آمریکای
لاتین: مهد جنبش
های در حال
درآمد
- به موازات
تشدید بحران عمیق
ساختاری که نظام
جهانی سرمایه را
در بر گرفته ما
در عین حال شاهد
فراز امواج خروشان
بیداری و رهائی
در سراسر جهان
بویژه در " مناطق
توفانی " سه قاره
علیه نظام هستیم
. نظام جهانی به
سرکردگی راس آن
( آمریکا ) برای برون
رفت از این بحران
دست به ایجاد یک
نوع " امپراتوری
آشوب " ( پر از جنگ
، بی خانمانی ،
بی امنیتی ، بیکاری
و دیگر بی عدالتی
های اجتماعی و
معیشتی در اکناف
جهان ) زده است که
در تاریخ پانصد
ساله سرمایه داری
واقعا موجود ،
بی نظیر می باشد
. و اما دیکتاتوری
های حاکم و کمپرادور
در سه قاره ( کشورهای
دربند پیرامونی
جنوب ) که جانشینان
دولت های برخاسته
از جنبش های رهائی
بخش " عهد باندونگ
" ( 1975 1955 ) در دوره بویژه
بعد از پایان جنگ
سرد ( از 1991 تاکنون
2015 ) ، گشته اند امروز
با تشدید بحران
عمیق ساختاری نظام
دچار بی ربطی و
بی ثباتی شده و
موقعیت و مشروعیت
شان با فراز امواج
خروشان بیداری
و رهائی در سه قاره
جهان به زیر سئوال
کشیده شده اند
.
- بررسی اوضاع
رو به رشد در پرتو
قیام ها ، جنب و
جوش ها و تظاهرات
بویژه از سال 2011 به
این سو در کشورهای
دربند پیرامونی
آفریقا ، آسیا
، و آمریکای لاتین
و حتی در کشورهای
نیمه پیرامونی
نظام در کشورهای
اروپای شرقی ( اوکرائین
، یونان و... ) به روشنی
نشان می دهد که
این دیکتاتوری
ها در اکثر این
کشورها
فقط به زیر سئوال
کشیده شده اند
. به نظر این نگارنده
این چالش ها و به
زیر سئوال کشیدن
ها زمانی منجر
به یک دگردیسی
واقعی و استقرار
یک بدیل توده ای
محور ( در خدمت کارگران
، دهقانان و دیگر
تهیدستان ) در کشورهای
دربند پیرامونی
سه قاره خواهند
گشت که چالشگران
بتوانند بین سه
هدف اصلی ( که توده
های مردم بخاطر
دستیابی به آنها
به این جنب و جوش
ها و قیام ها دست
زده اند ) تلفیق
و تلازم برقرار
سازند .این سه هدف
عبارتند از : 1 استقرار
و تثبیت حاکمیت
ملی در روند گسست
از محور نظام جهانی
سرمایه ( استقلال)
، 2 دمکراتیزسیون
جامعه و سیاست(
آزادی ) و3- رهائی
از پروسه ها و مولفه
های توسعه لومپنی
کمپرادوری در
جهت گسترش برابری
های اقتصادی اجتماعی
( عدالت اجتماعی
) .
- در حال حاضر
با اینکه توده
های مردم ( طبقات
توده ای ) به ستوه
آمده علیرغم خواست
بحق شان از موهبت احتمال استقرار
آن بدیل توده محور
( رهائیبخش ) هنوز
در کشورهای آسیا
، آفریقا ، اقیانوسیه
، دور هستند ولی
جای خوشبختی و
نیک بختی است که
در بخشی از کشورهای
دربند پیرامونی
جهان ما شاهد بروز
و شکلگیری علائم
و آثار استقرار
یک دگردیسی واقعی
در جهت ایجاد و
تثبیت یک بدیل
توده محور هستیم
و آن منطقه آمریکای
لاتین است .
- در این نوشتار
بعد از مروری کوتاه
به ویژه گی های
تاریخی ، فرهنگی
و سیاسی آمریکای
لاتین در مقام
مقایسه با آفریقا
و آسیا ، به چگونگی
به چالش طلبیدن
جدی نظام جهانی
( مالی تر ، عمومی
تر و جهانی تر شده
) سرمایه داری از
سوی خلق ها و دولت
ملت های بخشی از
کشورهای آمریکای
لاتین ( که جملگی
از اعضای " آلبا
" هستند ) ، می پردازیم
.
