قاتل ستایش محصول کدام چرخش است؟
گزینه ما چه باید باشد و یا نباشد؟!

 

 

رفقا و دوستان عزیز یک نکته فکر مرا به خود از زمان قتل فجیع ستایش مشغول کرده است... به نظر من ما نیاز داریم با رویکرد علمی با پرهیز از احساست  به این مورد مشخص برخورد کنیم.

 

این قتل بسیار غم‌انگیز است. قلب هر انسانی را به درد می‌آورد. نفس را در سینه حبس می‌کند.

 

اما این نوجوان ۱۷ ساله تحت تأثیر دو فاکتور مهم  آموزش‌دیده، رشد کرده و پرورش‌یافته است: ۱- فرهنگ غالب سنتی بر خانواده‌ی این جوان .

و نیز۲-  فرهنگ غالب مردسالار و ضد زنی که از طرف رژیم جمهوری اسلامی روزانه تولید و بازتولید می‌شود که در چنین پسر ۱۷ ساله  نهادینه‌شده است. او با چنان خلق‌وخویی پدرسالار در جامعه تربیت‌شده است.

 طبق قوانین بین‌المللی او هنوز به سن قانونی نرسیده است و بالغ نیست. اما همان‌گونه که می‌دانیم اکثریت نوجوان مرد و زیر ۱۸ ساله و  نیز جوانان مرد بالغ ایران و حتی مردان میان‌سال تحت تأثیر همان دو فاکتور قرار دارند و با آن دو فرهنگ آموزش، رشد و پرورش‌یافته‌اند و چنان آموزش فرهنگ ضد زن منسوخ تاریخی ضد زن در آن‌ها نهادینه‌شده است.

 

می‌توان با نگرشی سطحی و با نیت "خیر خواهانه" و "با پرهیز از خشونت" عام گویی عملگرایانه و پازیتیویستی کرد، احساساتی برخورد کرد و به این مسئله با رویکرد آنچه که فعلا دستیافتنی هست بطور علمی برخورد نکرد و تنها با این اکتفا کرد و گفت که: رفتارهای خشونت‌آمیز و تفکیک جنسیتی و سرکوب غرایز جنسی یا محدودیت جنسی دامن زده‌شده توسط نظام  حاکم او را به قاتلی یا بقول نوشته‌ای از دوست محترمی (هومن عزیزی) از او "هیولای دختر خوار" ساخته هست.

ولی سؤال اساسی این است که چرا همان رفتارهای خشونت‌آمیز و تفکیک جنسیتی و سرکوب غرایز جنسی یا محدودیت جنسی دامن زده‌شده توسط نظام  حاکم بقیه جوانان هم‌سن‌وسال او را به "هیولای دختر خوار" و یک "قاتل" مبدل نساخته است؟

 

آری این صحیح است که این پسر ۱۷ ساله خود قربانی این نظام هست. او از کودکی "هیولا‌ی دختر خوار" به دنیا نیامده است. دست الهی در مهروموم زدن بر "سرنوشت او توسط یک نیروی ماوراء الطبعه  و یا خدا" از قبل در کار نبوده است. سرنوشت او آنچنان از روز ازل تعیین نگشته و بر پیشانیش نوشته نشده است! خانواده او هیچ‌گونه مسئولیتی در قبال چنین قتلی از طرف فرزنداشنان ندارد. با تمام تسلط فرهنگ سنتی و و همچینین ضد زن بر خانواده‌اش او را قاتل و جانی نپرورانده است.

 

او و همچنین خانوده اش قربانی رژیم جمهوری اسلامی هستند. رژیمی که ظرف ۳۷ سال از عمر ننگینش خود عامل جنایت و خشونت سیستماتیک علیه زنان است و فرهنگ خشونت بر زنان را به‌طور روزمره در جامعه بازتولید می‌کند، رواج داده و دامن می‌زند، در فرهنگ خانواده‌ها نهادینه کرده و بنابراین حق ندارد که او را اعدام کند.
مقصر اصلی هیئت حاکمه‌ی رژیم تئوکراتیک مذهبی و بنیادگرای اسلام و هیئت حاکمه‌ی کشورهای پرقدرت‌امپریالیستی جهانی محافظ و هست که چرخش خشونت را در جامعه به گردش درآورده است.

