته و کاملاً بدان آغشته اند؟ ! همواره چنین بوده است که صرفاً به معلولها برخورد نموده و علل آنرا رها کرده ایم و بدین جهت مرزبندی ها ، نه همه جانبه و عمیق بلکه عموما سطحی باقیمانده اند ! گرچه ما تمامی این دست آوردها را قبول داشته و مصرانه در جهت تثبیت آن نیز حرکت نموده ایم و با تمامی جریاناتی که بنحوی آنها را نفی می نمایند نیز مبارزه نموده و خواهیم نمود ، اما خود را بهیچ روی در اینجا متوقف نخواهیم ساخت . بدیده ما رفقای «رزم ..”اگر لفظاً هم نگویند ، عملاً رفتارشان بعداً ثابت می نماید که می پندارند «کار بدینجا خاتمه نمیابد»! و بهمین جهت به ما مهر انحلال طلب زده و با یک چرخش قلم و بواقع بسیار کودکانه ( که موجود فکوری از یکجانبه نگری اشان دچار حیرت خواهد گشت) حکم میدهد که پس ما « دست آوردهای جنبش را مورد تمسخر قرار داده و یا
فعلاً آنرا نفی می نمائیم
آری رفقا اگر منظور شما از «تمسخر» این دست آوردها عدم تکیه یکجانبه آنهاست – اگر مقصودتان از «نفی « آنان ، درجا نزدن و عدم تقدیس توجیه پراگماتیست و پراتیسیسم حاکم بر جنبش ماست ، ما این اتهامات شما را با کمال میل می پذیریم! اگر « انحلال طلبی « بدین معنی است که نمیخواهیم چون گذشته عمل نموده و بحرکت کور دست زنیم – نمیخواهیم به توجیه « آنچه که هست « پرداخته ولی میخواهیم به نفی دیالکتیکی بحران کنونی بپردازیم – که میگوئیم اگر جنبش ، تا بحال این چنین عمل نموده و نه امری اجتنابناپذیر بلکه برخاسته از دیدگاههای ایدئولوژیک -بسیاری از آن ناشی از دیدگاههای متدولوژیک او بوده است که باید جنبش را متحول ساخت و باز هم از شما میپذیریم که ما «انحلال طلب « هستیم ؟1 ولی رفقا اینرا بدانید که اگر ما نام پیش آهنگ پرولتری بر خود نهادهایم نمیتوانیم تحت انواع توجیهات به تقدیس شرائط کنونی جنبش پرداخته – روند حرکتی گذشته جنبش ( که آنهمه افت و خیزها ، انهمه زیگزاگ ها و …) را توجیه نموده و آنرا بعنوان امری طبیعی بحساب آوریم !!! ما از شما و تمام کسانی که اینگونه فکر میکنند ، سؤال میکنیم که مگر مبارزه جنبش م.ل جهانی بر علیه رویزیونیسم حروشچفی عمدتا تحت رهبری «حزب کمونیست چین» و کلاً «اندیشه مائو تسه تونگ» صورت نگرفت؟ و آیا صرفاً با اعتقاد به حقانیت تاریخی چنین مبارزهای ( که ماحصل نهایی آن اعتقاد به شوروی سوسیال امپریالیستیبود- و خود یکی از دست آوردهای گران بهای پرولتری جهانی است ) میتوان از برخورد به مجموعه انحرافاتی که اندیشه مائوتسه تنگ حاصل آن بوده است چشم پوشید ؟ آری ! اعتقاد به سوسیال امپریالیستی بودن شوروی کنونی از دست آوردهای پر ارزش پرولتاریا است که در طی سالها مبارزه بی امان بر علیه رویزیونیسم خروشچفی بدست آمده است اما در عین حال تائید و تثبیت همین دست آوردها نمیتواند و نباید ما را از مسیری که به نفی دیالکتیکی « اندیشه مائوتسه دون» گذر میدهد، دور نموده و یا باز دارد!! متدولوژی ای که با کاربست آن چنین دیدگاهی را ارائه میدهیم ، نامی جز ماتریالیسم – دیالکتیک (یا متدولوژی مارکسیستی) ندارد . اما متدولوژی ای که شما را درجهت شکل دهی به چنین دیدگاهی هدایت میکند همان بینشی است که بقول انگلس « متد شما آری-آری و
نه-نه! است به بیانی دیگر ماتریالیسم عامیانه میباشد
و باز بدین خاطر است که شما زمانیکه در همان بحث بحرانتان بطور عام از دست آورد های جنبش م.ل جهانی و تثبیت اصول م.ل صحبت میکنید ، مشخص نمی نمائید که چه توضیح معینی بروی «اندیشه مائوتسه دونگ» دارید !؟ روشن نمیکنید که آیا بالاخره آنرا چون مدافعان دوآتشه تکامل خلاق مارکسیسم-لنینیسم میدانید یا نه؟ و باز اینجاست که در دیدگاههای شما قویاً نقطه نظرات این اندیشه به چشم میخورد
که در ادامه نشان خواهیم داد
اما اگر رفقای «رزم «به دست آوردهای جنبش بصورتی یکجانبه تکیه می نمایند در نقطه مقابل آنها کسانی وجود دارند که اینبار تحت لوای بحران کنونی و وضعیت نابسامان جنبش م.ل. جهان و ایران بصورتی یکجانبه به نفی دست آوردهای موجود میپردازند. آنها درک نمیکنند ( یا دقیقتر گفته باشیم نمیخواهند درک نمایند) که نفی این دست آوردها معنائی جز انحلال طلبی و سوسیال پاسیفیسم نداشته و با این کار به نفی موجودیت جنبش م.ل ی جهان و ایران میپردازند . بدون شک پرولتاریای آگاه در برخورد به اینان باید به طرد نهائی اشان از جنبش دست زده و صفوف خود را از وجود آنان پالایش دهد . اما تمامی بحث در این است که شخص هنگام مرزبندی با چنین جریانات واقعاً انحلال طلبانه ای چون رفقای «رزم..” بروی دیگر سکه یعنی یکجانبه گری در میغلطند. اما میپردازیم به اصل مطلب ! . رفقای «رزم..
ادامه میدهند که
این دیدگاه در وهله اول تخم « لاادریگری « شک گرائی فلسفی را می افشاند که حاصلی جز پاسیفیسم و آکادمیسم ببار نمیآورد « همه چیز را باید از صفر شروع کرد « ( لابد مارکسیسم را هم باید از صفر تئوریزه نمود!) مقدمتا باید تحقیق کرد» بدین ترتیب مبارزه ایدئولوژیک را از سایر اشکال مبارزه پرولتاریا منفک میگردانند . این مساله اخیر جوهر نظریات انحلال طلبانه این گروه است « همانجا ص18 .گویا رفقای ما تصمیم گرفتهاند که بجای بحث تئوریک به عبارت پردازی های میان تهی بپردازند؟ اما رفقای عزیز اگر فکر میکنید که جنیش ما آنقدر بی در و پیکر است که هر چه را که دلتان خواهد بگوید کاملاً در اشتباهند .کدام دیدگاه در وهله اول تخم لا ادرایگری و شک گرائی فلسفی را می افشاند؟ و اصلاً شک گرائی فلسفی و به بیانی دیگر اگنوستیسم چه ربطی به این دو موضوع دارد؟ در اینجا نیز چسب رفقای «رزم..” همه چیز را به هم می چسباند؟ آنها از زمین و آسمان کمک میگیرند تا بتوانند با این
انحلال طلبان غیر علنی ستیزه نموده و آنها را متحور خود نمایند
اما از جانبی دیگر معلوم نیست که این جملات درون گیومه از کجا آورده شده اند!؟
اینکه -” همه چیز را باید از صفر شروع کرد» “ و» مقدمتا باید تحقیق کرد «-!! البته شاید رفقای ما آنرا چون شعبده بازی از آستین خود بیرون کشیده اند!! و این نیز یکی
از شگردها ئی است که هیچ قرابتی با شیوه برخورد مارکسیستی نداشته و تحفه جریاناتی چون « اتحادیه کمونیست های ایران « است که سالها از آن استفاده می نمودند . واقعاً که این رفقا چه به ساده گی مجموعهای از دیدگاههای متنوع و حتی متضاد بر سر بحران (که تنها وجه اشتراک ظاهریشان تکیه بروی بحران جهانی است) را یکی نموده و آنها را با « یک چوب رانده اند» و البته آخرالامر در مقاله بحران خویش لطف کرده و چند خطی هم راجع به آنها ( آنهم با آن روش کذائی )سخن گفته اند؟
:اما قدری تأمل نموده بگذاریم که رفقای «رزم..” به سخنان خود ادامه دهند
سراب کمونیست نابی که این دسته در پیش روی هواداران نشان میدهند چیزی «