ویژگی های
آمریکای لاتین
- آمریکای لاتین
( آمریکای مرکزی
، آمریکای جنوبی
و جزایر کارائیب
) اولین خطه در جنوب
جهان بود که مورد
یورش و تاراج حرکت
جهانی سرمایه
( جهانی گرائی ) قرار
گرفته و پیش از
قاره های آفریقا
، آسیا و اقیانوسیه
( در قرن 16 و 17 میلادی
) به اولین ناحیه
بزرگ کشورهای دربند
پیرامونی جنوب
، تبدیل گشت . این
پروسه یورش و تاراج
توسط استعمارگران
اروپای آتلانتیک
( کشورهای مسلط
مرکز : انگلستان
، اسپانیا ، پرتغال
و... ) با بربریت و خشونت
جنایتباری به پیش
برده شد که منجر
به قتل عام 80 در صد
بومیان ساکن قاره
آمریکا در طول
قرن شانزدهم گشت
که بعدها به نام
اولین ژنوساید
( نسل کشی ) در تاریخ
500 ساله سرمایه داری
، معروف گشت .
- استثمار مردمان
آمریکای لاتین
( اولین خطه پیرامونی
در بند در تاریخ
جهانی گرائی سرمایه
داری ) که اول با
اعمال ژنوساید
و سپس با رواج و
گسترش برده داری
در جریان قرون
شانزدهم و هفدهم
توسط استعمارگران
اروپائی به پیش
برده شد ، بر اساس
یک هدف بنا شده
بود : استقرار نظمی
از تولید برای
صدور مواد کشاورزی
( عمدتا شکر و پنبه
) همراه با منابع
و تولیدات معدنی
به کشورهای مسلط
مرکز در اروپای
آتلانتیک . این
سیستم های تولیدی
در کشاورزی و منابع
طبیعی در قرون
بعد از " استقلال
" نیز در این کشورها
به قوت خود باقی
ماندند .
- وقتی که در
طول قرن نوزدهم
تعداد قابل توجهی
از کشورهای آمریکای
لاتین به استقلال
رسیدند نه تنها
اعمال استثمار
و گسترش نظم تولیدی
از بین نرفت بلکه
عمق و گسترش آنها
افزایش یافت . از
نظر تطبیقی و در
مقام مقایسه با
دگر قاره های استعمار
شده ( آفریقا ، آسیا
و اقیانوسیه ) کشورهای
آمریکای لاتین
اولین کشورهای
دربند پیرامونی
بخش نظام جهانی
بودند که به اصطلاح
به استقلال رسیدند
و علت اساسی وقوع
این امر این بود
که این استقلال
ها از سوی طبقاتی
در آن کشورها اعلام
گشتند که جملگی
سفید پوستان اروپائی
بودند که بعد از
یورش و تسخیر ،
در این کشورها
رحل اقامت افکنده
و آن کشورها را
به سکونت گا های
خود تبدیل کرده
بودند . این برنامه
بعدها با حمایت
نظام جهانی سرمایه
در دیگر مناطق
مستعمراتی جهان
نیز مثل ایالات
متحده و کانادا
( در شمال آمریکا
) ، استرالیا و نیوزلند
( در اقیانوسیه
) ، آفریقای جنوبی
( در آفریقا ) و اسرائیل
( در آسیای جنوب
غربی = خاورمیانه
) ، پیاده گشت . در
تمام این کشورها
که طبقات حاکمه
اعلام استقلال
کردند سپید
پوستان اروپائی از طریق ژنوساید
، سپس رواج برده
داری به استثمار
خلق های بومی این
کشورها ادامه دادند
. شایان توجه و قابل
تامل است که آمریکای
لاتین با داشتن
فقط 9 در صد جمعیت
7میلیارد و نیم
نفری کل جهان در
مقام مقایسه با
مناطق مختلف آسیا
و مناطق گوناگون
آفریقا از موهبت
ثروت عظیم منابع
طبیعی معدنی و
ارضی وسیع ، حاصلخیز
و قابل کشت به اضافه
جنگل های پر از
درخت و گیاهان
برخوردار است که
هیچ منطقه استراتژیکی
در بخش پیرامونی
نظام با آن مناطق
قابل مقایسه نیست
.
