حشمت محسنی
بعد از انتشار
قطعنامه فعالان
کارگری در اجلاس
سقز ما با آهنگی
کُند با
واکنش فعالان
چپ و کارگری پیرامون
مصوبه این نشست
روبهرو میشویم
که اگر چه انتظار
میرفت این مصوبه
بازخورد وسیعی
داشته باشد، با
این وجود با آهستگی
این مساله دارد
در میان انبوه
مسایل کارگری جایگاه
شایسته خود را
پیدا میکند. من
در این نوشته کوتاه
تلاش میکنم به
چند نکته محوری
در این بحث اشاره
کنم.
الف- آیا ضروت سازمانیابی
در مقیاس سراسری
پاسخی است به موقعیت
و نیاز عینی جنبش
کارگری یا امری
است اراده گرایانه؟ نگاهی به بیلان
مبارزات کارگری
در چند سال اخیر
(دستکم دهسال) نشان
میدهد(به جز موارد
محدود و استثنایی
که دستاورد محدودی
داشته اند) موقعیت
عینی جنبش کارگری
هر سال نسبت به
سال قبل تفاوت
چشمگیری نداشته
است. حالا این یک
داده عمومی است
که مطالبات جنبش
کارگری کماکان
با خصلت تدافعی
مشخص میشود تا
تعرضی. کارگران
نه برای بهبود
شرایط خود بلکه
برای بدتر نشدن
وضعیت خود با چنگ
و دندان مبارزه
میکنند. در سطح
سازمانیابی نیز
مبارزات عموما
(به طور مطلق) جدا
از یک دیگر، ناهمزمان،
و پراکنده رخ میدهند
و فاقد شبکهی ارتباطی
سراسری اند. روشن
است که در این سطح
از سازمانیابی
امر پی ریزی تشکلهای
کارگری در مقیاس
بزرگ ناممکن است
و پیشروی به سوی
آن امری محال. در زمینهی
اشکال مبارزه نیز
اگرچه در برخی
از سالها با افزایش
اعتصاب و تحصن
یا راهپیمایی روبهرو
بوده ایم، اما
این برانگیختگی
جنبش کارگری پیوند
محکمی با ارتقاء
مطالبات و سطح
سازمانیابی ندارد.
در چنین شرایطی
برای جنبش کارگری
هیچ راه معجزه
آسایی وجود ندارد،
مگر این که آرایش
مبارزه خود را
به طور کیفی دگرگون
سازد و دست به تجدید
سازماندهی زند.(1)
ضرورت مبارزه
در مقیاس بزرگ،
البته از موقعیت
عینی که جنبش کارگری
با آن روبهرو است
استنتاج نمیشود،.
اگر به خصلتها
و ویژگیهای سیاست
رژیم اسلامی نیز
باریک شویم، مشاهده
میکنیم که این
سیاستها از جنس
کلان و سراسری
اند، و به این یا
آن واحد اقتصادی
منحصر نمیشوند.
کافیست در این
باره به قراردادهای
دستجمعی یا تعیین
مزد سالانه، یا
مساله تامین اجتماعی
و یا تغییرات قانون
کار... نگاهی بیافکنیم
تا مشاهده کنیم
که نمیتوان به
این مسایل در این
یا آن واحد صنعتی
یا خدماتی پاسخ
داد. ما به
امکانات کل طبقه،
حتی فراتر از آن،
به حمایت سایر
جنبشهای مردمی
نیاز داریم؛ تا
بتوانیم سیاستهای
ضد کارگری رژیم
را خنثی نماییم.
از حق کارگران
برای برخورداری
از تشکل کارگری
میگذرم که در ایران
صرفا یک بحث حقوقی
– سیاسی
نیست، بلکه با
زندگی و حیات و
موجودیت میلیونها
انسان گره خورده
است. همین دلایلی
که در بالا به طور
مختصر به آن اشاره
شده است نشان میدهد
که بحث ضرورت سازمانیابی
در سطح سراسری
نه امری اراده
گرایانه، بلکه
با هزار زبان در
سخن است که پاسخی
است حیاتی به شرایط
و نیازهای عینی
جنبش کارگری. به
عبارت دیگر، حالا
بحث بر سر ضرورت
سازمانیابی در
مقیاس بزرگ نیست،
بحثی که متاسفانه
در میان فعالان
جنبش کارگری با
تاخیر مورد توجه
قرار گرفته است،
بلکه بر سر راههای
تشکیل آن است.
