تاریخچه سوسیالیسم - فمینیسم
و
دیدگاههای
نظریهپردازان سوسیالیست- فمینیست
آزاده شکوهی
تاریخچه :
فلورا
تریستان (1844-1803) را میتوان اولین زن سوسیالیست-فمینیست
نامید. او از یاران سوسیالیستهای
تخیلی و نویسنده کتابهای متعددی از جمله "اتحادیه کارگری"
بود که خود در خیابانهای پاریس آن را
به
کارگران میفروخت. به نظر او وقتی مردان کارگر حقوق
برابر برای زنان کارگر قائل شدند آنگاه راه را نه فقط
به
روی سوسیالیسم
بلکه به روی فمینیسم هم
باز کردهاند. او مینویسد: " کارگران مطمئن
باشید و در دفترچههایتان یاداشت
کنید. بیانیه حقوق زن
به
زودی منتشر میشود، از سنت به قانون راه مییابد و در عرض
بیست و پنج سال در کتاب
قانون فرانسه
برابری مطلق زن و مرد
به
ثبت
خواهد رسید. آن زمان
برادران من، فقط آن زمان است
که
جامعه انسانی
بوجود خواهد آمد".(3)
در فرانسه اولین گروه سوسیالیست-فمینیست
در
سال 1879 در حزب
کارگران فرانسه
با
هدف
برابری کامل دو جنس در جامعه و زندگی خصوصی
تاسیس شد.
پاولا مینک (Paula Mink) (1901-1839) که از عناصر فعال کمون پاریس و از اعضای این گروه سوسیالیست-فمینیست
بود در یکی از نامههایش مینویسد : "ما معتقدیم خواستههای زنان عبارتند از رهایی از استثمار-تحت
تملک بودن... و
به ویژه رهایی از سیستم تبعیض
بین دستمزد زنان و مردان و هر آن چه که
به دنبال دارد".(4)
آنا کولیسکیوف (Anna Kuliscioff) (1925-1845) ایتالیایی یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست
ایتالیا نیز از زمره اولین زنان سوسیالیست-فمینیست
بود. او عقیده داشت : "مبارزه طبقاتی هرگز موثر و پیروز نخواهد شد، مگر آن میلیونها زنی که در
بازار کار رقیب
مردان هستند و مزد بسیار کمتری نسبت به آنان دریافت میکنند
به آن بپیوندند. شما مردان مطمئن
باشید تا زمانی که زنان جدا از جنبش عمومی اجتماعی
باشند تمام امیدهای شما برای
بهبود وضعیتتان شکست میخورد".(5)
آنا از سخنان
ببل که میگوید : "توده زنان از دو ستم رنج میبرند یکی ستم سرمایه و دیگری وابستگی اقتصادی-اجتماعی
به
مرد" و "هدف فقط
برابری زن و مرد نیست، وابستگی انسانی
به
انسان دیگر و جنسی
به
جنس دیگر
باید از بین
برود".(6) به عنوان تکیهگاهی
برای پیشبرد
بحثهای خود استفاده میکند.
کلارا زتکین (1917-1891) از سوسیال دموکراتهای آلمانی و الکساندر کولنتای از
بلشویکهای روسیه همواره
با تأکید به
برابری زن و مرد جهت
رهایی زنان تلاش میکردند. کولنتای در سال 1905 یک کلوپ زنان
تشکیل داد، سوسیال-دموکراتهای روسیه
تقاضای او را برای کمک رد کردند و حتی ورا زاسولیچ یکی از زنان رزمنده انقلابی او را متهم کرد که در صفوف حزب سوسیالیست
شکاف میاندازد .(7)
کولنتای که مصرانه در طرح مسائل زنان در سطح جنبش
تلاش میکرد و به همین دلیل مورد سوءظن بود، تنها وقتی در سال 1915 رسما به
بلشویکها پیوست و در کنگره شانزدهم حزب به عضویت کمیته مرکزی در آمد و
توانست متحدینی چون لنین و سوردلوف(Sverdlov) بیابد، موفق شد طرح بوروی زنانه در حزب را به تصویب
برساند. زنانی چون کروپسکایا -ز-لیلینا(Z.Lilina) و اینسا آرماند(I.Armand) از نظرات
کولنتای حمایت میکردند و توجه به مسائل ویژه زنان را حیاتی میدانستند آرماند سردبیر اولین روزنامه کارگری ویژه زنان بود که در سال 1914 منتشر شد.
