دختران قربانی آبرو

 

 

فاطمه خردمند- روزنامه نگار

 

 

اگرچه برای زن مدرن شهری امروز، مسئله آزادیهای فردی در سطح جامعه به‌عنوان یکی از دغدغه‌های مهم و به رسمیت شناختن حقوق او به‌عنوان یک زن، مطرح است؛ هرچه از مرکز و بافت مدرن شهری فاصله می‌گیریم، مسائل زنان و دغدغه‌های روزمره آنان پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌شود تا جایی که درخصوص آزادیهای زنان و دخترانی ‌که (در این فرهنگ‌ها) قسمتی از داراییهای مردان محسوب می‌شوند، با عکس‌العمل‌های شدید مردان و جامعه‌ روبرو می‌شود.

بر اساس گزارش سازمان Country of Origin Information Centre قتل‌های ناموسی در درجه اول، در میان اقوامی مانند: کردها، لرها، عرب‌ها و بلوچ‌ها بیشتر رخ می‌دهد.

حال سوال این‌جاست که آیا حق زندگانی و داشتن آزادی انتخاب، تنها از آن مردان است؟ و آیا اگر زنی بخواهد روش زندگی خود را انتخاب کند، این انتخاب باید به قیمت جانش تمام ‌شود؟

یکی از مشکلات و معضلات جوامع قومیتی، استناد به کلمه‌  بیآبرویی است و پاک کردن آن بیآبرو (که بیشترین مخاطب آن زن یا دختر هستند) از صحنه‌ روزگار. ولی چرا؟ چرا با اینهمه فعالیت در حوزهزنان با فریاد برای برابری، در اقوام و شهرستان‌ها باید شاهد چنین فجایعی باشیم؟

مردی در شهرستان کنگاور، دختر ۱۸سالهاش را سر برید” خبری تکاندهنده که همگان را دچار بهت و حیرت کرد. شنبه سوم خردادماه، عاطفه نویدی؛ دانشآموز سال دوم دبیرستان، که به دلیل ارتباط با یک پسر از سوی مامورین منکرات در این شهر بازداشت شده بود، پس از آنکه با وساطت مادرش آزاد شد، توسط پدرش به قتل رسید.

هم ‌اکنون “کرم نویدی  پدر عاطفه در بازداشت پلیس بسر می‌برد و گفته می‌شود در زندان نیز دچار عارضه قلبی شده است. یکی از بستگان این دختر نیز گفته ‌است: در حالی که مادر عاطفه برای دفاع از دخترش رفته بود توسط پدر، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بە علت ضربات ناشی از چاقو، هم‌اکنون در یکی از مراکز درمانی شهر کنگاور تحت مراقبت‌ پزشکی است.

چند روز پس از انتشار این خبر، مادر عاطفه ماجرای کشته شدن دخترش را به گونه دیگری تعریف کرد و گفت: با ضربه چاقو که به قلب عاطفه اصابت کرد دخترم از دست رفت و سر بریدنی در کار نبوده است.

پیشتر نیز در اول فروردینماه امسال، فردی به ‌نام “مسعود سیدی” ساکن شهرستان سرپل‌ ذهاب، خواهر خود را بە دلیل “حفظ شرف و ناموس” به قتل رسانده بود.

سوالی که پس از خواندن این اخبار تکاندهنده مطرح می شود این است که در این میان مقصر اصلی کیست؟ و یا چیست؟

ریشه این قتل ها کجاست؟ کسی که دخترک را به جرم دوستی با جنس مخالف بازداشت می‌کند؟ پدری که به اسم آبرو، فرزند عزیزتر از جان خود را با چاقو می‌زند؟ آبرویی که از تعریف و ارزشی تهی شده و تنها با ارتباط ساده دخترکی فرو ریخته است؟ اجتماعی که نسبت به این اخبار بی‌تفاوت است؟ کدام ‌یک؟

در حالی‌که دختران و پسران در جهان غرب از روز اول سر یک کلاس می‌نشینند و دوستی و تعامل متقابل را یاد می‌گیرند، ما باید خبر کشته شدن دختری توسط پدر خودش را تنها به خاطر همین دوستی های بسیار ساده بشنویم.