اما باید عمیق‌تر از این به چنین  مسئله مشخص با رویکرد علمی نگریست و راهکار علمی و صحیحی ارائه دهیم.

 

شگفت‌انگیز نیست که مراجع موازی با حکومت جمهوری اسلامی ابتدا در وبلاگ‌های شخصی خویش برای کم کردن بار این جنایت علیه زن در نظامی که خود عامل خشونت علیه زنان( چه خردسال و چه نوجوان و چه بزرگ‌سالان را )است و آن را به‌طور روزمره تولید و بازتولید می‌کنند نوشتند که ستایش به دست یک پسر جوان افغان به قتل رسیده است. با رسانه‌ای شدن این خبر جمهوری اسلامی مجبور به عقب نشینی شد.

 

پدر ستایش در مصاحبه با فارس ماجرا را گفته است.

این مصاحبه‌ی پدر ستایش که یک پناه‌جوی افغانی در ایران است با بی‌بی‌سی هست که خط به خطش ترس او را از مراجع جمهوری اسلامی نشان می‌دهد. بسیار محتاط حرف می‌زند. حتی در غم از دست دادن جگرگوشه‌اش هیچ‌گاه نمی‌تواند وحشت خود را از جمهوری اسلامی و سازمان اطلاعات به‌عنوان نظامی که دائم اختلافات بین ملل را دامن میزند و افغانی‌های تحت ستم و استثمار را مورد سرکوب و تبعیض قرار می‌دهد را ، پنهان کند!

 

شکی نیست که  آیت‌الله بی‌بی‌سی هم در این مصاحبه به‌عنوان یک رسانه امپریالیستی دارد اختلافات ملیت‌های افغان و ایران را دامن میزند! 

تضاد بینداز و حکومت کن!

اشک تمساح ریختن بی‌بی‌سی این مجری تبلیغاتی امپریالیسم انگلستان و نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیستی برای ستایش و فرخنده‌ها غیره که خود عامل چرخش تولید و بازتولید خشونت علیه زنان در کشورهای تحت تسلط شان است بسیار مشهود است!!!

 

این هم نوع دیگری از قتل‌های دهشتناکی است که به‌واسطه‌ی رها کردن افسار بنیادگرایی مذهبی از طرف نظام امپریالیسم جهانی بر بشریت تحت ستم و رنجدیده تحمیل‌شده است. هر آنچه امپریالیست‌ها در انبان و توپخانه‌ی تبلیغاتی ایدئولوژیک دارند برای مشغول ساختن زحمتکشان جهان انجام می‌دهد تا مانع دست‌یابی آنان به علم رهایی‌بخش کمونیسم به‌عنوان یگانه آلترناتیو رادیکال(انقلاب کمونیستی) برای رهایی بشریت از یوغ ستم و استثمار  نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیستی شوند.

 

جنگ و تجاوز و درعین‌حال بده بستان و سازش‌های نهان و پنهان قدرت‌های امپریالیستی با بنیادگرایان مذهبی (در هر لباسی چه داعش چه طالبان، حزب‌الله، بوکوحرام-در نیجریه- و القاعده در سومالی و ضد البته جمهوری اسلامی) برای این است که نشان دهد نظام سرمایه‌داری-‌امپریالیستی یک نظام مقبول برای حاکمیتشان برجهان هست. و دقیقا مصاحبه آیت‌الله بی‌بی‌سی با پدر ستایش ریشه در چنین استراتژی دارد. امروزه جنگ و تجاوز امپریالیست‌ها که ابتدا با حمله به افغانستان و "سرنگونی"(!) طالبان و در ادامه سرنگونی صدام حسین شروع گشت و در رانش و چرخش خود عامل رشد بنیادگرایی تروریست‌های جهادگر اسلامی در جای‌جای جهان گشت در خدمت مقبول نشان دادن نظام سرمایه‌داری به‌عنوان یک نظام ابدی و تنها آلترناتیو در مقابل بشریت به‌عنوان نظامی "بشردوست" و اشاعه دهنده‌ی "دمکراسی" در جهان هست دقیقا برای استمرار حاکمیتش هست.