- در پرتو این
ویژگی ها است که
کشورهای آمریکای
لاتین از همان
آغاز دوره به اصطلاح
استقلال مورد تجاوز
و مداخلات همسایه
شمالی قرار گرفته
و سپس در دهه 1820 با اعلام " دکترین
مونرو " رسما و
عملا به حیات خلوت
آمریکا تبدیل گشتند
.
- در نیمه اول
قرن بیستم ، روند
وابستگی همه جانبه
آمریکای لاتین
به امپریالیسم
( آمریکای یانکی
) با اعمال سیاست
های " مدرنیزه سازی
" از سوی آمریکای
یانکی در حیات
خلوتش ، تعمیق
یافت . مدرنیزه
سازی که منجر به
کندن توده های
میلیونی دهقانان
( عمدتا بومیان
سرخ پوست ، سیاهان
آفریقائی و اروپائیان
فقیر ) از سرزمین
های روستائی ،
پرتاب آنها به
شهرها و ایجاد
زاغه های بیشمار
و بی خانمانی های
فلاکت بار در شهرهای
آمریکای لاتین
گشت . این روند مدرنیزه
سازی فقر در آمریکای
لاتین باز در مقام
مقایسه با مناطق
مختلف کشورهای
دربند پیرامونی
در آفریقا و آسیا
بی اندازه گسترده
تر ، استثمارشده
تر و ویرانساز
تر در آن قاره بود
. این روند ابر استثمار
خلق های زحمتکش
و اعمال توسعه
لومپنی از طریق
ایجاد و تقویت
دولت های کمپرادور
فاشیستی و نیمه
فاشیستی در کلیه
آمریکای لاتین
بعد از پایان جنگ
جهانی دوم و عروج
آمریکا به قله
هژمونیکی ، دو
چندان تشدید یافت
. هدف اصلی آمریکای
یانکی ( راس نظام
جهانی سرمایه
) در این برهه از
تاریخ معاصر که
به نام دوره " جنگ
سرد " معروف گشت
از تشدید روند
استثمار مردم از
طریق استقرار دولت
های نیمه فاشیستی
نظامی در کشورهای
آمریکای لاتین
، چه بود ؟
- در بحبوحه
دوره جنگ سرد بویژه
در دهه های 60 و 70 قرن
بیستم هدف استراتژیکی
سیاسی راس نظام
در حیات خلوتش
سرکوب جنبش های رهائیبخش
ملی و یا سوسیالیستی
در جهت جلوگیری
از اعلام همبستگی
خلق های آمریکای
لاتین با جنبش
های رهائیبخش آسیا
و آفریقا بود . در
این دوره تاریخی
که از اواسط دهه
50 تا اواخر دهه 70 قرن
بیستم ادامه یافت
, دیکتاتوری های
فاشیستی و نیمه
فاشیستی کمپرادور
وابسته به دولت
های آمریکا با
اعمال توسعه های
دُم بریده لومپنی
و پیشبرد سیاست
حذف فیزیکی و نابودی
تشکلات و سازمان
های توده ای ( که
بعدها معروف به
دوره " جنگ های
کثیف " گشت ) نه تنها
کلیه کشورهای آمریکای
لاتین ( به غیر از
کوبا ) را از همبستگی
و پیوست با سازمان
های رهائیبخش سه
قاره ( اولاس ) محروم
ساختند بلکه نابرابری
های بویژه معیشتی
را به قدری عمیق
تر و گسترده تر
ساختند که باز
در مقام مقایسه
چندین برابر بی
خانمان زا تر و
اسفبار تر از کشورهای
دربند پیرامونی
آفریقا و آسیا
بودند .