نیست جز ورطه آکادمیسم بورژوازی .آکادمیسم بدین معنی که تئوری را از سایر عرصه های فعالیت پرولتاریا جدا میسازند و بدان نه از زاویه ضرورت مبارزه پرولتاریا و پاسخ به معضلات مشخص آن بلکه از زاویه ناب خود تئوری مورد بررسی قرار میدهند.. این دیدگاه ، بورژوازی است .از آنرو که بر پایهای از خواستهها و آرمانهای بورژوازی انطباق دارد و آن تهی کردن ایدئولوژی پرولتاریا از محتوای آن و پراکندن نیروهای پیشرو
آن و جدا ساختن توده از پیش آهنگ انقلابیش است « همانجا ص 19
اینجا نیز ذهن خیال اندیش رفقای ما به «نکته پردازی های « “ظریف» و»عمیق» دست زده است !؟ آری اگر نیروهائی به تئوری نه از زاویه ضرورت مبارزه طبقاتی پرولتاریا و پاسخ دهی به معضلات مشخص آن بلکه بعنوان مقوله ای در خود و برای خود مینگرند بلاشک جریانی آکادمیستی بیش نیستند .ولی سؤال میکنیم که از چه کسانی صحبت میکنید !؟ رفقای «رزم..” خود نمیدانند که این نوع «تحلیل ها» بسان همان» دوستی خاله خرسه « است ، چرا که دیگر گوشهای پرولتاریای ما که سالها از داشتن «تئوری انقلاب « محروم بوده – و در مقابل دیدگاه خود تلاش بسیاری از سازمان های رکمونیستی را نضاره کرده – از این سخنان پر شده است. -چرا که پرولتاریای ما به مسکن و انواع داوری های «پدرانه» احتیاج نداشته ، بلکه آنچه که بیش از هر چیز برای او اساسی و تعیین کننده میباشد این است که علل واقعی بروز و تداوم بحران فعلی و راه حل مارکسیستی آن روشن گردد!! و به اینکه تحت
لوای مبارزه با «انحلال طلبان « علنی و غیر علنی به توجیه آنچه «هست» پرداخته و
در زیر پوشش مبارزه با کسانی که جنبش را رو به تکامل نمیدانند ، تعیین تئوری انقلاب را از طریق تکامل خودبخودی موعظه نمایند- اما رفقای ما تا به جائی به پیش
: میروند که مینویسند
آنچه برای بورژوازی خطرناک است مارکسیسم زنده پویایی است که در صحنه عمل «
به تفسیر انقلابی جهان مشغول است وگرنه برخی از دست آورد های علمی مارکسیسم را امروزه حتی دانشمندان بورژوا نیز جهت تحقیق علمی بکار میبرند»هم
آنجا صفحه 19
رفقا دست مریزاد!! مگر بحث بر سر « دست آوردهای علمی مارکسیسم « بود که شما از استفاده آنها توسط دانشمندان بورژوازی سخن میگوئید !این دیگر یکی از مشخصات جدیدی است که جا دارد در موزه سخنان قصار بایگانی گردد! شما نخست می گوئید که این جریان « مطالعه مارکسیسم را فقط بمثابه شاخه ای از علوم مورد برخورد قرار میدهد « (همانجا) و بعد بیکباره به « دست آوردهای علم مارکسیسم (که قاعدتاً در چهار چوب علومی چون فیزیک ، شیمی و...قرار دارد) اشاره می کنید!؟
چرا که دانشمندان بورژوازی دست آوردها را در جهت تحقیق علمی بکار میبرند و لابد آخرالامر نیز به کسب جایزه نوبل مفتخر می گردند!! ولی اساساً ایندو مسأله چه ربطی به یکدیگر دارند؟ بله این کاملاً درست است که مارکسیسم علم مبارزه طبقاتی است . ولی کدام دست آوردهای علمی مارکسیسم مورد استفاده دانشمندان بورژوا قرار میگیرد! بروشنی این دیگر خلط مبحث است! و ما دیگر جای بحث بیشتری در این مورد را ندیده و قضاوت را به خواننده گان واگذار می نمائیم .اما
رفقای «رزم...” این مدافعان دو آتشه جنبش کمونیستی که وظیفه افشاء و طرد «انحلال طلبان» ، را بعهده گرفتهاند ادامه میدهند :
« ولی اپورتونیسم در کنار جنبش مساله ای نیست که به امروز و دیروز مربوط باشد . همانطور که در صفحات قبل این امر اساساً در این رابطه است که پرولتاریا در جامعه غیر پرولتری ، طبقاتی محاط و در بین اقشار و طبقات بورژوائی زندگی میکند و تحت تأثیر القائات ایدئولوژیک آنها قرار دارد ، و لزوماً همیشه بازتاب وجود این طبقات و انواع ایدئولوژیهای غیر پرولتری ، وجود اپورتونیسم نه تنها بصورت ایدئولوژیک بلکه بصورت فراکسیون های مشخص در کنار جنبش کمونیستی است . این مساله همانطور که به امروز و دیروز مربوط نیست بدان نیز ختم نمیشود .بقول لنین « درست تا زمان انقلاب اجتماعی سوسیال دموکراسی ناگزیر همواره دارای یک جناح خارج اپورتونیستی و یک جناح انقلابی خواهد بود» . (بحران بلشویسم) حال با این تفاسیر چگونه است که انحلال طلبان آکادمیسم به محض مشاهده گرایش اپورتونیستی در درون جنبش و تشکیلات م.ل حکم به نابودی قطعی آن میدهند؟ (همانجا صفحه19) واقعاً جالب است!؟ این رفقا ابتدا از وجود اپورتونیزم در کنار جنبش سخن رانده و برای گرفتن تائید نقل قولی از لنین میآورند و سپس به یکباره فریاد میکشند ک:
«حال با این تفاسیر چگونه است که انحلال طلبان آکادمیک به محض مشاهده گرایش اپورتونیستی و در درون جنبش و تشکیلات م.ل حکم به نابودی قطعی آن میدهند « (همانجا).
رفقای عزیز ، باز هم که خلط مبحث میکنید! بله این امر بدیهی است که اپورتونیسم و رویزیونیسم بخاطر وجود جوامع طبقاتی و....پدیده ای کاملاً اجتنابناپذیر بوده و خواهد بود .و مادام که طبقا ت وجود دارند ، مادام که بورژوازی به حیات خود ادامه میدهد ، همواره نیز وجود خواهد داشت !!اما تمامی بحث در این است که در کجا؟ در کنار جنبش و یا در درون جنبش –کدامیک ؟ و نیز روشن است که از این بحث بواقع اصولی نمیتوان به نتیجههایی که شما تلویحا در انتهای بحث خود رسیده اید ، نائل گشت! تمامی این مسائل جزو بدیهیات بوده ! اما سؤال دقیقاً اینجاست که چرا « گرایش اپورتونیستی « در درون جنبش وجود دارد؟ و باز تحت لوای مبارزه با کسانی که به محض مشاهده گرایش اپورتونیستی در درون جنبش و تشکیلات م.ل ( که) حکم به نابودی قطعی آن میدهند شاید میخواهید وجود گرایش اپورتونیستی در جنبش را نیز اجتنابناپذیر و منطقی جلوه دهید ؟!
رفقای ضد انحلال طلب ما در اینجا یک اشتباه بظاهر کوچک مرتکب شدهاند و آن اینکه کلمه در کنار یا در درون جنبش ، عملاً یکی انگاشته شده و خود متوجه نیستند که با اینکار به چه نتیجهای خواهند رسید !
رفقای ضد انحلال طلب ما در اینجا یک اشتباه بظاهر کوچک مرتکب شدهاند و آن اینکه کلمه در کنار یا در درون جنبش عملاً یکی انگاشته شده و خود متوجه نیستند که با اینکار به چه نتیجهای خواهند رسید !
جالب اینجاست زمانیکه جمله « وجود اپورتونیسم در کنار جنبش کمونیستی مساله ای نیست که به امروز و دیروز مربوط باشد...وجود اپورتونیسم نه تنها بصورت ایدئولوژیک بلکه بصورت فراکسیون های مشخص در کنار جنبش کمونیستی است» یا عبارت « گرایش اپورتونیستی در درون جنبش و تشکیلات م.ل....” را در کنار هم قرار د هیم ، متوجه خواهیم شد که رفقا چه بخواهند و چه نخواهند ، وجود گرایش اپورتونیستی در درون جنبش را هم به نوعی اجتنابناپذیر دانسته و آنرا امری منطقی جلوه میدهند ! چرا که اگر چنین نبود ، هیچ احتیاجی به اثبات اجتناب ناپذیری وجود اپورتونیسم در کنار جبش و آن نقل قول لنین نیز در پیش نمی بود !
