نیروهای کار

 

ناصر برین

 

با استفاده از یک پایگاه اطلاعاتی جدید و مهم در بررسی اعتراضهای کارگری، بِورلی سیلور در کتاب «نیروهای کار» نمایان میکند که چگونه جنبشهای کارگری منطقهای از اواخر سده نوزدهم تا زمان حاضر با فرآیندهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جهانی مرتبط بوده است. وی بر اساس یک تحلیل تجربی دقیق و کامل از چگونگی شکلگیری و توسعه صنایع مهم جهانی، نشان میدهد چگونه مکانهای اصلی اعتراضهای کارگری همراه با جابهجایی جغرافیایی محل تولید، از کشوری به کشور دیگر منتقل شده و اینکه جایگاههای اصلی اعتراضهایکارگری در گذر زمان، مطابق با رشد بخشهای اصلی سرمایهداریو فرازوفرودهای آن، تغییر یافته است. سیلور در این کتاب با نگاهی تطبیقی-تاریخی و تحلیلی طبقاتی به بررسی جنبشهای کارگری و ارتباط الگوهای اعتراضهای جهانی کارگری با نیروهای محرکه اقتصادی و سیاسی سرمایهداری جهانی در ‌130‌سال گذشته میپردازد و نشان میدهد که اعتراضهای کارگری بهطور عمیق، بر بستر نیروهای محرکه سیاستهای جهانی (هم در مقام علت و هم معلول) قرار گرفته است. سیلور همچنین با دنبالکردن مسیر پرفرازونشیب جنبشهای کارگری در دوران گذشته و با بررسی بحرانی که جنبشهای کارگری دوران معاصر با آن در سطح جهانی روبهرو هستند، برخلاف نظر بدبینانه کسانی که این بحران را چارهناپذیر میانگارند، به این نتیجه میرسد که بهرغم فروکاستن از مبارزات کارگری در دوران کنونی، جنبشهای پرقدرت کارگری در سده بیستویکم رخ خواهد داد. مطالعه این کتاب برای کسانی که گذشته، حال و آینده جنبشهای کارگری را بررسی میکنند پراهمیت است، چراکه نویسنده به پیگیری مبارزات طبقاتی و جنبشهای اجتماعی در مقیاسی جهانی و تاریخی میپردازد. این کتاب تاکنون به زبانهای آلمانی، اسپانیایی، ایتالیایی، ترکی، لهستانی، کرهای و چینی منتشر شده است. سیلور در کتاب «نیروهای کار، جنبشهای کارگری و جهانیسازی از 1870 تاکنون» در فصل اول نگاهی دارد به پژوهشهای کارگری که تاکنون صورت پذیرفته است و مسایل و موضوعات تئوریک، مفهومی و روششناختی برآمده از بررسیاعتراضهای کارگری را بهعنوان یک پدیده جهانی-تاریخی مطرح میکند. او در دومین فصل بر نیروهای محرکه اعتراضهای کارگری و جابهجاییهای سرمایه در گستره جهانی متمرکز میشود؛ بهویژه بر جابهجاییهایی که بهطور گسترده در صنعت اصلی سده بیستم -صنعت جهانی خودروسازی- صورت گرفته است. این فصل، گسترش جهانی تولید انبوه خودرو را از خاستگاه آن در دیترویت آمریکا تاکنون پی میگیرد. این فصل، با استفاده از منابع پایگاه اطلاعاتی گروه جهانی کار نشان میدهد چگونه عملا در هر جا که تولید انبوه خودروسازی بهسرعت ایجاد شده و گسترش یافته است، جنبشهای قدرتمند کارگریرا نیز -امواج اعتراضهای کارگری از نوع مدل مارکسی- بهوجود آورده و باعث کسب مطالبات عمدهای جهت بالابردن دستمزدها و بهبود شرایط کار شده است. این فصل، الگویی تکرارشونده را نمایان میکند که در آن، کنسرنهای خودروسازی چگونه در برابر هر موج جدیدی از اعتراضهای کارگری با جابهجایی تولید از جایی بهجای دیگر که نیروی کار ارزانتر و قابلمهارتر بود، به واکنش پرداخته است. ‌این راهبرد جابهجایی سرمایه در تضعیف جنبشهای کارگری در جایگاههایی که سرمایه آنجا را ترک کرده، تاثیرات چشمگیری داشته، اما در جایگاه جدید توسعه صنعت، موجب شکلگیری و قدرتیابی جنبشهای نوین کارگری شده است. فصل سوم، مفهوم «ساماندهی [خطوط جدید] تولید» را مطرح میکند، به این معنا که تلاش سرمایهداران برای افزایش سود و کنترل نهتنها از طریق جابهجاشدن به منطقهجدید جغرافیایی یا دگرگونی فرآیند کار صورت میپذیرد، بلکه با جریان سرمایه بهسوی صنایع و خطوط تولیدیجدیدی کمتر در معرض رقابتهای شدید و دیگر بازدارندهها، انجام میگیرد. فصل سوم همچنین به نیروهای محرکهدرونی و مرتبط در سه چرخهتولید کلان صنعتی میپردازد: 1) صنعت جهانی بافندگی (صنایع اصلی سده نوزدهم)، 2) صنعت جهانی خودروسازی (صنایع اصلی سده بیستم)، 3) بخشهای جدیدا شکلگرفته و مهم اواخر سده بیستم و اوایل سده بیستویکم. بهاین ترتیب درمییابیم که اعتراضهای کارگری نهتنها از نظر جغرافیایی همگام با جابهجاییهای تولید در درون صنایع مختلف جابهجا شدهاند، بلکه همچنین در میان بخشهای تولیدی نیز همراه با فرازوفرود صنایع جدیدا شکلگرفته و مهم در گذر زمان جابهجا شدهاند. در حالی که سیلور در فصلهای دوم و سوم زاویه دید خود را آگاهانه بر نیروی محرکه مناسبات میان نیروی کار و سرمایه در ارتباط با بازسازیهای تکرارشونده فناورانه، مکانی و سازمان تولید در روندهای انباشت سرمایهداری، متمرکز کرده است، در فصل چهارم با زاویه دیدروشنتری، مدلل میسازد که مسیر کلی اعتراضهای جهانی کارگری (و همچنین تجدید ساختار سرمایهداری) بهطور عمیقی با نیروهای محرکه شکلگیری دولتها، مناقشات بین دولتها و جنگ جهانی گره خورده است‌. بهواقع با بهرهگیری از دادههای پایگاه اطلاعاتی گروه جهانی کار روشن میشود کهمشخصترین ویژگی اعتراضهای کارگری در تمامی دوران سده بیستم، ارتباط قوی میان امواج اعتراضهای کارگری و جنگهای جهانی و در همین راستا ارتباط میان اعتراضهای کارگری و هژمونیهای جهانی است. فصل چهارم به بازگویی اعتراضهای کارگری سده بیستم و سیاستهای جهانی بهعنوان یک موضوع محوری میپردازد و به این ترتیب آخرین ساماندهی یعنی ساماندهی مالی را مطرح میکند. همچنان که سرمایه در گریز از فشارهای شدید رقابتی از حوزههای موجود تولید، به سوی صنایع نوین و خطوط جدید تولید حرکت میکند (همان ساماندهی تولید)، در دورههای رقابت‌‌شدید و گسترده، به خروج کامل از خط تولید و ورود به بازارهای سهام و بورسبازی (اسپیکولاسیون) و سرمایه مالی تمایل نشان داده است. با استفاده از مفهوم «توسعه مالی» از زبان جووانی اریگی، این راهبرد «ساماندهی مالی» نامیده شده است.