- در همین راستا
امروز بعد از پایان
عمر رژیم های فاشیستی
و نیمه فاشیستی
دهه های 50 ، 60 و 70 قرن
بیستم و جنگ های
کثیف ما شاهد یک
فرق نمایان و تباین
دیگر بین آمریکای
لاتین و دیگر مناطق
بخش دربند پیرامونی
جهان ( جنوب ) هستیم
که بی اندازه حایز
اهمیت و قابل ستایش
است . این فرق نمایان
همانا کسب و توسعه
تدریجی ولی مثبت
گسست از مولفه
های جهانی گرائی
سرمایه داری از
سوی رهروان مبارزات
عظیم توده ای در
کشورهای آمریکای
لاتین است که در
حال حاضر کشورهای
آفریقا ، آسیا
و اقیانوسیه و
حتی کشورهای نیمه
پیرامونی اروپای
شرقی البته به
استثنای یونان
، فاقد آن هستند
.
تلاقی آمریکای
لاتین با
جهانی گرائی
نظام سرمایه
- این فرق نمایان
و پی آمدهای آن
زمانی به وقوع
پیوستند که خلق
های به ستوه آمده
آمریکای لاتین
موفق شدند در کشورهای
خود طی مبارزات
عظیم توده ای دیکتاتوری
های دوره جنگ های
کثیف ( 1980 1954 ) را ساقط
سازند . این روند
در اول با روی کار
آمدن دولت فرناندو
کاردوزا در برزیل
( در اواسط دهه 80 )
آغاز گشته و سپس
با آغاز ریاست
جمهوری لولا در
2003 تعمیق و گسترش
یافت . در همان دوره
هوگوچاوز از طریق
انتخابات آزاد
در ونزوئلا به
ریاست جمهوری رسیده
و بلافاصله دست
به اقداماتی در
زمینه های کشاورزی
و صنعتی زد که به
درجات مختلف شباهت
به برنامه های
دولتی برزیل داشت
. امروز به جرات
می توان اذعان
کرد برزیل ( که از
نظر ارضی و جمعیت
بزرگترین کشور
در آمریکای لاتین
) و ونزوئلا ( استراتژیکی
ترین و غنی ترین
کشور از نظر داشتن
نفت و گاز طبیعی
در کل آمریکای
لاتین ) موفق شده
اند که در عرض بیست
سال گذشته 2015 1995 ) با
تعبیه و تنظیم
و پیاده ساختن
سیاست های ضد توسعه
لومپنی ( توسعه
های توده ای محور
) برای اولین بار
در تاریخ معاصر
آمریکای لاتین
شکاف بین فقر و
ثروت را بطور قابل
ملاحظه ای به تدریج
کاهش دهند : پیروزی
که امروز وقوع
آن نه تنها در کشورهای
دربند پیرامونی
بلکه در اکثر کشورهای
مسلط مرکز ( منجمله
در خود راس نظام
) نیز غیر قابل تصور
و پیشگوئی است
.
- هسته اصلی
و کلیدی احتمال
پیروزی در سیاست
های توده ای محور
در این کشورها
که به تدریج در
کشورهای دیگر متعلق
به "آلبا " ( مثل
بولیوی ، اکوادور
، اوروگوئه و... ) نیز
دارند رواج و رونق
می یابند ، عبارت
از شکلگیری نطفه
های دو پروژه اقتصادی
اجتماعی است که
در روند تلازم
و تلفیق با هم پیروزی
هائی را در آینده
نزدیک به توده
های مردم در کشورهای
آمریکای لاتین
، نوید می دهند
. این دو پروژه نویدبخش
که احتمال پیاده
ساختن آنها در
کشورهای آفریقا
و آسیا در زمان
حال بعید به نظر
می رسد ، عبارتند
از :
1 تعبیه و تنظیم
یک نظم تولیدی
در گستره کشاورزی
است که اگر پیاده
گشته و رشد یابد
قادر خواهد گشت
که امر تغذیه کل
جمعیت این کشورها
را به تدریج ولی
بطور کافی ، برآورد
سازد .
2 تعبیه و تنطیم
نظم های گوناگون
تولید در گستره
صنایع که برخلاف
اکثر کشورهای آسیا
و آفریقا صدور
محور نبوده بلکه
در خدمت نیازهای
داخلی خلق های
آمریکای لاتین
قرار خواهند گرفت
.
