شکست کودتای ترکیه و درسهایی که میتوان از آن آموخت

علیرضا ثقفی

قبل از هر چيز ميتوان گفت اين اولين كودتائي است كه در يك قرن اخير در تركيه با شكست مواجه شده و جزء معدود كودتاهائي است كه در خاورميانه در صد سال اخير با شكست مواجه شده است. اكثريت قريب به اتفاق كودتاها در خاورميانه پس از جنگ جهاني اول تا دهههاي 80 ميلادي قرن گذشته با موفقيت همراه بوده، به خصوص اگر از جناح راست بوده است كه مورد پشتيباني قدرتهاي مسلط سرمايه داري هم قرار گرفته است. در دوره جنگ سرد در خاورميانه كودتاهاي فراواني از جانب قدرتهاي مسلط صورت گرفت كه از آن جمله ميتوان به كودتاي 28 مرداد 1953 در ايران و كودتاهاي پياپي در پاكستان، كودتاي ژنرال نجيب در مصر، كودتاهاي عبدالكريم قاسم و عبدالسلام عارف و سپس صدام حسين در عراق، كودتاهاي ژنرال صلاح جديد در سوريه و سپس حافظ اسد در اين كشور، همچنين كودتاي قذافي و جعفر نميري در ليبي و سودان و انواع و اقسام كودتاهاي رنگ وارنگ در كشورهاي ديگر اشاره كرد. در خود تركيه كودتاي نظاميان در 1980 آخرين آنها بوده است كه براي حدود دو دهه نظاميان را بر آن كشور مسلط كرد.

اما كودتاها در خاورميانه و افريقا و همچنين آمريكاي لاتين كه مهد اين كودتاها بود، حدود دو دهه است که فروكش كرده است. به خصوص از دوره جهاني سازي به بعد، يعني از زمان فروپاشي اردوگاه سوسياليستي به اين طرف (1991) و قرارداد نفتا (1992) در امريكای شمالي به نظر ميرسد كه دوران كودتاها حداقل به شيوه قديم به سرآمده و قدرتهاي جهاني به راحتي ميتوانند از طريق در اختيار گرفتن نهادهاي سياسي و اقتصادي هر يك از جوامع تحت سلطه خود، بدو ن نياز به كودتاهاي نظامي و به خيابان آوردن تانکها و زره پوشها، به اهداف خود برسند. نهادهاي بين المللي كه در اين بيست و پنج سال اخير همراه با بلوكهاي نظامي اي همانند ناتو، از صندوق بين المللي پول تا بانك جهاني و سازمان تجارت جهاني گرفته تا بازارهاي بورس و سرمايه و شركتهاي بزرگ كه اقتصاد جهاني را در دست دارند، براي كنترل و به خط درآوردن حكومتها و كشورهاي مختلف كفايت ميكرده است و نيازي به نمايش قدرت نظامي و به خيابان آوردن تانكها نمي ديدند. اكنون اين آخرين کودتا مفهومش چيست؟ تركيه اي كه كاملا در خط ناتو حركت ميكند و ارتش آن جزئي از ارتش قدرتهاي سرمايه داري است و حكومتی به ظاهر انتخابي با معيارهاي خالص سرمايه داري چه نيازي به كودتا دارد و چه انحرافي از خط اصولي نظام سرمايه داري مرتكب شده تا مستحق به خيابان آوردن تانكها گردد و عده اي كشته شوند؟ بيش از هزاران نفر زخمي و در انتها آنچه ناخوشايند نظام سرمايه داري است به وقوع بپيوندد كه عبارت از تضعيف روحيه ارتشي است كه در درگيريهاي جنگي در خاورميانه يكي از تكيه گاههاي قوي نظام سرمايه داري محسوب ميشود. شك نيست كه نتيجه كودتا هر چه باشد، ارتش تركيه براي بازسازي روحيه خود و نيز باز گرداندن نظم و نظام ارتشي در صفوف به هم ريخته آن پس از كودتا نياز به زمان زيادي خواهد داشت تا بار ديگر روحيه رزمندگي خود را در برابر كردها و ديگر صحنههاي درگيري در خاورميانه به دست آورد.

