فراز
قدرت
های نو ظهور
در جنوب
(بخش اول)
درآمد
1 –
بحران
ساختاری نظام
جهانی سرمایه
داری از یک سو
و فراز امواج
خروشان
بیداری و رهائی
توده های مردم
( 99 در صدی ها ) در
اغلب کشورهای جهان
علیه سرمایه
داری از سوی
دیگر با اینکه
ضرورتا به این
زودی ها منجر
به فروپاشی
نظام کنونی و
استقرار
جهانی بهتر
نمی گردد ولی
به احتمال قوی
شرایط را برای
فرود مرکزهای
مسلط کنونی
امپریالیسم (
آمریکا ، ژاپن
و اتحادیه
اروپا ) و فراز
کشورهای
نوظهور مقتدر
اقتصادی ( چین
، هندوستان ،
برزیل و.... )
آماده می سازد
.
2 – در حال
حاضر سه نظریه
و پیش بینی از
سوی
تحلیلگران و
مفسرین سیاسی
درباره این "
جابجائی "
ارائه گشته
اند که در
اینجا به طور
مختصر به تم
های اصلی آنها
می پردازیم .
نظریه اول بر
آن است که
کشورهای نوظهور
مقتدر " تافته
جدا بافته " از
کلیت نظام حاکم
نبوده و دیر و
یا زود بحران
کنونی ( که
نقدا کشورهای
مسلط مرکز را
در خود غوطه ور
ساخته ) دامن
گیر این
کشورها نیز
گشته و لاجرم
از پیشرفت و
فراز آنها به
قله قدرقدرتی
اقتصادی نظام
جلوگیری
خواهد کرد .
این یک واقعیت
تاریخی است که
در دوره " رکود
بزرگ "
اقتصادی در
سال های 1936-1929
نزدیک به 25 درصد
جهان و عمدتا
اتحاد جماهیر
شوروی از عواقب
فلاکت بار و
بلایای ناشی
از رکود بزرگ
در امان ماند .
ولی علت اصلی
این امر دقیقا
منبعث از این
بود که شوروی
بطور دقیق "
تافته جدا
بافته " از
نظام جهانی
بود و نزدیک
به سه دهه بود
که بطور موثر
از محور و
بدنه آن گسست کرده
بود . ولی
کشورهای
نوظهور و
مقتدر کنونی علیرغم
" ویژگی ها " ، "
معجزات " و "
مولفه های " باستانی
و فرهنگی " در
تحلیل نهائی
تافته جدا بافته
از نظام حاکم
نبوده و
همانطور که
بعدا شرح داده
خواهد شد هیئت
های حاکمه این
کشورها کوچکترین
حرکتی در جهت
گسست از نظام
جهانی از خود
نشان نداده
اند .
3 – نظریه و
یا پیش بینی
دوم بر آن است
که رشد کشورهای
نوظهور مقتدر
و فراز آنها
به قله
قدرقدرتی
مدیریت
گلوبالیزاسیون
( البته بدون
هژمونی آمریکا
) موفق به
احیای
شکوفائی نظام
سرمایه داری
در آسیای شرقی
و بخشی از
آمریکای
لاتین گشته و
بالاخره منجر
به عبور کل
نظام از بحران
ساختاری
کنونی خواهد
گشت . پیش بینی
سناریوی سوم
معتقد است که
رشد و پیشرفت
کشورهای
نوظهور مقتدر
در جنوب منجر
به تغییر و
دگردیسی عظیم
در شکل و
شمایل
گلوبالیزاسیون
کنونی (
امپریالیسم
دسته جمعی سه
سره) گشته و
لاجرم نظام را
به سوی جهان
چند قطبی سوق
می دهد . در این
جهان چند قطبی
( چند مرکزی )
رقابت ها و
تبانی ها که
به تلاقی ها و
جنگ ها بین
قطب های مختلف
منجر خواهند
گشت ، شرایط
مادی را برای
عروج آلترناتیو
های توده ای
ضد نظام توسط
چالشگران ضد
نظام و سرنگون
ساز آماده
خواهند ساخت .