- شایان ذکر
و توضیح است که
شکلگیری این پروژه
های مکمل و لازم
و ملزوم هم در کشورهای
آمریکای لاتین
عضو " آلبا " به
موازات سیاست های
دموکراتیزاسیون
جامعه و دولت ،
به پیش می روند
. پروسه دموکراتیزاسیون
( شرکت فعال کارگران
، کشاورزان و دیگر
اقشار تهیدست در
تصمیم گیری های
برنامه های سیاسی
، فرهنگی ، اقتصادی
و... و اجرای آنها
با شرکت توده های
مردم ) بی اندازه
مورد استقبال مردم
در کشورهای بولیواری
آمریکای لاتین
قرار گرفته است
. در اینجا به چندین
گستره ای که توده
های مردم به شکل
های گوناگون در
تعبیه و تنظیم
آنها نقش فعال
دارند اشاره می
شود .
1 شکلگیری و
رشد مدیریت دموکراتیک
توده ای سیاسی
در امور تعبیه
و تنظیم بودجه
های دولتی در سطح
ملی کشوری و ناحیه
ای و محلی در امور
آموزش و پرورش
، بهداشت و طب عمومی
، ترابری و...
2 شکلگیری و
رشد حق برگزاری
رفراندوم برای
برکناری دولتمردان
بی کفایت از مقامات
دولتی منجمله رئیس
جمهور
3 تصمیم گیری
و اجرای سیاست
های مربوطه به
عدالت اجتماعی
از طریق اصلاح
توزیع درآمدها
و
4 پذیرش و پیروی
از اصل کثیر المله
بودن کشورهای آمریکای
لاتین .
- بدون تردید
اکثر این پیشرفت
ها بدون تلاش خلق
های لاتین آمریکا
در رهائی خود از
یوغ سیاسی اقتصادی
راس نظام ( که در
دکترین مونرو فورموله
شده ) ، نمی توانست
میسر گردد . به شکرانه
تاسیس سازمان آلبا
( اتحادیه بولیواری
خلق های آمریکای
لاتین ) در سال 2011
، امروز " سازمان
کشورهای آمریکا
" ( O.A.S
) که دهه ها تحت رهبری
کاخ سفید عامل
یک رشته کودتاهای
نظامی و استقرار
دولت های فاشیستی
و نیمه فاشیستی
در آمریکای لاتین
بوده ( و از سوی فیدل
کاسترو به نام
" وزارت مستعمراتی
" معروف است ) ، امروز
به یک سازمان بی
ربط و وامانده
تبدیل شده است
. مضافا در مقابله
بیشتر با دخالت
های همه جانبه
راس نظام در سال
های اخیر دولت
و- ملت های آمریکای
لاتین موفق شده
اند که با اعلام
همبستگی بیشتر
و تاسیس " سازمان
رسلاک " ( کشورهای
مشترک المنافع
آمریکای مرکزی
، آمریکای جنوبی
و کشورهای کارائیب
) در امر رهائی و
گسست از محور نظام
قدم های موثری
بردارند .
- " سازمان سلاک
" تمام کشورهای
قاره آمریکا به
غیر از ایالات
متحده ، کانادا
و مکزیک را در بر
می گیرد . مکزیک
تنها کشور در آمریکای
لاتین است که به
سلاک نپیوسته است
. علت این امر عبودیت
بی قید و شرط طبقه
حاکمه مکزیک از
فرامین بازار نئولیبرالی
و اولیگارشی آمریکاست
. در واقع الحاق
مکزیک به " سازمان
تجارتی آمریکای
شمالی ( نفتا ) که شامل ایالات
متحده و کاناداست
، کشور مکزیک را
در سراشیب تباهی
و " خودکشی ملی
" قرار داده است
. به نظر این نگارنده
، خلق های ستمدیده
مکزیک زمانی می
توانند از این
تباهی و خودکشی
نجات پیدا کنند
که به انقلاب دموکراتیک
و ملی ( مثل عهد امیلیانو
زاپاتا در دهه
1910 ) ، دست بزنند .
