مبارزه برای افزایش سطح "حداقل دستمزد" مبارزه ای لازم اما ناکافی

بخش دوم

حزب چپ و تشکلات کارگری

 

تقسیم کار و وظایف میان احزاب چپ و تشکلات کارگری در ایران همواره بحث انگیز بوده است. بدون شک قدرت یابی بخشی از مدافعان طبقه کارگر (بلشویک ها) در همسایگی ایران و استبداد سیاسی در ایران به در هم آمیختگی و زدودن مرز بین تشکلات کارگری و احزاب چپ نقش اساسی ایفاء کرده اند.

 اولین تشکل کارگری در ایران در چاپخانه ای در تهران در سال 1284, 1905 میلادی  یعنی یکسال پیش از انقلاب مشرو طه  تحت نام "اتحادیه کارگری" تشکیل شد. در سال 1290 نیز شاهد اعلام تشکلی بنام "اتحادیه کارگران چاپخانه ها" هستیم.  در مدت کوتاهی تشکلات دیگر کارگری در مشهد, تبریز و انزلی نیز اعلام موجودیت کردند. فعالان این تشکلات کارگرانی بودند که در دوران کار در باکو و عشق آباد با افکار سوسیال دمکراسی روسی آشنا شده بودند. (1)   شعارهای اصلی این تشکلات "مزد عادلانه", "هشت ساعت کار", "زمین برای دهقان" و "جمهوری" بود. این شعارها اساسا همان شعارهایی بودند که پس از شکست انقلاب 1905 روسیه توسط جنبش کارگری روسیه داده می شد (2). اگر چه تشکلات کارگری در امریکا, انگلیس, آلمان و سوند بسیار پیش تر از تشکلات کارگری در روسیه و ایران شکل گرفتند و نقش بزرگی در جنبش های اجتماعی و رفرم های سیاسی داشتند, اما هیچگاه نتوانستند بمانند روسیه رژیم سیاسی این کشورها را بزیر کشیده و نقشه سیاسی کشور را "بسود" تشکلات کارگری تغییر دهند. یکی از خود ویژگی های تشکلات کارگری روسی – ایرانی شکل گیری و سازماندهی مستقیم این تشکلات بمنظور مبارزه سیاسی و سرنگونی رژیم های سیاسی حاکم بود. امری که مثلا در امریکا سر لوحه عملی اکثر روشنفکران قرار نگرفت و با ایجاد شکاف در میان سوسیال دمکراسی اروپایی از اولویت سیاسی سوسیال دمکراسی غرب خارج شد. این درهم تنیدگی تشکلات کارگری با احزاب چپ با تشکلات کارگری در روسیه و در ایران اگر چه نیروی محرک قوی سیاسی و شتاب دهنده تغییرات سیاسی در مقیاس کشوری بود اما در عوض تشکلات کارگری را به دنباله روی از احزاب سیاسی و خواسته های آنها کشاند, امری که غیر قابل اجتناب بود . رهبران تشکلات کارگری هم در روسیه و هم در ایران خود بخشا از رهبران احزاب سیاسی چپ بودند. بسیار مهم است که ببینیم که رهبران تشکلات صنفی نه از آنرو به احزاب چپ گرویدند  که احزاب چپ را مدافع منافع خود می دیدند, بلکه بخش بزرگی از این رهبران صنفی از همان آغاز و حتی پیش از تشکیل تشکلات صنفی از سوی تشکیلات احزاب چپ برای تشکیل تشکلات صنفی و سمت دهی آنها در جهت مبارزات سیاسی ماموریت یافته بودند.  از جمله این  فعالین کلاسیک کارگری که خود از رهبران حزب چپ (حزب توده ایران) در ایران بودند  میتوان از رضا روستا, علی امید (که ریشه کارگری داشت) و حسین جودت  نام برد (4)

اساسا در تفکر مکتب بلشویسم روسی که کنترل دولتی را در دست گرفته بود استقلال تشکلات کارگری از حزب بی معنا بود. نه تنها تشکل مستقل کارگری بی معنا بود که کمونیست غیر بلشویک نیز نه تنها قابل درک که قابل تحمل نبود.