مسلماً بحث بر سر بروز ه اپورتونیسم در گرایشات اپورتونیستی در بخشهای معینی از جنبش آنهم بطور عام نیست. چرا که پیوسته جریانات معینی میتواند دچار چنین گرایشاتی گشته و حتی فراتر از این بورطه در غلطند . بلکه در این است که از وجود همیشه گی فراکسیون های اپورتونیستی و رویزیونیستی در کنار جنبش تا زمان انقلاب اجتماعی و طبقاتی جامعه به این نتیجه نادرست نرسیم که پس وجود
گرایشات اپورتونیستی در درون جنبش نیز بعنوان امر همیشه گی اجتنابناپذیر است. انحلال طلبان واقعی تحت لوای وضعیت بحران جنبش ووجود گرایشات اپورتونیستی در درون آن آنرا (اثبات ) می نمایند و رفقای «رزم...” (که ما به هیچوجه در نیت پاک و انقلابی اشان تردیدی بخود راه نمی دهم) در مبارزه با این انحلال طلبان به توجیه وجود گرایشات اپورتونیستی جنبش می پردازند … و حتی تا بدانجائی به پیش میروند که پس از طرح تجربه سازمانی خویش میگویند:
« این تجربه خود بخوبی نشان میدهد که ارائه مشی و برنامه فقط در صورتی به تشکیل یک سازمان مستقل باید بیانجامد که این برنامه در خوطوط اساسی با برنامه های موجود اختلاف داشته باشد. اما از آنجا که یک برنامه در پیش روی جنبش هنوز نتوانسته است خود را بصورت عام تثبیت کند. مبارزه کنونی را بر سر کلیت مشی و برنامه میپذیریم و طبعا تشکل های موجود تا بدانجا که هنوز در خوطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیسم آشکار در نغلطیده اند ، حقانیت دارند» ص31
از این روشن تر نمیشد مطلب را بیان کرد ! و از این گویاتر نمیتوانست جهل خود را در این مورد اعلام نمایند! رفقای «پیش آهنگ» ما حتی به تشکل هائی که «هنوز در خطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیزم آشکار در نغلطیده اند « نیز حقانیت می بخشند!؟
واقعاً که روح کائوتسکی را شاد کردید. ولی رفقای عزیز، اپورتونیسم ، اپورتونیسم است اپورتونیسم مضمونی یکسان داشته و نوع آشکار و پوشیده آن تنها اشکال متفاوتی از مضمونی واحد میباشند و حتی فراتر از این اپورتونیسم پوشیده از نوع آشکار آن نیز بسی خطرناک تر است . و بدین جهت مبارزه علیه چنین اپورتونیزمی از اهمیت دو چندان برخوردار خواهد بود ! اما شما در مبارزه ایدئولوژیک تان بر سر برنامه حقانیت جریاناتی که دچار اپورتونیسم پوشیده نیز هستند باور داشته و آنان را نیز «وارد گود « مینمائید !؟
رفقای رزم که رنج سالها «غفلت» جنبش کمونیستی از مسائل برنامهای را در پیش روی خود دارند آنچنان از «رایحه افسون کننده» برنامه دچار رخوت گردیده اند که خود نمیدانند چه میگویند ! و گویا دچار فتیشیسم برنامهای گشته اند که اپورتونیست های پوشیده را نیز دعوت یه مبارزه ایدئولوژیک بر سر مسائل برنامهای می نمایند!
چرا که آن جریاناتی که که به اپورتونیزم آشکار در نغلطیده اند قاعدتاً دچار اپورتونویزم پوشیده هستند ( اشاره به جناح راست رزمندگان و سازمان فداعیان کثریت پیش از انشعاب است که به خط حزب توده گرایش یافتند). ولی این رفقا که عملاً دیدگاه خود را بر روی واقعیات فرو بسته و فقط به «برنامه» میاندیشند خواهند گفت:
« نتیجه این برنامه عملی چیست؟ ایجاد دستهای وراج که کارشان نقادی است . محافلی که کوشش دارند تا کوچکترین نقطه ضعفی در فلان عمل یا نظر فلان گروه کمونیستی مشاهده کنند تا چوب تکفیر را بلند نمایند و محافلی که چون مرده خواران منتظرند تا که پیشبینی های داهیانه آنها مبنی بر از هم پاشیدن همه تشکل های کمونیستی بظهور بپیوندد.” همانجا ص 20
اما تمامی عباراتی چون «دسته وراج» و «مرده خواران» و.... نیز نمیتواند شما را از پراگماتیسمی که بدان دچاریید نجات بخشد! نمیتواند بروی خام اندیشی ها یتان پرده ساتری افکتده و تحلیلهای «علمی» شما که سرتاپای آن مشحون از واقعه نگاری است را به تحلیلهای بواقع مارکسیستی و علمی مبدل نماید. بله رفقا ! جنبش م.لامی و پرولتاریای ایران «دوستی خاله خرسه» احتیاجی ندارد!
کسانی که پیشبینی های مارکسیستی را بر مبنای استنتاجات علمی از وضعیت جنبش کمونیستی داده میشوند را « وراجی های»”مرده خواران « ارزیابی میکنند- بواقع کوته نظری خود را در مقابل دیدگان همگان به نمایش میگذارند! و البته گویا این دسته «وراج ها» و «مرده خواران» ما هستیم چرا که حدود 7ماه پیش از این مقالهای (بنام خطابیه به رفقای سازمان پیکار …) که در آنزمان هنوز نوشتهای داخلی بود و بدین صورت نیز به نیروهای موجود جنبش ارائه گردید، پیشبینی نمودیم که اگر «سازمان پیکار » ( که در بحران بسر میبرد ) بدین گونه به پیش رفته و برخوردی مارکسیستی بدان نداشته باشد ، سرنوشتی جز « رزمندگان « (یعنی تلاشی) نه اخواهد داشت و متأسفانه چنین هم شد ! و حال کسانی پیدا شدهاند که به ما مارک «دسته وراج» و «مرده خواران» نیز میزنند ! و از قضا برای آنها اشاسا مهم نیست که چرا و چگونه چنین پیش بینیئی و برمبنای چه تحلیل انجام گرفت؟
برای آنان مطرح نیست که چرا چنین پیشبینی ای به حقیقت پیوست و به واقعیت گرائید!؟ نه همه اینها اصلاً اهمیتی ندارد! چرا که دید محدود این رفقا اجازه مطرح شدن چنین سؤالاتی را به آنها نمیدهدو!!
ولی بس کنید رفقا ! دیگر بس کنید! تا به کی میخواهید خود را با این عبارت پردازی های میان تهی فریب داده و تحلل های سراسر آغشته به پراگماتیسم خود را بخورد پرولتاریای ایران دهید؟! تا به کی ؟؟؟ اما جای بسی تعجب است که این رفقا پس از طرح تمامی مطالب فوق به یکباره میگویند:
« آنچه که ما در این نوشته خواسته ایم باز گو نمائیم ، ریشهیابی از بحران جنبش کمونیستی و تحلیل مبانی تئوریک و طبقاتی آن نیست که خود مبحث جداگانه و مفصلی است و ما خود را موظف میدانیم که این مبحث را باز گشائیم و آنرا یکی از مسائل اساسی در مساله وحدت جنبش کمونیستی میدانیم،بلکه ما از آن متدولوژی های انحرافی سخن گفتیم که در برخورد به مساله برخورد به بحران و راه حل آن مانع دست یابی جبش کمونیستی به راه حل پرولتری میگردند.” همانجا ص25
دست مریزاد!شما چگونه بدون ریشهیابی از بحران جنبش کمونیستی و تحلیل مبانی
انحرافاتتئوریک و طبقاتی آن به «متدولوژی های انحرافی» که بقول خودتان در برخورد به مساله بروز بحران و راه حل آن ، مانع دست بابی جنبش کمونیستی به راه حل پرولتری میگردند» برخورد نموده اید! رفقا بدون روشن نمودن ریشه بحران جنبش کمونیستی ( که چیزی جز کشف علل بروز و تداوم آن نیست) راه حل ارائه داده و بر این بستر متدولوژی های انحرافی و راه حلهای آنرا نیز به نقد کشیدهاید ؟! این هم یکی از بدعت گذاری های جدید در مارکسیسم است، که ما تا بحال به آن بر نخورده بودیم ! البته ممکن است رفقای «رزم..” در مقام پاسخ بر آمده و بگویند که بحران را ریشهیابی نموده ولی در این مقاله بطرح آن نپرداخته اند؟ ولی بدیده ما این نیز در حد یک تعارف فراتر نخواهد رفت ، چرا که خود در ادامه نوشته اند:
« ما در این مقاله فقط کوشش کردیم تا حدی که شناخت و تجربه امان از بحران موجود و راه حل آنها اجازه میدهد به مرزبندی با انحرافات متدولوژیک بپردازیم و متدولوژی صحیح را عرضه نمائیم.” همانجا ص 26
یعنی آنکه آنان بر مبنای «شناخت و تجربه « خود از بحران موجود به ارائه راه حل پرداخته اند!؟ اما رفقا ساده لوحی نیز حدی دارد ! شما چگونه بدون ریشهیابی «بحران جنبش کمونیستی» به ارائه راه حل آن پرداخته اید؟ مگر اساساً چنین چیزی نیز ممکن است؟!! البته برای کسانی که به شیوه ای پراگماتیک و امپریستی برخورد نموده و پیش از آنکه به تحلیل علمی از مسائل دست زنید به واقعه نگاری میپردازند ، چنین حرکتی نه تنها ممکن است بلکه ضرورت نیز دارد! و بدین جهت است که این رفقا بحران کنونی را ناشی از فقدان مشی و برنامه منسجم دانسته و راه حل آنرا نیز دست یابی به چنین برنامهای از طریق مبارزه ایدئولوژیک تحلیل می نمایئید!