 اما با همه اين احوال و با آنكه حتي اگر كودتا موفق ميشد با شرائط امروزه جهاني نميتوانست مشروعيت بين المللي بدست آورد و حتي باز براي به دست آوردن مشروعيت داخلي و بين المللي مجبور بود به نوعي راه حكومت فعلي را دنبال كند، چرا كودتاگران دست به چنين كاري زدند ؟

برخي از مخالفان دولت تركيه ميگويند كه اين كودتا ساخته و پرداخته خود دولت اردوغان بوده تا موقعيت خودش را تحكيم كند. اين مطلب بيشتر به شوخي ميماند و بيشتر به درد فيلمهاي پليسي ميخورد كه گويا دولتي بيايد دست به ريسكي بزند كه نتيجه آن نامعلوم است و در اين ميان كافي بود چند تير زودتر  يا ديرتر شليك ميشد تا به قول خود اردوغان، او و يارانش كشته شوند (اردوغان مصاحبه با روزنامه نگاران در استانبول در 29/4 گفت اگر پانزده دقيقه ديرتر هتل محل اقامتش را ترك ميكرد به دست كودتاچيان كشته شده بود) 1 اين امر ديگر مسجل است كه شوخي با نيروهاي ارتشي آن هم در مناطق بحراني نتايجش غيرقابل پيش بيني است.

 اما مهم ترين مسئله آن است كه حتي اگر توطئه را هم بپذيريم باز هم اهداف اين توطئه نامشخص و نامعين است. زيرا همان گونه كه ميتوان براي كودتا اهدافي همانند گسترش جو نظاميگري و يا سركوب مخالفان و يكه تاز شدن قدرت را بر شمرد، از طرف ديگر كودتا ميتواند اهدافي كاملا بر عكس  يا نتايجي دگرگونه را به ارمغان داشته باشد. يك كودتاي نافرجام و يا حتي بدفرجام در شرائط متلاطم و بحراني ميتواند وضعيت ثبات اقتصادي و اجتماعي را بر هم بزند. اعتماد به سرمايه گذاري و ثبات قدرت را از ميان بردارد، سرمايهها را فراري دهد و ارتش و پليس و نيروهاي انتظامي را بيش از آنكه منسجم كند، نااميد و در مقابله با مخالفان متزلزل كند زيرا كه از ترس تغييرات يك شبه و ناگهاني آنان را در مقابله با مخالفان دچار ترديد مي كند.

 اكنون با اين اوصاف و با در نظر گرفتن اين مسئله كه حتي در صورت پيروزي كودتاچيان اين امر قابل پيش بيني بود كه حكومت كودتا چندان دوامي نخواهد داشت، پس چرا باز هم آنان به اين عمل اقدام كردند.

واقعيت ان است كه نظام سرمايه داري و مجموعه نيروهاي آن، چنان دچار بحران و سردرگمي بر سر چپاول اموال غارتي از كارگران و زحمتكشان هستند كه هر كدام از جناحها و دارو دستهها براي عقب نماندن از ديگران دست به هر عملي ميزنند تا شايد بتوانند از اين خان يغما نصيب بيشتري براي خود ببرند. دار و دسته حاكم در تركيه به آنچنان ثروت و قدرتي دست يافته اند كه مورد حسد هم رديفانشان در نيروهاي مسلح قرار گرفته اند. در اين كودتا قرار نبوده است چيزي عوض شود مگر آنكه منابع قدرت و در نتيجه آن سرمايه ها جابه جا شود. بر طبق گزارشات موجود كه در جريان كشته شدن بيش از پانصد كارگر در حادثه معدن سوما منتشر شد، نيمي از سرمايههاي تركيه در دست اردوغان و وابستگان به او است. در نتيجه دو جناح از سرمايه داران كه مدتها است در اريكه خاورميانه قدرت را دست به دست ميكنند و در اين ميان سهم شير را در كنترل سرمايههاي منطقه به دست مي آورند، اكنون محيط و شرائط را براي دست به دست شدن بار ديگر حاكميت بر سرمايهها فراهم تر مي بينند .