در چنین شرایط حاکم برجهان تحت تسلط نظام منسوخ سرمایه‌داری- امپریالیستی است که بوق تبلیغاتی این نظام برای پرهیز پیوستن جوانان به سازمان‌های کمونیستی در کشورهای مختلف اما تشویق بنیادگرایی مذهبی به صدا درآمده است.



نقطه سر خط.....

 

آنچه این جوان ۱۷ ساله را از سایر هم‌سنان او که تحت تأثیر همان دو فاکتور فرهنگی  و اجتماعی که در ابتدا توضیحش دادم متمایز می‌سازد این است که او باوجوداینکه بالغ نیست و به سن خودشناسی نرسیده است اما مرتکب یک قتل شنیع و فجیع شده است. بنابراین او را باید مورد بررسیِ خاص و مشخص قرارداد. اما نه با هر رویکردی! نه با رویکرد رفرمیستی که در چارچوب نظام حاکم تقاضای بخشش و اعدام نکردن او را از عاملین اعدام می‌کند.

 

تمامی شواهد و گفته‌های محدود و سانسور شده و یا محدود گفته شده‌های پدرش2 که از ترسِ موردِ غضبِ حکومت قرار نگرفتن به‌طور نسبی به این سمت‌وسو اشاره می‌کند که این جوان یک بیمار روانی هست. اختلال روانی دارد و از مریضی مزمنی رنج می‌برد. و این آن چیزی هست که او را از هم سن و سال‌های خود متمایز می‌سازد. و بنابراین باید از طرف یک روانشناس مستقل مورد معاینه، تحقیق و تفحص روانکاوانه قرار گیرد.۱

در دو طرف این معضل فرهنگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دو نظر یا رویکرد که در تناقض ۱۸۰ درجه‌ای باهم می‌باشند قرار دارد:

۱- آسان‌ترین گزینه احساسی بدون رویکرد علمی این است که گفته شود این نوجوان خود قربانی این نظام است و نباید اعدام شود. طبق چنین نظریه‌ای و رویکردی رفتارهای خشونت‌آمیز و تفکیک جنسیتی و سرکوب غرایز جنسی یا محدودیت جنسی دامن زده‌شده توسط نظام  حاکم او را به قاتلی و یک "هیولای دختر خوار" مبدل کرده است.

 و یا:

۲- دیگر و آسان‌ترین گزینه‌ی ارتجاعی و ضد بشری دیگر این است که گفت: رژیم جهل و خرافات و خشونت محق است که او را اعدام کند. جمهوری اسلامی باید او را اعدام کند تا قال قضیه را جمهوری اسلامی برای منحرف کردن اذهان عمومی به این جنایت که انگشت‌ها را متوجه خود نظام  ضد زن و مردسالاری‌اش می‌کند بکَند.

تشخیص این دو رویکرد از هم بسیار آسان هست.

یکی ظاهری "مترقی" و "متمدنانه" (بخوان اصلاح‌طلبانه) دارد و از عامل اصلی این جنایت ( رژیم مردسالار جمهوری اسلامی) انتظار بخشش دارد و می‌خواهد در چارچوب همان نظامی که به چرخش درآورنده‌ی خشونت ضد زن است اصلاحات صورت گیرد. به‌عبارت ‌دیگر توقع ایده‌آلیستی معجزه از هیئت حاکمه ای دارد که "معجزه‌ای" که مگر در خدمت ضرورت‌های پیش پای استمرار عمر ننگینش باشد نیست، قائل نیست! و قابل رفرم نیست.

 

در مقابل آن رویکرد گزینه  یا رویکرد دیگری هم هست که عمیقاً ارتجاعی و ضد بشری است. رویکرد اعدام و به چرخش درآوردن خشونت از طریق اعدام که از سوی نظام حاکم اعمال می‌شود. این گزینه خواهان حفاظت از منافع استراتژیک نظم حاکم برجهان است که توسط نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیستی در جای‌جای جهان من‌جمله بر مردم ستم‌کش و تحت استثمار ایران از طرف حکومت وابسته به چنان نظام جنگ‌افروز و متجاوزی یعنی جمهوری اسلامی اعمال می‌شود.

 

اما هیچ‌یک از این دو راهکارِ برای حل چنین عارضه‌ای که ریشه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد، علمی و در انطباق با منافع کلیت بشرت تحت ستم و استثمار نیست.