یکی از عناصر مهم و موثر در اخذ
تصمیمات پس از انقلاب
اکتبر در رابطه با مسائل ویژه زنان کولنتای
بود. از جمله میتوان
به
مصوبه کنگره سال 1919 اشاره کرد: ایجاد امکانات
عمومی مثل غذا خوریها-رختشوییها و مهدکودکهای جمعی
برای کاهش بار کار خانگی از دوش زنان. او
برای ورود زنان
به
سطح رهبری حزب
تلاش بسیار کرد. در سال
1919 بخش زنان کمیته مرکزی
تشکیل شد.
با مرگ لنین، کولنتای عزیزترین و قویترین متحد خود را از دست
داد، مخالفتها و خصومتها علیه او و
بخش زنان کمیته مرکزی عملا فعالیتهای آنان را فلج میساخت.
در سال 1926 وقتی که قانون جدید خانواده
به تصویب رسید کولنتای آن را قانون
بورژوایی نامید. بیست
سال بعد او با
تحقیر و تمسخر نوشت: "اتحاد شوروی راه را
برای ورود زنان
به
انواع فعالیتهای خلاق
باز گذارده و البته هم زمان
تمامی شرایط لازم
برای انجام وظایف طبیعیمثل مادری-تربیت
فرزندان و کدبانوی خانه
بودن را نیز فراهم ساخته است".(8)
×××××××××××
شکلگیری ایده و جنبش سوسیالیست-فمینیستی
به
شکل امروزیش
به
سالهای 1970-1960 در کشورهای آمریکا و
بریتانیا برمیگردد. در آمریکا سوسیالیسم-فمینیسم از درون جنبش چپ که شامل جنبش عظیم ضد جنگ و جنبش دانشجویی میشد، شکل گرفت. سوسیالیست-فمینیستها معتقد
بودند سرمایهداری و مرد سالاری هر دو نوعی از ستم هستند و ستم جنسی از سرمایهداری نشات
گرفته است. آنها خواستار
تغییر ساختار اقتصادی-سیاسی جامعه و روابط حاکم
بین زن و مرد بودند و به ویژه
بر
مبارزه علیه ستم جنسی و نقش مردسالاری در
تعیین ارزشها
تاکید داشتند. هدف آنها
ترکیب و ایجاد پیوند
بین دو تئوری مارکسیسم و فمینیسم
بود. حول این نظریه اتحادیههای مستقل زنان شکل گرفت. در آمریکا
بین سالهای 1975-1969 هفده اتحادیه مستقل زنان وجود داشت
که
اعضای آن اغلب
زنان سفید پوست
20تا30 ساله مجرد از طبقه متوسط
بودند. زنانی که
به
این اتحادیهها میپیوستند عقاید گوناگونی داشتند از ضد امپریالیستهای دو آتشه گرفته
تا
زنانی که مسئله روابط جنسی و نگهداری و پرورش کودک
برایشان مهم
بود.
عمر متوسط این اتحادیهها چهار سال
بود. کارن هانسن (Karen Hansen) استادیار رشته جامعه شناسی در دانشگاه
براندس(Brandes) و از فعالین سوسیالیست-فمینیست
علت شکست
اتحادیههای مستقل زنان آمریکا را چنین ارزیابی میکند:
الف- پیوند
بسیار گرهی و نزدیک اتحادیهها
با
چپ (و البته نه با سازمان یا حزب
خاصی). زوال پویایی و انرژی چپ و پراکندگی و از دست
رفتن هوادارنش ،
تأثیر مستقیم بر فعالیتهای اتحادیه داشت.
