بحران پناهندگی :

۱ ـ  زمینه ها و بازیگران

 

    در دهه ی هشتاد و با پایان گرفتن جنگ سرد، جغرافیای سیاسی جهان دگرگونی های ژرفی را شاهد بوده است. گفتمان های جدیدی مطرح و نقش توده ها بمثابه بازیگران اصلی تحولات اجتماعی، مخصوصاً در جوامع تحت سلطه، بیش از پیش اهمیت پیدا کرده و سلطه امپریالیسم بر کشورهای جهان سوم و کشورهای توسعه یابنده در سپهر سیاسی روشنفکران و مبارزان راه آزادی و دمکراسی مورد نقد و واکاوی گسترده قرار گرفته است.

     در عین حال، عروج سرمایه داری نئولیبرال که با فروپاشی اردوگاه « سوسیالیسم واقعا موجود » هم زمان بود، چهره دیگری از امپریالیسم غرب را به نمایش گذاشت: تصرف بازارهای اروپای شرقی، بسط و استقرار قوانین بازار آزاد و تبدیل شهروندان این کشورها به شهروندان درجه دوم اتحادیه اروپا از طریق زد و بند با سیاست مداران و اولیگارشهای فاسد و غارتگری که اندوخته های بانکها و دیگر سرمایه های متعلق به مردم را چپاول کرده بودند، راه اندازی جنگ های فرقه ای، ناسیونالیستی و منطقه ای و به زانو در آوردن کشورهایی که سلطه بی چون و چرای امپریالیسم غرب را نمی پذیرفتند ( یوگسلاوی سابق، کشتارها و درگیری های بین مردم کوزوو، کرواسی، آلبانی و... ) سالهای خوش ترک تازی های کشورهای سرمایه داری غرب در دهه ی پایانی قرن بیستم را رقم زدند.

     این سیاست‌های جنایت کارانه و ویرانگر در قرن بیست و یکم با طرح خاورمیانه بزرگ از سوی دستگاه رهبری بوش و شرکا با شدت هرچه تمام تر ادامه یافت. اشغال افغانستان و پس از حمله تروریست ها به واشنگتن و مرکز تجارت جهانی در نیویورک در یازده سپتامبر ۲۰۰۱، با لشگر کشی آمریکا و مؤتلفین آن به عراق زیر عنوان « جنگ علیه ترور » ، مشارکت آمریکا در سرنگونی حکومت لیبی و تلاشی و ویرانی بنیان‌ها و زیر ساخت های همه ی این کشورها و در پی آن روی کار آوردن حکومت های دست نشانده فاسد، وضعیت غیر قابل تحملی را برای توده های تحت ستم این کشورها بوجود آورده و صدها هزار کشته و میلیون ها نفر را بی خانمان و آواره کرده است.

    این همه در دورانی ادامه داشته که نظریه پردازان سرمایه داری چون فوکویاما، ساموئل هانتینگتن و آمون پرل موتر و... گفتمان های جدیدی چون « پایان تاریخ » ، « برخورد تمدن‌ها » ، « جنگ فرهنگ‌ها » ، « ذات باوری فرهنگی » و... را در حمایت از سیاست‌های ضد بشری امپریالیسم سرهم بندی کرده اند، گفتمان هایی که ما به ازاء سیاسی خود را در گفتمان هایی چون « صدور دمکراسی »، « دفاع از شر کمتر » یعنی « دفاع از رژیم های استبدادی « میانه رو » طرفدار غرب بجای رژیم های استبدادی ضد غربی » ( ۱ ) در دوران زمامداری بوش پدر و پسر باز یافته است.

 

 

     تلاش دول امپریالیستی غرب در گسترش نفوذ خود به سوی شرق و کشورهای

 جدا شده از روسیه، ایجاد پایگاههای نظامی در پاره‌ای از آن‌ها و تشویق آن‌ها به پیوستن به ناتو، در اوکراین وضعیت خطرناک جدیدی را موجب شد. حمایت این دول از رهبران فاسد متمایل به غرب چون یولیا تیموشنگو، پترو پروشنکو، کمک تدارکاتی ـ نظامی به گروههای شووینیست شبه فاشیست در سرکوب نیروهای چپ و دمکرات و راه اندازی جنگ داخلی علیه نیروهای طرفدار روسیه، آوارگی و بی خانمانی هزاران نفر از مردم این کشور را در پی داشت.

    از دیگر سو، تحریم های اقتصادی علیه روسیه، دستاویز لازم را در اختیار آن کشور قرار داد تا به اوکراین لشگر کشی کند، شبه جزیره کریمه را ضمیمه و پایگاه نظامی قدرتمندی را در سباستوپل بوجود آورد. فراتر از آن، زمینه های لازم  برای مقابله با غرب، حتی به قیمت دخالت مستقیم نظامی در سوریه را برای آن فراهم سازد.