این جوان ۱۷ ساله که زیر سن قانونی است حق دارد موردتحقیق و معاینه روانی مشخص یک روانشناس مجرب مستقل از حکومت قرار گیرد. در این صورت مشخص می‌شود که او تحت تأثیر کدام عوامل به چنین مرض روانی دچار گشته است. و این دقیقا چیزی هست که جمهوری اسلامی از آن بیم دارد و اجازه اینکه روان‌پزشک باشرف و مستقل از حکومت او را معاینه روانی کند، نمی‌دهد. این کلیت نظم ارتجاعی و خشونت‌گرای  حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران را به زیر سؤال می‌برد.

 

هر آزادیخواهی که داعیه آزادگی و فرهیختگی واقعی (ولی نه کذب و توهم برانگیزانه رفرمیستی و اصلاح‌طلبانه) دارد نیاز دارد به این نکته پافشاری کند که این پسر نوجوان ۱۷ ساله از حق معاینه  و ملاقات با یک روانکاو  ورزیده و باشرف و مستقل از کلیت این رژیم باید برخوردار باشد. این اولین گام ولی نه کافی برای پیمودن حل صحیح و علمی در مقابل آزادیخواهان هست که البته چو روز برایمان روشن است که کلیت جمهوری اسلامی به دلیلی که قبلاً گفته شد و پای خودش به وسط می‌آید با آن مخالفت می‌کند.

هرگز نباید فراموش کرد که برای خاتمه دادن به دور باطل چرخه خشونت ضد زن و مردسالار جمهوری اسلامی در مقابل ستمدیدگان ایران تنها گزینه پایان دادن به چرخش چنان خشونت و توقف آن است. بنابراین باید انقلاب کرد و دستگاه دولتی این رژیم را در کلیه ابعاد از طریق یک انقلاب اجتماعی نابود ویران کرد.

 

انقلاب کمونیستی که رهایی کامل زنان را در صدر برنامه خویش به‌عنوان جزء اصلی و نه ثانوی و درجه دوم از استراتژی خویش قرار دهد تنها گزینه ممکن برای خاتمه دادن به ریشه خشونت علیه زنان است که از طرف رژیم جمهوری اسلامی ظرف ۳۷ سال گذشته به‌پیش گذاشته ‌شده است. 

 

این ما را به گفته مشهور مارکس که می‌کشاند. در بیانیه‌ای که توسط مارکس آمده است به‌عنوان "۴ کلیت" شناخته‌شده است. مارکس گفت که هدف، یعنی هدف نهاییِ انقلاب کمونیستی برای رسید به جامعه بشری جهانی کمونیستی لغو(محو) تمام تمایزات طبقاتی در میان مردم است؛ لغو تمام روابط تولیدی(یعنی روابط اقتصادی) که منشأ تمایزات طبقاتی هست؛ لغو تمام روابط اجتماعی ازجمله روابط بین زنان و مردان، و یا بین مردمان مختلف و ملت‌ها، و یا بین روشنفکران و افرادی که کارِ دستی(یدی) می‌کنند- که مربوط به آن روابط تولید هست؛ و دگرگون و متحول کردن تمام ایده‌هایی که با آن مناسبات اجتماعی مرتبط است. در این فرمول بسیار متمرکز، آنچه مارکس روشن نمود این است که به خاطر آنکه جهان برای خاتمه دادن به تمام استثمار و ستم واقعا تغییر کند باید به جهان کمونیست رسید که در آنجا دیگر برخی از طبقات بر دیگران تسلط نداشته باشند، آنان را استثمار نکنند و اختلافات در میان مردم توسط طبقه‌ای همچنان که به‌شدت مشخصه‌ی جهان کنونی هست، دامن زده نشود. باید به آن پایان داد و روابط اقتصادی که منجر به آن تفاوت‌های طبقاتی در میان مردم می‌شود را متحول نمایید. روابط اجتماعی که با چنان روابط اقتصادی ارتباط دارد را باید متحول نمایید. و افکاریکه روابط استثمار و ستم را بازتولید و تقویت می‌نمایند را باید دگرگون نمایید.