آری زمانی که مسائل آنقدر «سهل و آسان» گردید که خود روندی خود بخودی حرکت جنبش نیز به آن مهر تائید گذارد – چرا که چنین امری امکانپذیر نباشد!؟ در این صورت جای تعجبی نیز نخواهد بود که بگویند : “ فقدان مشی و برنامه منسجم و فقدان پرنصیب های محکم خود زمینه مناسبی را برای رشد نیروهای مسموم بورژوازی در درون نیروهای م.ل فراهم آورده است و کسانی که امروزه بگذشته خود در «وحدت انقلابی « و «رزمندگان» و وضعیت کنونی « پیکار»و... می نگرند بخوبی در می یابند کهچطور رویزیونیسم و اپورتونیسم بر پایه بی پرنسیبی و اکلکتیسم در ایدئولوژی و نفی اصول سازمانی پرولتری زمینههای رشد می یافت . در نتیجه با یک حساب سر انگشتی نیز میتوان این «معما « را حل نمود! چرا که اگر فقدان مشی و برنامه منسجم علت بحران میباشد ، پس دست یابی بدان نیز راه حل آنست !اما هنوز این تمام مطلب نیست. چرا که بقول خود رفقا :
« امروزه وجود بحران ، چه در ابعاد جهانی و چه در سطح ملی امری است که عموما بدان معترفند، این بحران در اساسیترین وجه آن بحران ایدئولوژیک است و بدین خاطر غلبه بر آن اساساً در درجه اول به مبارزه ایدئولوژیک نیاز دارد « همانجا ص25
ما با خواندن این سطور بارها و بارها بر « جهل » خود از عدم توانمان در ریشهیابی بحران و ارائه راه حل مارکسیستی آن لعنت فرستادیم! واقعاً چگونه و چرا تا بحال نتوانسته بودیم مساله ای بدین ساده گی را درک نمائیم؟ «چونکه بحران ایدئولوژیک است» بدین خاطر غلبه بر آن اساساً در درجه اول به مبارزه ایدئولوژیک نیاز دارد؟! ولی گویا رفقای «رزم...” جنبش م.ل ی ما را با مکتب خانه عوضی گرفتهاند که این عبارت بیمعنا را به ما تحویل میدهند!؟ این دیگر چه نوع تحلیلی است که چون بحران ایدئولوژیک پس بدین خاطر غلبه بر آن اساساً در درجه اولبه مبارزه ایدئولوژیک نیاز دارد ما سؤال میکنیم اگر بحران ، بحران تاکتیکی و یا تشکیلاتی بود ، مبارزه ایدئولوژیک در غلبه بر آن نقش نداشته و فراتر از این چگونه مبارزه ایدئولوژیک (آنهم بطور عام) قادر به حل بحران است ؟! اما نه ! مثل اینکه رفقای ما آنقدر عام گویی نمیکنند چرا که مضمون این مبارزه ایدئولوژیک را بر روی مسائل برنامهای و برنامههای ارائه شده میدانند و همانطور که خود پیش از این گفته اند:“مساله مبارزه ایدئولوژیک حول برنامه ،تاکتیک و اصول سازمانی بعنوان یک مجموعه که مواضع جریانات مختلف را بیان می کنند، امروزه بدرستی محور برخوردها و مبارزه ایدئولوژیک قرار گرفته که در صورت به نتیجه رسیدن ، حاصلی جز وحدت جنبش نمیتواند باشد. این حرکت خود را در اولیه ترین شکلش بصورت اعلام مواضع برنامهای و تاکتیکی از جانب جریان های م.ل و چپ در ایران نشان میدهد که تداوم آن جز با برخورد به این مواضع امکانپذیر نیست.” ( مقدمه ماهیت حزب جمهوری اسلامی شماره 2 )
خلاصه کلام ! این است راه حل بحران جنبش م.ل ی ما! یعنی مبارزه ایدئولوژیک حول برنامه و تاکتیک و اصول سازمانی!! و روشن است که وحدت جنبش بر اساس چنین مبارزه ایدئولوژیکی یعنی وحدت بگرد مشی و برنامه پرولتری یعنی حل بحران کنونی! و بدین جهت است که رفقا در برخورد به جنبش کمونیستی بحران زده و نیروهای آن می نویسند:
« توصیه ما امروز به همه نیروهای جنبش کمونیستی که بنوعی درگیر بحران هستند اینست که با این نظرگاه ارائه شده به بحران درونی خویش بنگرند . مبارزه ایدئولوژیک
درونی باید در جهتی که در فوق بر شمردیم سمت بگیرد، و در این راه تجربه به ما حکم میکند ، پیشروان آگاه قبل از آنکه بفکر جمع آوری نیرو باشند بایستی که ابتدا به ارائه آلترناتیو های برنامهای و تاکتیکی خویش بپردازند.” همانجا ص22
« آلترناتیوهای برنامهای « رفقای «رزم...” که مانند همان سکه یک روئی است که اگر آنرا به هر شکلی به بالا بیاندازیم همان یک رو ظاهر خواهد گردید! رفقای عزیز شما که به نیروهای درگیر بحران جنبش م.لی ما – ارائه آلترناتیو های برنامهای را توصیه میکنید دیگر تحلیل از بحران و ریشهیابی آن فقط سخنان توخالی است که برای خالی نبودن عریضه می زنید! اگر پیش از ریشهیابی بحران راه حل آن روشن است دیگر چه احتیاجی به تحلیل از آن وجود خواهد داشت؟ رفقای ما در اینجا نیز راه حل بحرانی که هنوز ریشهیابی نکرده است را از آستین خود بیرون کشیده و به « مقامی نیروهای جنبش کمونیستی که بنوعی درگیر بحران هستند» ارائه میدهند!
نسخهای که داروی شفا بخش تمامی دردها را در خود داشته و شاه کلیدی است که
در تمامی قفل های ناگشودنی را می گشاید!! البته این نیز چندان بی دلیل نیست ، چرا که مجموعه جنبش م.ل ما تا همین چندی پیش از مسائل برنامهای «غافل» بوده و در نتیجه این داروی شفابخش( که تحلیل رفقا از بحران راه حل آنست) این نیروها را از «خواب غفلت» بیدار خواهند ساخت!! اما آخرالامر به راه حل رفقای «رزم...” قدری موشکافانه تر نظری افکنیم که در ادامه چنین میخوانیم :
«این تجربه خود بخوبی نشان میدهدکه ارائه مشی و برنامه فقط درصورتی بر تشکیل
یک سازمان مستقل باید بی انجامد که این برنامه در خطو ط اساسی با برنامههای موجود اختلاف داشته باشد.اما اکنون بپردازیم به اینکه چرا در خطوط اساسی برنامه ای اختلاف وجود دارد؟ از پیش روشن است که تحلیل از مرحله انقلاب و ماهیت هیات حاکمه بدون داشتن درک درستی از صف بندی طبقات امکانپذیر نخواهد بود- و فراتر از این روشن نبودن تصویر واقعی صف بندی طبقات بدون تحلیل مارکسیستی از ساخت جامعه که همانا مناسبات حاکم بر تولید و قوانین کارکرد آن است ، نمیتواند صورت گیرد. پس ملاحظه میکنیم که در تمامی این خطوط اساسی برنامهای تمرکز خود را در مساله ساخت و یا آن مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه ، باز خواهد یافت !اگر چه این مسائل برای کسی که آموزش های جاودانه مارکس راهنمای او است جزء بدیهیات است. اما تأکید بر روی آن میتواند ما را در جهت استنتاج نهائی سوق دهد . ولی سؤال این جاست که تحلیل مارکسیستی از مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه ( البته تا بدانجائی که بخواهد از حدود طرح کلی سرمایه داری وابسته فراتر رود که چه مساله ای مشروط است ؟بدیده ما از آنجائی که از جامعه سرمایه داری وابسته ایران سخن می گوئیم در نتیجه تحلیل از این مناسبات تولیدی نیز بدون در نظر گرفتن مقوله امپریالیسم ( سیستم امپریالیستی) و خلاصه نقش کلیدی سرمایه
مالی امپریالیستی در شکلگیری حاکمیت و کارکرد این مناسبات امکانپذیر نیست.
بدین جهت تمامی خطوط اساسی برنامهای چه مستقیم و چه غیر مستقیم(از طریق حلقه هائی واسط) به چگونگی درک از امپریالیسم(سیستم امپریالیستی)و ویژه گی
های امپریالیزم (در حال حاظر) باز میگردد! به بیانی دقیقتر تحلیل از مناسبات تولید بر حاکم بر جامعه ایران ، چه تا بدانجائی که چگونه گی پیدایش و حاکم شدن چنین مناسباتی مد نظر است و چه تا آنجائی که بخواهیم قوانین حاکم بر این مناسبات را روشن کرده و جایگاه اینگونه جوامع را در کل سیستم امپریالیستی را تعیین نمائیم .
به همین درک از امپریالیسم و تبین ویژه گی های آن مشروط است!اما آیا میتوان در این نقطه متوقف گشت ؟ بنظر ما که نه ! چرا که سؤال اینجاست که در ک لنین از امپریالیزم و تعیین ویژه گی هی آن خود به چه مساله منوط است ؟ و یا به بیانی دیگر علت وجود درکهای انحرافی از امپریالیزم در جنبش چیست؟البته ممکن است کسانی چون رفقای «رزم..” بساده گی چنین چیزی را بصورتی بلاواسته با «جنبه طبقاتی» این انحرافات توضیح دهند! اما بحث تا محدوده جنبش م.ل ی نیروهای متشکل در آن است و نه نیروها و فراکسیون ه ای اپورتونیست و جریانات رویزیونیستی . اما از آنجا که در یک برنامه در پیش روی جنبش هنوز نتوانسته است خود را بصورت عام تثبیت نماید و مبارزه کنونی را بر سر کلیت مشی و برنامه میپذیریم ، طبعا تشکل های موجود تا بدانجا که هنوز در خطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیزم آشکار در نغلطیده اند حقانیت دارند.” (همانجا صفحه 2)
اگر خواسته باشیم نقل قول فوق را در چند سطر خلاصه نمائیم ، خواهیم داشت :
اولا- ارائه مشی و برنامه در صورتی باید به تشکیل یک سازمان مستقل بیانجامد که این برنامه در خوطوط اساسی با برنامههای موجود اختلاف داشته باشد!
دوماً - هنوز هیچ برنامهای نتوانسته است خود را بصورت عام در جنبش تثبیت کند بدین جهت رفقای « رزم...” مبارزه کنونی بر سر کلیت مشی و برنامه را می پذیرند!
ثانیاً - تشکل های موجود تا بدانجائی که هنوز در خطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیسم آشکار در نغلطیده اند حقانیت دارند؟!