 

قوتها و ضعفهای نظریه­ سرمایه­ نزد توماس پیکتی / جنبش كارگری در سالی كه گذشت

ناصر اصغری
May 20, 2014

جنبش كارگری از همان اولین روزهای سال ١٣٩٢ با مسئله نان روبرو بود. سیر صعودی فقر در سال ٩٢ شدیدتر هم شد. سال ٩٢ مسئله فقر، بیكاری، ناامنی شغلی، قربانی شدن كارگران در محیط كار بر اثر سوانح كاری، بی تشكلی و سركوب همچنان از معضلات حل نشده جنبش كارگری و كارگران بودند. آنچه كه واضح بود و از روحیه و واكنش كارگران پیدا بود این واقعیت بود كه كارگران تصویب حداقل دستمزد ٤٨٧١٢٥ تومان توسط "شورایعالی كار" را بدون چالش نمی گذاشتند. این را صحبتهای فعالین كارگری و اعتراضات كارگری و همچنین در واكنش دولت به وضعیت معیشتی كارگران می شود مشاهده كرد.

تومار ٤٠ هزار امضاء
تومار اعتراضی كه بیش از ٣٠ هزار كارگر تا آخر سال ١٣٩١ امضا كرده بودند، همچنان محور اعتراض كارگران قرار گرفت و بعدها در سال ٩٢ به بیش از ٤٠ هزار امضا نیز رسید. این تومار بر مطالبات عاجل میلیونها کارگر در سراسر کشور از قبیل لغو قراردادهای موقت، برچیده شدن شركتهای پیمانكاری، پرداخت حقوقهای معوقه،اجرای قوانین كارهای سخت و زیان آور،تعیین حداقل مزد بر اساس ماده ٤١ قانون کار با شرکت و دخالت مستقیم نمایندگان منتخب مجامع عمومی كارگران،حقوق بازنشستگان و توقف اصلاح قانون کار بر مبنای پیش نویس لایحه ضدكارگری دولت و ... تأكید كرده بود. اما اجازه بدهید روی بحثهایی كه حول تومارنویسی در بین فعالین كارگری در گرفته بود مكث كنم.
تومارنویسی یكی از سنتهای قدیمی جنبش كارگری است. منتها در اعتراض بخش رفرمیست و سندیكالیست جنبش كارگری هم برجسته است و هم محوری. این بخش از جنبش كارگری سعی می كند از اعتراض و اعتصاب كارگران در محیط كار تا جائی كه فشار كارگران دست زدن به چنین شیوه های رادیكالی را تحمیل نكند، بپرهیزد. تناسب قوا بین جنبش كارگری و بورژوازی هر چه هم باشد، رادیكالترین شیوه اعتراض این گرایش همین تومارنویسی و رعایت قواعد بازی در چهارچوب قانون است. تومار اعتراضی كارگران ایران در یكی دو سال گذشته اما چنین نبوده. با در نظر گرفتن تناسب قوا، امضاها را از كارگاههای كوچك و كارگران منفرد شروع كردند. این بهترین شیوه ای بود كه كارگران در ایران احساس نمی كردند با گذاشتن امضا زیر پای یك بیانیه اعتراضی، شغل و امنیت خودشان به مخاطره می اندازند.
هماهنگ كنندگان این تومار، تومارنویسی را تنها سیاست خود تعریف نكردند.
در همین رابطه بحثی بین مازیار گیلانی نژاد كه یكی از سخنگویان گرایش رفرمیستی در جنبش كارگری است و اتحادیه آزاد كارگران ایران در گرفت. هماهنگ كنندگان تومار ٤٠ هزار امضا در را بر اعتراض و اعتصاب نبستند. یادآوری و تأكید كردند كه پشتوانه تومارشان قدرت اعتراضی كارگران است. فراخوانشان به كارگران مراكز كارگری بزرگی كه امكان تشكل مجمع عمومی و به پیش بردن مبارزه و اعتصاب در آنجاها ممكن تر است این نبود كه تشكیل مجمع عمومی را ول كرده و در عوض به كمپین تومار بپیوندند. بارها