ب-
حضور گرایشات
عقیدتی بسیار متفاوت
و تقسیم بندیهای درونی.
ج- وظایف سیاسی سنگینی که
بر
دوش اتحادیه گذارده شد که متناسب
با
ظرفیت
برنامه و اعضاا اتحادیه نبود.
جنبش آزادی
بخش زنان بریتانیا در سالهای
1970 با ایده مارکسیسم در آمیخت. اولین زنان سوسیالیست-فمینیست
بریتانیا جولیت
میچل (Juliet Mitchell) شیلاروبوتام(S.Rowbotham) و مارگریت
بارت(M.Barett) هستند. آنها نیز بر مسائلی چون طبقه-جنسیت و مردسالاری انگشت میگذارند و معتقدند
با گنجاندن مفاهیم
تولید مثل، کارخانگی و نگهداری و پرورش کودک در تئوری مارکسیستی شیوه نوینی برای سازماندهی و مبارزه زنان یافتهاند. در انگلیس سازمانها و گروههای زنان بسیاری
تشکیل شد که سوسیالیست-فمنیستها در آنها هم چنان فعالند.
به طورکلی تئوری سوسیالیسم-فمینیسم
با برخورد انتقادی
به
فمنیسم
به
دلیل دیدگاه
تنگ نظرانهاش
به
مسائل گوناگون سیاسی-اجتماعی، عدم پیشبرد موفق مبارزه ضد سرمایهداری ، انفعال ، مخالفت
با
مسئله طبقه و نژاد، و برخورد انتقادی
به
مارکسیسم
به
دلیل عدم
توجه کافی به مسئله جنسیت، تولیدمثل و کارخانگی، شکل گرفت.(9)
دیدگاههای
چند تن از نظریه پردازان سوسیالیست-
فمینیست
جولیت
میچل(متولد1940) از اولین تئوریسینهای سوسیالیست-فمینیست، استاد دانشگاه لیدز و از فعالین جنبش فمینیستی در دهه 60 میلادی ، معتقد است
زنان نیمی از بشریت، جزا لاینفک و غیر قابل
تعویض جوامع بشریاند. آنها در نحوه و شرایط زیست
انسانی نقش بنیادین
بازی میکنند اما در اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی
به
حاشیه رانده شدهاند و دقیقا همین امر یعنی در آن واحد هم نقش
بنیادین و هم داشتن نقش حاشیهای
برای زنان مصیبتزا و مهلک
بودهاست. در کتاب
معروف "زن: طولانیترین انقلاب"میچل
به
رابطه
تولید و تولید مثل اشاره میکند، او همچون فایرستون(Firestone) فمینیست
معتقد است توانایی
تولید مثل زن و عواقب
ناشی از آن توسط مارکسیسم نادیده گرفته شدهاست
و برخلاف فایرستون عقیده دارد،
تحت ستم و فرودست
بودن زن ناشی از تغییرات
تاریخی در چهار ساختار: تولید-تولید مثل- جنسیت و اجتماعی شدن نگهداری و پرورش کودکان است. این چهار ساختار تجزیه ناپذیرند و در چهارچوب
خانواده ترکیب
میشوند. میچل معتقد است
روابط سرمایهداری
بر پایه اقتصاد استوار شدهاست
در حالی که پدرسالاری از طریق فرهنگ و ضمیر ناخودآگاه کنترل میشود. او ضمن تأکید
براین که هنوز از طریق کار است
که در شرایط طبیعی و جوامع
تغییراتی ایجاد میشود و تا انجام یک انقلاب
در تولید وضعیت زنان
بهبودی نخواهد یافت، زن را تنها از طریق
تغییرات رادیکال در چهار ساختار اشاره شده میتوان رها کرد،
به نظر او دستیابی به این تغییرات
نیازمند انقلاب مادی و انقلاب
روانی است.