- پیشرفت های
چشم گیر و دگرگون
ساز در اوضاع معیشتی
و اجتماعی خلق
های آمریکای لاتین
در دهه های اخیر
( بویژه از 1999 تا کنون
2015 ) شرایط مثبت و
سالمی برای ادامه
و تعمیق آنها آماده
ساخته اند . این
پیشرفت های دگرگون
ساز بویژه در کاهش
شکاف فلاکت بار
بین ثروت و فقر
از یک سو و رشد آگاهی
های سیاسی در امر
همبستگی وسیع بین
کشورهای چند ملیتی
و چند فرهنگی از
سوی دیگر پی آمدهای
درخشانی را در
این بخش از جنوب
گلوبال بوجود آورده
که در مقام مقایسه
با دیگر مناطق
در بند پیرامونی
و نیمه پیرامونی
و حتی در کشورهای
مسلط مرکز بویژه
در اروپای آتلانتیک
، بی نظیر ، بی همتا
و قابل ستایش هستند
.
- یکی از این
پیامدهای پر برکت
عدم رشد و حتی نبود
فاندامنتالیزم
دینی مذهبی است
. این امر نشان می
دهد که چالشگران
ضد نظام جهانی
سرمایه در آمریکای
لاتین با تعبیه
و تنظیم پروژه
های گسست از محور
نظام در جهت استقرار
حاکمیت های ملی
قدم های موثری
نه تنها در جهت
رهائی از یوغ "
بازار آزاد " نئولیبرالی
( بنیادگرائی بازار
) بلکه از یوغ بنیادگرائی
های دینی مذهبی
نیز برداشته اند
.
- علیرغم این
پیروزی ها و پیشروی
های سودمند کشورهای
عضو " آلبا " و "
سلاک " با چالش
ها و مشکلاتی روبرو
هستند که باید
و ضروری است که
بر آنها غلبه کنند
تا خود را از یوغ سیاست
های نئولیبرالی
گلوبالیزاسیون
رها سازند .
چالش های اصلی
در روند گسست
از محور نظام
و استقرار حاکمیت
ملی
- به نظر این
نگارنده نه تنها
کشورهای در حال
رهائی گشته آمریکای
لاتین بلکه کلیه
کشورهای آفریقا
، آسیا و اقیانوسیه
نیز باید در روند
رهائی و گسست از
نظام و استقرار
حاکمیت ملی در
خدمت طبقات توده
ای ( کارگران ، دهقانان
و دیگر اقشار تهیدست
) به ابداع ، شکلگیری
و رشد وسیع سیاست
های نوسازی و تجدید
عمران در دو گستره
دگرگون ساز و کلیدی
، دست بزنند . این
دو پروژه اقتصادی
در تعبیه و تنظیم
سیستم های تولیدی
( که نقدا در حال
حاضر از مراحل
ابداعی و شکلگیری
شان در بعضی از
کشورهای عضو آلبا
گذشته و بطور نسبتا
قابل ملاحظه ای
در آن کشورها پیاده
گشته اند ) ، عبارتند
از :
1 تجدید عمران
و نوسازی تولیدات
کشاورزی نه صرفا
برای صدور بلکه
دقیقا در جهت کسب
و تقویت حاکمیت
در امور تغذیه
در کشورهای دربند
پیرامونی آمریکای
لاتین . به کلامی
دیگر عمل گسست
از نظام جهانی
در راه استقرار
حاکمیت بدون استقرار
حاکمیت در تولیدات
غذائی درون محور
و متکی به خود ( که
هدفش تغذیه کافی
و مناسب طبقات
توده ای باشد ) ،
نمی تواند میسر
گردد . این امر باید
به طور جدی در تمام
کشورهای دربند
پیرامونی جنوب
گلوبال در مد نظر
چالشگران سرنگون
ساز ، قرار گیرد
.
2 عمران و نوسازی
سیستم های صنعتی
که مدرن و درون
محور ( در خدمت بازار
داخلی و در درجه
دوم برای صدور
به بازارهای جهانی
) باشند . در یک کلام
و در تحلیل نهائی
سیستم های تولیدی
در گستره صنایع
و معدنی همراه
با سیستم های تولیدی
در کشاورزی باید
درون محور و در
خدمت مصالح و احتیاجات
داخلی باشند و
نه برعکس .