بحث اندکی بروی اختلافات در خطوط اساسی برنامههای موجود در جنبش – مکث نمائیم ! طرح این مساله توسط رفقای «رزم..” اشاره به واقعیتی است که اکنون در محدوده جنبش م.ل ی ماقابل مشاهده است ، و آن اینکه برنامههای ارائه شده توسط سازمانهای موجود در خطوط اساسی با یکدیگر اختلاف داشته و حتی فراتر از این در مواردی در نقطه مقابل یکدیگر نیز قرار دارند !؟ ولی از دیگر سو گویا برای این نیروها منجمله رفقای «رزم..” چنین امری کاملاً و شاید منطقی جلوه نماید و در نتیجه این سؤال در ذهن آنها خطور نمیکند که چرا برنامههای موجود در خطوط اساسی با یکدیگر اختلاف دارند! اما قبل از پرداختن بدین نکته روشن نمائیم که اختلافات در خطوط اساسی برنامهای به چه معناست ؟
زمانیکه ما از خطوط اساسی برنامه سخن میگوئیم خود شامل مساله ساخت - ( مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه و قوانین کارکرد آن ) سف بندی طبقات- تحلیل از ماهیت هیات حاکمه و مرحله انقلاب و... خواهد بود . بدین جهت اختلافات در خطوط اساسی برنامه یعنی آنکه برنامههای موجود در نتیجه درک های متنوع و گوناگونی از ساخت جامعه ، صف بندی طبقات ، ماهیت حاکمیت و مرحله انقلاب ارائه میدهد و در نتیجه اگر توافقاتی بر سر تاکتیکهای معینی نیز وجود داشته باشد این نقطه اشتراکات سطحی و وحدت هائی ظاهری بود ه و به هیچ روی نمیتواند اختلافات در عمیق را پرده پوشی نماید جریاناتی رویزیونیستی در کنار جنبش ! دقیقاً از اینجاست که ما چنین مساله ای را با انحرافات متدولوژیک توضیح میدهیم . به بیانی دیگر « مساله امپریالیسم نه تنها یکی از اساسیترین ، بلکه میتوان گفت اساسیترین مساله در حوزه علم اقتصاد است .” (لنین -مقدمه ای بر جزوه امپریالیسم و اقتصاد سیاسی بوخارین ) .
درک لنینی از آن بصورتی بلاواسطه منوط به درک مارکسیستی و علمی از کاپیتال بوده و درک واقعی از کاپیتال نیز منوط به درک متودولوژی مارکسیستی ( ماتریالیزم دیالکتیک ) میباشد . و باز همانگونه که لنین میگوید :
« کاملاً غیر ممکن است که کاپیتال مارکس و بخصوص فصل اول آن درک شود،بدون اینکه تمامی منطق هگل واقعاً آموخته و درک گردد. از اینرو هیچ
کدام از مارکسیست ها در نیم قرت اخیر مارکس را نفهمیده اند.”(لنین - جلد 38 دفتر های فلسفی )
بدین جهت از آنجائی که متدولوژی حاکم بر جنبش م.ل ی جهان و ایران از متدولوژی مارکسیستی دور شده به انحرافات اساسی آغشته است مطلب وضوح بیشتری خواهد یافت ! ما همانطور یکه در مورد دیگری نیز گفتهایم اعتقاد داریم که متدولوژی حاکم بر جنبش عموما همان دیدگاه فلسفی « اندیشه مائوتسه دون « بوده و چیزی جز ماتریالیسم عامیانه نیست و از اینرو میگوئیم که جنبش بدون مرزبندی با وجدان فلسفی حاکم بر خود و بر این بستر ایجاد تحولی در دیدگاه متدولوژیک خود ( یعنی درک از متدولوژی مارکسیستی ، ماتریالیسم دیالکتیک ) قادر به تحولی ایدئولوژیک و مرزبندی قطعی با انحرافات ایدئولوژیک سیاسی خود نخواهد بود ! اما بار دیگر به بحث رفقای رزم باز گردیم ! اگر بخواهیم سخن رفقا که ، یک برنامه هنوز نتوانسته است خود را بصورت عام تثبیت کند را با نقل قول زیر یکجا در نظر گیریم که :
« در شرائط کنونی جنبش ، ضرورت مشی و برنامه و تلاش سازمانهای م.ل در راه آن و تدوین برنامه در سطح جنبش قدمی رو به جلو است ، هر چند که هنوز به هیچ رو کافی نبوده و هنگامیکه برنامهای شایستگی آنرا که برنامه حزب قرار گیرد ندارد .”
( مقاله اوضاع نوین ، وظائف ..شماره 3)
به این استنتاج منطقی خواهیم رسید که تمامی برنامههای موجود در جنبش دارای انحرافاتی بوده تا هنگامی که برنامهای در پروسه مبارزه طبقاتی ( و منجمله مبارزه ایدئولوژیک ) به محک زده نشود ، صحت و سقم آن معلوم نشده و نیروهای پیشرو را جلب نخواهد کرد ( همان مقاله مذکور) تأکید از ماست و باز بدین خاطر است که این رفقا در پیشگفتار مقاله بحران خود مینویسند :
« ما از تمامی نیروهای جنبش کمونیستی خواهانیم با برخورد فعال و منقدانه خود به نظرات ما در نشریه تئوریک در جهت طرد انحرافات ما و رفع اشتباهات و نواقص و دست یابی و تحکیم مواضع صحیح کمک کنند. “ ( پیشگفتار مقاله بحران جنبش کمونیستی و ...ص4 ) و در نتیجه اینکه :
الف- هنوز هیچ برنامهای نتوانسته است خود را بصورت عام در جنبش تثبیت نموده و شایستگی این است که برنامه حزب قرار گیرد را ندارد چرا که :
ب- تمام برنامهها دچار انحراف ، نقایص و کمبود می باشند.
ج- برای اینکه برنامه و سیاست کمونیستی تدوین شود باید که تمامی برنامهها در پروسه مبارزه طبقاتی ( و منجمله مبارزه ایدئولوژیک ) به محک زده شوند .
ولی از همه جالبتر این نکته است که رفقای «رزم..” هستند که ، برنامه ارائه شده توسط خود آنها نیز یا آغشته به انحرافات بوده ( و یا ممکن است آغشته به انحرافات باشد) – و از جنبش کمونیستی خواهانند که در جهت طرد انحرافات آنان قدم بردارد – جل الخالق!!!
اگر شما بدین مساله واقفید که برنامه تان آغشته به انحرافات است ، که دیگر خود میتوانید بدان برخورد نمائید و اگر این احتمال !!؟ ( یعنی آغشته بودن به انحراف برنامه اتان ) را میدهید که بدا بحال شما !!
رفقا – حال چه کسی تخم «شک گرائی فلسفی « را می افشاند ؟ شما و یا ما !؟ البته جای تعجب هم در بین نیست چرا که وقتی تئوری باید در عمل گذارده شود تا صحت و سقم آنها بر ما معلوم شود و زمانی که :” بسیاری از تئوریها اشتباهند اما از طریق آزمایش در پراتیک اشتباه آنها اصلاح میشود» ( مائوتسه دون – رساله در باره پراتیک – مقالات فلسفی ص17) دیگر چه انتقادی میتوان داشت ؟
آری رفقا تمامی این سخنان به « ماتریالیسم عامیانه « آغشته بوده و روح آن مشحون از پراگماتیسم و امپریسم است .! پراگماتیسم بدین خاطر که بر حسب موجبات اعمال قضاوت میکند و امپریزم بدین خاطر که تئوری را باید به عمل گذارده تا صحت و سقم آن بر ما معلوم گردد.!!
زمانی که«ماتریالیزم عامیانه«راهنمای پراتیک باشد ، دیگر ریشهیابی واقعی و علمی انحرافات مهم نیست !!! و این مهم نیست که روشن نمائیم چرا این برنامه ها دچار انحرافات هستند! چرا که اشتباهات بسیاری از تئوریها را میتوان از طریق آزمایش در پراتیک اصلاح نمود؟! و در همان زمان متدولوژی مارکسیستی ( ماتریالیسم دیالکتیک)
که بقول انگلس « بهترین و برا ترین سلاح « مارکسیست ها را به حوزه اشیای عتیق فرستاد!! و اینجاست که آن سخن رفقای «رزم..” هرگونه محتوائی را از دست داده و بسان همان «تعارفات» معمول در خواهد آمد که : “ دست یابی به تئوری انقلاب و شناخت علمی از پروسه های واقعی خود به متدولوژی علمی نیازی دارد. متدولوژی که بر پایه آن بتوان به ترسیم مناسبات واقعی بین تئوری و پراتیک - مسائل عام و خاص – بین حل نهائی و حل نسبی بحران ، بین شرکت در مبارزه ایدئولوژیک و شرکت در مبارزه سیاسی ، اقتصادی ، بین وظائف تئوریک و علمی پرداخت – و با آکادمیسم و اکونومیسم مرزبندی کرد و شیوه عمل پرولتری را بکار گرفت»(همانجاص26) البته رفقای رزم که در ابتدای مقاله بحران خود از« دست آورد ها و ذخائر عظیمی که پرولتاریای آگاه در عرصه بینالمللی بدست آورده و مسائل نوینی است که در حل مسائل ساختمان سوسیالیسم*و تثبیت اصول م.ل کشف و ظبط گردیده و خود باعث پالایش درونی احزاب کمونیست جهانی و فشرده شدن صفوف مارکسیسم انقلابی گردیده است « سخن گفته و متدولوژی«صحیح «را نیز ارائه نموده اند و از این اتهامات مبرا هستند- چرا که دیدگاه فلسفی مائو چرا که دیدگاه فلسفی مائو را مدتها است که بعنوان متدولوژی مارکسیستی پذیرفتهو از آن چون مردمک چشم در مقابل این انحلال طلبان و آن دسته وراج مرده خوار دفاع می نمایند !