به نظر این
نگارنده
بررسی داده ها
و واقعیت های
مدل تولید
سرمایه داری
تاریخی که امروز
به یک نظام
غالب جهانی
تبدیل گشته
است ، نشان می
دهد که احتمال
به حقیقت
پیوستن پیش
بینی سناریوی
سوم در آینده نه
چندان دور قوی
تر از سناریو
ها و پیش بینی
های یکم و دوم
است .
در بخشهای
اول و دوم این
نوشتار بعد از
بررسی مدل
سرمایه داری
تاریخی واقعا
موجود و
واقعیات و
توهمات مربوط
به عروج
کشورهای
نوظهور
اقتصادی در
کشورهای جنوب
، به چند و چون
جایگاه شاخص و
پر اهمیت چین
کنونی به
عنوان
مقتدرترین
کشور نوظهور
اقتصادی در
نظام جهانی
سرمایه می
پردازیم . در
بخش های د یگر
این نوشتار
بعد از بررسی
ویژگی ها و
نکات متفاوت و
مشترک دیگر
کشورهای
نوظهور در
جنوب به چگونگی
بروز و رشد
ابتکارات
استقلال
طلبانه در
کشورهای سه
قاره و روند
حرکت در راه
گذار طولانی
به' سوسیالیسم
قرن بیست و
یکم' خواهیم پرداخت.
مدل
سرمایه داری
تاریخی و
واقعیت ها
و
توهمات
درباره
کشورهای
نوظهور
-
مدل
سرمایه داری
تاریخی از اول
پیدایش خود بر
اساس تولید و
باز تولید
پدیده شکاف
سازی ( پولاریزاسیون
) جهانی بنا
گشت . این شکاف
بندی در اروپای
آتلانتیک با
کندن و اخراج
توده های عظیم
دهقانی از
زمین های خود
و پرتاب آنها
به شهرهای صنعتی
در بحبوحه رشد
سرمایه داری
آغاز گشت . موفقیت
و رشد این مدل
توسط دو عامل
و سوپاپ اطمینان
تامین گشت .
توضیح اینکه
وقتی توده های
میلیونی
دهقان از زمین
ها و روستاهای
خود کنده شده
و در شهرهای
صنعتی لندن ،
آمستردام ،
پاریس و...
پرتاب گشتند ،
مدل سرمایه
قادر گشت که
بخشی از این
دهقانان را به
عنوان کار ارزان
جلب و جذب
کارخانه ها و
کارگاه های
صنعتی خود
سازد : پروسه
پرولتریزه
سازی .بخش
قابل توجه
دیگری از این
دهقانان نیز
بعد از مدتی
شهر نشینی به
مستعمرات
اروپائی در
قاره های
آمریکا و
اقیانوسیه (
در قرن
شانزدهم و هفدهم
) و سپس در قاره
های آسیا و
آفریقا ( در
قرن هیجدهم و
نوزدهم )
کوچانده و
پرتاب گشتند .
-
در
اوضاع فعلی
جهان باز
تولید آن مدل
و راه حل هایش (
پروسه های
پرولتریزه
سازی و مهاجرت
) برای
کشورهای
نوظهور در بخش
پیرامونی
امکان پذیر
نیست . به خاطر
اینکه امروز
در کشورهای
پیرامونی که
نزدیک به 80 در
صد جمعیت 7 میلیاردی
کل جهان را در
بر می گیرند ،
نصف جمعیت هنوز
دهقان و
روستانشین
هستند . برای
مهاجرت قابل توجهی
از این جمعیت
نظام جهانی
باید حداقل
پنج تا شش
قاره به بزرگی
آمریکا و
استرالیا در
اختیار داشته
باشد ، که
وجود خارجی
ندارند .
مضافا اگر
سرمایه داری
در قرون گذشته
می توانست
حداقل 30 تا 40 در
صد دهقان کنده
شده از زمین
ها و پرتاب
شده به شهرها
را به کارخانجات
خود جلب و جذب
سازد امروز
کشورهای نوظهور
اقتصادی
علیرغم
موفقیت هائی که
در زمینه
صنعتی سازی در
پنجاه سال
گذشته به دست
آورده اند
قادر نیستند و
نخواهند بود
که در صد قابل
توجهی از
دهقانان کنده
شده را پرولتریزه
سازند .
