اسیدپاشی‌های سازمانیافته تنها و تنها مقاومت زنان سازمانیافته را به مصاف می‌طلبد.

نوشته: پویان.م

مقدمه:

اوضاع حاکم بر روند جهانی نظام سرمایه‌داری در تقابل با نیروهای بنیادگرای مذهبیِ اسلامیست تاثیر تعیین کننده‌ای بر سیر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اوضاع ملی/داخلی جامعه و به‌ویژه تعیین سیاست از طرف سران رژیم مرتجع در خاورمیانه را دارد. تقابل مشخص محدود کننده داعش با منافع استراتژیک نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی در سوریه و به‌طور خاص در کوبانیِ کردنشین نیروی محرکه‌ی پیوستن زنان کرد به خط مقدم جبهه را شامل می‌شود. مدل زنان کرد مسلحِ بی‌حجاب در تقابل با داعش، نیروی محرکه‌ای گردیده است که رژیم‌های ارتجاعی بی‌ثبات منطقه از جمله جمهوری اسلامی به سرکوبی زنان با استفاده از یکی از هولناکترین گزینه های ضد زن/ضد بشری در استفاده از اسید پاشی کشانده شوند.

به عبارت دیگر رژیم های ارتجاعی از جمله جمهوری اسلامی با دیدن زنان جنگجوی بی‌حجاب مسلح کوبانی در تلاش‌اند تا زنان ایران را با اسید پاشی کیش و مات نموده و به بهتان کشانند و مادر ریحانه جباری این قربانی قوانین و سیاست‌های جامعه و حکومت مردسالار به درستی گفت که؛ پیام جمهوری اسلامی به دختران و زنان این است که اگر مردی خواست به شما تجاوز کند بپذیرید و از خود دفاع نکنید.

 اسیدپاشی و اعدام چماق هولناکی است تا به زنان جوان و شورشگر ایران "بفهمانند" که تحت هیچ شرایطی نباید زنان مسلح کوبانی را برای دفاع از حقوق خود مدل برخورد خویش قرار دهند آن‌هم در شرایط کنونی و با رفتارهای "بد حجابانه"، قوانین بنیادگرایان حاکم نظام سرمایه داری- اسلامی را به چالش گیرند. حاکمان ضد زن جمهوری اسلامی بدرستی بیم دارند که اگر جلو زنان به ضرب اسید گرفته نشود، در "روز مبادا" که دیر یا زود به خاطر کارکرد تضاد اساسی نظام سرمایه داری(بین مالکیت خصوصی سرمایه داری بر ابزار تولیدی و تولید اجتماعی) همین زنان به عنوان نیروهای اجتماعی مطرح در جامعه در یک انقلاب مسلحانه در جبهه مقدم انقلاب اجتماعی تحت رهبری حزب پیشتاز پرولتاریا قرار گیرند، و نظام حاکم را سرنگون نمایند.

چه کسی مجرم است و چه کسی قاضی؟

نیروی‌های "ناشناس" مدتی پیش اقدام به اسید پاشی بر روی زنانی کردند که استاندارد‌های حجاب اسلامی را رعایت نمی‌نموده‌اند و از منظر نگاه خود حاکمین می‌شود از اینها به عنوان زنان بد حجاب نام برد. بگذریم از اینکه اساساً از منظر بخش بزرگی از زنان و حتی مردان جامعه و شاید خود قربانیان، اساساً خودِ مقوله‌ی حجاب امر بدی است. اما تمام نشانه‌های این وقایع حاکی از آن است که اقدام به چنین امری، یعنی اسیدپاشی بر روی زنان که  نیمی از جامعه را شکل می‌دهند نه تنها توسط نیروهای "ناشناس"، که اتفاقاً به توسط نیروهای کاملاً خودی(برای حکومت) و به معنای تهاجم خشونت‌بار بر علیه زنان صورت پذیرفته است.

بی‌تردید اقدام به این کار هرچند در عمق خود دارای وجه تشابه با انتقام‌های شخصیِ از این نوع است، اما ارتکاب آن به صورت متعدد نشان از آن دارد که این عمل به شکل سازمانیافته مشخصاً بر علیه آن بخشی از جامعه است که قوانین دینی را پس زده است. پس بدین جهت این عمل سازمانیافته را می‌توان به نوعی تقابل نیروی مذهبی بر علیه نیروی غیر مذهبی جامعه دانست و البته با خاطر داشتن این نکته که مذهب نقشی تعیین کننده را در حکومت داشته، حال آنکه جریانات غیرمذهبی یا ضد مذهبی در این دستگاه به عنوان بخشی از قدرت حاکمه به رسمیت شناخته نمی‌شوند.