- البته این
تجدید عمران و
نوسازی ها در کشورهای
آمریکای لاتین
می توانند با ابداع
و تقویت همبستگی
های منطقه ای در
آمریکای لاتین
با موفقیت به پیش
برده شوند . بررسی
اوضاع رو به رشد
در آمریکای لاتین
نشان می دهد که
تعداد قابل توجهی
از کشورهای این
منطقه نه تنها
با اعلام همبستگی
بین خود در درون
سازمان های " آلبا
" و " سلاک " در طول
بیست سال گذشته
قدم های فراگیر
و موثری برداشته
اند بلکه از طریق
همکاری های بجا
و مناسب با سازمان
های " بریکس " و
" یورو آسیا " توانسته
اند که با کشورهای
آسیا و آفریقا
نیز اعلام همبستگی
کرده و از موهبت
کمک های آن کشورها
در مبارزاتشان
علیه بازار آزاد
نئولیبرالی جهانی
گرائی ، برخوردار
گردند . در این راستا
کشورهائی مثل ونزوئلا
و برزیل با استقرار
روابط دوستانه
نزدیک با چین موفق
به کسب حمایت های
موثر در پروسه
نوسازی و عمران
امور صنعتی از
دولت چین شده اند
.
نتیجه اینکه
- ظهور و فراز
کشورهای در حال
رشد در کشورهای
آمریکای لاتین
، همبستگی و اتحاد
آنها در سازمان
های آلبا و سلاک
و گسترش روابط
نزدیک سیاسی و
تجارتی آنها با
اعضای سازمان های
" همکاری شانگهای
" و " یورو آسیا
" نشانه هائی از
این امر هستند
که کشورهای لاتین
آمریکا شانس بیشتری
در بلند پروازی
های خود در جهت
گسست جدی از نظام
جهانی و راس آن
آمریکا ، پیدا
کرده اند .
- فارغ از هر
نوع فرمول بندی
های تاریک اندیشانه
اولترا ناسیونالیستی
( فاشیستی ، شووینستی
و خاک پرستی های
جدائی طلبانه
) و بنیادگرائی
های دینی مذهبی
( که استراتژی های
جهانی تر شده سرمایه
مشوق و حامی آنها
در اکناف جهان
بویژه در کشورهای
دربند پیرامونی
جنوب هستند ) ، چالشگران
و رهبران آلبا
توانسته اند که
با تکیه بر مفهوم
ترقیخواهانه
" ملت ها آزادی
می خواهند " در
مسیر همبستگی با
خلق ها و دولت ملت
های دیگر مناطق
دربند جهانی به
پروسه رهائی خود
از یوغ نظام جهانی
سرمایه ، تشدید
بخشند . به عبارت
دیگر مبارزه برای
احیاء " حاکمیت
تغذیه " و صنعتی
سازی درون محور
و " متکی به خود
" ضرورتا همکاری
ها ، شراکت ها ،
اتحادیه های منطقه
ای و حتی سه قاره
ای ، را نفی نمی
کنند . در این راستا
نیروهای دموکراتیک
و توده ای نظام
برانداز و سرنگون
ساز در آمریکای
لاتین از طریق
دولت های ضد جهانی
گرائی سرمایه در
کشورهای اوروگوئه
، بولیوی ، اکوادور
، ونزوئلا و... به
تشکیل ائتلاف ها
و اتحادیه های
منطقه ای و حتی
سه قاره دست زده
اند که به نظر این
نگارنده شرط مقدم
و ضروری برای مبارزه
جدی و موثر علیه
"انحصارات پنجگانه
" سرمایه داری جهانی
است که به فرمان
آنها راس نظام
( آمریکا ) می خواهد
به بقای تسلط خود
بر جهان با اشاعه
جنگ های مرئی و
نامرئی بیشماری
از یک سو و با گسترش
فلاکت بار بنیاد
گرائی دینی مذهبی
و بنیاد گرائی
بازار آزاد نئولیبرالی
از سوی دیگر ، ادامه
دهد .
