تصمیم
ترامپ به خروج
از TPP
به منظور
حمایت از فرقه
ای از
ابرثروتمندان
نویسنده:
وی جی پراشاد
ترجمه:
پروین اشرفی
رئیس جمهور
دونالد ترامپ
تصمیم گرفت که
ایالات متحده از
پیمان تجاری TPP
معروف به
پیمان تجاری
اقیانوس آرام
خارج شود.
برخی از
رهبران
کارگری
بیشرمانه در
کنار وی قرار
گرفتند تا این
اقدام او را جشن
بگیرند. آیا
خروج ایالات
متحده از TPP
بخشی از یک
برنامه جهت
تشویق
استخدام در
ایالات متحده
است؟ خیر.
خروج ایالات
متحده از TPP
باید در دو
محور درک گردد
– یکی صرفا
مربوط به سیاست
های ایالات
متحده است و
دیگری در مورد
یک استراتژی
نوین جهت
احیای قدرت رو
به نزول
ایالات متحده
در دنیا.
اگر چنانچه
ترامپ در مورد
خروج از
"جهانی شدن"
جدی بود، او
می بایست
همزمان در
باره میزبانی
از
قراردادهای
تجاری دیگری
چون قرارداد
خدمات تجاری (TISA) و پیمان
سرمایه گذاری
دو جانبه چین –
ایالات متحده
سروصدا به پا
می کرد. اما او
این کار را
نکرد. او
همچنین 500
مشاور تجاری
ایالات متحده
را از کار
برکنار ننمود.
یعنی همان
مشاورانی که
بنا به نوشته
لوری والاش در
پابلیک سیتیزن،
منافع سرمایه
داران را در
چارچوب این
چنین قراردادهای
تجاری
نمایندگی می
کنند. او نمی
خواهد قایق
جهانی شدن را
تکان بدهد. این
امر علاقه
واقعی او
نیست.
این چین یا
مکزیک نیست که
به نیروی کار
ایالات متحده
ضربه زده است
(آنگونه که
ترامپ وانمود میکند)
و یا حرص و آز
سرمایه دار
(آنگونه که
گاها اتحادیه
ها میگویند) .
آنچه که به
این نیروی کار
خدشه وارد
کرده است،
منطق سرمایه
داری است،
اشتیاق شرکت
ها به رقابت
با یک دیگر بر
روی پرداخت
دستمزد کمتر و
جانشین ساختن
ماشین آلات به
جای انسان ها.
جنگ های تجاری
نادرست و تهدید
به زور و
همچنین
تحریم، پاسخ
دینامیسمی که انسان
ها را به
نمایندگی از
سود آواره کرده
است نمی
باشند. تنها
پاسخ به آنچه
که از سوی دم و
دستگاه های
حکومتی و از
جمله ترامپ ارائه
می شود،
هوچیگری است.
بحران بومی
کار، راه حل
های جدی ای می
طلبد : کنترل
اجتماعی بر
مازاد به
منظور بهبود
کیفیت زندگی
مردم، ساعت
کار روزانه
کوتاهتر،
خدمات
اجتماعی بهتر
و زندگی
فرهنگی غنی
تر. هیچیک از
این ها بخشی از
گفتگوی ما
نیست.
امید واهی
ترامپ
زیرکانه
برعلیه هم TPP
و هم قرارداد
تجارت آزاد
آمریکای
شمالی (NAFTA) یک
کمپین
انتخاباتی
براه انداخت.
او استدلال
کرد که بخاطر
پیمان های
تجاری TPP
و NAFTA
است که مشاغل
در ایالات
متحده ناپدید
شده اند. او در
مراسم تحلیف خود
به موضوع
تولید "قتل
عام
آمریکایی"
پرداخت. او
گفت که اگر
این پیمان ها
لغو شوند، به
گونه ای
"آمریکا را
دوباره
باعظمت می
کند."
ترامپ
استدلال کرد
که این نوع
پیمان ها به
چین و مکزیک
کمک کرد و به
آمریکا صدمه
زد. این یک
فریب است. در
واقع این نوع
پیمان های تجاری
به کارگران
چین، مکزیک و
آمریکا لطمه
میزند و به
نفع سرمایه
جهانی تمام می
شود. این سرمایه
جهانی است که
از رژیم جهانی
سازی کنونی نفع
می برد.
خارج شدن از
این چنین
قراردادهای
تجاری ای – درست
مثل "حفظ"
کارخانه Carrier در
ایندیانا –
دست مایه خبری
خوبی است،
بخصوص زمانی
که رسانه ها
از آموزش مردم
در مورد ماهیت
خروج از TPP
و خواست
مذاکره مجدد
در مورد NAFTA قصور می
ورزند.
چرا مشاغل
ناپدید شده
اند؟ نه تنها
در ایالات متحده
یا در غرب،
بلکه همچنین
به گفته
سازمان جهانی
کار، در
سرتاسر دنیا؟
دو فرآیند
نیروی کار
جهانی را
تضعیف کرده
است، و هر دوی
آنها نیز به
نفع سرمایه
جهانی :
1 - آربیتراژ
کار جهانی،
یعنی استفاده
از تفاوت فاحش
دستمزدها از
زمانی که
صندوق بین
المللی پول
کشورهای جهان
سوم را پس از
بحران بدهی سال
های 1980 واداشت کارگران
خود را در
اختیار
سرمایه جهانی
قرار بدهند.