 مطلب را بايد بيشتر بشكافيم. نظام سرمايه داري در دهه هشتاد ميلادي قر ن گذشته با بن بستهائي كه در منطقه خاورميانه براي جريان آزاد نفت و سرمايه مواجه شده بود به اين نتيجه رسيده بود كه حكو متهاي ناسيو ناليستي توان ادامه حاكميت را ندارند و يا با ادامه حاكميت آنها اين امكان وجود دارد كه حاكميت كل سرمايه به خطر افتد. حوادثي همانند ترور بينظير بوتو در پاكستان  يا اعتراضات براي سرنگوني شاه در ايران و هم چنين حوادث افغانستان، اوج و گسترش نهضت فلسطينيان كه هر يك از آنها جاي بحث خود را دارد، سبب شده بود تا مجموعه نظام سرمايه داري به اين نتيجه برسد كه راه حل تداوم اين نظام در خاورميانه تقويت و سرمايه گذاري بر روي نيروهاي بنيادگرا و مذهبي است. در تاييد بنيادگرائي در دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته در منطقه خاورميانه، همه جناحهاي سرمايه داري از منطقه اي و جهاني به يك وحدت نظر رسيده بودند و روي كار آمدن حكومت اسلامي در پاكستان و ايران و تقويت جهاد اسلامي و حزب الله در منطقه خاور ميانه تا گسترش بنيادگرائي در افريقا و اندونزي و غيره همه آنها حكايت از اين همدلي و توافق نظام سرمايه داري دارد كه در كنار آن سركوب نيروهاي آزاديخواه و به خصوص چپ در دستور كار همه آنان قرار داشت و بدين طريق حاكميت نظام سرمايه داري در منطقه خاورميانه و جريان آزاد انرژي و سرمايه براي چند دهه تضمين شد. اكنون ديگر دلايل كافي براي اين امر و جود دارد كه نهادهاي نظام سرمايه داري در تقويت بنيادگرائي از هر نوع آن، مداخله مستقيم داشته اند و اعترافات مشخص و روشن نمايندگان سياسي اين نظام به اندازه كافي در اين امر بدون پرده پوشي است. 2

اما همان گونه كه ميدانيم از درون اين چنين حكومتهائي كه مبناي آنان ديكتاتوري و سركوب نيروهاي مردمي و مترقي بود پس از چند دهه آن چه به جاي مانده ، جوامعي فقرزده در كنار سرمايه داران و ثروتمندان بزرگي در منطقه است كه تداوم وضع موجود را غيرممكن كرده و در كنار اين وضعيت يك تروريسم كور و لجام گسيخته اي بوجود آمده است كه كل امنيت نظام سرمايه داري را تهديد ميكند.

ترورها و عمليات تروريستي كور كه اكنون به كشورهاي اروپائي و امريكائي گسترش يافته است هر روز بيش از پيش كل نظام سرمايه داري را در معرض خطر قرار ميدهد. از اين جهت است كه ديگر نظام سرمايه داري و سردمداران جنگ طلب آن سعادت را در تقويت بنيادگرائي نمي يابند و همانند گذشتهها به تقويت ياران خدا افتخار نميكنند (دريافت جوايز تقدير مجاهدان افغا ن از دستان روساي جمهور آمريكا وگسترش انستيتوهاي اسلام شناسي در انگلستان و ...)

 كودتاگران تركيه به شم نظامي خود اين تغييرات را دريافته بودند، اما از درك اين امر عاجز بودند كه اين تغييرات در چارچوب همين حكومت فعلي تركيه امكان پذير است و چندان نيازي به اين كودتا از جانب محافل قدرت نظام سرمايه داري احساس نميشود. وحدت نيروهاي آمريكائي و كردهاي سوريه و يا "كردستان غربي" (روژ آوا) كه ديگر اين روزها در اخبار مربوط به منطقه جايگزين"كردستان سوريه " شده برگي ديگر از افول ستاره بنيادگرائي در خاورميانه است. اگر در همين چندي قبل بهترين متحدان نظام سرمايه داري در منطقه اسرائيل و ساير بنيادگرايان بودند، اكنون تلاش براي تقويت قوم گرائي و مليت گرائي با تقويت گرايشاتي همانند اقليم كردستان روشن تر از آن است كه نياز به استدلال داشته باشد. فرهنگ "روژاوا" و "روژ هلات" (كردستان غربي و كردستان شرقي) به جاي كردستان ايران و تركيه و عراق و سوريه ، اكنون از جانب رسانههاي نظام سرمايه داري به راحتي به كار گرفته ميشود كه بيانگر اراده اي براي تقويت ملي گرائي و قوم گرائي است .