اولین گام استراتزیک برای رسیدن به جهان بشری کمونیستی از طریق انقلاب کمونیستی به وجود آوردن جامعه نوین سوسیالیستی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا بر طبقات سرمایه‌دار کهن، سرنگون کردن قدرت سیاسی و خرد کردن ماشین دولتی که از طرف رژیم جمهوری اسلامی به‌عنوان مدیران داخلی محافظ نظم سرمایه‌داری-امپریالیستی جهانی بر طبقات رنجدیده و به‌ویژه طبقه کارگر در ایران اعمال می‌شود هست. این انقلاب بخشی از زنجیر انقلابات پرولتاریایی جهانی( انترناسیونالیستی) برای رهایی بشریت هست.  

به‌قول رفیق باب اواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی امریکا و همچنین رهبر تئوریک  ایدئولوژیک جنبش کمونیست جهانی:

« تضادهای میان تغییرات بزرگ اجتماعی (که به ویژه موقعیت زنان را عوض کرده است‌) و شکل های سنتی ستم بر زن ابعاد حادی به خود گرفته است. و مساله ی ستم بر زنان و مبارزه برای رهایی زنان به طور عینی برجسته تر از هر زمان خودنمایی میکند. و باید آن را در مقیاس های بسیار بزرگ تر، به عنوان فصل مهمی از انقلاب پرولتری در دست گرفت - به مثابه جنگی که به نوبه‌ی خود بسیار مهم است اما همچنین اساسا به مثابه فصلی تعیین کننده از انقلابی که هدف نهایی‌اش ایجاد جهانِ کمونیستی عاری از هرگونه ستم و استثمار است.

به وضعیت زنان در این کشور و سراسر جهان نگاه کنید. زندگی در این کشور یعنی دائما با حمله به زنان و آزار آنان مواجه شدن. حملات جنسی و تحقیر جنسی زنان همراه است با حمله به ابتدایی ترین حق زن که عبارتست از تصمیم گیری بر سر بچه دار شدن، زمان بچه دار شدن و بچه بزرگ کردن.  با تغییرات عظیمی که صورت گرفته شمار بزرگی از تولید مثل‌ها در این کشور توسط زنان تنها صورت می گیرد. و واضح است در چنین شرایطی مسئولیت بزرگ کردن بچه با کیست. در خانواده های متشکل از زن و شوهر نیز مسئولیت بچه داری و خانه داری عمدتا بر دوش زن است و این در حایل است که بسیاری از این زنان در بیرون از خانه هم کار میکنند. این پدیده، یک پدیده ی سطحی یا «بازمانده» روابط کهنه خانوادگی نیست. بلکه با روابط پدرسالاری پیوند داشته و ریشه های عمیق در روابط پدرسالاری دارد و اگر به شیوه تولیدی نگاه کنیم می بینیم که روابط پدرسالاری ریشه در روابط تولید و مبادله کالایی دارند. و در تولید و مبادله کالایی، انباشت سرمایه در رقابت با سرمایه های دیگر، از طریق استثمار کالایی به نام نیروی کار انجام می شود. این وضعیت یکی از خصایل فرعی  این سیستم نیست و آن را نمی توان از طریق اصلاحات در چارچوب این سیستم یا با انتخاب «افراد روشن بین» به مقامات دولتی از بین برد. با تحلیل علمی، از طریق کند و کاو در روابط اساسی و دینامیک های این سیستم به وضوح می توان دید که چرا از بین بردن ستم بر زن در این سیستم ممکن نیست.

بیایید یکی دو آزمون فکری کنیم تا این واقعیت ملکه ذهن مان بشود. آیا می توان خانواده سنتی را در این سیستم از بین برد؟ و اگر خانواده ی سنتی در این سیستم ملغا شود، آنگاه مساله ی توارثِ مالکیت خصوصی چگونه حل خواهد شد؟ یا در این سیستم چگونه می توان هم خانواده را نگاه داشت و هم ستم بر زن را از بین برد؟ ما باید با این سوال ها دست و پنجه نرم کنیم و در عین حال در مقابل دیگران بگذاریم و بگوییم، اگر در رابطه با از بین بردن ستم بر زن جدی هستید بیایید در مورد این که آیا می توان آن را در این سیستم از میان برداشت، حرف بزنیم. حقیقت آن است که در این سیستم، نمی توان این ستم را از بین برد. اما ما نباید این حقیقت را مانند یک دگم مذهبی تکرار کنیم بلکه باید کار کنیم و واقعا به ریشه های مادی این مساله برسیم و خودمان بر روی این مساله مسلط باشیم تا بتوانیم بسیاری از آدم های دیگر را به این درک برسانیم. چنین کاری یک بخش تعیین کننده از تلاش برای جذب آنان به سوی انقلابی است که به آن نیاز داریم.

