معجزه
فرزند زمانه !
" ترسیتس
: یه معجزه ! "
آشیل : چه
معجزه ای ؟ " *
ترسیتس
از وقوع معجزه
خبر میدهد ، چه
معجزه ای ؟ معجزه
اینکه با " نقد
ریشه ای گذشته
و در مرکز آن
نقد قدرت و
انباشت قدرت
(!)" ، همه اشباح قدیمی
و سرگردان ،
یا همان شبحی
که مانیفست از
آن سخن میگوید
همراه با خود
نویسندگان
مانیفست با
خواندن این
ور(د) ، و
" این ایده
درخشان که قدرت
نیز (چون
سرمایه که
مارکس در زمان
خود به آن هم
چون یک رابطه
اجتماعی پرداخت)
یک رابطه
اجتماعی است
،..." ، بر خلاف روی
جلد هفته نامه
اشپیگل
آلمانی
" Ein Gespenst Kehrt zurück "
شبح دوباره بر
میگردد ، بنا
به روی جلد
هفته نامه
فرزند زمانه اشباح
پا به فرار و
جامعه از شر
این اشباح "
خبیث " رها
خواهد شد .
تا پیش
از این "ایده
درخشان" ، هیچکس
معنای واقعی
قدرت ،
بنابراین
قدرت سیاسی
یعنی قدرت
دولتی را درک
نکرده بود ، تا
اینکه فرزند
زمانه ما از
قلمرو
وردیات با
ایده درخشان
اش پا به جهان
واقعی "
واقعیت های
نوین "
میگذارد و همه
ایده های
قدیمی ،
"تن پوش
گذشته" ! ، تن پوش
کهنه کارگران
و محرومین ،
دور ریخته
میشوند و مجبور
میشوند تن پوش
نو ، "ایده درخشان
" ،
"پلورالیسم و
تکثر گرائی " را
بر تن کنند . به
همین راحتی با
خواندن ور(د) "
مبارزه علیه انباشت
سرمایه از
مبارزه علیه
انباشت قدرت
هم چون سرشت
مشترک رابطه
اجتماعی در
نظام های طبقاتی
جدا شدنی نیست
. "
و
اینکه...
" اما این
که بخواهیم
بجای تکوین و
انبساط تئوری
در انطباق با
رویداد های
نوین پسا
مارکس ، تن
پوش گذشته را
بر تن "حال"
بکنیم
جز نواختن
شیپور از دهان
گشادش نخواهد
بود . "
به
بیان سر راست
تر و خیلی
خودشونی تر و
خیلی شیپوری
تر ، شیپور زن
ما که یاد گرفته
شیپور را از
سر درست اش
بنوازد ، یا
همان سری که
بورژوازی در
شیپور دمیده
و میدمد ،
یعنی مارکس
مرد ! باور
ندارید !
بخوانید از فرزند
زمانه :
"
مارکس در
زمانه خود
یعنی عصر
شکوفائی دولت
ملت ها و ورود
بشر به انقلاب
صنعتی اول ،
انقلاب
مکانیک و بکار
گرفته شدن ماشین
بخار ، عصری
که در آن
دودکش ها و
کارخانه ها سر
بر آوردند و
قطارها به حرکت
در آمدند ، در
نقد نظام
سرمایه داری
دست آوردهای
بزرگی داشت
(اما فقط تا
همین حد و نه
بیشتر !
پرانتز از من )
اما طبعآ بنا
به سرشت علمی
اش ، نظریات
او علیرغم ژرف
نگریش نمی
توانست فراتر
از دست آوردها
و واقعیت های
زمانه خودش
باشد . "
حتی
اگر این گفته
های فرزند زمانه
را ، که فرزند
زمانه مارکس
نیست ، قبول
ندارید و باور
ندارید که
مارکس مرد ! یه
سری به
گورستان های گیت لندن
بزنید ، آنجا
دیگر جایی
برای شک باقی
نمی گذارد که
مارکس
" واقعآ "
مرده است .
مارکس مرد ! فرزند
زمانه زنده
است ! مارکس
مرد ! اما یسوس
زنده است !
در باره
معجزه تا حدی
و بطور مختصر
آشنایی پیدا
کردیم ، معجزه
طبعآ نیازمند
معجزه گر است
، معجزه و معجزه
گر هر دو
پا به پای هم
رشد میکنند ،
حال وقتش
رسیده که با
خود معجزه گر
یا بهتر فرزند
زمانه تا حدی
و بطور مختصر آشنا
شویم . این
فرزند زمانه کیست
که مرگ مارکس
و " نقد مواضع
او " و
پلورالیسم و
تکثر گرائی را
جار میزند ؟
"
ترسیتس : آژاکس
وارد میدان
میشود و میدان
را ترک میکند ، و دور
خودش
میگردد . "
"
آشیل :
برای چی ؟ "
"
ترسیتس : قرار
است فردا
برنده جنگ اش
باشد ، و با
غروری پیامبر گونه
در انتظار زد و
خوردی
قهرمانانه ، اینکه
او ، بدون
اینکه کلامی
بگوید وحشیانه
وارد عمل
خواهد شد . "
اینکه
آژاکس شکسپیر
چقدر شبیه
روزبه ما ،
تقی روزبه ،
فرزند زمانه
ما است به
عهده خواننده
و خود تقی
روزبه .