اما با توجه به سرکوبی هرگونه سازمانیابی ضد مذهبی در چند دهه گذشته که غیرحکومتی نیز محسوب می‌گردند، در درون مناسبات حکومتی جمهوری اسلامی که صدالبته زنان در آن نقشی ایفا نمی‌کنند یا دست‌کم از منظر منافع زنان در آن نقشی ندارند، می‌توان چنین ابراز نمود که این عمل با فرم سازمانیافته و هدف دینی/مذهبی در سمت حکومت(فرم) اسلامی(محتوا) قرار دارد، که در غیر این صورت و در طول این چند دهه چنین جریانات و اعمالی مجال رشد، تکرار و ابراز وجود پیدا نمی‌کرد. به تعبیری بحث بر سر آن است که این نیروها نه تنها "ناشناس" نیستند، بلکه نیروهایی هستند که تاریخاً برای خلق‌های ایران آشنا بوده و پای محکمی نیز در نظام جمهوری اسلامی دارند. در واقع این اسید پاشی‌ها از فرهنگ زن ستیزی سرچشمه می‌گیرد که توسط فرهنگ مردسالارانه رژیم جمهوری اسلامی ظرف بیش از 3 دهه گذشته برای کنترل نیروی انقلابی عظیم نهفته در زنان نهادینه شده است. در این خصوص می توان به پشتیبانی اخیر امام جمعه تهران یعنی احمد خاتمی در حمایت‌اش از حمله‌های وحشیانه به زنان اشاره داشت که ابراز داشته بود "برای مبارزه با بد حجابی باید خون‌های پاکی ریخته شود" و خون پاک را در اینجا می‌توان به معنای خون زنانی دریافت که هر چند خانواده‌هایشان دارای پیش زمینه‌های اسلامی و شاید حکومتی هستند، اما دیگر حاضر نیستند که بدن خود را در تابوت مرده‌ی حجاب دفن کنند!

البته این مسئله را باید گذاشت کنار اظهارات برانگیزاننده‌ی اخیر امام جمعه اصفهان[1] بر علیه زنان و نیز باید توجهی مبذول داشت بر این‌که در ابتدای شکل گیری حکومت اسلامی در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت، برخورد‌های این چنینی برای عقب راندن جنبش زنان و دیگر جنبش های انقلابی و مترقی، اساساً پدیده‌ای سیستماتیک بوده است. یعنی اعمال خشونت بر علیه زنان در جامعه ایران(برای به پس راندن آنان به عنوان زن‌خانه یا بهتر است گفته شود آشپزخانه در حالی که در همین دوران نقش عمده‌ای را در تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه بازی می‌کردند و در حال رشد بودند)، آنهم در گستره‌ی اجتماعی و نه لزوماً شخصی آن به عنوان یکی از بنیادی‌ترین وجوه قدرت‌گیری این حکومت، نشانگر آن است که برای شناسایی بانیانیان دور اخیر اسیدپاشی‌های سازمانیافته، نه تنها نمی‌بایست که از مقامات مسئول تقاضای کمک داشت که در واقع باید در میان همانها به دنبال مسببین این عمل شنیع زن‌ستیزانه گشت.

در واقع می‌خواهم بگویم که نیروی سیاسی و اجتماعی حاضر در اجتماعات اعتراض به اسید‌پاشی ها در اصفهان و یا تهران و مشارکت کنندگان در اعتراضات مشابه، باید بدین امر آگاه باشند که اگر حکومت ایران به عنوان بانی اصلی زن‌ستیزی که در بالاتر نیز بدان اشاره شد(و البته بسیاری نیز خود به این امر کاملاً آگاه هستند) چنانچه موجب تقویت و ادامه کاری چنین اعمالی نشود که حتماً می‌شود، به هیچ سبب موجب تضعیف آنها نیز نخواهد شد که انجام چنین امری برای وی حکم خودکشی را دارد، حال آنکه حاکمیت جمهوری اسلامی با نیروی‌های سرکوبگرِ علنی خود، و در مصاف با جنبش مقاومتِ خاموش زنان ایران، به نفس نفس افتاده و فضا را برای رشد و ابراز وجود نیروهای سرکوبگر غیرعلنی باز گذاشته‌است و در این راستا نه تنها بنای خودزنی را ندارد که هیچ!، بلکه در پی انتقام است، انتقام از زنی که با عدم رعایت حجاب با استانداردهای حکومتی و قانونی، همچون معشوقه‌ای، دست رد بر سینه "عاشق" سابق زده است و حال دیگر این ارتباط، یعنی ارتباط بین نظام مردسالار حاکم بر جامعه و زنانی که در برابر اش به مقاومت در اشکال گوناگون دست زده‌اند، تبدیل به یک نفرت شده است.