     این‌ها تنها زمینه‌های درگیری و اختلاف بین قطب های سرمایه داری در سطح جهان و دامن زدن به جنگ و ویرانی نیست. دو قطب قدرتمند دیگر سرمایه داری: چین و روسیه، همه معادلات جهان تک قطبی را برهم زده‌اند و تلاش می‌کنند در اشغال و غارت منابع استراتژیک جهان و تقسیم آن، سهم خود را به دست آورند و افزون بر آن، در طرح جغرافیای سیاسی جهان نقش مستقیم داشته باشند. از این رو ست شکل گیری گروه‌ های قدرتمند اقتصادی چون بریکس ( گروه کشورهای برزیل، روسیه، هندوستان، چین و آفریقای جنوبی ) و گروه‌ های کنترل منطقه ای که نه گروه اقتصادی قدرتمند در مقابل امریکا بلکه گروه قدرتی است که بر سر منابع زیر زمینی با یکدیگر اختلاف دارند. برای نمونه در دریای جنوب چین، مشاجره حادی بین کشورهای همسایه بر سر منابع زیر زمینی در جزایر سنکاکو، اسپراتلی و پارسل ( ۲ ) در جریان است.

     همین سیاست در قطب شمال پی گرفته می شود. در آن منطقه منابع عظیم نفت، گاز، طلا، نیکل، پلاتین، منگنز و قلع وجود دارد و کشور های مرتبط با این منطقه : ایالات متحده به خاطر آلاسکا، دانمارک به خاطر گروئنلند و نروژ و روسیه مرزهای زیر دریایی را بر اساس فلات قاره ای تعیین کرده اند. روسیه هم اکنون پرچم ملی خود را بر فراز یک زیر دریایی در آن منطقه برافراشته است!

 

بازیگران:

 

     ایالات متحده، روسیه، ایران، ترکیه، عربستان سعودی، قطر، سورریه، گروه‌ های اسلامیست تروریست و داعش بازیگران کنونی صحنه سیاسی ــ نظامی خاور میانه اند. منطقه ای که هم‌ اکنون برآیند همه ی اختلافات بین ارتجاع منطقه ای و قطب های سرمایه داری بین‌المللی است.

 ( ایالات متحده ) در رؤیای از میدان خارج کردن رقیب خود ( روسیه ), بدون ارسال نیروی نظامی به سوریه, تلاش می‌کند با نزدیگی به بخش‌هایی از تروریست ها اسلامی و گاها عملیات نظامی هوایی حضور خود را در صحنه جنگ داخلی سوریه که تاکنون بازنده آن بوده است، نشان دهد.

 ( روسیه ) با ارسال نیروی نظامی و بمباران هوایی مناطق مسکونی, بیمارستانها و حتی کامیون های حامل کمک‌ های غذایی و دارویی سعی می‌کند نقشه رقیب خود را خنثی کند و تحت عنوان مبارزه با تروریست ها از بشار اسد سرسختانه دفاع می کند.

( ترکیه ) با ادعای ایجاد « ترکیه جدید »، اما در‌ واقع به هدف گسترش نفوذ خود در شمال سوریه، از یک سو، اشغال ۵ هزار کیلو متر مربع از شمال خاک این کشور را طرح ریزی کرده و از دیگر سو، ادعاهایی مبنی بر مسئولیت داشتن در قبال حلب و کلاً سوریه را با اشاره به دوران پیش از معاهده ی لوزان ( ۳  ) و جنگ جهانی اول پیش می کشد. اما هدف واقعی آن قطع رابطه بین کردهای سوریه و کردهای ترکیه و در نهایت نابودی این جنبش حق طلبانه است.

 ( ایران ) با دستآویز دفاع مقدس، دخیل بستن به آرامگاه های ائمه در عراق و سوریه، ارسال قوای نظامی به سوریه و تسلیح شبه نظامیان حزب الله شیعه لبنان برای حفظ بشار اسد، سالهای سال است که میلیاردها دلار ثروت ملی کشور را در این منطقه هزینه می کند، با حمایت از کاست علوی حاکم و عربده کشی های ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی بر بحران های چند گانه داخلی سرپوش می‌گذارد و سرکوب و اعدام ها را در بالاترین سطح جهانی بر پا نگه میدارد.

( عربستان سعودی ) با هدف سرنگونی حکومت بشار اسد سعی دارد جمهوری اسلامی را تضعیف کند و با ایجاد، تقویت و رادیکالیزه کردن گروه‌ های اسلامی سنی تروریست، تنور جنگی مذهبی را در سوریه و یمن گرم نگهدارد.