پس از قدرت گیری بلشویک ها در روسیه تنها شکل تشکل شورایی و آنهم غیر دمکراتیک ترین شکل آن که تشکل هرمی بود برسمیت شناخته شد. این عملا بمعنای حذف حق رای عمومی در روسیه و حذف سیاسی نه تنها دگراندیشان که حذف بخش وسیعی از  کادرهای سوسیال دمکراسی روسیه بود. کمیته های حزبی در تمامی سطوح تشکل هرمی شوراها سازمان داده شدند و تنها حزب (قانونی) بلشویک و بعدها حزب کمونیست روسیه اعضای شوراها را پیشنهاد می داد و از این سو بود که از پایین ترین سطوح شوراها تا عالی ترین ارگان شوراها تنها کمونیست ها حضور داشتند و تصادفی نبود که رهبری شوراهای روسیه همان رهبران حزب کمونیست بودند. تمام خلق یک طبقه بود یعنی طبقه کارگر و طبعا تنها نماینده سیاسی این طبقه یعنی حزب  طراز نوین طبقه کارگر حق هدایت و رهبری را داشت. در دههای آخر دوران شوروی عملا در دو روزنامه سراسراسری شوروی یعنی پراودا و ایزوستیا شاهد درج تصمیمات روزانه پولیت بروی کمیته مرکزی حزب کمونیست بودیم که مستقیما کشور را اداره می کرد و گاه و بیگاه هزاران نماینده حزب را بنام اعضا و یا مشاوران کمیته مرکزی حزب یا اعضای شورای عالی به مسکو فرا می خواند تا به عنوان ماشین رای رهبران پیشنهادی حزب را در نقش رهبران شوراها ابقا یا رهبران جدیدی را بر طبق پیشنهاد رهبری کنونی حزب برگزینند. هزاران نماینده ای که نقش شان تنها بلند کردن دست و دست زدن های پی در پی بود.  بخشی از کمونیست های ایرانی کماکان بر این الگوی سازمانگری حزبی پای می فشارند و استقلال تشکلات کارگری از  حزب (احزاب چپ) را نمی پذیرند.

در مقابل این گرایش,  گرایشی با در نظر گرفتن تجربه شکست کمونیسم روسی و دلواپس از خطر رشد هژمونی کمونیست ها و سرانجام قالب شدن حزب کمونیست بر طبقه کارگر, عملا با هر گونه سازماندهی حزبی و تشکیلاتی مخالف کرده و خواهان شکست اتوریته تشکیلاتی حزب چپ و "سازماندهی  افقی" است. در این میان سخن تنها از سازماندهی افقی تشکیلات حزبی یا کارگری نیست. سخن از انحلال تمامی اشکال سازماندهی دارای مرکزیت و شکل دادن شبکه ای از فعالان است که به شیوه و درک خود مبارزه کنند. چه فعال حزبی باشند و چه کارگری. نتیجه منطقی این طرز تفکر عدم تمرکز و شکل گیری سیاست حزبی و کارگری است. این گرایش در جنبش چپ بیش از پیش تحت تاثیر آنارشیسم اروپای غربی قرار گرفته و عملا با آنارشیسم مرزبندی روشنی ندارد.

گرایش دیگری در چپ قبول استقلال تشکلات  صنفی کارگری را منوط به مرزبندی این تشکلات با سرمایه داری,  سرمایه داران, جناحهای سیاسی از قبیل سلطنت طلبان یا اصلاح طلبان کرده و فعالانه بر علیه این یا آن فعال صنفی کارگری و تشکل کارگری اعلامیه صادر می کند و دست به یارگیری در میان فعالان کارگری میزند. به بیان دیگر قبول استقلال تشکلات صنفی کارگری برای این گرایش با چند پیش شرط همراه است.

گرایش دیگر در چپ که به گرایش راست جنبش چپ تعلق دارد استقلال تشکیلات کارگری را برسمیت می شناسد و اساسا تشکلات کارگری را صرفا به کار صنفی و دوری از اقدامات  و موضع گیری سیاسی فرا می خواند.

اما چرا سندیکاها و فعالان آنها اینچنین مورد توجه نیروهای سیاسی چپ ایران قرار گرفته اند؟ ضعف تشکیلاتی سازمانهای سیاسی چپ  موجب آن گشته است که تعریف از "جنبش کارگری" به فعالیت چند سندیکا و چند فعال کارگری تقلیل یابد و بجای تلاش در ایجاد حزب سراسری چپ و طرح شعارهای رادیکال,  احزاب و سازمانهای سیاسی چپ عملا به دنباله روی از تعداد معدودی از فعالین صنفی کارگری در داخل و خارج پرداخته اند. از این روست که توقع دنباله روی تشکلات صنفی کارگری و خطوط سیاسی فعالان کارگری- بعنوان تنها نیروی بلفعل در جامعه – از سیاست احزاب سیاسی چپ در مرکز توجه  و گاها نزاع  نیروهای چپ در ایران و خارج از کشور قرار گرفته است.