مردسالاری مذهبی حکومتی به عنوان سیستماتیک‌ترین جریان ارتجاعی و زن ستیز موجود در جامعه به دلیل شکست در سیاست کپی‌سازیِ نیمی از جامعه، آن هم به گونه‌ای که خود می‌خواسته، یعنی تبدیل کردن زنان به بردگانی گوش به فرمان و نیز به خاطر گرفتار شدن در یک تگنا که حاصل سوخت ساز مناسبات یا مکانیسم درونی سرمایه داری ‌است و چیزی غیر از این هم نمی‌توانست باشد، حس محبت خود را از همان ابتدا به یک حس نفرت کاهش داده و از همین منظر، یعنی سرکوب زنان تا تنزل آنها به ماشین جوجه‌کشی، ارائه‌ی مدل خود‌خواسته تا آن حد که همگان می بایست از آن پیروی کنند و بعدتر با شکست در این سیاست و نیز به دلیل روبرویی با مقاومت زنان، اقدام به سرکوب جنبش خاموش آنان در اشکال گوناگون نموده، و در این خصوص بنای تغییر رویکرد در تبلیغات و اعمال زن‌ستیزانه خود را نیز ندارد، و از همین روی می توان گفت مردسالاری حاکم بر جامعه در برخورد به مسئله جنسیتی پدید آمده در جامعه‌ی سرمایه‌دارانه خود ساخته‌اش، در واقع رویکردی شبه فاشیستی داشته که در برابر جنبش خاموش زنان خود را در ورطه سقوط می‌بیند.

اما در این بین یک نکته را نیز نباید از یاد برد که سیستم مکانیکی (شبه)فاشیستی، یا فرد و عموم را همانگونه که خود می‌خواهد می‌سازد یا در صورت عدم توفیق گسترده، جامعه را نیز با سیاست قربانی سازی همراه با خود خواهد برد چرا که در مخیلیه این نیرو و در تحلیل ‌نهایی‌اش که شدیدترین گرایشات مکانیکی از منظر سرمایه‌دارانه را در حرکت خود دارد، یک شعار نقش بسته است:

"زنده باد مرگ، مرگ بر عقل"

حاکمیت سرمایه‌داری مردسالار حاکم بر ایران و بسیاری از نقاط دیگر جهان؛ مردگانی که در مسیر تحقق یابی اهداف آنان قربانی شده‌اند(کشته یا همان شهید شده اند) را تا ابد زنده خوانده و در این سه دهه‌ی گذشته از حاکمیت اش، هر جا که با نیروی اجتماعی و یا سیاسی‌ای در برابر خود روبرو شده، یا با تیر خلاص یا با اسیدپاشی، مغز را برای اعمال سیاست غیرعقلانی خود مورد هدف قرار داده است و این است وجه مشترک نیروهای ارتجاعی سراسر جهان که شعار محوری غلیظ شده‌ی افکار آنها همانا شعار زنده باد مرگ و مرگ بر عقل باشد، چرا که در حرکت مکانیکی و ماشینی اینها، موتور محرک جامعه سرمایه‌داری همانا آنارشی بوده، و تعقل در آن جایی ندارد، پس به جاست که بگوئیم ادامه حیات این سیستم عقلانی نیست، چرا که خود نیز بر امر عقلانیت خط بطلان می‌کشد و برای کنترل جامعه‌ای که می‌بایست در جهت سود سرمایه خدمت کند، از هیچ عمل وحشیانه‌ای که منجر به قربانی شدن نیمی از جامعه گردد فرو گذار نیست.