ما برای آنکه به برخی از « دست آوردها » و مسائل نوینی که رفیق مائو « در ساختمان سوسیالیسم « ارائه نموده اشارهای کناری کرده باشیم فقط چند نقل قول از رفیق مائو می آوریم تا خوانندگان آشنائی بیشتری از این«دس آوردها» و «مسائل نوین « حاصل نمایند. البته پیش از وارد شدن در این مبحث اینرا نیز بگوئیم که طرح این مساله از جانب ما به هیچ وجه به معنای نفی دستاورد های واقعی در عرصه ساختمان سوسیالیزم نبوده و نیست. اما سؤال اینجاست که آیا هر چیزی را میتوان بعنوان دستآورد به خورد پرولتاریا داد. رفیق مائو در مقاله « درباره مساله حل صحیح تضادهای درون خلق» که در سال 1957 نگاشته شده می گوید:
« در کشور ما هیچگاه مانند امروز وحدت و یگانه گی حکمفرما نبوده است . پیروزی انقلاب بورژوا دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی و موفقیتهای ما در ساختمان سوسیالیسم سیمای چین کهن را بسرعت دگرگون ساختهاند و آینده باز هم درخشان تر میهن، هماکنون در پیش روی است.”ص 85-84همانجا
و در ادامه میگوید « در کشور ما تضاد بین طبقه کارگر و بورژوازی ملی از جمله تضادهای درون خلق است بعلت اینکه بورژوازی ملی کشور ما خصلتی دوگانه دارد ، مبارزه طبقاتی بین طبقه کارگر و بورژوازی ملی یطور کلی از جمله ( خوب دقت کنید!) مبارزه طبقاتی درون خلق است . بورژوازی ملی کشور ما در دوران انقلاب بورژوا دموکرتیک از طرفی دارای جنبه انقلابی بوده و از طرف دیگر جنبه سازشکارانه داشته و در دوران انقلاب سوسیالیستی از طرفی طبقه کارگر را بخاطر کسب سود استثمار میکند و از طرف دیگر پشتیبان قانون اساسی است و حاضر به پذیرفتن تحول سوسیالیستی میباشد . “
« تضاد بین طبقه کارگر و بورژوازی ملی تضادی است بین استثمار شوندگان و استثمار کنندگان که فینفسه آنتاگونیستی است . ولی در شرائط مشخص کشور ، هر گاه با تضاد آنتاگونیستی بین ایندو طبقه بطرز صحیح برخورد شود میتواند به تضاد غیر ،نتاگونیستی مبدل و بطور مسالمت آمیز حل شود « (همانجا ص87
بله ! همگی اینها جز «مسائل نوین « و « دستاورد « است ! اینکه بورژوازی ملی (چینی) خواهان تحول سوسیالیستی است ، اینکه میتوان تضادی فی نفسه آنتاگونیستی طبقه کارگر و بورژوازی ملی را با روش صحیح !؟ به تضاد غیر آنتاگونیستی مبدل نمود و آنرا بصورت مسالمت آمیز حل کرد!! ولی از قضا چنین دستاوردهایی را برنشتن (پدر رویزیونیسم معاصر) سالها است که کشف و ضبط نموده است !؟
و لی رفیق مائو به این نیز بسنده نکرد و درست یک صفحه بعد چنین مینویسد: “دولت ما یک دولت دیکتاتوری دموکراتیک خلق است(خوب دقت کنید ساختمان ساختمان سوسیالیسم و دیکتاتوری دموکراتیک خلق ! جل الخالق ! ) که تحت رهبری طبقه کارگر بوده و بر اساس اتحاد کارگران و دهقانان استوار است.” همانجا ص88
آری ، تمامی این مسائل بخاطر شرایط مشخص کشور چین است . اینکه در دوران ساختمان سوسیالیزم بعوض دیکتاتوری پرولتاریا – دیکتاتوری دموکراتیک خلق برقرار بوده و از جانبی دیگر اما دموکراسیش دموکراسی سوسیالیستی است .!؟ اما اگر کمی صبر و تحمل داشته باشیم « مسائل نوین» دیگری نیز وجود دارد که بد نیست آنرا هم آویزه گوش خویش قرار دهیم . اینکه :
«شعار» همزیستی طویل المدت و کنترل متقابل « نیز محصول شرایط تاریخی مشخص کشور ما میباشد این شعار بطور اتفاقی تدوین نشده ، بلکه طی سالهای متمادی پخته و قوام یافته است. فکر همزیستی طویل المدت از مدتها پیش وجود داشته . در سال گذشته، وقتی که نظام سوسیالیستی بطور عمده مستقر گردید، این شعار بطور روشن و دقیق اعلام نشد. حال علت چیست که باید احزاب دموکراتیک بورژواز ی و خورده بورژوازی برای مدت طولانی اجازه همزیستی با حزب سیاسی طبقه کارگر داده شود؟ علت این است که هیچ دلیلی وجود ندارد که ما رهنمود همزیستی طویل المدت را با تمام آن احزابی که واقعاً بخاطر همبستگی خلق در راه سوسیالیزم صرف مسائی میکنند و از اعتماد خلق برخوردارند تعقیب نکنیم «(همانجا ص129) و ادامه میدهند:
« کنترل متقابل احزاب گوناگون نیز واقعیتی است که از مدتها پیش و جود داشته که عبارت است از ،تبادل نظر بایکدیگر و انتقاد از یکدیگر .کنترل متقابل، البته امری یکجانبه نیست و حزب کمونیست میتواند احزاب دموکراتیک را کنترل کند و احزاب دموکراتیک نیز بنوبه خود میتوانند حزب کمونیست را کنترل نمایند.” (همانجا ص130)
بله اینها تمامی « مسائل نوین » و « دستاوردهائی » در امر ساختمان سوسیالیسم هستند که : به «تثبیت اصول عام م.ل» و « باعث پالایش درونی احزاب کمونیست جهانی و فشرده تر شدن صفوف مارکسیسم انقلابی « گردیده است «!! زمانی که « بورژوازی ملی « خواستار تحول سوسیالیستی باشد- زمان پرولتاریا میتواند به ی که میتوان تضاد فینفسه آنتاگونیستی او با طبقه کارگر را به تضادی غیر آنتاگونیستی تبدیل کرد و آنرا بصورت « مسالمت آمیز « حل نمود ، زمانی که «شرائط مشخص جامعه چین در دوران ساختمان سوسیالیسم بجای حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریامیتواند به دیکتاتوری دموکراتیک خلق که البته دموکراسی اش سوسیالیستی است- تکیه نماید- چرا که این همزیستی طویل المدت ( که از قضا آرزوی حزب کمونیست چین است ) وجود نداشته بشد- و چرا که حزب کمونیست و احزاب بورژوازی (در دوران ساختمان سوسیالیسم) از همدیگر انتقاد! ! میکنند ! و یکدیگر را کنترل ننمائید !؟ رفقای «رزم...” موضع شما چیست؟ گرچه ما به رویزیونیستی بودن اندیشه مائو تسه دونگ معتقد نیستیم وقویا با نقطه نضرات رویزیونیست های خروشچفی و ترسکیستها و...در اینمورد مرز داریم ولی بهیچ روی نمیتوانیم تحت لوای مرز داشتن با رویزیونیستها و ترسکیستها از برخورد به این انحرافات اپورتونیستی موجود در اندیشه مائوتسه دون روی برتابیم !