 ( سوریه ) با سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم و کشتار سبعانه بخش مسلح آنها، بمباران و تخریب شهرها و کشتار مردم بی کناه با بمب های شیمایی  موجب آوارگی میلیونها انسان ستمدیده این کشور شده و تلاش میکند همگام با متحدین خود به طرف‌های درگیر در جنگ بقبولاند که یا حاکمیت او یا حاکمیت تروریست های اسلامی و جز این برای مردمی که تنها بخاطر پایه‌ای ترین آزادی‌ها دست به تظاهرات مسالمت آمیز زدند بدیل دیگری وجود ندارد.

     آن بخش از نیروی معترض در سوریه که مجبور شد دست به اسلحه ببرد و به « ارتش آزاد سوریه » معروف شد، طی بسط و نفوذ سریع نیروی های اسلامی سنی از قبیل القاعده و النصره و... یا جذب این نیروها یا  پراکنده شد. نیروهای تروریست اسلامی از سوی ایالات متحده، ترکیه، عربستان سعودی، ایران و قطر حمایت مالی و نظامی می شوند. اشتباهات نیروهای ائتلاف، مخصوصاً ایالات متحده، در افعانستان و عراق، زمان و زمینه ی کافی برای رشد این نیرو ها و دیگر نیروهای جهادی در خاور میانه، آفریقا و دیگر نقاط جهان را بوجود آورد.

    در‌واقع آمریکا و متحدان آن پس از استفاده ابزاری از این نیروها بر علیه شوروی سابق، آن‌ها را از افغانستان بیرون راندند و احتمالا تصورش را هم نمی‌کردند که   آنها ۱۵ سال پس از رویداد۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در سراسر جهان با نام های گوناگون ولی با برنامه یکسان به ترور، آدم ربایی، تجاوز به زنان، کشتار و بسط اندیشه‌های قرون وسطایی بپردازند: و «  در کشورهایی که شالوده ی حکومت ویران شده است به جذب و تغییر هویت مذهبی توده ها نایل شوند. سوریه اکنون محل تمرکز اصلی آنهاست »  ( ۴ ). این‌ها همگی پی آمد سیاست امپریالیسم آمریکا و موتلفین آن در همدستی با ارتجاع منطقه است که فاجعه‌ی بشری هولناکی را به بار آورده است. فاجعه‌ای که از بدو شروع در سال ۲۰۱۱  تا کنون ۴۷۰۰۰۰ کشته، یک میلیون و نهصد هزار نفر زخمی، یعنی نه در صد جمعیت ۲۱ میلیونی سوریه، ۱۲ میلیون بی خانمان، هفت میلیون و ششصد هزار آواره در محدوده کشور و چهار میلیون و هشت صد هزار نفر فراری به خارج و فقر و تهی دستی هشتاد در صد مردم این کشور در پی داشته باشد. از سیصد هزار سرباز سوریه نیمی یا کشته شده یا ارتش را ترک کرده‌اند و تنها در سال جاری ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر در دریا غرق شده اند. ( ۵ )

     خیزش های مردم این منطقه که به « بهار عربی » معروف شد، سیمای دیگری از پی آمدهای سیاست‌های دول امپریالیستی در خاور میانه و شمال آفریقا را به نمایش گذاشت. باز سازی این نظام های دیکتاتوری بر همان پایه‌های پیشین و جلوگیری از گسترش این خیزشها که هدفی جز دستیابی به دمکراسی و حقوق اولیه انسانی نداشتند به همه مردم این منطقه و جهان پوسیدگی و عمق دنائت و سبعیت سیاست این نظام ها  را بر ملا کرده است. این خود زمینه ی مناسبی را فراهم آورده تا ملل ستمدیده این مناطق با آگاهی بیشتر و سازماندهی سوژه های اصلی تغییرات بنیادی به نفع اکثریت و به دست اکثریت را سازماندهی کنند.

 

                   تحریریه سایت

 

                ۲۵ اکتبر ۲۰۱۶

 

زیرنویس ها:

 ۱ ـــ مراجعه کنید به کتاب: « مردم می‌خواهند » نوشته ژیلبر آشکار، ص، ۱۲۵ ترجمه : ح. ت. ریاحی

 Parcel ,Senkaku , Spratly      ۲ 

۳ ــ معاهده لوزان، معاهده نهایی پایان جنگ جهانی اول بود که بین نمایندگان ترکیه ( جانشین امپراطوری عثمانی ) از یک سو، و بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، یونان، ژاپن، رومانی، پادشاهی سرب، کروآت و اسلونی از دیگر سو بسته شد.

۴ ـــ نظر جنیفر کافارلا ( Jennifer Cafarella ) متخصص مسائل مربوط به القاعده در « انستیتوی مطالعات مربوط به جنگ » در مجله فارین پالیسی ( Foreign Policy ) سپتامبر ۲۰۱۶ .

۵ ـــ بر گرفته از: سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، سازمان عفو بین‌المللی، کمیساریای عالی سازمان ملل و IHS منبع اطلاعات اقتصادی جهانی.