آیا بیماران سازمانده می‌بایست که محاکمه شوند؟

طی دوران کش و قوس‌های بعد از وقایع اخیر، در بین فعالین مبحثی مطرح گشته مبنی بر اینکه نمی‌بایست بر دامنه اعتراضات مردمی در هر خصوصی و در این مورد خاص افزوده و می‌بایست که منتظر بازداشت و نیز محاکمه قانونی اسیدپاشان گردید، چرا که ارتکاب این اعمال نه مسئله‌ای عمده که در واقع در نتیجه فعالیت‌های چند فرد مشکل‌دار به‌ظاهر روانی و یا به اصطلاحی دیگر دیوانه است و به همین جهت پاسخ ایشان به سوال مطرح شده آری است. می‌توان گفت که ایشان در یک کلام معتقداند که عدالت از کانال حکومتی در این مورد قابل اجرا است.

خطاب به مدعیان چنین امری ابتدا باید افزود که فرد دارای مشکل‌روانی، نه تنها توانایی یک عمل سازمانیافته و برنامه ریزی شده را ندارد که هیچ!، بلکه به همان دلیل مشکل روانی در هیچ سیستم قضایی‌ای نیز محاکمه نخواهد شد و به همین جهت بحث مطرح شده به توسط این بخش از مدعیون ضد فعالیت اجتماعی-سیاسی، اساساً بحثی دارای تناقض و ورشکسته است.

اما و اتفاقاً از منظر این نوشته، ارتکاب حملات بر علیه زنان "بد حجاب" جریانی است سازمانیافته که حکومت ایران به هیچ عنوان قابلیت، امکان و توانایی برخورد بدان را ندارد چون خود بخش اصلی نیروی زن ستیز را در مناسبات طبقاتی شکل می‌دهد. البته هیچ بعید نیست که حکومت برای خاموش کردن آتش اعتراضاتی که پس از این وقایع رخ داد، سناریوی خویش را با بازداشت و محاکمه چند نفر ارائه دهد و این جنابان نیز حال آنکه مردم را نسبت به اعتراضاتی که در این مدت دامن زده‌اند تقبیح می‌نمایند شروع به حمایت از دادگستری جمهوری اسلامی ایران بنمایند. بخشی از این دسته، به صورت مستقیم، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک وابسته به حکومت بوده و هدفشان از چنین اعمالی قطعاً چیزی جز ادای دین خود به کلیت حکومت نیست. اما در این میان، جناح دیگری از ضد فعالین اجتماعی موجودند که به صورت دقیق می توان آنها را به عنوان چپ‌های حکومتی بازشناخت. اینها همانهایی هستند که در انتخابات دور اخیر، بر اساس موازین رفرمیستی خود، آب در آسیاب دشمن ریخته و باد در هاون خلق‌های ایران کوبیدند.

چنین جریاناتی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با کانال‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی از جمله روزنامه‌های حکومتی دولت اعتدال(اطلاعاتی-امنیتی) در ارتباط‌اند و تمام حرفشان تکرار حرف‌های فرماندار استان اصفهان بوده که مردم معترضین را تشویق به ترک محل اعتراض نموده و نهایتاً و در زمانی که دید معترضین حاضر در صحنه بنای افشای ماهیت کثیف و دروغگوی دولت اعتدال را دارند اقدام به استفاده از نیروی نظامی نموده و معترضین را پراکنده نمود تا امنیت دولت اعتدال برقرار شده و اسیدپاشان(در یک کلیت) که تاریخی به قدمت جمهوری اسلامی دارند همچنان در سایه امنیت باشند و معترضین که قربانی سیاست‌های ارتجاعی و ضد زن حکومت هستند مورد تعقیب و گریز قرار گیرند.

فرمان سرکوب اعتراضات آنچنان که پیش‌تر گفته شد، به دلیل ماهیت زن ستیز جمهوری اسلامی اساساً امر غیر قابل درکی نبوده که چیزی جز این توهم بر مناسبات حکومتی است. جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین جریان نقض کننده‌ی حقوق زنان و عدالت، هیچگاه و در هیچ موردی نمی‌تواند عدالت را برقرار کنند، چرا که در تاریخ سی ساله خود تنها داغ ننگین معدوم‌کردن عدالت و آرمان‌خواهان انقلابی را بر پیشانی دارد.