جستجو
برای شناخت
علاام تغییرات
روانی، میچل را
به تجزیه و تحلیل روانکاوانه سوق داد. انتقاد مشخص جولیت
میچل به مارکسیستهای سنتی عدم
توجه کافی به دو وظیفه همواره
تحمیل شده به زنان یعنی کارخانگی و نگهداری و پرورش کودک میباشد. (10)
باربارا اهرنرایش(B.Ehrenreich) که از سال 1983 دبیر دوم سوسیال دموکراتهای آمریکاست
و کتاب " کشف طبقه " را به رشته تحریر در آورده در مورد سوسیالیسم-فمینیسم مینویسد: در اواسط سالهای 1970 از یک سو فمینیستهای رادیکال
با تمایلات
جداییطلبانه نسبت به مردان و روحیهای افراطی نسبت به خیانت لایزال آنان در کارزار
بودند و از سوی دیگر فمینیستهای چپ با تمایلات
مارکسیستلنینیسنی. این دو گروه با ایجاد فضایی سالم و سیاسی سوسیالیسم-فمینیسم را بوجود آوردند، ایدهای که نه با آن در
تناقض بودند و نه خیانت به دیدگاههای مختلفشان محسوب میشد. اهرنرایش معتقد است اگر مردسالاری و سرمایهداری دو سیستم جداگانه
بودند،
به هم تبدیل نمیشدند و یکدیگر را تقویت
نمیکردند- اگر مبارزه صرف علیه مردسالاری انسانها را آسیابوار دور خودشان نمیچرخاند و میشد عملی واقعی و مادی انجام داد. آنگاه کافی بود که فقط یک سوسیالیست
یا فقط یک فمینیست باشی. اما در برابر سیستم عجین شده سرمایهداری-مردسالاری
تنها میتوان آینه مقابلش سوسیالیسم-فمینیسم را قرار داد.(11)
ساندرا مورگن(S.Morgen) پروفسور رشته مطالعات
زنان در دانشگاه ماساچوست
و نویسنده کتابها و مقالات متعدد در نشریات
جامعه شناسی-زنان معتقد است سوسیالیسم-فمینیسم سه دیدگاه مشخص در رابطه
با مسئله ایدئولوژی و آگاهی مطرح میکند که میتوان در تکامل تئوریهای مارکسیستی از آنها استفاده کرد.
الف- ارائه چهارچوبهایی
برای تجزیه و
تحلیل رابطه ایدئولوژی-شناخت و شرایط
تاریخی. این چهارچوبها
بر
پروسه شکلگیری و دگرگونی آگاهی متمرکز شدهاند.
ب-
تجزیه و تحلیل مشخص در رابطه
با
طبقه و جنس.
ج-
تکیه بر عوامل
تاریخی-مادی و روانی- ناخودآگاه که تئوریهای شناخت
و
عمل سیاسی را شکل و
تکامل دادهاند.
به نظر مورگن دو تئوری مارکسیسم و فمینیسم مفروضات
بنیادی مشترک زیادی در رابطه ایداولوژی-شناخت
دارند که اغلب نادیده انگاشته شدهاند. هر دو آنچه را که
تامپسون(J.Thampson) درک انتقادی از ایداولوژی نامیده و این که ایدئولوژی
به طور اساسی به پروسه دستیابی
به قدرت
گره خوردهرا پذیرفتهاند.