تأكید كردند كه قصدشان بردن این موضوع به جامعه و فشار آوردن به مسئولین دولتی بوده. درست همان تاكتیكی كه در سالهای دهه ٦٠ توسط فعالین كارگری در كارگاهها و مراكز كوچك كارگری و در اعتراض به پیش نویس قانون كار احمد توكلی كه به "در باب اجاره" معروف است، به كار گرفته شد. به نظر من یك نكته مهم در رابطه با جنبش كارگری سال گذشته، شكست خوردن بهانه های برای نپیوستن به كمپینی بود كه این هماهنگ كنندگان تومار مزبور شروع كرده بودند.
با این توضیح كوتاه می خواهم بگویم كه تومار ٤٠ هزار امضا كارگران یك اعتراض مهم جنبش كارگری بود.

موقعیت كلی جنبش كارگری
جنبش كارگری ایران در سال ٩٢،
در عرصه کسب مطالبات به موفقیت چندانی نرسید. اگر صفحات نشریه "كارگر كمونیست" را كه به همت نسان نودینیان و داوود رفاهی تمام اخبار مربوط به جنبش كارگری كه در رسانه های داخل و خارج كشور منعكس می شوند جمع آوری و در اختیار خوانندگان قرار می گیرند را ورق بزنید، شاهد یك دنیا اعتراض كارگری خواهید بود؛ اما این اعتراضات عموما واكنش به پرداخت نشدن دستمزدها، بیكارسازیها، قراردادهای موقت و سفید امضاء و موارد اینچنینی هستند كه موقعیت دفاعی جنبش كارگری در این عرصه را بیان می كنند.
بیكاری و بیكارسازی یك معضل اصلی كارگران و عامل اصلی فقر در آن جامعه است. حتی با دستكاری كردن تعریف بیكاری؛ و شاغل را كسی تعریف كردن كه حداقل یكساعت در هفته به كاری مشغول بوده، باز شاهد یك رقم حدود ٣٠ درصدی بیكاری در ایران هستیم. در موارد زیادی، مثل كیان تایر و فولاد زاگروس قروه كه دو كانون گرم مبارزه كارگران در سال ٩٢ بودند، شاهد مقابله كارگران با سیاست اخراج و تعطیلی كارخانه بودیم. اما اینجا هم، هر وقت كارگران متحد و همبسته، مثل كیان تایر، نیشكر هفت تپه، فولاد زاگروس، پتروشیمی ها و غیره ظاهر شدند، جمهوری اسلامی هوا را پس دید و عقب نشست.
ناامنی محیط كار و قربانی شدن حتی بیشتر كارگران، طوری كه درصد قربانیان سوانح محیط كار نسبت به سال قبل افزایش چشمگیری داشت، یك بلای دیگر جان كارگران در این جامعه بود. بخصوص در بخش ساختمانی، انگار كارگر حقش بود كه در شرایطی ناامن كار كند!
در برخورد به فعالین و رهبران كارگری، جمهوری اسلای در یك سال گذشته دهها تن از این فعالین را دستگیر و مورد اذیت و آزار قرار داد كه هنوز تعدادی از آنها، از جمله بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی، رضا شهابی، محمد جراحی، رسول بداغی و پدرام نصرالهی در بدترین شرایط در زندان بسر می برند. فعالین كارگری و خانواده كارگران زندانی بارها در مقابل ادارات مختلف دولتی و زندانها دست به اعتراض زده و خواهان آزادی این فعالین شدند.
در سال گذشته همچنین جمهوری اسلامی
دو تن از فعالین كارگری به نام افشین اسانلو و ستار بهشتی را نیز در زندانهای مخوفش به قتل رساند.
همچنین، در سال ٩٢ جز در دو مورد كیان تایر و كارخانه قند سولدوز نقده، ما با تحرك چشمگیری از جانب كارگران برای متشكل شدن مواجه نبودیم.