و البته آخرا لامر با یک نقل قول تمامی این نقطه نظرات ضد مارکسیستی و اپورتونیستی مواجه خواهند بود . چرا که :
«تمامی نضراتی که در بالا ذکر شد ، از از شرائط تاریخی مشخص کشور ما ناشی میشود...از آنجا که شرائط در کشورهای سوسیالیستی و برای احزاب کمونیست مختلف است ، لذا ما معتقد نیستیم که کشورهای و احزاب دیگر باید متد چین را بکار بندند «(همانجا ص129) پایان زیر نویس
اما بپردازیم به آخرین نکته یعنی :
« از آنجا که یک برنامه در پیش روی جنبش هنوز نتوانسته است خود را بصورت عام تثبیت کند ، مبارزه کنونی را بر سر کلیت مشی و برنامه میپذیریم و طبعا تشکل های موجود، تابدانجا که هنوز در خوطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیسم آشکار در نغلطیده اند، حقانیت دارند.” ( همانجا ص3)
ما در سطور گذشته نشان دادیم که رفقای « رزم.. ” تدوین برنامه و سیا ست کمونیستی را در گرو محک خوردن مجموعه برنامههای موجود در مبارزه طبقاتی در بستر مبارزه ایدئولوژیک میان آنها میسر میدانند. با کمی دقت میتوان بدین نکته واقف گشت که درک رفقای ما از مبارزه ایدئولوژیک نیز مشحون از روح دیدگاه مائوتسه ندون است . همان دیدگاهی که از جانب خود او به « بگذار صد گل بشکفد،بگذار صد مکتب با هم رقابت کند» معروف گشته است ؟! رفقای ما درک خود را از مبارزه ایدئولوژیک اینچنین بیان مینمایند :
«در آنجا که پرولتاریا محاط در دایره طبقات و اقشار گوناگون غیر پرولتریست و بوسیله بورژوازی و ایدئولوژی طبقاتی قرون و اعصار تاریخ طبقاتی مورد تحمیق و تخدیر ريالرار دارد ،همانطور که در عرصه اقتصادی و سیاسی برای احقاق حقوق خود به جدال مرگ و زندگی با بورژوازی است در عرصه تئوریک نیز برای دستیابی به ایدئولوژی علمی و انقلابی خویش ( خوب دقت کنید! ) به مبارزهای سهمگین با ایدئولوژیهای انحرافی و بورژوایی که از بیرون و درون طبقه او را مورد ضربه قرار میدهند ، میپردازد و از این طریق و فقط از این طریق است که استقلال طبقاتی خویش را حفظ کرده و خود را تا حد پیشرو و پیشآهنگ هر طبقه اجتماعی برای انقلاب ارتقاء میدهد « ( مقاله بحران و...ص6)
این اصل که مبارزه ابزار پرولتاریاست ، مطلب کاملاً صحیحی است ! و تا زمانیکه مبارزه با انحرافات جنبش در عرصه تئوریک- ضرورتی حیاتی برای پرولتاریا میباشد نیز کاملاً صحیح میباشد . اما رفقای عزیز!! این مبارزه نه بخاطر دستیابی به « ایدئولوژی علمی « صورت میگیرد بلکه مبارزه ایست برای طرد نقطه نظرات انحرافی بورژوایی و خورده بورژوایی از جنبش م.ل ی! زیرا که مدتها مارکسیسم بعنوان ایدئولوژی طبقه کارگر به یک جریان مادی تبدیل گشته و پرولتاریای آگاه برای مبارزه با نقطه نظرات و ایدههای بورژوایی چه در درون و چه در بیرون خود به مبارزه ایدئولوژیک دست میزند، در نتیجه و بر خلاف نظرا این رفقا، مبارزه ایدئولوژیک نه برای دست یابی به ایدئولوژی علمی ( که معلوم نیست از کجا آنرا آورده اند؟! ) بلکه برای « دفاع از اصول تئوریک مارکسیسم و قواعد اساسی آن « که در نتیجه نفوذ ایدههای بورژوازی در « رفیقان نیمه راه « که مارکسیسم از هر طرف تحریف میشود صورت میپذیرد . اما مساله بدینجا ختم نمیشود و این رفقا فراتر از این درک خورده بورژوائی خود از تدوین تئوری انقلاب و پروسه ایجاد حزب – مبارزه ایدئولوژیک – تئوری و پراتیک... را تا حد پرنصیب ارتقا داده و آنرا به چگونگی تدوین برنامه پرولتری تعمیم میدهند !! اینکه با مبارزه ایدئولوژیک بروی برنامه هائی که در «خطوط اساسی « با یکدیگر اختلاف داشته – برنامه پرولتری تدوین خواهد گشت و حتی ! “ تشکل های موجود تا بدانجائی که هنوز در «خطوط اساسی» برنامه و تاکتیک به اپورتونیزم آشکار در نغلطیده اند حقانیت دارند» (همانجا تأکید از ماست )
دست خوش رفقا!! آیا خود درک میکنید که چه مهملاتی را تحویل طبقه کارگر ایران داده و ناشر چه دیدگاه فلسفی ای در جنبش هستید ؟! و آیا میدانید که درک شما از رابطه تئوری و پراتیک (که همان درک»اندیشه مائو « است)شما را بچه استنتاجاتی سوق داده که رفیق مائو به آنان تکیه میکند! یعنی «بگذار صد گل بشکفد ، بگذار صد مکتب با هم رقابت کند» !! شما که چه خود بخواهید و چه نخواهید به تشکل ها ئی که « هنوز در خطوط اساسی برنامه و تاکتیک به اپورتونیزم آشکار در نغلطیده اند»!! و
(البته اپورتونیزم پوشیده چندان مهم نیست !!!) حقانیت میدهید !! آیا نمیدانید چه سیاستی را پیش گرفته اید!! زمانی رفیق مائو گفت :
« مبارزه ایدئولوژیک فرق با سایر مبارزات فوق دارد ، در این مبارزه نباید به شیوههای خشن و قهر آمیز متوسل شد. مارکسیست ها نباید از انتقاد هیچکس ترس و وحشت داشته باشند . لیکن مارکسیستها باید خود را در آتش انتقاد و در توفان مبارزه آبدیده کنند و رشد و تکامل دهند و دائماً مواضع نوین را تسخیر نمایند . مبارزه علیه افکار نادرست مانند واکسیناسیون است ، انسان در نتیجه تاثیر واکسن مصونیت بیشتری در برابر بیماری پیدا میکند.گیاهانی که در گلخانه میرویند نیروی حیاتی زیادی نخواهند داشت . اجرای رهنمود « بگذار صد گل بشکفد ، بگذار صد مکتب با هم رقابت کنند» موضع رهبری کننده مارکسیسم را در صحنه ایدئولوژیک تضعیف نمیکند بلکه بعکس آنرا تقویت می نماید» ( مائو – رساله درباره حل صحیح تضادهای درون خلق ص24 از 5 مقاله فلسفی ) .
و حال کسانی پیدا شدهاند که آگاه و نا آگاه این رهنمود « داهیانه » را بمورد اجرا می گذارند و به جریاناتی که هنوز دچار اپورتونیسم آشکار!! نگشته ولی میتوانند به اپورتونیزم پوشیده دچار باشند ( که اتفاقاً بسی خطرناک تر از اولی است ) حقانیت داده و آنانرا به گرد مبارزه ایدئولوژیک بروی مسائل برنامهای دعوت مینمایند !!
وای بحال جنبشی که چنین کسانی «پیشروان» آن هستند!! البته این نیز توجیهی کاملاً «منطقی» دارد ! چرا که اگر خود رفقای «رزم..” نیز میتوانند دچار انحراف در مسائل برنامهای باشند ، پس زیاد هم نباید به انواع اپورتونیسم پوشیده سخت گرفت و عرصه را بر آنان تنگ ساخت . زیرا در بساط آنان نیز «نظرات درستی» وجود دارد که میتوان از آنها در راه تصحیح برنامههای موجود در جنبش یاری جست ! اما رفقای عزیز ، این توصیهای که شما به جنبش میکنید او را به هیچ کجا جز ترکستان نخواهد کشاند و جنبش را پیوسته به زدن دوری باطل مشغول و به درجا زدن محکوم خواهد نمود .
پایان سخن
امروزه ، تداوم و حدت یابی هر دم فزاینده بحران جنبش ، تمامی جریانات م.ل ی را وادار به اتخاذ موضع بروی بحران نموده است . اگر تا چندی پیش تحلیل از بحران جنبش، یکی از مسائل ثانوی بسیاری از نیروها بوده ، اما اکنون دیگر شرائط نابسامان و بحرانی جنبش ، برخورد به این امر را تبدیل به مساله مبرم و فوری روز نموده و این نیز از مجموعه واقعیات آشکار است . اینکه میبینیم رفقای «رزم..” پس از ، از سر گذراندن بحران « وحدت انقلابی « و حرکت در جهت تدوین و ارائه برنامه خویش بیکباره به یاد تحلیل از بحران جنبش افتاده اند -جدا از اینکه بیانی از متدولوژی انحرافی ( و تجلی بارز برخورد امپریک) آنانست – خود گویای چنین واقعیتی است . همان واقعیتی که رفقای ما اینگونه آنرا بیان مینمایند:
« آنچه ضرورت این سخن را آشکار میسازد تداوم بحران است که به دگرگونی «وحدت انقلابی» ، «رزمندگان» و»گروه کمونیستی نبرد» منجر گردید و امروزه سایر نیروهای کمونیستی را نیز بی نصیب نگذاشته است.”(همانجا ص5)
آری ! اگر متدولوژی انحرافی حاکم بر جنبش آنانرا از برخوردهای جدی و بلا واسطه به
بحران موجود باز میداشت – اینبار نیز دریای واقعیت ، جنبش را مجبور نموده که بآن پرداخته و بر مبنای تحلیل از این بحران ، راه حل نیز ارائه نمایند. اما از سوی دیگر با یک نگاه به مجموعه تحلیلهای موجود – بسهولت میتوان دریافت که بخش اعظم جنبش « آلترناتیو» ارائه برنامه و مبارزه ایدئولوژیک بروی آنرا راه حل این بحران دانسته و همانگونه که در سطور گذشته نیز آمد، تحلیل رفقای «رزم...” در این مورد بیان اعتقادات بخش اعظم نیروهای جنبش م.ل ی ایران میباشد. دیدگاهی که برخورد «ملی» به بحران داشته و قادر به ریشه واقعی نبوده و در راه آن باز میماند – بیش از آنکه علل واقعی و قایع و مسائل را روشن نماید به واقعه نگاری پرداخته و آخرا لامر علت بروز و تداوم بحران را بی توجهی و «غفلت» جنبش از مسائل برنامهای و فراتر از آن فقدان یک برنامه منسجم پرولتری رقم زده –و در نتیجه راه حل را مبارزه ایدئولوژیک بروی برنامههای ارائه شده موجودمیداند!اما در نقطه مقابل تمامی این جریانات اعتقاد ما بر این است که باید با دیدی جهانی به بحران کنونی نگریست ، که این خود نه به معنای نادیده گرفتن ویژهگی های بحران جنبش م.ل ی ایران بلکه به معنی برقرار نمودن واقعی رابطه خاص و عام و به بیانی دیگر روشن نبودن رابطه بین ایندو می باشد . بدیده ما هر بحرانی ( و از جمله بحران کنونی) را باید از زاویه علل بروز و تداوم آنکه خود به معنای کشف علل عینی و ذهنی است – بررسی نمود.