ب-سابقه این بحث
در جنبش کارگری: سابقه
بحث در باره
ضرورت تمرکز
سازماندهی در
مقیاس سراسری
در جنبش کارگری
ایران دستکم
به بیش از یک
دهه برمیگردد.
در جنبش ما در
پیوند با مسالهی
سازمانیابی
در سطح سراسری
دو استراتژی
وجود دارند که
از اهمیت قابل
ملاحظهای
برخوردار اند.
یک استراتژی
بر رشد موزون
و تکاملی
سازمانیابی در
محل کار تاکید
داشت و بر این
باور بود که
از اینجا میتوان
به تشکل سراسری
دست یافت.
استراتژی دیگر
بر ابتکار
فعالان و پیشروان
کارگری در
راستای برپایی
نهادهایی در
مقیاس سراسری تاکید
میورزید. بعد
از گذشت زمان
قابل ملاحظه ای
از طرح این
راهبردها، اکنون میتوان
در باره درستی
هریک از آنها
به داوری
نشست. واقعیت
این است که هریک
از این طرحها
تا اندازهای
نقاط ضعف و
قوت خود را نشان
دادهاند،.
شکلگیری سندیکاهای
شرکت واحد و
هفته تپه درستی
دیدگاه اول را
تایید میکند
و نفش آفرینی
کمیتههای
هماهنگی و پیگیری،
و اتحادیه
آزاد بیکاران
راهبرد دوم
را.
ما
بدون این که این
دو طرح را در
تقابل با هم
قرار دهیم باید
تلاش کنیم از
نقطه قوت هر یک
از این طرحها
برای تقویت کل
جنبش کارگری
بهره بگیریم و
محدودیتهای
آنها را
برطرف نماییم.
جنبش کارگری
کشور ما ضعیفتر
و پراکندهتر
از آن است که
هر تلاشی که
برای سازمانیابی
کارگری صورت میگیرد
از منظر سخیف
فرقهگرایی
انکار و طرد شود.
نظر
به تنوع بخشها
و لایههای
مختلف طبقه
کارگر،
سازماندهی نمیتواند
در همه گروهبندیهای
کارگری با یک
آهنگ پیش
برود. به
علاوه در میان
لایههایی از
طبقه، محل کار
از اهمیت تعیین
کننده
برخورداراست
و در بخشهایی
دیگر محل زندگی.
وانگهی،
فعالان چپ و
کارگری نیز هر
یک بنا به جهتگیری
و استراتژی
خود نوع خاصی
از تشکل را
تبلیغ میکنند
(شورا، کمیته
کارخانه ،
اتحادیه…). پرسش مرکزی
در این جا این
است که چگونه
میتوان بدون
نادیده گرفتن تنوع طرحها و
جهتگیریها،
همگرایی بین
این نیروها را
در جهت تقویت
سازمانیابی
طبقه به کار
گرفت. همگرایی
میان این دو
راهبرد تدبیری
موثر برای
تحقق سازمانیابی
در مقیاس بزرگ
است، و بی
اعتنایی به آن
درجا زدن در
موقعیت فعلی.
موضع ما در قبال
مصوبه نشست سقز: تا آن جا که
این مصوبه به ضرورت
سازمانیابی در
سطح سراسری تاکید
میکند، دارد حرف
دل ما را میزند
و در میدان عمل،
گامهای واقعی برای
تحقق آن بر میدارد.
از این رو شایسته
است که این حرکت
مورد حمایت و پشتیبانی
از سوی فعالان
چپ و کارگری قرار
گیرد. این که نوع
تشکل پیشنهادی
چه میتواند باشد
و انگیزه این فعالان
در برپایی یک نهاد
کارگری کدام است
نمیتوان و نباید
دفاع از این حرکت
ضروری را منتفی
سازد. اینها بحثهایی
است در درون جنبش
کارگری و مرز آنها
را نباید تحت هیچ
شرایطی از محدودهی
منطقی آن خارج
ساخت. از این رو
ما بدون آنکه نیازی
داشته باشیم همهی مواضع
فعالان این حرکت
را مورد حمایت
قرار دهیم یا هر
گامی را که برمیدارند
را تایید کنیم،
از تاکید آنها
بر ضرورت
سازمانیابی در
مقیاس بزرگ کاملا
پشتیبانی میکنیم.
مرزبندی با برخوردهای
تخریبی: در برخورد
با این حرکت شایسته
نیست که برخوردهای
تخریبی صورت گیرد.