اما تحلیل نویسنده در خصوص چگونگی امکان برقراری عدالت در جمهوری اسلامی در خصوص وضعیت زنان این است که ستم بر زنان در جامعه‌ی ایران نه محدود به اسید پاشی بوده و نه با اتمام آن نیز، زنان ایران رهایی می‌یابند. تولید و بازتولید ستم بر زنان در جامعه‌‌ی تحت حکومت جمهوری اسلامی یک ضرورت است و تا روز موجودیت این حکومت به عنوان نماینده سرمایه داری ایران، ستم بر زنان در انواع مختلف‌اش، حال آنکه از هر قشر و طبقه‌ای که باشند ادامه خواهد داشت. واقعیت آن است مناسبات مردسالارانه نظامات طبقاتی برای ادامه حیات خویش ضرورتاً نیازمند اعمال ستم بر توده‌های مردم در اشکال گوناگون آن بوده، و هر چند هر از گاهی شعار رفع ستمی را سردهند، اما تقسیم کار ناعادلانه، همان ستم تحفیف یافته را می تواند فوراً شدت و حِدّت بخشد.

البته در کنار سناریوهای بخشی از فعالین حکومتی که می‌خواهند مناسبات را به نفع حیات زن‌ستیزی در جامعه ادامه دهند باید به سناریوی احتمالی آتی خود حکومت نیز پرداخت. حکومت برای خاموش کردن اعتراضات مردمی، حال آنکه در ابتدا جدیت مسئله اسید‌پاشی را کتمان می‌کرد و برای حفظ مشروعیت دولت "اعتدال" و "امید" (که همین اینک بسیاری از رای دهندگان نیز به فوریت دارند از آن قطع امید می‌کنند) احتمالاً نیازمند آن خواهد بود که گروه اسیدپاشانِ مزدورِ سازمان یافته را قربانی منافع خویش نمایند و در این راستا عده ای را دستگیر، اعدام و یا زندانی نماید، ولی بر فعالین سیاسی استخوان خورد کرده و رادیکال پوشیده نیست که این عمل سازمانیافته حال آنکه شباهت عمیقی با سیاست‌های حکومت(با تمام جناحین) آن دارد چیزی نیست که توسط عده‌ای مذهبی تندرو و به صورت خودانگیخته رخ داده باشد آن هم در حالی که جریاناتی این چنینی چند دهه است که در دستگاه‌های امنیتی و پلیسی پایه داشته و از حمایت آن برخوردارند. در کل می توان گفت که هرگونه بازداشت و محاکمه ای در خصوص این پرونده بیش از آنکه نشانگر اجرای عدالت بر علیه زن‌ستیزان به توسط جریان زن ستیزحکومتی باشد، بیشتر ما را یاد ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای و تیم اطلاعاتی سعید امامی می‌اندازد. و نیز برای اثبات حکومتی بودن عملیات‌های اسید پاشی در سطح شهر همین کافی است که بگوئیم حکومت خود از این جنس بوده و بر همین اساس است که فعالین معترض به این عمل شنیع و زن ستیزانه را مورد پیگرد و سرکوب قرار می‌دهد. پس بر همین اساس مبلغین سکوت در برابر این عمل شنیع که خیابانها را بر زنان جامعه ناامن‌تر از پیش می‌گرداند در واقع به مانند دوره انتخابات مبلغ آن چیزی هستند که حکومت از آنها طلب می‌کند. در یک جمله گوش فرا دادن به خزعبلاتی از این دست حال آنکه از دهان یک راست و یا  یک چپ حکومتی بیرون بیاید در واقع چیزی جز ادامه حیات زن‌ستیزی به شنیع‌ترین و وحشیانه‌ترین شکل آن نیست.

واقعیت و ضرورت ها، چه باید کرد!