 زماني حكومتهاي نظامي در امريكاي لاتين عمرشان به انتها رسيد و آن هنگامي بود كه گسترش حلبي آبادها و جمعيت انبوه سراسر فقرزده شامل كودكان خياباني و آلونك نشينها سراسر جوامع امريكاي لاتين را فرا گرفته بود و همراه با آن زندانها و شكنجه گاهها و قتل عامهاي پياپي مخالفان و آزاديخواهان كارنامه سراسر كثيف اين حكومتهاي نظامي را پر كرده و هم زمان دزدي رشوه و فساد سرتاسر اين نظاميان و دولتمردان را به گونه اي فرا گرفته بود كه هيچ كس را ياراي دفاع از آنان نبود. هر گونه سرمايه گذاري و تزريق پول و وام سر از حسابهاي خارجي اين نظاميان شكنجه گر و قاتل در مي آورد. امري كه امنيت هر گونه سرمايه گذاري را با ريسك بزرگ همراه و آنان را از حيز انتفاع براي نظام سرمايه داري خارج كرده بود. (نگاه كنيد به مقاله" آيا برجام به سرانجام ميرسد" كه در سايت كانون مدافعان حقوق كارگر ماه گذشته منتشر شد و به همين امر توجه دارد كه سرمايههاي خارجي به آينده سرمايه خود و فرجام آن اطمينان ندارند. يكي از مديران استات اویل در جريان محاكمه اين شركت در مورد پرداخت رشوه در ايران گفته بود" پسران فلان مقام در ايران ما را مي چاپيدند "و در قضيه فيشهاي حقوقي اين امر روشن تر شد.) آنان بايد صحنه را ترك ميكردند و ترك كردند.

امروزه در خاورميانه عمر بنيادگرائي به سر رسيده است. زيرا كه جولان بيش از سه دهه بنيادگرائي جوامعي سر تا پا فساد گرفته را با فقر و بي خانماني خيل عظيم مردم منطقه و جنگ و ويرانگري و گسترش تروريسم، تحويل داده كه تداوم شريان حياتي و امنيت سرمايهها را به خطر انداخته است. حتي ديگر دفاع از بنيادگرائي اسرائيل آن سينه چاكان قديم را ندارد. بنيادگرائي يهودي كه بهانه اي براي گسترش بنيادگرائيهاي ديگر در منطقه شد زيرا بنيادگرائي به جائي كشانده شده كه امنيت خود كشورهاي سرمايه داري را با مخاطرات جدي مواجه كرده است. پس اگر سودي هم تا كنون از گسترش جنگها و فروش سلاح و كاهش بحرانها نصيب نظام سرمايه داري ميشد، اكنون خودش در به خطر انداختن كل اين نظام مايه نگراني است. از اين جهت نظام سرمايه داري كه اكنون روزانه زندگي ميكند و با منطق از اين ستون تا آن ستون فرجي است،  بهتر است براي مدتي تنها نيروهاي مورد اعتماد موجود در صحنه يعني ملي گرايان و قوم گرايان و ناسيوناليستها صحنه گردان بازي باشند تا شايد براي چند صباحي دگرگوني نظام سرمايه داري به تاخير افتد. از اين جهت است كه تغيير نام يك گروه از رزمندگان مخالف سوريه در گرماگرم مبارزه با رژيم بنيادگراي قديمي اين كشور، تنها يك تغيير نام نيست زيرا كه در كنار آن اتحاد اين گروه با نیروهاي ارتش آزاد، مشخصا مفهومي ديگر دارد كه در اينده رو شن تر خواهد شد.