-
بدون
تردید بخش های
مهمی از هیئت
های حاکمه کشورهای
نوظهور و
مقتدر
اقتصادی
شدیدا معتقد به
" رسیدن به
آنها " هستند .
ولی آرزوی
رسیدن به آنها
چیزی غیراز یک
توهم نیست و
حرکت در آن
جهت آنها را
با بن بست
روبرو خواهد
ساخت . بررسی
تاریخ پنجاه و
هشت ساله دوره
" جنگ سرد " و
بویژه عهد
باندونگ ( 1975-1955 ) به
روشنی نشان می
دهد که در یک تحلیل
نهائی هم جنبش
های رهائیبخش
ملی و هم جنبش
های کمونیستی
و سوسیالیستی
و دولت های برآمده
از آنها و
البته با دو و
یا سه استثناء
، عموما با
پیروی از
پدیده " رسیدن
به آنها " بالاخره
در دام منطق
حرکت سرمایه
افتاده و لاجرم
با فروپاشی ،
افول و نابودی
روبرو گشتند .
-
وقتی
که در کشورهای
نوظهور
اقتصادی توده
های مردم در
می یابند که
رسیدن به آنها
، تقلیدی بیش
نیست و رسیدن
به آنها منجر
به استثمار
بیشتر کار و
زحمت و تاراج
شدیدتر و
بیشتر منابع
طبیعی
کشورهای
دربند آنها
خواهد گشت آن
وقت در جستجوی
راه حل دیگری
به تقلا و
مبارزه برمی
خیزند . در
مسیر این
مبارزات است
که انگاشت و
پراتیک اصل
گسست از محور
نظام امپریالیستی
" دسته جمعی "
سه سره به یک
جریان وسیع
جهانی تبدیل
می گردد . آیا
کشورهای
نوظهور
اقتصادی و
مقتدر که گاها
خواهان به
چالش طلبیدن
کنترل
نیروهای سه
سره
امپریالیستی
در حیطه های "
انحصارات پنج
گانه " (
تکنولوژی,
منابع طبیعی
جهان ، وسایل
اطلاعاتی ,
ارتباطی و
نیروهای
تسلیحاتی
تخریبی دسته
جمعی )هستند ،
قادر خواهد
گشت در راه
گسست از محور
نظام فعلی قدم
بردارند ؟ در
پرتو اوضاع
کنونی این امر
گسست نه تنها
ضروری است
بلکه امکان
پذیر هم می
باشد . ولی آیا
کشورهای نوظهور
و مقتدر
اقتصادی به
این عمل
تاریخی دست
خواهند زد ؟
بدون تردید
پاسخ به این
سئوال بررسی
بیشتر و تجزیه
و تحلیل جامع
از ما می طلبد .
ولی قدر مسلم
این است که در
حال حاضر چین
که با ویژگی
ها و " معجزات "
اقتصادیش
مقتدرترین
کشور اقتصادی
در جهان بعد
از آمریکا
شناخته شده
است ، نه تنها
خواهان گسست
از کلیت نظام
نیست بلکه
تنها
نارضایتی
اصلی اش از
فاز فعلی گلوبالیزاسیون
( گسترش بازار
آزاد
نئولیبرالی ) صرفا
موقعیت
هژمونیکی
آمریکا در آن
است . به عبارت
دیگر چین
خواهان رفورم
در شکل و
شمایل
گلوبالیزاسیون
سرمایه است :
گلوبالیزاسیونی
" جدید" یعنی
گلوبالیزاسیون
بدون هژمونی
آمریکا . ولی
رشد اوضاع در
جهان بویژه
درکشورهای
جنوب نشان می
دهد که توده
های مردم
خواهان
سرنگونی خود
نظام هستند .