جنبش كارگری مرعوب نشد
جمهوری اسلامی دهها تن از فعالین كارگری ای كه در اعتراضات و اعتصابات شركت كرده بودند و یا به صرف عضویت در تشكلهای موجود كارگری را، احضار و دستگیر كرد و به پای تعدادی وثیقه های هنگفتی بست و به اصطلاح آزادشان كرد كه بتواند جلوی فعالیت آنها را بگیرد. با این حال جنبش كارگری ایران ـ صرفا به این خاطر كه موقعیت معیشتی كارگران دیگر قابل تحمل نیست و با دستگیری و اخراج دو تن از فعالین كارگری، چند تن دیگر پا جلو می گذارند ـ مرعوب نشد. پیامهایی را كه فعالین دربند جنبش كارگری به بیرون دادند و در مقابل تعرض جمهوری اسلامی به امنیت و آزادی شان واكنش از خود نشان دادند، شاهد این است كه جمهوری اسلامی در هدف خود برای اذیت و آزار فعالین كارگری و در نتیجه عقب راندن كل جنبش كارگری ناموفق بوده است.
پیام ١١ بهمن ٩٢ شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده و محمد جراحی شاهد گویای این واقعیت است. اجازه بدهید اینجا این پیام را برای خوانندگان نشریه شما بیاورم: «مردمی که عکس خمینی را در ماه می دیدند، و مردمی که آیت الله ها را مقدس کرده بودند، حتی در رفتن به دستشویی مقلد آنها بودند به خود آمده و دریافته اند که روحانیت حاکم به همراه سردارانشان خدا و پیغمبر و امام و ایمان آنها را در خدمت بهره کشی و غارت میلیاردی ثروتهای ملی به بهای بیکاری، گرسنگی، اعتیاد، تن فروشی، کلیه فروشی و خانه به دوشی مردم به خدمت می گیرد.
در مقابل حرکت ها و تبلیغات و طرح های عوامل سرمایه داری برای سرکوب بیشتر و شدیدتر وظیفه تشکل ها و فعالین کارگری، سازمان ها، احزاب انقلابی و همپیمانان جهانی آنهاست که هرچه زودتر و متحدانه تر، خود و کارگران را برای مقابله با حمله در حال تکوین سازماندهی نمایند.»
اهمیت قضیه و نامه های اینچنینی در این است كه تمام تلاش جمهوری اسلامی در فشار به فعالین كارگری این است كه چنین چیزهایی در جامعه گفته نشوند! اما می بینیم كه به عكس خودش تبدیل شده است.

نقطه ضعفهای جنبش كارگری
جنبش كارگری در یك سال گذشته و بخصوص در سطح فعالین متشكل در نهادها و تشكلهای موجود نسبت به سالهای قبل ضعیف تر عمل كرد و ظاهر شد. در هیچ موردی شاهد هماهنگی، همكاری، اتحاد عمل و صدور بیانیه مشترك حول حتی عاجل ترین مطالبات كارگری و حتی به مناسبت اول ماه مه و ٨ مارس نبودیم. در بحبوحه اعتراض قدرتمند كارگران پتروشیمی های ماهشهر و مطالبه حداقل دستمزد ٢ میلیون تومان، كه هم اتحادیه آزاد كارگران و هم سه تن از فعالین كارگری از درون زندان، بهنام ابراهیم زاده، شاهرخ زمانی و محمد جراحی از این مطالبه حمایت كردند، در بین فعالین كارگری كسانی بودند كه بر علیه این مطالبه جنبش كارگری ایستادند و گفتند "این مطالبه واقعی نیست". بسیاری از فعالین كارگری خود را مشغول مسائلی نالازم و درگیر شدن با همدیگر كردند كه چیزی برای جنبش كارگری در بر نداشت.
گفتن و فكر كردن به این مسئله برای من دردآور است، اما ارزیابی جنبش كارگری سال گذشته بدون اشاره به این معضل ناقص خواهد بود.