آنچه قدر مسلم است، حکومت‌های سرمایه داری-امپریالیستی با هرآنچه پیشرفت علمی بشر و سهولت در امر تولید و هزارالبته به دلیل توسعه و رشد کار فکری و نزدیکی‌اش به اهمیت کار یدی، چیزی که جامعه سرمایه‌داری را از دوران پیش خود(شیوهای تولید دهقانی و برده‌داری) متمایز می‌کند، زمینه را برای حضور زنان در حیاط اجتماعی بشریت فراهم آورده ولی این امر نه از حاشیه تنگ‌نظرانه مغز سرمایه‌داران خطور نکرده که نظام سرمایه‌داری به عنوان یکی از اشکال جامعه طبقاتی، ادامه حیات‌اش در عرصه سیاست(که جمهوری اسلامی نیز یکی از آنان است) وابسته به است بر حضور زنان در مناسبات تولیدی. این مناسبات تولیدیِ انبوه که در انبوه‌سازی نیز می توان سرمایه را متمایز از اعصار پیشین خواند، از سویی با مدرنیزه نمودن صنایع، فشار را از روی تن نیروهای تولیدی کاسته، اما در عین حال فشار تحمل ناپذیر را بر فکر آنان افزوده است. یعنی اگر در اعصار گذشته فرد به دلیل جایگاه فرودست‌اش می‌بایست بیشتر کار یدی می‌نموده و کار فکری را به اربابان واگذار می‌نمود، اما در عصر جدید، نظام سرمایه با مدرنیزه نمودن شیوه تولید که پاسخگوی یک بازار جهانی باشد، زمینه‌ی استثمار فکری نیروهای مولده را نیز فراهم آورد.

در واقع در چنین دورانی است که زن به عنوان نیروی کار ارزان در مناسبات تولیدی‌ای که سرمایه از آن آنچنان قوای بدنی‌ای نیز طلب نمی‌کند وارد عرصه تولید شده و برای خود مقامی در خارج از خانه کسب نمود. این تغییرات در کشورهایی چون ایران هرچند دیرتر از بسیار نقاط دیگر جهان و با تفاوت های گاهاً بزرگی رخ داد، اما در نهایت حکومت‌های سرمایه‌داری را که تابع زیربنای اقتصادی خود هستند، در قانون‌های نانوشته وادار بدان ساخت که حضور اجتماعی و اقتصادی زنان را به مانند دیگر حکومت‌های سرمایه‌داری به رسمیت بشناسند، هر چند که این امر هنوز و به اندازه کشورهای توسعه یافته و امپریالیستی در کشورهایی چون ایران اتفاق نیافتاده و دلیل این نیز، صرفاً نه ماهیت اسلامی حکومت ایران که در واقع بدان جهت است که شیوه تولید سرمایه‌دارانه در ایران هنوز بدان درجه از رشد صنعتی نرسیده که بتواند به مانند کشورهای امپریالیستی(پیشرفته) زنان را درگیر امر تولید برای انباشت سرمایه و سود نمایند و از این روی است که همین شیوه تولید نه چندان پیشرفته در ایران، سرمایه‌داری را در این خصوص وادار بدان می‌نماید که شیوه حکومتی سیاسی‌اش، مبتنی بر مناسبات اقتصادی خودش بوده و از ورود بی مهابای زنان به دورن مناسبات اجتماعی مهار بزند، چرا که کلیت سرمایه‌داری ایران نه دارای بازار گسترده جهانی بوده و نه در بسیاری از موارد دسترسی به صنعت تکنولوژیکی که نیروی کار یدی کمتری طلب می‌کند را دارد.

 البته و بی‌تردید باید گفت که در درون صفوف آن بخشی از سرمایه‌داران که امکان دستیابی به صنعت مدرن را داشته یا دارند، استقبال از حضور اجتماعی زنان به عنوان نیروی کار ارزان وجود داشته و خواهد داشت. چرا که حضور چنین نیروی کار ارزانی که در واحد تولیدی صنعتی مدرن همان کاری را می کند که یک مرد کارگر، موجبات آنرا فراهم می‌آورد تا به عنوان جناح نئولیبرال سرمایه از حضور زنان در عرصه اجتماعی و حتی گاهاً سیاسی حمایت نموده یا دست کم نسبت به سیاست‌ها و سنن پیشین حکومت بی‌اهمیت باشد و درست در همین مقطع است که آن از بخش از سرمایه‌داران سنتی که واحدهای تولیدی‌شان در رقابت با واحدهای تولیدی‌ای که توانایی تولید انبوه با نیروی‌کار کمتر و ارزان‌تر را دارند در تضاد قرار گرفته و برای کاهش توانِ بخشِ مدرنیزه‌شده‌ی تولید که زنان را در امر تولید سرمایه‌دارانه سهیم می‌نماید تحت لوای اصول اسلامی و ... شروه به تاختن ‌می نمایند که از منظر نویسنده این مطلب، اسید پاشی‌های اخیر و حملات لفظی بخشی از مراجع مذهبی نسبتاً به پوشش و حضور زنان جدای از این امر نبوده و مستقیماً با آن در ارتباط است.