پس
قرار است فردا
آژاکس یا همین
تقی روزبه خودمان
به جنگ برود ،
به جنگ کی ؟ خب
از گفته های
بالا معلوم
است دیگه ! به
جنگ مارکس ! در
تفاوت با
فردای آژاکس ،
تقی روزبه از
دیروز به جنگ
مارکس رفته !
آخر و عاقبت
ایشان هر چه
هست خیر باشد !
و هر قدر هم که ایشان
به سبک
قهرمانان
هومری قوی
باشند و پیش
از ورود به
میدان نبرد رو
به تماشاچیان
اعلام کند که
نه ! رقبای او
نخواهند
توانست او را
ناک اوت کنند
، ما تنها
میتوانیم آرزو
کنیم که ایشان
سالم و
بدون اینکه
دیگر
کلامی بگوید
"مارکس مرد"
از میدان خارج
شود .
تقی
روزبه رها
شده از پوست
گردو ،
تقی روزبه ای
که جنگ هفتاد
و دو ملت را
هیچ مینهد و
برای اینکه
حقیقت را
بیابد به
افسانه نمیرود
با غروری کاذب
جار میزند :
"
رویکرد علمی
به مارکس ، در
عین حال
مستلزم بررسی
و نقد مواضع
او در بستر
تجربه و
دستاوردها و
شکست های
دوران پسا
مارکس هم است .
"
"
بدیهی است که
میتوان و باید
اندیشه های
تاریخ بشری را
و بطریق اولی
سوسیالیسم و
وزن برجسته
مارکس در آن
را مرور و نقد
نمود . ...، بدین
ترتیب نه
بازگشت به
مارکس ( با هدف
حل مسائل
اکنون بشر )
بلکه فرا رفتن
از آن ، ..."
" چپ
اگر بخواهد بر
مبنای متد
رئالیسم
انتقادی بر
روی یک پرسمان
کلیدی و نقد
آن به مثابه
حلقه پیشروی
فوکوس کند ،
آن پرسمان نمی
تواند برآمده
از تجربه یک
قرن و نیم
اخیر و از
جمله نقد
مواضع مارکس و
دیگر کلاسیک
ها در ارجاع
به تجربه نباشد
. "
" بهره
گیری از
دستاوردهای عملی
و نظری و از
جمله نحله های
گوناگون نظری –
انتقادی در
تولید و تقویت
گفتمان چپ ،
در جهانی که
تکثر گرائی از
ویژگی های بارز
آن است ، دیگر
دوران هژمونی
بلا منازع یک
گفتمان سپری
شده است . "
" نقد
قدرت چیزی
نیست که مارکس
روی آن متمرکز
شده باشد . (!) "
نخست
اینکه جنگ
هفتاد و دو ملت
(مبارزه
طبقاتی ) برای
کمونیستها اهمیت
دارد و بعد هم
اینکه
کمونیستها در
جستجوی حقیقت ،
حقیقت ناب ، نیستند
و نمیگویند :
"
حقیقت
همینجاست ،
همینجا زانو
بزن ! "
اینها
تنها نمونه
هایی از هشدارها
، نصایح و تهدیدات
فرزند زمانه
ما تقی روزبه
در میدان نبرد
و در جنگ با
مارکس است ؛ فرزند
زمانه ما که
بخوبی میداند
که حرف بدرد
بخوری جز پلورالیسم
و تکثر گرایی
و نقد قدرت و
انباشت قدرت
ندارد و با
این سرمایه
معنوی نمیشود
و نمیتوان به
جنگ مارکس رفت
و پیش از آنکه
کلامی دیگر
بگوید باید میدان
را ترک کند ،
حالا دیگر پای
سرمایه مادی
را هم به میان میکشد
و تهدید مادی هم
میکند ،
تهدیدات
معنوی کارگر
نشد ، تهدیدات
مادی !
" من می
کوشم که خود
را زندانی هیچ
ایسم و فلسفه ای
نکنم .... ، ضمن آن
که خود را از
درنگ و آموختن
از هیچ فلسفه
ای بی نیاز
نمی دانم و چک
سفید هم به
هیچ ایسمی که
به ناگزیر
زندانی
محدودیت ها و
زمان و مکان
خود است نمی
دهم . برآنم که
پلورالیسم و
تکثر گرائی در
اندیشه ، نعمت
بزرگی برای
بشر جهت
مبارزه علیه
جمود و تعصب
گرائی است . "
فرزند
زمانه ما و
دسته چک
اعتباری اش !
سوسیالیست ها
، کمونیست ها
بدبخت شدید
دیگر ! بیچاره شدید
! تقی روزبه
دیگر
سخاوتمندانه
چک سفید برایتان
صادر نمیکند !