این سخن ما نباید
به گونه ای فهیمده
شود که باید کورکورانه
از این اقدام پشتیبانی
کرد. بلکه بحث ما
این است که جایگاه
انتقاد را از برخورد
تخریبی متمایز
کنیم. جنبش کارگری
ما درهم کوفته
تر و آسبب دیده
تر از آن است که
جایی برای برخوردهای
سخیف فرقه ای و
گروه گرایانه داشته
باشد. تجمعی از
فعالان و بحث بر
سر سازمانیابی
سراسری خود اقدام
کوچکی نیست، بزرگترین
دستآورد این تجمع
خودِ بحث، گفتگو
و چاره جویی بر
سر سازمانیابی
سراسری است. نگاه
بدبینانه و تحقیرآمیز
و بی ارج کردن این
تلاشها موضع سنجیده
ای نیست. سازمانیابی
سراسری از دل همین
گامها و اقدامهای
مشخص در پیوند
با حرکات توده
ی اعماق و از پایین
میتواند پا بگیرد
و ببالد. این امر
برای کسانی که
دستی از دور بر
آتش دارند بیشتر
صادق است و باید
با احساس مسولیت
بیشتری در قبال
جنبش کارگری سخن
بگویند و نکات
سنجیده و راهگشا ارائه دهند.
البته برخی از
برخوردهای انتقادی
از درون مایه اعتقادی
برخوردارند. در
این فاصله ما شاهد
نقدهایی بوده ایم
که مسیر تکوین
تشکل سراسری را
از دل مبارزه جاری
استنتاج میکنند. پیشفرض
این ادعا آن است
که جز در مقطع مبارزه
و اعتراض هر گونه
کار سازمانگرانه
در فاصله بین دو
حرکت نقدا منتفی
میشود. این نگاه
که نوعی ستایش
از خودانگیختگی
را به نمایش میگذارد
به نقش کارگران
پیشرو در امر سازمانیابی
توده کارگران بی
توجه میماند، و
تلفیق این دو بازو
را نمایندگی نمیکند.
این دیدگاه که
ظاهر رادیکالی
دارد تا مقطع تکوین
یک مبارزه عملی
و جاری بی وظیفه
باقی میماند. این
نگاه بیانگر ترکیب
فعالیت کارگران
پیشرو و فعالان
چپ با توده کارگران
و تاثیرات متقابل
آنها بر یکدیگر
نیست، گره خوردن
آگاهی و تجربه
میان آنها را مورد
تاکید قرار نمیدهد،
حتی در برخی از
رویکردها ضدیت
میان آنها را تبلیغ
میکند. جای نقد
این نگاه البته
در این جا نیست
باید در مجالی
دیگر به این تفکر
پرداخته شود.
ضرورت مرزبندی
با شکل گرایی و
برخورد صوری با
تشکل سراسری: به درجه ای
که سازمانیابی
سراسری یک ضرورت
حیاتی برای موجودیت
طبقه را را نشان
میدهد در عین حال،
برخی سیاستها و تلاشهای
معین میتواند در
خدمت ضدیت کامل
با مسیر تکوین
آن قرار گیرد. یکی
از بزرگترین خطرات
که این امر را تهدید
میکند برخورد فرمالیستی
به مساله سازمانیابی
سراسری است. بر
پایی یک دفتر و
دستک با چند صد
نفر پشتیبان، تعیین
یک سخنگو و یک اساسنامه
اداری هر چند گامهایی
هستند لازم، اما
پاسخی واقعی به
نیازهای سوزان
سازمانیابی انبوه
بزرگ طبقه کارگر
ایران نیست. سازمانیابی
در سطح سراسری
اگر چه از فعلیت
حیاتی برخوردار
است، اما راه دستیابی
به آن در ایران
پُر از سنگلاخ
و با دشواریهای
عدیده ای مواجه
است که بدون افقهای
بزرگ ، بدون سیاستهای
سنجیده متناسب
با شرایط ویژه
و منحصر به فرد
ایران، اگر نه
ناممکن بلکه سخت
دشوار مینماید. از این رو،
پرهیز از برخوردهای
صوری و گامهای
عجولانه در این
راه بسیار حیاتی
است.
1- من در کتاب
"ضرورت
تجدید آرایش جنبش
کارگری" اهرمها،
الزامات و منطق
تجدید آرایش جنبش
کارگری را مورد
بحث قرار دادم.
علاقه مندان میتوانند
در همین سایت بدان
مراجعه کنند.