در واقع، ضرورت برای بخشی از سرمایه حضور نیروی کار زنان و به همین تعبیر حضور اجتماعی آنان را ایجاب کرده و بخش دیگر سرمایه منافع‌اش را در عدم حضور نیروی زنان در عرصه‌ی اجتماع و محدود شدن‌اش به نیروی کار خانگی می‌بینید. و واقعیت آن است که بخشی از زنان(خصوصاً شهر نشین) سالهاست که در مناسبات تولیدی نقش ایفا نموده و در دل تضادهای جناحین سرمایه‌داری، اضافه بر مطالبات و توسعه منافع صنفی خود، به عنوان حاملین ستم‌مضاعف در جامعه‌ی مردسالار در پی منافع اجتماعی و سیاسی خود نیز هستند، چرا که ایشان بر خلاف گذشته در مناسبات تولیدی و اجتماعی نقش ایفا نموده و از این روی خود را در تعیین حق سرنوشت خود دخیل و دارای توان مبارزه در اشکال گوناگون‌اش می‌دانند. اگر تا پیش از این در جامعه‌ای چون ایران، مطالبه‌ی حق زنان به درون محیط خانه و خانواده بر اساس سنن مذهبی و اخلاقی محدود می‌گردید، وضع از این پس متفاوت است. زنِ امروز اضافه بر مطالبات اقتصادی خود در مناسبات تولیدی، به دلیل حمل ستم مضاعف جنسیتی که ناشی از مناسبات مردسالارانه نظام طبقاتی سرمایه‌داری است، دارای مطالباتی است که در سپهر اجتماعی(نه لزوماً صنفی و اقتصادی) تنها از طریق یک حرکت عمومی سیاسی تامین می‌گردد و این همان چیزی است که عموم سرمایه‌داری در ایران و خصوصاً جناح سنتی آن را وادار به سرکوب آنها می‌دارد، چرا که ایشان خود بهتر از هر کس می‌دانند که قدرت تغییر زنان به عنوان شکل دهندگان نیمی از جامعه که همگی در یک درد و مسئله، یعنی ستم جنسیتی مشترک هستند امکان آنرا فراهم می‌آورد تا ریشه های نظام طبقاتی سرمایه داری(که به مانند تمامی نظامات گذشته طبقاتی مبتنی بر مردسالاری است) را به لرزه درآورند، چرا که جنبش نوین زنان این بار نه بر پایه منافع فردی و خانوادگی که بر اساس منافع جمعی(نیمی از جامعه) قرار گرفته و هر لحظه خیزش آنها امکان تغییر اساسی بسیاری از امور را فراهم می‌آورد. در خصوص گستردگی این جنبش بالقوه که در متن از آن به عنوان جنبش خاموش زنان ایران یاد کردیم ذکر همین نکته بس که خیل زیاد مردان مترقی که با مناسبات کنونی جامعه مشکل اساسی دارند نیز خود را در همپیمانی با این جنبش دانسته و خواهان گذار از جامعه مردسالارانه به جامعه ای بنیاداً متفاوت هستند و این خود نکته‌ای جالب توجه است که می تواند این جنبش را از باقی جنبش‌های بالفعل و بالقوه موجود در جامعه متمایز کند.

البته ذکر این نکته لازم است که جنبش زنان هنوز در دوران جنینی خود به سر برده و تا امروزِ روز دارای محدودیت های نظری و تشکیلاتی بسیار است و از همین روی یکی از اساسی‌ترین وظایف نیروهای مترقی موجود در جنبش زنان و همپیمانان آنان می‌بایست طرح سوال "چه باید کرد؟" در برابر این واقعیت زن‌ستیز برای گذار به مناسبات و جامعه‌ای بنیاداً متفاوت باشد.

 

پانویس:

1.    حجت الاسلام سید مجتبی میردامادی، امام جمعه اصفهان چند روز پیش از اسیدپاشی‌های رخ داده در اصفهان اظهار داشته بود که: مسئله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است. برای مقابله با بدحجابی باید چوب تر را بالا برد و باید از نیروی قهری استفاده کرد.

لینک منبع در وبلاگ حق‌نان:

 http://www.haghenan.blogspot.com/2014/11/blog-post.html