عصیان

 

 

نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم، سازماندهی می کنیم

سرمقاله

نشریه عصیان شماره 46

________________________________

خاک خاوران هنوز داغ است.مرداد و شهریور که می رسد داغ تر هم می شود. زیرخاک خاوران، هزار هزار فریاد خفته است.فریاد زنانی که قوانین اسلامی کمرشان را خم کرده است. فریاد کودکانی که برای لقمه ای نان صبح تا شب در خیابان ها پرسه می زنند و فریاد مردانی که زیر چرخ های استثمار له می شوند. فریاد هزاران زن و مرد کرد، ترک، بلوچ، عرب و ترکمن که از ستم ملی رنج می برند. فریاد هزاران انسانی که انقلاب کردند تا شرایط بهتری داشته باشند. اما انقلاب، شکست خورد .

بیست و هشت سال از کشتار زندانیان سیاسی می گذرد. مرداد و شهریور ۶۷ برگ خونینی از تاریخ ورق خورد که هنوز بسیاری از جنایت هایی که در آن زمان اتفاق افتاد آشکار نشده استشتار دسته جمعی یک نسل انقلابی رخ داد. کسانی که اعدام شدند از قشرهای مختلف جامعه بودند. زنان و مردان کارگر و زحمتکش و مبارز، دانشجو و دانش آموز، افراد روشنفکر و تحصیل کرده و هنرمند، انسان هایی که زندگی شان را در راه احقاق حقوق مردم ستمدیده گذاشته بودند و برای دگرگونی و تغییر جامعه ای که مبتنی بر ستم و استثمار، اختلاف طبقاتی و بهره کشی انسان ها از یکدیگر بود مبارزه می کردند. انقلابی که برای آن جنگیدند در نیمه راه شکست خورد و حکومتی اسلامی جایگزین سلطنت شد. جامعه نسبت به قبل تغییری نکرد و همان ستم ها اشکال جدیدتر و شدیدتری به خود گرفت. اما جوانان انقلابی با رژیم تازه به قدرت رسیده هم وارد مبارزه شدند.

دهه ۶۰ که با مبارزه علنی کمونیست ها، چپ ها و مجاهدین علیه حکومت تازه به قدرت رسیده آغاز شده بود و دستگیری ها و اعدام های وسیع مبارزین را در برداشت با اعدام های دسته جمعی هزاران نفر در سال ۶۷ پایان یافت. دادگاه های تفتیش عقاید چند دقیقه ای و با سه سؤال حکم اعدام هزاران نفر را صادر کردند .

نیمی از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ را زنان تشکیل می دادند. در تاریخ ایران هیچگاه این تعداد از زندانی سیاسی زن هرگز وجود نداشته و به همین دلیل به مسئله ای عمومی و توده ای تبدیل شده بود. نسلی آزادیخواه و مترقی که از هر قشر و طبقه و سنی را در بر می گرفت. در اکثریت خانواده ها حداقل یک زندانی زن وجود داشت. زنان، اولین آماج حمله دولت جدید اسلامی از فردای به قدرت رسیدن بود. فرمان حجاب اجباری خمینی، هزاران زن را به خیابان کشاند. اما حمله به زنان پایانی نداشت و به تبع آن مبارزه علیه رژیم هم شدت بیشتری گرفته بود. دستگیری مبارزین انقلابی مهم ترین کار رژیم در سال های آغازین به قدرت رسیدن و در ابتدای دهه ۶۰ بود. شکنجه های قرون وسطایی اعم از انفرادی های طولانی، کابل زدن های کف پا، آویزان کردن های طولانی مدت، اعدام های ساختگی، تابوت، خانه های مسکونی و تجاوز جنایت هایی را رقم زد که تا سال ها در اذهان باقی خواهد ماند. دختران باکره ای که قبل از اعدام به آن ها تجاوز می شد که مبادا به بهشت بروند. کم نبودند کسانی که در زیر شکنجه جان باختند و اگر آزاد شدند آثار جسمی و روحی شکنجه ها، سال ها در زندگی آن ها باقی ماند. بسیاری از کودکان در زندان به دنیا آمدند و خیلی ها از مادرانشان جدا شدند. بسیاری از دختران و پسران هم نسل ما که در دهه ۶۰ به دنیا آمده اند هرگز پدر یا مادر خود و یا هر دو را ندیدند .