-
تلاقی
در بین
کشورهای
استعمارگر و
امپریالیست
مرکز مسلط و
کشورهای
مستعمره و
نیمه مستعمره
پیرامونی در بند
یکی از مهم
ترین روندهای
تاریخی
سرمایه داری
جهانی در
پانصد سال
گذشته تاریخ
معاصر بشر
بوده است . به
خاطر این امر
مبارزات خلق
های کشورهای
دربند جنوب
برای رهائی از
محور نظام
ضرورتا منجر
به زیر سئوال
بردن خود
سرمایه داری
می گردد . خود
سرمایه داری نیز
بدون
امپریالیسم
نمی تواند به
بقاء و بازتولید
سرمایه
انحصاری
ادامه دهد . در
نتیجه تصادفی
نیست که هنوز
هم جنوب مثل
گذشته منطقه
طوفانی شورش
ها ، قیام ها و
انقلابات تاریخ
سازمحسوب می
شود.
-
خیلی
روشن است که
طبقات حاکمه
کشورهای
نوظهور
اقتصادی در
جنوب ( چین ،
برزیل ،
هندوستان ، آرژانتین
و... ) به اضافه
روسیه پوتین
با اینکه استراتژی
" تسلیم
منفعلانه " در
تقابل با قدرت
های مسلط سه
سره را انتخاب
نکرده اند ولی
به خاطر رشد
اقتصادی که
سالانه از آن
برخوردارند ،
حاضر نیستند
که به مخالفت
جدی با نظام
سرمایه داری (
بویژه راُس آن
آمریکا ) برخاسته
و دست به گسست
بزنند . اگر
هیئت های حاکمه
کشورهای
نوظهور
اقتصادی در
جنوب و روسیه حاضر
به گسست از
نظام جهانی
نیستند پس آن
نیروهائی که
قادر به گسست
خواهند گشت ،
کدامین هستند
؟ در اینجا بگذارید
به بررسی وقوع
احتمالی گسست
توسط دولت های
" در حال گذار "
در جنوب که
دارای خصلت
های توده ای ،
دموکراتیک و
ملی هستند ،
بپردازیم .
-
:ر
آغاز عصر
سرمایه داری
در قرن
شانزدهم تا
آغاز قرن
بیستم ( 1900 – 1500 ) فقط غربی
ها ساختارهای
سرمایه داری
تاریخی را می ساختند
. البته
مردمان در بند
کشورهای
پیرامونی به
مقاومت ها و
مبارزاتی دست
می زدند ولی
آنها نهایتا و
عموما سرکوب
شده و مجبور
به قبول
موقعیت نکبت
بار خود می
گشتند . با
آغاز قرن
بیستم و گسترش
سرمایه داری
انحصاری امپریالیستی
، کشورهای
پیرامونی
وارد فصل جدید
از تاریخ خود
گشتند که
بعدها از سوی
مورخین به نام
" دوره اول
بیداری و
رهائی خلق های
در بند پیرامونی
" معروف گشت .
در این دوره
که متجاوز از
نیم قرن طول
کشید مردم
کشورهای
پیرامونی در
بند یکی بعد
از دیگری طی
قیام ها ، شورش
ها و انقلابات
خود را از یوغ
محور نظام سرمایه
داری جهانی
رها ساخته و
با تسخیر زمام
امور درتعیین
سرنوشت خویش
نقش تاریخساز
ایفاء کردند .
تعدادی از این
قیام ها و
انقلابات که نقاط
عطفی در تاریخ
معاصر این
کشورها محسوب
می شوند ،
عبارت بودند
از : انقلاب
مشروطه ایران
، جنبش زاپاتا
در مکزیک ،
انقلاب 1911 چین ،
انقلاب 1905
روسیه " نیمه
پیرامونی " (
پیش در آمد
انقلاب اکتبر
1917 ) ، جنبش ترکان
جوان در دهه 1900 ،
انقلاب 1919 مصر
و.... مضافا در
این دوره
بیداری و
رهائی مردم
کشورهای
دربند
پیرامونی یا
در زیر پرچم
سوسیالیسم (
روسیه ، چین ،
ویتنام ، کره
، کوبا و... ) و یا
در زیر پرچم
رهائیبخش ملی
در کشورهای سه
قاره شاهد
اصلاحات
مترقی
اجتماعی(
البته به
درجات مختلف )
در کشورهای
خود گشتند .