واكنش جمهوری اسلامی به جنبش كارگری
موقعیت جنبش كارگری در ایران را نمی توان
با صرف نوع اعتراض كارگری كه شاهدش بودیم توضیح داد. نمی توان با صرف اینكه شاهد سازماندهی توده ای نبوده ایم و تشكلهای كارگری ایجاد نشدند، آن را ناكام اعلام كرد. به نظر من جنبش كارگری یك پیام وحشت واقعی به كل دم و دستگاه جمهوری اسلامی فرستاده است كه بهترین شاهد آن انتصاب علی ربیعی، امنیتی ترین وزیر كابینه امنیتی حسن روحانی است. او در جواب مخالفت یكسری از نمایندگان مجلس اسلامی به انتصاب وی به سمت وزیر كار كه او هیچگونه تخصصی در سمتی كه به آن انتصاب می شود ندارد، می گوید موقعیت جامعه خطیر است و من به پاسدار بودنم افتخار می كنم. ایلنا ١٧ شهریور ٩٢، به نقل از ربیعی می گوید: "اعتراضات صنفی كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ است". یعنی سیاسی هستند و می خواهند رژیم را بیاندازند. رژیم جمهوری اسلامی با انتصاب یك امنیتی شكنجه گر، خود را آماده مقابله با "فتنه"ای از نوع ٨٨ می كند.
دوم ترتیب دادن میزگرد تلویزیونی در تلویزیون شبكه یك جمهوری اسلامی حول حداقل دستمزدها بود كه در نوع خود برای جمهوری اسلامی بی سابقه بود. هیچ كدام از كسانی كه آنجا بودند و گرچه جملگی بنوعی نماینده كارفرما و دولت بودند، موقعیت خطیر بودن وضعیت كارگران و اینكه كارگران این وضعیت را قبول نخواهند كرد، انكار نكردند.

در خاتمه
ما جنبش كارگری را در سال ٩٢ درگیر متشكل شدن ندیدیم. اگر جنبش كارگری در یك سطح وسیعتری متشكل بود موقعیت كل جامعه متفاوت می بود. اما متشكل نبودنش به نظر من دو جواب دارد.
اول اینكه هرگونه متشكل شدن سنتی جنبش كارگری با شدیدترین سركوبها روبرو می شود و فعالین كارگری شاید هم عمدا از تلاش برای درست كردن تشكلهای دفتر و دستك دار مثل سندیكای كارگرای واحد و سندیكای كارگران نیشكر هفته پرهیز كردند. اما اعتراضاتی را كه در طول یكسال گذشته شاهد بودیم، بدون متشكل بودن كارگران در سطوحی غیرممكن می بودند. در نتیجه كارگران و فعالین كارگری هر زمان لازم دیدند مجامع عمومی خود را فراخوان دادند و دست به اقدامات عملی زدند.
دوم اینكه جنبش كارگری مثل كل جامعه ایران در رابطه اش با جمهوری اسلامی، در موقعیتی متفاوت نسبت به دوره پیش است و در فكر موقعیت و فرصتی است كه جمهوری اسلامی را بیاندازد. اگر چند سال پیش كسی فكر میکرد كه می شود با این رژیم كنار آمد، اکنون آن تصورات بتاریخ پبوسته است. خود جمهوری اسلامی این را می داند و حالت یك رژیم علنا امنیتی به خود گرفته است.
سال ٩٣ می رود كه متفاوت از سال ٩٢ باشد. نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران در دو سخنرانی جداگانه در ماههای بهمن و اسفند هشدار داد كه: "چالشها و تحریمهای پیش روی ملت ایران وجود دارد، ولی آن گونه نیست که آنچه را با خون به دست آوردیم برای نان از دست دهیم و مردم باید آماده تحمل رنجها باشند". این هشدارها به نظر من سال ٩٣ را متفاوت خواهد كرد.
١٤ آوریل ٢٠١٤

توضیح:
این نوشته به توصیه یكی از رفقا برای نشریه ای كه قرار بود اولین شماره آن اوائل ماه مه منتشر شود نوشته شد. متأسفانه انتشار نشریه فوق به تعویق افتاده و نوشته بالا با ادیتهائی در سایت "خودنویس" با عنوان "پرونده اول ماه می: جنبش كارگری در سالی كه گذشت" منتشر شده كه وقتی نوشته را آنجا دیدم، مراتب نارضایتی خودم را به رفیقی كه نوشته به توصیه ایشان نوشته شده بود ابراز داشتم. نسخه اولیه ای كه من برای رفیقمان فرستادم را اینجا مشاهده می كنید.