مارکسیسم و فمینیسم
برای تولید-تحکیم و ارتقاء ایدئولوژی و شناخت
بر
پروسههای اجتماعی و
تاریخی متمرکز شدهاند.(12)
جودیت
ونآلن(J.Vanallen) از فعالین جنبش ضد آپارتاید و سوسیال دموکراتهای آمریکا که چندین سال در آفریقا پیرامون مسائل زنان و رابطه
با سرمایهداری آفریقایی و جنبش
تودهای دموکراتیک آفریقای جنوبی و نقش زنان در آن
تحقیق کرده است به آکادمیسینهای مارکسیست-فمینیست
اشاره میکند و میگوید: ما
باید به شیوه ایدئولوژیکی-تشکیلاتی
با برقراری روابط محکمتر
بین آکادمیسینهای سوسیالیست-فمینیست
و فعالین
تشکیلاتی سوسیالیست-فمینیست
در روند حرکت
اجتماعی وارد شویم و استراتژی عملی کارآ و چپ اتخاذ نماییم. به نظر ونآلن مارکسیت-فمنیستهایی هستند که معتقدند
بدون توجه به جنس-نژاد و مسائل کار خانگی و نگهداری و پرورش کودک نمیتوان "دیدگاه اقتصادی" داشت
و یا مارکسیست-فمینیستهایی که معتقدند
بدون توجه به سلسله مراتب
جنسیت و نژاد-کنترل تولید-سیستم رفاه ثانویه و اختلافات
و تبعیضات جنسی نمیتوان
به "قدرت دولتی" فکر کرد. ما باید آنچه در توان داریم انجام دهیم تا این تحلیلها را به سوی چپ سوق دهیم. در هر صورت
رفقای مرد ما که طی سالهای 70 میلادی یک دوجین مقالات
مارکسیست فمینیستی خواندهاند و پیرامون آن بحث کردهاند؛
باید بتوانند ما را در امر هر چه
بیشتر دیالکتیکی کردن تئوری مارکسیست-فمینیست
یاری دهند. (13)
الینه راپینگ(E.Rapping) استاد رشته فیلم و سینما در دانشگاه آدلفی نیویورک و از همکاران نشریات
فمینیستی چپ درباره انگیزه پیوستن به سوسیالیست-فمینیستها میگوید: مسائلی چون مادریت-خانواده و جامعه
برایم اهمیت داشت و
برای
مقابله
با مردسالاری در خانواده و جنسیت
وارد مبارزه شدم. او خواستههای سوسیالیست-فمینیستها را چنین بیان میکند: به جای ولی نعمت
داشتن ما خواهان آزادی فردی-نگهداری و پرورش مشترک کودک و مساولیت
پذیرفتن جامعه در قبال خانواده انسانی هستیم؛
به جای پیوندهای خونی برای کسب ارث، ما خواهان مالکیت
عمومی و کنترل و اشتراک منابع همگانی هستیم؛
به جای ساختار سلسله مراتب
وارونه، ما خواهان نهادی شدن دموکراسی هستیم تا هر یک از ما دارای قدرت و اهمیت باشیم؛
به جای یک نرم برای" زن شایسته" ما خواهان شناخت و شناسایی اختلافات
بیکران نه تنها در طبیعت، آرزوها و امیال زنان
بلکه حتی در رابطه با وضعیت
مادی- معنویشان
با توجه به گذشتهها و زندگی متفاوتی که داشتهاند، هستیم ،
به جای
تقسیماتی چون "دختر خوب" ، "دختر
بد"، ما خواهان حق انسانی ـ حق آزادی جنسی و حق انتخاب
برای مادر
بودن یا نبودن هستیم.(14)
شیلا روبوتام(S.Rowbotam) از متفکرین و فعالین جنبش زنان بریتانیا و نویسنده کتاب "هوشیاری زنان، دنیای مردان" از ضرورت پیوند جنبش سوسیالیست-فمینیستی
با جنبش طبقه کارگر سخن میگوید و علت
آنرا چنین
بیان میکند: تنها زنان کارگر هستند که تجارب
کاملی از ستم دوگانه دارند، آنها
به علت
حمل آثار روانی ستم جنسی در محل کار و خانه رابطه یگانه و خاصی نسبت به
تولید اقتصادی دارند، اگر چه شکل این رابطه در طول تاریخ متفاوت
بوده است.