باید روشن نمودکه چه زمینههای عینی و ذهنی ای باعث در غلتیدن جنبش به بحران بوده و بر این بستر به شناخت واقعی از آن و نهایتاً ، به ارائه راه پرداخت . که این خود بر بستر بررسی تاریخی تکامل بحران که نه بصورت مکانیکی بلکه به روش « بررسی تاریخی عاری از قالب تاریخی « امکانپذیر است ، میتواند تحقق یابد!بطور مثال زمانی که رفقای رزم میگویند:
« حل بحران جهانی و پاسخ گویی به معضلات عام آن در درجه اول در گرو پاسخی است که پرولتاریا ی هر کشور به مساله مبارزه طبقاتی در داخل میدهد – پاسخی که در عرصه تئوریک همانطور که دیدیم در اجزاء برنامه و تاکتیک و اصول سازمانی تبلور میابد و تثبیت آن در سطح ملی منجر میگردد «(همانجا ص13)
چه چیزی جز کوته فکری و تنگ نظریشان را در برخورد به بحران بیان میکنند؟ که در حدی دیگر درک نمی نمایند ، وقتی از معضلات «عام» سخن بمیان میآید – معنائی جز نقطه اشتراک تمامی جنبش های م.ل ی( و منچمله جنبش ما) نداشته و در حقیقت نمیتوان با برخورد «ملی» این معضلات را حل نمود ! که اگر حاکمیت ده ساله « اندیشه مائو تسه دون» بر اذهان جنبش م.ل ی جهان و ایران و حاکمیت دیدگاه فلسفی او در حال حاضر ، یکی از این معضلات عام میباشد ، نباید از برخورد واقعی بدان طفره رفته و تحت عناوین گوناگون «ضرورت» برخورد ملی را توجیه نمود!
که اگر روشن نمودن ویژه گی های کنونی امپریالیسم ( سیستم امپریالیستی) بر بستر درک لنین از امپریالیسم و بر این راستا تبیین مساله ساخت جوامع سرمایه داری وابسته (و دولتی) یکی دیگر از این«معضلات عام»را تشکیل میدهد- باز لجوجانه علم برخورد «ملی» به بحران را بآسمان بلند کرد!! بدیده ما چنین روش یگانه برخورد مارکسیستی و علمی در بحران بوده و تمامی برخورد های دیگر مکانیکی و عاری از مضمون پرلتری است . آخرالامر اینرا نیز بگوئیم که بحث نه بر سر ضرورت یا عدم ضرورت ارائه برنامه و حرکت در جهت تدوین تئوری انقلاب و برنامه پرلتری بلکه در این است که چنین امری از چه کانالی قابل حصول میباشد. کسانی چون رفقای رزم که بسیار غیر مسئولانه و همچنین کودکانه به زدن انواع و اقسام مارک ها و اتحامات به ما می پردازند ، خود درک نمیکنند که با اینکار به هیچ کجا راه نخواهند برد!! بهر حال برای ما مهم نیست انواع و اقسام مارکهائی چون«انحلال طلبان غیر علنی»، « بورژوا آکادمیست ها» ، «دسته وراج» و «مرده خواران» ، از کسانی که ذرهای درک عمیق از بحران کنونی ندارند – بر ما زده شود .
ما بار دیگر اعلام میکنیم که جنبش م.ل.ی ایران که اکنون به بنبست ایدئولوژیک رسیده باید که خود را متحول نماید .تحولی متدولوژیک از طریق مرزبندی همه جانبه با وجدان فلسفی حاکم بر خود یعنی درک واقعی متدولوژی مارکسیستی -و بر این بستر تحولی ایدئولوژیک ، همین و بس !
بگذار قضاوت را به پرولتاریای قهرمان ایران بسپاریم !
61-4-25
« رزم کارگر»
«کاملا غیر ممکن است که کاپیتال مارکس بخصوص فصل اول آن
درک شود ، بدون آینکه تمامی منطق هگل واقعاً آموخته و درک گردد. از اینرو هیچکدام از مارکسیست ها در نیم قرن اخیر مارکس
را نفهمیده اند «
لنین- دفترهای فلسفی جلد 38
مقدمه توضیحی در مورد این مقاله
شاید امروزه وابسته ترین و دیرباورترین مدافعان « سوسیالیسم واقعاً موجود» گذشته و سرمایه داری دولتی امروزه–در درون جنبش چپ ایران نیز با شکستن حباب توهمات خویش- پس از فروپاشی این سیستم -به غیر موجود بودن این سیستم پی برده و به واقعیت بنبست نظرگاه های استالینیستی و مائوئیستی مدعیان مارکس پی برده و ضرورت نقد این تفکرات را برای بازسازی جنبش چپ و متحد نمودن آن درک نموده باشند .جزوه حاضر به کار فلسفی من در گذشته باز میگردد که با گروه کوچکی از همرزمان پس از تلاشی "سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر " در ایران آغاز شد و در خارج بصورت فردی به امید خدمت به ریشهیابی بحران جنبش آزادی خواهی و چپ ادامه یافت .
پراکندگی چپ ایران در بیش ازدو دهه که محصول بحران جنبش کمونیستی نه فقط در ایران بلکه در بعدی جهانی است و پرسش های بدون پاسخ و تأثیر ضربات وارده پس از شکست جنبش چپ در مصاف با واپس گرائی حکومت ولایت فقیه ، بواسطه فقدان درک انسانی و دیالکتیکی از تفکر مارکس و در تداوم آن شکستن توهم برخی از نیروهای جنبش چپ ایران پس از فروپاشی شوروی نسبت به «سوسیالیزم واقعاً موجود» و تأثیر آن بر پیکر ضعیف تشتت فکری نظام ایدئولوژیکی و متدولوژی ماتریالیزم عامیانه به عاریت گرفته از استالینیزم و اندیشه مائو و پرسش های بدون پاسخ مانده در جمعبندی از گذشته ، باعث گردید تا بحران هویت و بی اعتمادی بیشتر گشته و پاسخ کوششهای برخی از نظریه پردازان مارکسیست نتواند از تعمیق بحران و تأثیرات فلج کننده آن جلوگیری نماید .
این نوشته که در سال 1983 (61-4-25)بصورت بیرونی و لی مخفی با نام "رزم کارگر " انتشار یافت* و پیش از آن بصورت دست نوشتهای داخلی از طرف یکی از محفل های «سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگر» در برخورد به بحران جنبش و ریشهیابی علل آن نگاشته شده بود **در اختیار برخی جریانات و محافل چپ قرار داده شده بود .
اهمیت این جزوه گذشته از سندیت آن برای بررسی جنبش چپ در ایران محتوای آن برای دوران کنونی است که پس از جنبش سبز ادامه دهندگان معتقد به مارکسیزم را در پویش نوینی برای آغازی نو به بررسی تفکرات فلسفی گذشته چپ کشانده و جنبش نوینی از بحثهای ایدئولوژیک – فلسفی را پس از از سر گذراندن دوران مها جرت و از دست دادن بسیاری از یاران خود در ایران و کشته شدنشان بدست جلادان جمهوری اسلامی در زندان برای مقابله با نمایش مضحکه انگیز اصلاح طلبی و اعتدال گرائی مدنی مدینه فاضله به جنبش و حرکتی نوین بپا داشته است .
در این نوشته که علل بحران ایدئولوژیک را متدولوژیک و حاکمیت ماتریالیزم عامیانه دانسته و آنرا در مقابل تئوری بحران مشی و برنامه قرار داده پیشبینی نموده که حتی تدوین برنامه و تثبیت یکی از آنها بمثابه برنده مسابقه ایدئولوژیک بدون ریشه یابی مبانی فلسفی حاکم بر آن (فلسفه اندیشه مائو- ماتریالیزم دیالکتیک استالین و تئوریسین آن پلخانف و بوخارین و نوشتههای ژرژ پلیتسر و امپرو کریتیسیزم و شناخت کپی گرایانه فکر و دانش امپریستی از ماده و...) یعنی ماتریالیزم عامیانه که لنین پس از تحول فلسفی اش با نفی رابطه جبرگرایانه روبنا و زیربنا، راه بجائی نخواهد برد .
از هم پاشید گی حزب کمونیست و جدائی کومه له و انشعاب در آن را ما در نوشته نقد برنامه اتحاد مبارزان کمونیست در ایران پیشبینی نموده بودیم و دیدیم که به حقیقت پیوست وتداوم از هم پاشید گی دیگر تشکیلات های چپ نیز مهر تاییدی بود بر این حقیقت
شاید انتشار این سند گام کوچکی باشد برای مارکسیست هائی که در پی یافتن آغازی نو در باز سازی فلسفه آزادی و انسانی مارکس برای دوران کنونی تلاش می کنند .
علی کیانی
_______________________________________________________________
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*نشریه کارگری دیگری به همین نام(رزم کارگر) از طرف این گروه در جریان بحران"رزمندگان." بصورت شبنامه در محافل کارگری و برخی کارخانجات پخش میگردید
- **این سومین نوشته این گروه بود. اولی بصورت نامهای درونی در مورد رفقای پیکار ودومی نقد برنامه "اتحاد مبارزان کمونیست " برای تشکیل حزب و سومی نقد درک سازمان رزم انقلابی برای آزادی طبقه کارگر در مورد بحران بود .