کشتار ۶۷ بلافاصله بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ به عنوان خاتمه جنگ ایران و عراق آغاز شد. هم ضعف حکومت در قبول قطعنامه که نشان از شکست در جنگ را داشت و هم فرارسیدن دوران ثبات و احیای قدرت، لزوم سرکوب همه جانبه در جامعه را ایجاد می کرد. کسانی که در تابستان ۶۷ اعدام شدند نمایندگان و رهبران تفکری بودند که خواهان جامعه ای متفاوت بودند. زنانی که اعدام شدند بر خلاف الگویی که جمهوری اسلامی از زن بودن ارائه می دهد قدم برداشتند. آن ها شجاع، جسور، سنت شکن و انقلابی بودند. بهای تفکرشان را با زندگی شان پرداختند اما سر خم نکردند. برخورد حکومت با زنان زندانی سیاسی در سال ۶۷ بازتاب جامعه ای بود که در بیرون زندان برای زنان ساخته بودند.جامعه ای بر پایه مذهب و سنت و اجبار که در آن زنان، فرودست و عقب مانده و مطیع مردان هستند و ملک و کشتزار مردان محسوب می شوند. در جامعه متحجر اسلامی، زندان، شکنجه و اعدام پاسخ کسانی است که آرمان خواه، آزادیخواه، و سازش ناپذیرند و نمی خواهند سر به زیر باشندشتار ۶۷ اعدام کسانی بود که این گونه می اندیشیدند و نه فقط رهایی خود که همه مردم را می خواستند. به همین دلیل کشته شدند. چون رهبر و سازمانده بودند. کشتار ۶۷ فقط مربوط به آن افراد و خانواده هایشان نیست. اتفاقی نیست که به تاریخ پیوسته و فقط یاد گاه به گاهی از آن باقی مانده است. نتیجه آن کشتار، امروز در جلوی روی ما قرار دارد. عقب ماندگی، تحجر، تبعیض، تحقیر، اختناق، انحطاط و همه چیزهایی که هرروز در جامعه آن را لمس می کنیم، نتیجه آن سرکوب ها از بین رفتن کسانی است که مغز متفکر جنبش انقلابی در آن دوره بودند. جمهوری اسلامی با سرکوب دسته جمعی زنان آگاه، پیشرو و سازش ناپذیر می خواست که سرنوشت نسل های بعد را تعیین کند و به زنجیر بکشد و تا حدی هم توانست این کار را بکند. درست است که نمایندگان، رهبران، پیشروان و نسلی آزادیخواه و انقلابی، دسته جمعی کشته و دفن شدند اما فکر آن ها دفن نشد و از بین نرفت و باقی ماند و به شکل های مختلف در نسل های بعد بروز پیدا کرد. مهم ترین پیام آن ها، نه به سازش، نه به تن دادن به خواسته های یک حکومت مرتجع و نه به سر فرود آوردن بود. جمهوری اسلامی نتوانست از فراگیر شدن پیام آن ها در جامعه و نسل های بعد جلوگیری کند. نتوانست رویای رهایی را از ذهن مردم پاک کند. پیام آن ها چراغ راه نسل ما و نسل های بعد از ما شد و خواهد بود. چراغ راه کسانی که تشنه آگاهی و رهایی هستند و ما برای تن ندادن به وضعیت موجود و تلاش برای تغییر باید آگاه شویم و متشکل باشیم. هیچ راهی جز این نداریم. یا باید به شرایط کنونی تن بدهیم و تبدیل شویم به الگوهایی که جمهوری اسلامی به عنوان زن ایده آل ارائه می دهد و غرق در روزمرگی های زندگی ای که برایمان تعیین کرده اند شویم، آن قدر که نفهمیم دور و برمان چه می گذرد و نهایت رادیکالیسم برایمان این باشد که با بدحجابی و لباس پوشیدن و صفحات مجازی اعتراضمان را نشان دهیم. شاید این ها هم بخشی از مبارزه باشد اما نتیجه ای در بر نخواهد داشت و به رهایی نخواهد رسید. اتحاد، متشکل شدن و سازماندهی آغاز راه مبارزه ای جدی بر علیه نظام مردسالار و ضد مردمی خواهد بود .

وضعیتی که اکنون بر دنیا حاکم است نشان می دهد که وجود و حضور نیروهای انقلابی چقدر اهمیت دارد. تفکر ارتجاعی، ضد زن، و ضد مردمی داعش زندگی هزاران نفر را نابود کرده و زنان زیادی یا خودکشی کردند یا دسته جمعی قتل عام شدند و یا ربوده شدند و تحت اسارت در آمدند. در سوریه و عراق و افغانستان درگیری نیروهای مختلف اعم از دولت های موجود، نیروهای بنیادگرای اسلامی و امپریالیست ها، میلیون ها نفر را آواره کرده و هر روز صدها نفر را به کام مرگ می فرستد. در کودتای یک روزه ترکیه هزاران نفر از روشنفکران و افراد مترقی اعم از زن و مرد که بیم آن می رفت که بر روی مردم تأثیر بگذارند دستگیر شدند . همه این ها نشان می دهد که اگر نیروهای آگاه و مردمی و انقلابی حضور نداشته باشند و دخالت گری نکنند، مردم زیر پرچم نیروهای مختلف ارتجاعی، بومی و بین المللی در می آیند. اگر نیروهای آگاه نتوانند یک قطب انقلابی ایجاد کنند و یک انقلاب آگاهانه را سازماندهی کنند، بار دیگر سرنوشت چند نسل تباه خواهد شد و شرکت زنان در این سازماندهی و رهبری بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود. رهبری و آلترناتیو مهم ترین فاکتور هر مبارزه ای است و قبل از آن آگاهی و بیدار شدن نسبت به شرایط موجود است که مهم است. بدون این ها، مردم به پشت جبهه و سیاهی لشگر این نیرو و آن نیرو تبدیل خواهند شد و راه را برای نیروهایی بدتر از نیروهای پیشین باز خواهند کرد. نیروهایی که با سر کار آمدن، سرکوب و کشتار نیروهای مترقی و دگراندیش را تکرار خواهند کرد .