رشد و گسترش سندیکاها و تشکلات صنفی کارگری لاجرم به رشد چپ و تقویت نیروهای سیاسی چپ سوسیالیست نمی انجامد. تجربه کشورهای اروپای غربی و امریکا نشان می دهد که تشکلات صنفی و سراسری کارگری براحتی می توانند به حامیان سوسیال دمکراسی و دمکراتها بدل شوند. این نشان می دهد نظریه "خود رهایی کارگری" که نقش حزب سیاسی چپ را کمرنگ کرده و تشکلات صنفی - سیاسی کارگری را مکانی می داند که در آن آگاهی سوسیالیستی رشد کرده و کارگران را بخود سازماندهی میرساند, سرابی بیش نیست.  آگاهی سوسیالیستی از مطالعه, تحقیق و مبارزه بدست آمده و گسترش می یابد. آگاهی سوسیالیستی تنها خشم و پشت کردن به سرمایه داری و سیستم آن نیست که کارگران بتوانند به آسانی و به تنهایی به آن دست یابند. بخش اعظم آگاهی سوسیالیستی تزها و راهکارهایی هستند که بتوان برپایه آنها جامعه سوسیالیستی آینده را ساخت. تنها از نفی سرمایه داری نمی توان سوسیالیست شد و قرار نیست سوسیالیسم را بر ویرانه های سرمایه داری بنا کنیم. از اینروست که نقش آگاهی دهنده سازمانها و احزاب چپ در جامعه و سازماندهی کارگری اهمیت می یابد.

تشکلات کارگری و احزاب چپ دو نیروی مجزا از یکدیگر نیستند و در عین حال اشتباه بزرگی است اگر حزب سیاسی چپ و  تشکیلات آنرا با تشکلات کارگری یکی بیانگاریم. حزب سیاسی چپ با نظر داشت منافع مشترک تمامی طیف های کارگری و در عین حال سیاستی بمنظور پایه ریزی سوسیالیسم در جامعه تلاش می کند. اما تشکلات صنفی کارگری در بر گیرنده تمامی کارگران بوده و خواست صنفی و آنی کارگری برای آنها در اولویت  است. آیا تشکلات صنفی کارگری می توانند به تشکلات صنفی- سیاسی فرا برویند و نقش احزاب سیاسی را بازی کنند؟ برای این سوال جواب روشنی وجود ندارد اما طبعا فرا رویی سیاسی تشکلات صنفی از وسعت اعضای آنها کاسته و طبعا اولویت تشکلات کارگری را تغییر می دهد. رابطه تشکلات کارگری و احزاب سیاسی چپ در هر کشوری ویژگی خاص حود را دارد, اما درهم تنیدگی حزب و تشکلات صنفی کارگری بدون شک نقش مخربی در رشد و حیات تشکلات صنفی کارگری دارد. برای مثال فروریختن اتحادیه های کارگری و سندیکایی در ایران در اوایل دهه 30 شمسی تنها بخاطر هجوم ارتجاع نبود. اکثریت این تشکلات که توسط اعضا و رهبران حزب توده ایران ساخته و سازماندهی شده بودند با سرکوب این حزب عملا منحل شدند.

 از سوی دیگر جدایی تشکلات صنفی کارگری و نبود احزاب چپ نیز امکان تماس, رشد نظری و نیروگیری تشکلات صنفی را بشدت محدود می کند و شعارهای تشکلات کارگری را تنها در چارچوب های بسته و تدافعی نگاه می دارد. مثلا شعارهای کارگری در ایران امروز محدود به پرداخت بموقع دستمزدها, افزایش دستمزدها بر پایه تورم سالانه و مقابله با اخراجها است. در حالی که اگر احزاب چپ در ایران وجود و فعالیت داشتند با گره زدن نیروها شعارهایی تهاجمی تر نظیر پرداخت حقوق بر پایه ارزش کار, پرداخت حقوق برابر به کارگران مرد و زن بر پایه کار برابر, حق اعتصاب, تدوین قانون کار جدید,  سهیم گشتن کارگران در سود و یا مالکیت شرکتها و کارخانه ها و غیره می توانست وسیعا و در مقیاس ملی مطرح گردد. در نبود احزاب سیاسی چپ تشکلات صنفی کارگری جزایر کوچک و نابه هم پیوسته ای هستند که یک بیک از سوی دشمن طبقاتی به آسانی اشغال می شوند.

برای پیشبرد یک سیاست موفق چپ بایستی دینامیسم همکاری و درک متقابل تشکلات کارگری و احزاب چپ را آموخت و از آن بهره برد. برای پیشبرد امر مبارزه طبقاتی و شعارهای چپ در جامعه تقسیم کار میان احزاب سیاسی چپ و تشکلات کارگری از اهمیت خاصی برخوردار است.

حمید موسوی پوراصل

22 تیر 1393

1.     fa.wikipedia.org/wiki/تاریخ_سندیکاهای_ایران

2.     The basis of the Bolshevik illegal organization in the years before 1914 was the three fundamental slogans: a democratic republic; expropriation of the landowners; and the eight-hour day. http://www.worldsocialism.org/spgb/education/study-guides/russian-revolution-and-bolshevik-dictatorship-and-labour-theory-value

3.     http://www.massaflcio.org/labor-history      

http://en.wikipedia.org/wiki/1820_Rising

http://sv.wikipedia.org/wiki/Arbetarr%C3%B6relsen_i_Sverige

4.     http://daneshnameh.irdc.ir/?p=2978