روبوتام معتقد است
تبعیضات جنسی و
تملک زن توسط مرد قبل از سرمایهداری هم وجود داشته است. پدرسالاری محصول کنترل
توانایی تولید زن و خود زن
توسط مرد است. این نوع کنترل در جوامع ما قبل سرمایهداری
به
شکل دیگری وجود داشته مثلا در دورهای که یک انسان در
تملک انسان دیگری
بود و البته این شکل
با
شیوه
تسلط سرمایهداری که در آن سرمایهدار مالک و کنترل کننده نیروی کار و نه خود کارگر است
متفاوت میباشد.
روبوتام
به
طور قطع نمیتواند
تعیین کند که چه عواملی در طول
تاریخ موجب تحمیل ستم
بر
زنان شده اما دو مورد را حدس میزند، ضعیف بودن فیزیکی زن و نیاز
به
حمایت
در
دوران
بارداری.
به نظر روبوتام آن چه در عصر حاضر
به
ما مربوط است
مبارزه با عواقب
و
روا داشتن این ستم
بر
زنان است
که
اگر چه در جوامع ما قبل سرمایهداری هم وجود داشته، اما در این دوران شکل ویژهای
به
خود گرفته است.
روبوتام نتیجهگیری میکند
برای آن که فعالیتها و
تلاشهای مارکسیست-فمینیستها موثر واقع شود
تدقیق رابطه مردسالاری و نتایج حاصل از آن
با
استثمار طبقاتی و راسیسم از وظایف عمده ماست.(15)
هایدی هارتمن(H.Hartmann) مسول انستیتو تحقیقاتی زنان در واشنگتن و نویسنده کتاب "پدرسالاری
بورژوایی طرف مرافعه سوسیالیست-فمینیست" و نویسنده مقاله معروف "ازدواج ناخشنود مارکسیسم و فمینیسم، پیش
به سوی یک اتحاد پیشروتر" هم چون روبوتام معتقد است
مردسالاری پیش از پیدایش سرمایهداری وجود داشته و جدایی جنسی در مشاغل علت اصلی ستم بر زنان است.
به نظر او اگر چه دو سیستم سرمایهداری و پدرسالاری مجزا هستند اما
بر
هم
تأثیر میگذارند و اشکال متقابل ستم هستند چرا که هر دو نظام مردها را در
به
دست
گرفتن قدرت یاری میدهند، سرمایهداری از طریق ایجاد جدایی جنسی در مشاغل، دستمزدها و پدرسالاری از طریق ارجاع زن
به
چهاردیواری خانه و اخذ
بی
اجرت
کار خانگی او.
هارتمن مینویسد: مارکسیستها میگویند مسائل فمینیسم از
تضاد طبقاتی اهمیت
کمتری دارد و بین صفوف طبقه کارگر
تفرقه میاندازد.
تحلیلهای مارکسیستی که دیدی دقیق و اصولی
به
قوانین
تکامل تاریخی
به
خصوص سرمایه دارد مسئله جنسیت
را
نادیده انگاشته است.
تحلیلهای فمینیستی که خصلت
سیستماتیک روابط سلطه مرد بر زن را افشا میکند مسائلی چون
تاریخ و دیالکتیک را نادیده انگاشته است
هایدی هارتمن اساس ایده مارکسیسم-فمینیسم را چنین
تعریف میکند:
برای درک دلایل رشد و
تکامل سرمایهداری و
تحت ستم قرار گرفتن زن در این جوامع
باید از تحلیلهای مارکسیستی
به
خصوص در رابطه
با
روشهای
تاریخی و ماتریالیستی و
تحلیل فمینیسم در رابطه
با
شناخت
مردسالاری به عنوان یک ساختار
تاریخ اجتماعی استفاده کرد.
