http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/12/blog-post_6.html#more – کانون
مدافعان حقوق
کارگر
علی یزدانی
در
روزگاراني نه
چندان دور
روز از ،
زمان
سرزمين مادريمان
رفت
گم شد
روز
اين
سرزمين، غرق
سياهي شد
يلداي
بيپايان و
سخت و تيره و
پر سوز
جز
سردي و تاريكي
و وحشت
جز
سايهي خفاش
استبداد
جز
ماتم و بيداد
در
سرزمين مادريمان، كس
نديد آن روز
خفاش
غولآساي
استبداد
خون
خورده بود از
پيكر خلقي
عدالتخواه
زين
پيكر خون داده،
از وحشت
ديگر
نه پاسخ بر
سلامي ميشنيدي
نه سلامي, هيچ
خورشيد
مهر و مهرباني
هم
راهي
براي پرتو
افكندن نميدانست
ديگر
نه مهماني دري
ميكوفت
نه
ميزبان در ميگشود از بهر
مهماني
در زير
بال اين اَبَر
خفاش
كس بر
نميكرد از
گريبان سر
تا باز
بيند ياري و
ياور
اميد
ديدار دگر، با
صبح
سر
رفته بود از
ظرف اين پيكر
بر
آتشي با هيزم
كولاك و دود
زمهرير ترس
در يك
چنين پاييز
سخت و تيره، يك
باره
سه
مشعلِ آذر
در راه
خلقي مانده در
ظلمت
نوري
دگر افكند
سه
اختر تابان
در دست
هر يك قلبي
افروزان
هر يك
گرفته قلب خود
در مشت
تا بر
رگ كم خون
آزادي
خوني
زعشقي شعلهور ريزد
اين
خون عشق شعلهور بيشك
جاريست تا صبح
حقيقي
در رگ
اين پيكر
مجروح .