 

اگر این مساله به هر شکلی به جایگاه درجه دوم یا تبعی رانده شود، انقلاب کمونیستی‌ای در کار نخواهد بود. این را باید بازشناخت. نه به خاطر تعهدات اخلاقی. هرچند که آنهم هست. بلکه به خاطر ملاحظات استراتژیک. هرگز نباید برای انقلابی مبارزه کرد که رهایی زن جنبه ی برجسته ای از آن نیست. اما در هر حال انقلاب بدون این امر ممکن نیست. بدون این که در کار و فعالیت امروزمان مبارزه علیه ستم بر زن بخش برجسته ای باشد هیچ قدم جدی در راه انقلاب کمونیستی نمی توان برداشت3 ( تاکید از نویسنده متن)

 


برهان عظیمی

۳۰ فروردین ۱۳۹۵، مصادف با ۱۸ آوریل ۲۰۱۶

 

 

 

توضیحات:

1- به چند نقل‌قول از خبری که لینک آن در آخر آورده می‌شود توجه کنیم:

از هرچهارایرانی یک نفراختلال روانی دارد

آخرین آمار منتشرشده از سوی مراجع قانونی حاكی از آن است كه 21.1 درصد مردم کشورمان اختلالات روانی دارند. مطالعات جدید نیز در بین مردم تهران نشانگر آن است كه 34.2 درصد از تهرانی ها هم از اختلالات روانی رنج می‌برند. این درحالی است كه به گفته کارشناسان نمودار بیماری های روانی درکشور ما روبه رشد است زیرا با استناد به تحقیقات انجام شده طی سال‌های 78 و87 میزان شیوع اختلال‌های روانی درمیان تهرانی ها درفاصله ۹ سال۶۰ درصد افزایش پیدا كرده و به اندكی بیش از ۳۴ درصد رسیده است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی پانا، این تحقیقات نشان دهنده این موضوع است که زنگ خطر روند صعودی بیمارهای روانی درجامعه ایرانی به صدا درآمده است زیرا به گفته پرویز مظاهری،دبیرانجمن روان پزشکان ایران از هر چهار ایرانی یک نفر اختلال روانی دارد.

وزارت بهداشت و درمان ایران نیز افزایش آمار آسیب‌ها و بیماری‌های روانی را تایید کرده است. این آمار و ارقام نشان‌دهنده آن است كه پیش‌بینی‌های معاون سلامت وزارت بهداشت درسال ۸۷ به وقوع پیوسته و به تدریج اختلال‌های روانی رتبه نخست را درمیان بیماری‌های مردم ایران به خود اختصاص خواهد داد.

 

ادامه تحقیقات بالا:

چرخش خشونت در جامعه

امان الله قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه هم با ابزار نگرانی از روند رو به رشد بیماران روانی در جامعه می گوید:" وقتی جامعه نتواند خدمات مناسبی برای این دسته از بیماران داشته باشد عوارض این بیمارهای به جامعه واتاب می شود.اصولا بیماری روانی زاییده جامعه بیماراست بنابراین بازخورد ان نیز به جامعه باز می گرددو امری تشدید کننده است .به نوعی چرخش است چرخش خشونت در جامعه .

 

منبع خبر:

http://www.pana.ir/Pages/Printable-News-152009.aspx

 

2- برای آشنایی با نظر پدر این نوجوان 17 ساله به منبع و لینک زیر مصاحبه او با آیت‌الله بی بی سی به عنوان رسانه موازی با و بازوی نظام سرمایه داری- امپریالیستی جهانی مراجعه کنید.

http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2016/04/160416_zs_young_girl_killed_varameen

 

 

3- نقل از سخنرانی رفیق باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا در تابستان سال 2015 تحت عنوان "درراه رهایی واقعی: علم، استراتژی، رهبری برای انجام یک انقلاب واقعی و آفریدن جامعه‌ای بنیادا متفاوت".