چو آيد تواني به موئي كشيد     چو برگشت زنجيرها بگسلد

بنيادگرائي روزي روزگاري در منطقه به راحتي نيروهاي فراواني را در پشت سر خود جمع ميكرد، اما امروز از جذب نيروهاي جديد جز با پول و وعدههاي فراوان و يا استخدام مزدور خبري نيست. ديگر نيروهاي اعتقادي گذشته را در آن بخشهائي كه حاكم بوده در اختيار ندارد و مجبور است از ارتشهاي مزدور استفاده كند .

اين مسئله را نظام سرمايه داري درك كرده است. از همين جهت است كه ميخواهد به ريسمان قديمي و پوسيده قوم گرائي و مليت گرائي متوسل شود. از همين جهت كه در سالهاي اخير بنيادهائي هماند سوروس و ديگران سعي در تقويت و بزرگنمائي فرهنگهاي قوميتي و مليتي كرده اند (و بي جهت نيست كه به صورت غيرمترقبه اي منشورهاي كورش بزرگ سر از خاكها در مي آورند و بنيادهاي ايران شناسي با حجمي گسترده و بودجههاي اهدائي نشستهاي بزرگ برگزار ميكنند و شاهزاده باقي مانده از ادوار قديم به كمپ ترامپي ميپیوندد كه روزگاري قهرمانان ايران كنترا در آن فعاليت داشتند)

و اما در چنين او ضاع و احوالي وظايف نيروهاي مدافع كارگران و زحمتكشان چيست؟ آيا بايد نظاره گر بي رمق حركات موجود باشند و يا وظايفي عاجل تر در پيش روي آنان قرار خواهد گرفت؟

 اين امر شرائط مساعدي را براي نيروهاي كارگران و زحمتكشان و مدافعان حقوق كارگران فراهم كرده است تا در اين آشفته بازار نظام سرمايه داري بتوانند هر چه بيشتر وظايف بر جاي مانده خود را انجام دهند. نزديكي و هماهنگي نيروهاي چپ و ضد نظام سرمايه داري و آنان كه خواهان دگرگوني نظام سودمحور هستند در سطح منطقه و كشورهاي مختلف در اين شرائط ضرورت خود را از هر زمان ديگري بيشتر نشان ميدهد.

 شرائط ايجاد تشكلهاي سراسري كارگران و فعالان كارگري و همبستگي آنان در بر خورد با كل نظام سرمايه داري اكنون از هر زمان ديگري فراهمتر است. زيرا تمامي تيرهاي تركش نظام سرمايه داري براي حل بحرانهاي خود در منطقه و حتي در سطح جهاني به خاك خورده است و جناحهاي مختلف سرمايه داري چه در منطقه و چه در سطح جهاني ثابت كرده اند كه هيچ گونه راه حلي براي مشكلات به وجود آمده توسط همين نظام را ندارند . تنها راه حل آنان براي مقابله با مشكلاتي كه خودشان بوجود آورده اند، زدن و كشتن و بستن و راه انداختن جنگها و تربيت ماموران نظامي و انتظامي جنايتكار و سر وبگر است كه هر روز شاهد انتشار گزارشات آْن در سراسر جهان هستيم.

و اين امر يعني اذعان به بن بستهاي خود اين نظام. نگاهي به گسترش نيروهاي فاشيستي همانند جمهوري خواهان آمريكائي و گسترش افكار سوسياليستي در همين جوامع بيانگر آن است كه نظم و نظام حاكم در چند دهه قبل و همچنين گسترش جهاني سازي و در كنار آن بنيادگرائي و جنگهاي منطقه اي هيچ كدام راه حلهاي مورد نظر اين سيستم نظام مند سرمايه داري را ارائه نميدهد.

1 http://www.iranjib.ir/shownews/22335/%D8%AB%D8%B1%D9%88%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F/

 

https://www.facebook.com/profile.php?id=100011367739064

  2- در اين اعترافات وزير خارجه آمريكا رسما به كمك در شكل گيري نهادهائي مانند القاعده و داعش اعتراف ميكند. هر چند بارها دلايل تقويت بنيادگرائي از جانب نهادهاي نظام سرمايه داري ، از جمله در جريان "ايران كنترا" و فروش اسلحه به بنياد گرايان قبلا مسجل شده بود.

 

.