الکس کالینیکوس / ترجمه­بابک پاشاجاوید

http://pecritique.files.wordpress.com/2014/05/thomas-piketty-capital.jpghttp://pecritique.files.wordpress.com/2014/05/thomas-piketty-capital.jpg

کتاب اقتصادی جدید توماس پیکتی، سرمایه در قرن بیستویکم، در ردهی پرفروشترینها جای گرفته است. الکس کالینیکوس، مؤلف کتاب در دست انتشار «رمزگشایی سرمایه» دلیل اقبال از کتاب را بررسی میکند.

سرمایه در قرن بیستویکم نوشتهی توماس پیکتی در هفته­ی اخیر در رده­ی دوم فهرست پرفروشترینهای آمازون ایالات متحده قرار داشت. این اثر در بین کتاب­ غمانگیز زندگی با سرطان و یک کتاب رنگآمیزی کارتون­های دیزنی برای کودکان جای گرفت. در بریتانیا تأثیرش اینقدر قابلتوجه نبود، اما هنوز به­صورت گستردهای در نشریات و رادیو و تلویزیون مطرح می­شود. این دستاورد کموبیش بزرگی برای یک کتاب حدودا 700 صفحه­ای است که اقتصاددانی فرانسوی که پیشتر ناشناخته بود آن را نوشته و سرتاسر آن شامل جدول­های آماری است و با قیمت 29.95 پوند به ­فروش می­رسد. اما، در چند هفته­ی گذشته، کتاب موفقیت خیرهکنندهای داشته است.

پیکتی خود، به ­تعبیر دبیر امریکایی نشریهی فایننشال تایمز، به «یک ستارهی اقتصاددان» تبدیل شده است. کتاب او درباره­ی نابرابری اقتصادی است که به این دلیل او را به یک اقتصاددان غیرمتعارف بدل می­کند. نابرابری، در نتیجه­ی بحران و واکنش شدید علیه یک درصدیها، به یکی از مهم­ترین مسایل سیاسی دوران تبدیل شده است. پیکتی سنت کلاسیک آدام اسمیت و دیوید ریکاردو در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 را خاطرنشان می­کند. این نگرش، اقتصاد سیاسی را به­عنوان یک نظم تاریخی و اخلاقی می­بیند. همچنین او به­جای ساختن مدل­های ریاضی که اقتصاددانان جریان اصلی بدان مشتاق­اند به مطالعه­ی تجربی روندهای اقتصادی علاقهمند است. هسته­ی سرمایه در قرن بیستویکم، به جامعهشناسی اقتصادی غنی و جذابی مجهز است. اما متأسفانه، بنیادهای نظری که پیکتی بدان تکیه می­کند و نتایج سیاسی که از آن میگیرد، چندان قوتی ندارد.

قوتها

از منظرهای گوناگون، قوتها و ضعف­های اساسی کتاب هردو در تمرکز آن بر روی ثروت است. اغلب پژوهش­ها بر روی مسئله­ی نابرابری، در نگاه اول، اختلاف در درآمدها را مد نظر قرار می­دهد. اما پیکتی به­درستی به توزیع ثروت و نحوه­ی تغییرات آن علاقه­مند است. با این همه، با شرطی مهم که به آن خواهم پرداخت، ثروتمندان به دلیل منابع اقتصادی که در کنترل خود دارند ثروتمند می­شوند و همین به آن­ها امکان می­دهد تا در مقایسه با دیگران مدعی درآمد بسیار بالاتری باشند. پیکتی استفادهی درخشانی از داده­های آماری مربوط به درآمد و ثروت می­کند که به­عنوان بخشی از گروه بین­المللی پژوهشگران، در گردآوری آن­ها مشارکت کرده است. فرانسه، که پیکتی اهل آن­جاست، به­دلیل اعمال مالیات بر دارایی در خلال انقلاب فرانسه در دههی 1790، مشخصاً مرجعی غنی است. یعنی اسناد پیوسته­ای وجود دارد که بیش از دو قرن را پوشش می­دهد. با وجود این، ایالات متحده، بریتانیا و آلمان نیز نقش مهمی در مطالعه­ی او ایفا می­کنند.