- یک پارچگی
، الحاق و ادغام
تنوع های موجود
در درون جنبش های
رهائیبخش توده
ای دموکراتیک در
مقیاس آمریکای
لاتین(آلبا )، خاورمیانه
( مقاومت خلق فلسطین
) ، در دنیای عرب
( مقاومت و پیروزی
خلق کوبانی در
کردستان سوریه
) ، د راروپای شرقی
نیمه پیرامونی
( عروج سیرزا در
یونان ) و حتی در
داخل شکم هیولا
( قیام مردم ستمدیده
شهر فرگوسن در
ایالت میسوری و...)
در کنار و همراه
مرکزهای جدید قدرت
اقتصادی ( اعضای
سازمان های بریکس
، گروه شانگهای
و..... می توانند به
راس نظام و شرکای
جی 7 آن تحمیل کنند
که از توسل به جنگ
های مرئی و نامرئی
و بی پایان و از
سیاست های خانمان
برانداز حمایت
از بنیادگرائی
های گوناگون دینی
مذهبی در اکناف
جهان مثل زمان
جنبش های ملی و
سوسیالیستی " عهد
باندونگ " (1975 1955 ) دست
برداشته و در مقابل
عروج امواج خروشان
بیداری و رهائی
بویژه در " مناطق
توفانی " سه قاره
( آسیا ، آفریقا
و آمریکای لاتین
) ، عقب نشینی کنند
.
- در تحت این
شرایط و در پرتو
ناکامی های اخیر
راس نظام ( از فرگوسن
میسوری در خود
آمریکا گرفته تا
کوبانی در سوریه
و یونان در اروپای
شرقی و ... ) احتمال
پیشبرد امر تبدیل
جهان تک قطبی به
دنیای چند قطبی
قوی تر از هر زمانی
در تاریخ بیست
و پنج ساله بعد
از دوره جنگ سرد
، گشته است .
- مسلما نیروهای
ضد نظام و چالشگران
چپ رادیکال نظام
برانداز و سرنگون
ساز نباید فقط
در آرزوی رشد دنیای
چند قطبی غوطه
خورده و عمده فعالیت
های خود را به دوره
ایکه در آن جهان
ما چند قطبی خواهد
گشت ، محول سازند
. نکته اصلی و مسئله
کلیدی در اینجا
این است که مجموع
این تلاطمات ،
زیق زاق ها و فعل
و انفعالات که
احتمال قوی دارد
که به شکلگیری
و رشد جهان چند
قطبی منجر گردد
به بلند پروازی
های دموکراتیزه
کردن چه در سطح
محلی و ملی و کشوری
( مثل وقایع فرگوسن
،کوبانی و یونان
) و چه در سطح سازماندهی
منطقه ای و قاره
ای مثل سازمان
آلبا و یورو آسیا
و.... ، توان زیادی
برای رویاروئی
های جدی با نظام
جهانی سرمایه داری
جهانی تر شده ،
خواهد بخشید . در
گستره این دگردیسی
هاست که نیروهای
دموکراتیک و توده
ای ضد نظام موفق
خواهند شد که خود
را برای گذار درازمدت
از واقعیت های
واقعا موجود سرمایه
داری جهانی به
سوسیالیسم های
منطقه ای و قاره
ای و حتی جهانی
آماده سازند .
منابع و مآخذ
1 مارک انگر،
" بانک های آمریکای
لاتین و استقلال
" در نشریه " این
دوران " ,فوریه
2008 .
2 اریک هابس
بام ، " درباره
امپراتوری : آمریکا
، جنگ و تفوق جهانی
" ، نیویورک 2008 .
3 یونس پارسا
بناب ، " بحران
امپریالیسم آمریکا
: شکست و ناکامی
در هژمونی طلبی
" ، در کتاب " جهان
در عصر تشدید جهانی
شدن سرمایه " ،
آمازون دات کام
، 2010 .
4 جیمس کاک رافت
، " انقلاب مکزیک
در گذشته و حال
" ، نیویورک 2013 .
5 مارتا هارنیکر
، " راه های نوین
بسوی سوسیالیسم
قرن بست و یکم
" ، نیویورک 2014 .
6 سمیرامین
، " تلاقی آمریکای
لاتین با جهانی
گرائی " در مجله
"مانتلی ریویو"
، سال 66 شماره 7 ، دسامبر
2014 .