دسته چک هایش
برای "
پلورالیسم "(!) .
و
مضافآ ...
تصور
کنید اگر
یانکی ها آن
قدرت و نیروی
اجتماعی را
نداشته بودند
که با زور
(قدرت) قوانین
بردگی درشکل
آنروزی اش را
لغو کنند ،
چقدر احمقانه
می نماید که با نفی
قدرت و نقد قدرت
و نقد انباشت
قدرت بتوان آن
قوانین را لغو کرد .
تصور
کنید اگر بلشویک
ها آن قدرت و
نیروی
اجتماعی را
انباشت نکرده
بودند تا با
زور (قدرت ) تزاریسم
در شکل آنروزی
اش را
براندازند ،
چقدر ساده
لوحانه می
نماید که با
نفی قدرت و
نقد قدرت و نقد
انباشت قدرت
بتوان قدرت
تزاریسم را
بزیر کشید . و ...
مثال زیاد هست
.
باقدرت
و انباشت قدرت
میشود و
میتوان به جنگ
قدرت و انباشت
قدرت دیگری
(نظم موجود )
رفت . با نقد
قدرت و نقد
انباشت قدرت چگونه
؟ شما که در
همین گام اول
، به نقد قدرت
و نقد انباشت
قدرت
میپردازید !
چگونه ؟
آری !
دقیقآ برعکس ،کمونیسم
باید قدرتی
شود و تا
میتواند و
انبارش جا
دارد باید قدرت
انباشت کند .
میگویند
: " سکس قدرت
است ، قدرت
سکسی است " ،
رابطه سکس و
قدرت و برعکس ، امروزه
بیش از گذشته
در جوامع مطرح
میشود ، از
کلینتون و لوینسکی ، برلسکونی
و
کریما ال ماروق
تا سارکوزی و کارلا
برونی و... ، آیا
فرزند زمانه
برای نفی
قدرت و نقد
قدرت و نقد انباشت
قدرت و بقول
آلمانی ها Entmachtung قدرت
زدایی ، قطع
ارگان های
قدرت مردانه و
زنانه را پیشنهاد
میکند ؟ عقیم
اشان کنید !
و
سرانجام
اینکه ...
نقد
قدرت و نقد انباشت
قدرت و
پلورالیسم و
تکثر گرایی و
مهمتر رئالیسم
انتقادی و رئال
پولیتیک
فرزند زمانه ما
تقی روزبه
چیزی نیست جز
دیپلماسی بچه
، یک تاکتیک دیپلماتیک
قدیمی و آشنا
، دیپلماسی
بچه بدین
معناست که به
دلایلی راه
دیالوگ
مستقیم دل
دادن و قلوه
گرفتن بسته
است و یکی از
راه های ساده
و ممکن ،
تاکتیک دوستی
با بچه است ! به
هوای تسخیر قلب طرف ! مثلن
آمریکایی ها
برای تسخیر
قلب "بازار" چینی
ها میگویند
بیا بریم پینگ
پونگ بازی کنیم
.
پلورالیسم و
رئالیسم
انتقادی تقی
روزبه همان
بچه یا بچه
هایی هستند که
فرزند زمانه ما
با آنان دوست میشود
تا قلب طرف را
تسخیر کند (
اینکه طرف
محلی بگذارد
معلوم نیست )،
قلب طرفی که
در شیپور مارکس
مرد میدمد ! مارکس
قدیمی شد !
"
آژاکس : قارچ
سمی ، بمن بگو ، چه
چیزی را دارند
جار می زنند ؟
"
"
ترسیتس : دارند
ترا بعنوان احمق
جار میزنند ،
فکر میکنم . "
" آژاکس : تو سگ
لعنتی ! "
"
ترسیتس
: حقت همینه ! " *
اژدر
امیری . 20.01.2016
سایت
آزادی بیان :
تقی روزبه (
بازگشت به
گذشته ، به
مارکس ، به 150
سال پیش ، به
چه معناست !؟ ،
و نقد انباشت
قدرت و پاسخ
به چند پرسش و
انتقاد ! ) و نیز
در اغلب سایت
ها
· صحنه
هایی از نمایشنامه
شکسپیر : تروئیلوس
و
کرسیدا . Troilus und Cressida / متن
آلمانی
Thersites . Ein
Wunder !
Achilles . Was ?
Thersites . Ajax geht
das Feld auf und ab , und sucht nach sich selbst
Achilles . Wieso ?
Thersites . Morgen
soll er seinen Zweikampf bestehen , und er ist so
prophetisch stolz auf ein heroenmäßiges Abprügeln , daß er , ohne ein Wort zu
reden , rast .
Ajax . Giftpilz !
Erzähle mir , was hat man ausgerufen ?
Thersites . Man hat
dich als Narren ausgerufen , denk ´ ich .
Ajax . Du verdammter
Köter !
Thersites . So recht !