-
در
سال 1955 خلق ها و
دولت های
برآمده از جبش
های رهائیبخش
و ضد استعماری
طی کنفرانسی
در باندونگ در
اندونزی
اعلام کردند
که آنها خواهان
ایجاد سیستم
بین المللی
هستند که در
آن حق تعیین
سرنوشت ملل
دربند به
رسمیت شناخته
شود . در دوره "
کنفرانس
باندونگ " و "
جنبش کشورهای غیر
متعهد " که
نزدیک به بیست
سال ( 1975 – 1955 ) دوام َآورد
، " حق توسعه "
و " حق اتکا به
خود " به
گفتمان و
سیاست مسلط و
جاری در
کشورهای
دربند
پیرامونی ( از
ایران عهد مصدق
در 1952 تا شیلی
عهد آلنده در 1973 )
تبدیل گشت .
قدرت این
گفتمان و
گسترش آن هم
به صورت یک
انگاشت و هم
به صورت
عملکرد سیاسی
در بین توده
های وسیعی از
مردم و دولت
های جهان
بقدری فراگیر
و محبوب گشت
که نظام جهانی
سرمایه (
امپریالیسم )
مجبور به
تعدیل در
سیاست های خود
گشته و
عجالتاَ دست
به عقب نشینی
در مقابل اولین
موج خروشان
بیداری و
رهائی زد .
-
شایان
ذکر و تاکید
است که پیشرفت
صنعتی که به درجات
مختلف در " عهد
باندونگ " در کشورهای
در بند
پیرامونی سه
قاره جنوب به
وقوع پیوست نه
به خاطر پیروی
از منطق حاکم
بر حرکت سرمایه
امپریالیستی
بلکه به روشنی
منبعث و ملهم
از مبارزات و
پیروزی های
خلق های جنوب
در آن دوره بود
. البته در این
پیروزی ها ، به
نقش قابل توجه
و موثر دو
چالش بزرگ (
حضور ابر قدرت
شوروی در
تقابل با ابر
قدرت آمریکا و
فراز جنبش های
عظیم کارگری
در کشورهای
آتلانتیک و
دولت های "
رفاه " برآمده
از آنها ) که در آن
دوره درمقابل
نظام قد علم
کردند ، نباید
کم بهاء داد .
-
اولین
موج بیداری و
رهائی در
کشورهای
پیرامونی
بالاخره به
خاطر علل
متعدد
هم در زمینه
محدودیت ها و
تضادهای
داخلی اش و هم
به خاطر
موفقیت
امپریالیسم
در اختراع راه
های نوین در
جهت کنترل
سیستم جهانی ،
از طریق تشدید
کنترل
انحصاری خود
بر نهادهای
مالی ،
ابتکارات
تکنولوژِیکی
، منابع طبیعی
جهان ، وسایل
اطلاعاتی و
ارتباطاتی و
تسلیحات
کشتار دسته
جمعی ، از نفس
افتاد و با
ریزش و
فروپاشی
روبرو گشت .
افول و ریزش
جنبش های رهائیبخش
ملی و دولت
های برآمده از
آنها در کشورهای
آسیا ، آفریقا
و آمریکای
لاتین و سپس
فروپاشی و
تجزیه شوروی و
تبدیل چین
توده ای به یک
کشور سرمایه
داری یک خلاء
سیاسی و نظامی
در جهان بوجود
آورد که
آمریکا به
عنوان راس
نظام جهانی
سرمایه و تنها
" ابر قدرت "
توانست حضور و
کنترل نظامی
خود را در
سراسر جهان بدون
ممانعت جدی
بویژه در بیست
سال گذشته ( از 1991
تا این اواخر )
گسترش دهد .
-
ولی
دوره "
شکوفائی " و
قدرقدرتی
امپریالیسم دسته
جمعی سه سره
دیری نپائید و
یک دوره پر از
تلاطم ، قیام و
" انقلاب
جهانی " در
اکناف جهان
آغاز گشت که در
سال تاریخساز
2011 ابعاد آن حتی
خیلی از
چالشگران
رادیکال ضد
نظام را نیز
به حیرت
انداخت . در این
چهارچوب ، جنب
و جوش توده
های عظیمی از
کارگران و
جوانان ( که با
مبارزات پر از
شورو شوق خود
امروز در سراسر
جهان موج دوم
بیداری و
رهائی را به
وجود آورده
اند )
امپریالیسم
دسته جمعی را
از تمام مولفه
ها و حیطه های
هژمونیکی اش (
سیاسی ، دیپلیماتیک
، فرهنگی و
هنری و
اقتصادی و... )
خلع کرده اند.