نتایج پیکتی «قانون»ی را که سیمون کوزنتس در میانه­ی دهه­ی 1950 صورتبندی کرد رد می­کند. قانون یادشده مدعی است که نابرابری درآمدی در طی مراحل اولیهی صنعتی­شدن افزایش می­یابد اما با ثروتمند­تر شدن اقتصاد نابرابری کاهش مییابد.

داده­های خود پیکتی تصویر دیگری ترسیم می­کند. بریتانیا را پیش از جنگ جهانی اول در سالهای 1900 تا 1910 در نظر بگیرید. 10 درصد بالایی صاحبان 90 درصد ثروت بودند و یک درصد بالایی، نزدیک به 70 درصد ثروت را در اختیار داشتند. باقی جمعیت، عملاً هیچ چیز نداشتند. شرایط مشابه و البته کمی بهتر، در فرانسه و آلمان حاکم بود. این­ دو، جوامعی بودند که بهرغم انقلاب صنعتی، برای مدت زمانی طولانی، در آنها زمین همچنان شکل اصلی ثروت بود. بهره­وری به طور مقایسهای همچنان پایین بود.

طبقه­ی مرفه، که در رمان­های جین آستین و انوره دو بالزاک ترسیم شده پیکتی را مجذوب کرده است. این مردمان متکی بر شرایط مادی بسیار متمایزی بودند که که آن­ها و خدمتکاران­شان را جدا می­کرد، به­گونه­ای که سبک زندگی­شان دو یا سه برابر بهتر از استاندارد میانگین زندگی امروزی بود. اما وقوع دو جنگ جهانی، رکود بزرگ و خیزشهای سیاسی، ثروت را نابود کرد و به­شدت نقش دولت و سطح مالیات­ستانی را افزایش داد. در فرانسه، در بین سال­های 1950 و 1970سهم 10 درصد بالایی، به 60 تا70 درصد و برای یک درصد بالایی به 20 تا30 درصد سقوط کرد. اما این موازنه باردیگر به­نفع ثروتمندان به هم خورد. برای نمونه در بریتانیا، در سال 2010، 10 درصد بالایی صاحب 70 درصد ثروت بودند و یک درصد بالایی 25 تا 30 درصد ثروت را در اختیار داشتند. در ایالات متحد، به­عنوان جامعه­ای مهاجرنشین، در اوایل قرن بیستم، ثروت تمرکز کم­تری داشت اما توزیع آن، در سال­های 1914 تا 1945 کم­تر متمرکز بود. در سال 2010، 10 درصد بالایی صاحب بیش از 70 درصد ثروت بودند و یک درصد بالایی، نزدیک به 35 درصد ثروت را در اختیار داشتند.

تشابه

درآمدها مسیر مشابهی را دنبال ­کردند، اما توزیع درآمد هیچگاه به اندازه­ی نابرابری توزیع ثروت نبود. درآمدها پس از سال 1914 به­هم نزدیک شدند اما امروزه به­شدت از هم فاصله می­گیرند. برای نمونه، سهم یک درصد بالایی از درآمد ملی، در ایالات متحد، از شش تا هشت درصد در دهه­ی 1970 تا نزدیک به 20 درصد در سال 2010 افزایش یافته است. اما مؤلفه­های نابرابری تغییر کرده است. زمین، منبع ثروت بسیار کماهمیت­تری برای ثروتمندان شده و امروزه حقوق­ کلان، نقش مهم­تری در نابرابری درآمدی ایفا می­کند.

پیکتی این توصیف معمول را که تغییرات فناوری، حقوق کارمندان متخصص را افزایش داده رد میکند. او آن­چه را که «ظهور ابرمدیران» می­خواند، مسئول می­داند. مدیران ارشدی که به طور خاص در ایالات متحده و بریتانیا، به شرکتهای رفاقتی متکی­اند تا بتوانند محرک «انفجار درآمدهای بالا» باشند. پیکتی آن­چه را که «افراطگرایی شایستهسالارانه» می­نامد، یعنی نیاز آشکار جوامع مدرن ـ و بهویژه جامعه­ی ایالات متحده ـ برای برگزیدن افراد خاص به­عنوان «برندگان»» و دادن پاداش غیرمتعارف به آنان را رد میکند.

پیکتی استدلال می­کند که در اروپای اواخر قرن نوزدهم، ارزش سرمایه به اندازهی شش یا هفت برابر درآمد ملی بود. این نسبت در نیمه­ی اول قرن بیستم به دو یا سه برابر کاهش یافت حال آن­که امروزه به­حدود پنج برابر در بریتانیا و فرانسه بازگشته است. او مدعی است که این امر را می­توان بر پایهی آن­چه «قانون بنیادی دوم سرمایهداری» می­خواند توصیف کرد. زمانی­که نرخ بازدهی سرمایه از نرخ رشد اقتصادی بالاتر باشد، ثروتمندان می­توانند مقداری کافی از درآمد خود را به­منظور انباشت بیش­تر ثروت پس­انداز کنند. براساس دیدگاه پیکتی، این شرایط پیش از سال 1914 وجود داشت و امروزه دوباره ایجاد شده است.