به نظر هارتمن مبارزه علیه سرمایه و مردسالاری
بدون حضور زنان که
بار این ستم دوگانه را
به
دوش میکشند شکست
خواهد خورد.
هارتمن
تأکید میکند
تجزیه و تحلیل مردسالاری در
تعریف مختصات
سوسیالیسمی که میخواهیم حیاتی است. زنان و مردانی که
برای براندازی سرمایهداری میرزمند دلبستگیهای خاص جنسیت
خود را حفظ میکنند.
برای ساختن یک سوسیالیسم انسانی نه فقط نیاز
به توافق عام پیرامون اشکال جدید جامعه و انسان سالم است
بلکه بهطور مشخصتر نیاز
به
سلب
حقوق و امتیازات
ویژه مردان است. و ما زنان نباید اجازه دهیم هم چون گذشته در مورد فوریت
و
اهمیت
وظایفمان کوتاه
بیابیم. باید
بجنگیم تیز و نافذ حتی اگر شده
با تهدید.
هارتمن دو استراتژی را
برای فعالین مارکسیست-فمینیست
پیشنهاد میکند :
الف- مبارزه
برای سوسیالیسم
باید مبارزهای
باشد که همه گروههای ذینفع در آن متحد شوند. زنان نباید اعتماد کنند که مردان پس از انقلاب
آنها را آزاد خواهند ساخت
چرا که اولا: معلوم نیست
چگونگی رهایی زنان را
بدانند ثانیا : ضرورت آن را در نیابند. به علاوه منافع شخصشان هم ایجاب
میکند که ستم به زنان ادامه داشته
باشد. پس :ما زنان
باید سازمان مستقل خود را داشته
باشیم و پایه قدرت
خودمان را تحکیم کنیم.
ب-
تبعیضات جنسی اعمال شده
بر
زنان در محیط کار در دوره سرمایهداری
به
آنان آموخته
تا
نیازها و روابط انسانی دو جانبه را در یابند. در حالی که مردان علیه سرمایهداری جنگیدهاند زنان میدانند
برای چه جنگیدهاند جایگاه مرد در نظام سرمایهداری-مردسالاری موجود موجب
شده که مردان نیاز انسان
برای بلوغ و
تکامل، اشتراک و پرورش در یک جامعه فارغ از سلسله مراتب
و
مرد سالاری را درک نکنند. حتی اگر ما زنان آگاهی آنان را ارتقاء دهیم
باز هم ممکن است
مقام از دست داده و وضعیت
موجود را انتخاب
کنند.
مردها چیزی
بیش از زنجیرهایشان را از دست
میدهند.
پس : ما زنان مارکسیست-فمینیست
باید رزم مشترکی را علیه سرمایهداری و مردسالاری سازمان دهیم. ما
باید تأکید کنیم جامعهای میخواهیم که در آن شناخت
روابط انسانی دو جانبه زن و مرد به آزادی منجر میشود پرورش، تربیت و نگهداری[کودک] امری همگانی است
و
نه یک عمل ستمگرانه شرمآور. جامعهای که در آن زن
به
حمایت
کاذب مرد نیازی ندارد.(16)
میشل
بارت(M.Barett) پروفسور در رشته جامعه شناسی دانشگاه لندن که تز خود را
به تحقیق پیرامون نظرات ویرجینیا ولف اختصاص داده و نویسنده کتاب "ستم بر زنان در دنیای امروز" است، علت
ستم وارده
بر زن را واحد خانواده که شامل زن-مرد و کودکان است، میداند. به نظر او خانواده
با فلج کردن زن از طریق استفاده از او به عنوان تولید مثل کننده و ارضاا کننده نیازهای مرد راههای دسترسی او را به کار و استقلال مالی کنترل میکند. خانواده
به عنوان زیربنای ایداولوژی جنسیت، تبعیض جنسی در محل کار را اجتناب
ناپذیر میسازد چرا که نقش زن در محل کار و خانه
تأثیر متقابل دارند.