بدون تردید
امروز نظام
جهانی سرمایه
به هیچ نحو و
وسیله ای نمی
تواند تسلط
خود را بر
مردم جهان
اعمال سازد
مگر با توسط به
کنترل صرفاً
نظامی کره
خاکی .
-
تاریخ
گسترش جهانی
سرمایه داری
واقعاَ موجود
تاریخ انباشت
سرمایه و ثروت
از طریق عمدتا
محروم سازی
کشورهای
پیرامونی به
نفع صاحبان ثروت
و قدرت در
کشورهای مرکز
بوده است . در
آغاز شکلگیری
اش روند محروم
سازی با تاراج
و غارت قاره آمریکا
در قرون
شانزدهم و
هفدهم و سپس
با تجارت
جهانی برده
فروشی عمدتا
سیاهپوستان
آفریقا در
قرون هفدهم و
هیجدهم و سپس
تر با استعمار
قاره های
آفریقا و آسیا
بسط و گسترش
یافت . این
پروسه محروم
سازی ( فقر
سازی ) در سطح
جهانی فقط
محدود به
دهقانان که
اکثریت قابل
ملاحظه ای از
جمعیت آن قاره
ها را تشکیل
می دادند نمی گشت
. این پروسه
ویرانساز
ظرفیت و
قابلیت تولیدات
صنعتی ( نساجی
، زرگری ،
بافندگی و... ) آن
مناطق که در
آن دوران
پیشرفته تر از
اروپا بودند
را نیز تخریب
ساخت . بررسی تاریخ
اقتصاد سیاسی
کشورهای
ایران ،
هندوستان ،
چین و... از یک سو
و کشورهای
واقع در شرق و
جنوب
مدیترانه از
سوی دیگر نشان
می دهد که در
آن دوران ( از
آغاز قرن
شانزدهم تا
اواخر قرن
هیجدهم ) این
کشورها در
تولیدات صنعتی
، توازن
پرداخت ها و
تجارت
پیشرفته تر از
اکثر کشورهای
اروپا بودند .
بررسی اوضاع
رو به رشد و
پراز تلاطم
نشان می دهد
که برای اولین
بار بعد از
پانصد سال شکل
و شمایل این
پروسه ویرانساز
دستخوش تحویل
و تحول قرار
گرفته و کشورهای
نوظهور مقتدر
در کشورهای
پیرامونی جنوب
ممکن است که
برتری و
هژمونی راس
نظام را ( که
تاکنون در
کشورهای مسلط
شمال قرار
داشت ) به چالش
بطلبند .
منابع و
مآخذ
1 – جان
بلامی فاستر و
مک چنی ، "
رکود جهانی و
چین " ، در
مجله "مانتلی
ریویو" ، سال 63'
شماره 9 فوریه 2012
.
2 –
سمیرامین ، "
جنوب جهانی
گرائی را به
چالش می طلبد "
، در نشریه"
پمبازوکا.".12
آوریل 2012 .
3 –
نشریه" پکن
ریویو "، 11
ژانویه 2007 .
4 – می
کی لین ، " عصر
گذار : آمریکا
، چین و سقوط
نئولیبرالیسم
" ، در مجله "مانتلی
ریویو "، سال 59
، شماره 11
آوریل 2008 .
5 – "
چین به خاطر
بحران بیکاری
از کارگران
مهاجر در
شهرها می ترسد
" ، در نشریه ',ال
استریت "،
دسامبر 2008 .
6 –
یونس پارسا
بناب ، " بحران
عمومی نظام
سرمایه و
موقعیت چین " ،
در کتاب "جهان
در عصر تشدید
جهانی شدن
سرمایه "، چاپ
آمازون دات
کام ، 2010 .