جانی که از دست رفته، قربانی تحجر پدری شده که نگاه مردم و آبرویش از دخترش برای او اهمیت بیشتری داشت. ترس از انگ بیآبرویی که تنها گوشه ای از تفکر متحجر در این جوامع است و تعریف همین جامعه از آبرو که تنها با محدود کردن زنان و دختران معنا می‌شود.

در حالی که اگر همین پدر (به‌عنوان یک مرد) تصمیم به داشتن زن دیگری می گرفت؛ قانون، جامعه، فرهنگ غالب و همین آبروی تعریف شده، به تصمیم او احترام می‌گذاشتند و حتی در برخی جوامع تحسین می‌شد. در حالی‌که غالبا” چنین رفتارهایی به هیچ وجه انگ هوس‌رانی، زیادهخواهی، یا خلاف‌عرف به خود نمی گیرند. این در حالی است که دوستی ساده یا حتی عمیق یک نوجوان با جنس مخالف، که تازه ابتدای راه زندگی است به قتل او منجر می‌شود، چرا؟ چون آبروی! پدر را بر باد داده است. پدری که هر زمان بخواهد می‌تواند به هر زن دیگری در کنار همسر خود دست یابد.

تعاریف غلط و متحجر که به یقین القا‌ء شده از طرف تفکرات غلط و تعصباتی است که به نام دین یا سنت در جامعه رایج شده است و بارها و بارها زندگی صدها زن و دختر بی‌گناه را قربانی غیرت‌های بیجای مردان کرده است. “به عنوان مثال” در اسلام، اولین و مهم‌ترین حق، حق حیات انسان است، تا جایی‌که کشتن یک انسان مساوی کشتن تمامی نسل آدمی از روز اول خلقت محسوب می‌شود، حال چه بلایی بر سر این تعاریف آمده که پیروان این دین، جان عزیزانشان را قربانی خواسته‌ها و ترس‌های خود می‌کنند. مهم‌ترین سرمایه فرزند، یعنی بودنش، باید قربانی ترس آبروی پدر شود؟ آن هم توسط خود او؟ چه بر سر انسانیت آمده و چه بر سر تعاریف دینی این اقوام رفته است که این چنین قصی‌القلب شده‌اند و خود را محق به گرفتن جان دیگری به اسم حفظ شرف و آبرو می‌دانند؟

افسوس و صد افسوس از تعریف انسانیت در جوامعی که به نام دین، ابتدایی‌ترین حق انسان را که حق آزادی و حیات است از او می گیرند.

وقتی کودکان در این جوامع به تماشای اعدام در ملاء عام برده می‌شوند، از همان کودکی یاد می‌گیرند که ارزش جان، بی‌مقدار است و تماشای مرگ دیگری آسان. اولین چیزی که باید مورد تنبیه قرار بگیرد جانِ مقصر است (در حالی که باید آخرین باشد). همین کودک، پدر می‌شود، و اولین تنبیه او برای دخترش (رابطه دوستی با یک پسر!!!)، گرفتن جان اوست.

در چنین جامعه‌ای، امنیت زنان، قربانی حفظ آبروی مردان می‌شود و هیچ جا “خانه یا جامعه”، امنیتی برای حفظ حقوق آنان نیست و انتخاب‌هایشان باید قربانی اعتقادات و خواستهای مردانشان شود.

آن‌چه مسلم است، کرامت انسانی فراموش شده زنان در این جوامع، ابتدایی‌ترین حقی است که باید به آنان باز‌گردد تا زیربنای رفتاری جامعه نسبت به آنان تغییر کند و تازه آن زمان است که به جای نگاه کالایی و تملک ‌مآبانه به زن، به‌عنوان انسان، برای او شان قائل می‌شوند و حق امنیت و حیات او را به رسمیت می‌شناسند.