بارت در
تعریف مارکسیسم-فمینیسم میگوید: پایه اساسی ایداولوژی مارکسیستی استثمار و ارزش اضافی است اما
به طور مشخص به جنسیت
استثمار کنندگان و تولیدکنندگان ارزش اضافی اشارهای نشده است. تحلیل مارکسیستی از کاپیتالیسم
بر محور کار-سرمایه متمرکز شده و جنسیت را نادیده انگاشته است. اساس تئوری فمینیسم که مثل مارکسیسم شاخههای گوناگونی دارد بر شکل رابطه دو جنس
بنا نهاده شده است. و اما مارکسیسم-فمینیسم که بنیاد
تضادهای اجتماعی را بر
تضاد کار و سرمایه میداند
بر نحوه سازمان یابی جنسیت-
کارخانگی- تغییرات
تاریخی در شیوه
تولید و اشکال مختلف استثمار و ایجاد ارزش اضافی به طور ویژه تأکید میکند.
بارت
سپس به رابطه فمینیسم و مردان اشاره میکند و میگوید: هدف فمینیسم
تغییر زن یا مرد یا هر دو نیست
بلکه تغییر روابط آنها است. این هدف
بر
پایه جنبش رهاییبخش مستقل زنان که استراتژی آن
بیشتر بر پایه همگانی
با
مردان استوار است
تا
جداییگرایی مطلق
تحقق خواهد یافت. مردهای سوسیالیست
مثل سایر مردان، قدرت سیاسی و امتیازات
اجتماعی خود را در حضور جنبش رهاییبخش مستقل زنان از دست
خواهند داد، اما آنها چه در گذشته و چه در حال نشان دادهاند که
به
هر حال نسبت
به
سایر مردان از مبارزات
فمینیستها حمایت
میکنند و
توجه سیاسی خود را
به
آن مبذول میدارند. و البته این امر نه از روی خیرخواهی و سخاوتمندی مردان سوسیالیست
بلکه از جهان بینی، برنامه و اهداف سیاسی آنان ریشه میگیرد. از آن جایی که ستم جنسی
بر
زنان جزای از ساختار سرمایهداری است، پس مبارزه
برای رهایی زن و مبارزه
برای سوسیالیسم نمیتواند جدا از هم پیش رود.
جامعه سوسیالیستی که پرنسیپهای آزادی و
برابری در آن به وسیله
تبعیضات جنسی
تباه شده باشد
برای هیچ سوسیالیستی قابل
تصور نیست.(17)
منابع:
1- مانیفست
صفحات 95-96-103 .
2- زنان سوسیالیست، سوسیالیست. فمینیستهای اروپایی در قرن نوزدهم و بیستم نوشته م.بوکسر و ج.کواتایرت
صفحه 3 .
3- تریستان-Vnion -صفحه 74-فصل نامه اول .
4- آرشیو Guesde و بخش دوم صفحات
607-618 تاریخ نامه 17 جولای 1889
5- بوستا شماره 63 صفحه 6 .
6- زن در سوسیالیسم اثر
ببل صفحات 4و5 .
7- منبع شماره 2 صفحه 196 .
8- زن در اتحاد شوروی صفحه 378
9- زن، طبقه و نظریات
فمینیستی نوشته: ک.هانسن ج.فیلیسپون صفحه 1 .
10- فمینیسم مدرن نوشته م.هوم صفحات
91-89 .
11- نشریه سوسیالیست
ریویو Socialist
verview شماره 73 صفحات 48-57 .
12- منبع شماره 9 صفحه 283 .
13- نشریه Socialist review شماره 77 صفحات 91-81 .
14- منبع شماره 9 صفحه 545 .
15- منبع شماره 10 صفحات
97-92 .
16- منبع شماره 10 صفحات
110-98 .
17- منبع شماره 10 صفحات
115-111 .
ــــــــــــــــــ