اما اشتباه از این­جا آغاز می­شود. برای پیکتی، تمامی اَشکال ثروت می­توانند سرمایه باشند ـ یک قطعه زمین، یک ماشین، یک آپارتمان یا یک ورقهی قرضه. آن­گونه که منتقدان یادآور شده­اند، این اساساً همان تعریفی از سرمایه است که در جریان اصلی اقتصاد با آن مواجه هستیم.

تباین

در مقابل، در نزد کارل مارکس، سرمایه یک رابطه­ی اجتماعی است. به طور مشخص­تر، سرمایه مجموعه­ی روابط اجتماعی است که به سرمایه­داران امکان می­دهد تا از پول خود بهرهبرداری کنند و بدین ترتیب کنترلی است که بر وسایل تولید به دست میآورند. این امر به آن­ها امکان می­دهد تا کارگران را به خلق ارزشو از همه مهمتر، به خلق ارزش اضافی وادارند که منبع سود آن­هاست.

مارکس میپنداشت که این اوج بتوارگی است که تملک کالاها را با سرمایه یکسان انگاریم. آنگونه که پیکتی یادآور می­شود، یکی از تغییرات اجتماعی و اقتصادی بزرگ در قرن بیستم، این بود که بخش عمده­ی مردم صاحبخانه بودند. اما این امر به آن­ها قدرت تولید ارزش اضافی نمی­داد. درک نادرست پیکتی از سرمایه، گرایشهای دراز مدتی که قصد ترسیمشان را دارد تضعیف میکند. این امر مرتبط با برخورد دوگانهی او با مارکس است.

نام­گذاری کتاب با عنوان سرمایه در قرن بیستویکم، نشان­گر جاه­طلبی او در دنبال کردن کار بزرگ مارکس است ـ با این که خود می­گوید که سرمایه مارکس را نخوانده است. او مارکس را به­دلیل «درک کلیدی»اش از رشد نابرابری، میستاید. اما بسیاری از اظهارنظرهای پیکتی درباره­ی مارکس، منفی یا غیر دقیق است. برای نمونه می­گوید: «نظریه­ی مارکس به­صراحت، بر فرض قاطعانهی عدم رشد بهره­وری در درازمدت، متکی استدر واقع، مارکس درست برعکس می­اندیشید. آن­چه سرمایه­داری را به ورطه­ی بحران می­کشاند، توسعه­ی پویای نیروهای مولد آن است. کتاب با پانوشت غیرمنصفانهی عجیبی در حمله به سه فیلسوف که بیش­ترین ارتباط را با مارکسیسم فرانسه داشتند ـ ژان پل سارتر، لویی آلتوسر و آلن بدیو ـ پایان می­یابد.(1)

راهحل سیاسی مشخص پیکتی که در برابر روند مهار­ناشدنی در جهت نابرابری بیش­تر، تشخیص می­دهد مالیات بر ثروت است. او یادآور می­شود که برای چنین نبردی دولت­های ایالات متحده و بریتانیا، باید سطوح مالیاتی «نزدیک­ به مصادره» در دههی 1940را برای ثروت و درآمد وضع کنند.

اما او نکته­ی آشکاری را نادیده می­گیرد. وقتی که موازنه به نفع سرمایه به هم خورد، مخصوصا با هجوم نولیبرالی در دهه­ی 1980، سیستم مالیاتی به­منظور حمایت از ثروتمندان بازآرایی شد. مادامی که سرمایهداری وجود دارد، نابرابری هم وجود خواهد داشت. پیکتی به ما، درکی عمیق از ماهیت نیروی محرک بی­رحم نابرابری در سرمایهداری ارائه می­کند. او بر خلاف نیت­اش، نه اصلاحات که انقلاب را تقویت کرده است.

پینوشت

(1) اشارهی کالینیکوس به یادداشت­ مؤخره­ی دوم کتاب پیکتی ذیل بخش نتیجه­گیری است که مینویسد: «هنگام خوانش[آثار] فیلسوفانی نظیر ژان پل سارتر، لویی آلتوسر و آلن بدیو درباره­ی تعهدات مارکسیستی و یا کمونیستی­شان، گاه احساس می­کنیم که مسائل سرمایه و نابرابری طبقاتی، تنها اهمیتی معمولی برای آن­ها دارد و عمدتاً همچون دستاویزی برای منازعاتی با ماهیتی کاملاً متفاوت مورد استفاده­شان قرار می­گیرد.» (م.)

مقالهی بالا ترجمهای است از:

Piketty’s theory of capital – strengths and weaknesses