به اضافه
اینکه نیروی
کار چینی و
نیروی کار از
شوروی سابق و
اروپای شرقی
در اوایل سال
های 1990 نیز
ناقوس مرگی
بود برای
نیروی کار
گران تر در
غرب. بخصوص
مزایای
اجتماعی
نیروی کار ایالات
متحده در این
دوره ای که
ثروتمندان از
پرداخت
مالیات برای
تأمین مالی این
برنامه ها
خودداری
کردند، زده
شد. اکنون کارگران
باید هزینه
اجتماعی
بسیاری را
تحمل کنند
(هزینه تحصیل،
بهداشت و
بازنشستگی) که
بخشا از طریق
اتحادیه های
کارگری و
سیاست های
سوسیال
دموکراسی از
آنها
برخوردار
بودند. کارگران
ایالات متحده
بدون یارانه
های مزایای
اجتماعی، از
کارگران
جاهای دیگر
بسیار گران تر
هستند. شرکت
های سرمایه
گذاری مانند
گلدن ساکس و
مورگن
استانلی در
همین راستاست
که یک برنامه
به یغما بردن
دارایی ،
تخریب
کارخانه های
صنعتی در
ایالات متحده
و فروش آنها
به کشورهای
دیگر را به
پیش بردند ضمن
اینکه اجازه
دادند شهرها و
مناطق
روستایی نا
امیدانه در
مواد مخدر و
سایر آفات
اجتماعی فرو
بروند. برای
سرمایه داری
جهانی – حتی با
نابودی
مقررات محیط
زیستی و کاری
توسط ترامپ –
هیچ انگیزه ای
برای ورود
مجدد به
اقتصاد
ایالات متحده
به صورت یک
راه حل قابل
توجه وجود
ندارد. سیاست
مالی اوباما
سرمایه ارزان
را به بانک ها
منتقل کرد،
سرمایه ای که
در این دارایی
ها باقی ماند و
سرمایه گذاری
مفید بجایی از
آنها صورت
نگرفت. هیچ
انگیزه ای هم
برای اینکار
وجود نداشت، به
آن صورتی که
ترامپ برای به
کارگماشتن
"آمریکایی
های فراموش
شده" به نام
آنها کمپین
کرد . نمایش
ترامپ در مورد
یک "مالیات
مرزی" هم هیچ
معنایی ندارد.
اینگونه
اقدامات توسط
کابینه خود او
له و تضعیف
خواهد شد،
بخشا توسط ویلبر
راس وزیر
بازرگانی او
(پادشاه
ورشکستگی) و
استیو مانچین
وزیر خزانه
داری وی (گلدن
ساکس)
2 – رباتیک . جان
مینارد کینز
اقتصاددان در
مورد "بیکاری
تکنولوژیکی"
که درآن ماشین
آلات جای
انسان کارگر
را میکیرد و
آنها را بیکار
مینماید،
نوشت. این
فرآیند برای
کارل مارکس در
قرن نوزدهم
روشن بود. کسی
که اظهار داشت
منطق انباشت
سرمایه به سمت
جایگزینی
ماشین آلات به
جای انسان،
پیش خواهد
رفت. این امر
دقیقا همان
چیزی است که
تاکنون در چندین
بخش کلیدی با
تکنولوژی
بالا ، نه
تنها در بخش
های تولید
خودرو، بلکه
حتی در ساخت
کامپیوتر رخ
داده است.
ایالات متحده
از سال 1979
تاکنون بیش از
7 میلیون
مشاغل
کارخانه ای را
از دست داد،
با این وجود
تولید
کارخانه ها در
این دوره
دوبرابر گشته
است. مایکل
هیکس و سرکانت
دواراج از
مرکز کسب و
کار و تحقیقات
اقتصادی نشان
میدهند که 88
درصد از دست
دادن شغل در
ایالات
متحده،
میتواند به
رشد بهره وری
و تغییرات
درازمدت
اشتغال در
کارخانه ، از
جمله به
مکانیزه
کردن، مربوط
گردد. نه مکزیک
و نه چین
هیچیک مقصر
نیستند. باید
تقصیر را
مستقیما به
گردن سیستم –
سرمایه داری -
انداخت که در
صدد جایگزینی
ماشین آلات به
جای کارگر
است. این
فرایند قابل
توقف نیست.
مطالعات
انستیتوی
جهانی مک
کینزی نشان
میدهد که بیش
از نیمی از
فعالیت های
اقتصادی در
ایالات متحده
در بخش تولید،
مسکن، مواد
غذایی و تجارت
خرده فروشی
میتواند با
همین نرخ کنونی
تکنولوژی،
خودکار گردد.
برطبق تحلیل
مک کنیزی این
تغییرات "یک
شبه اتفاق نمی
افتد"، اما رخ
میدهد. تا هم
اکنون در بانک
ها و فرودگاه
ها و همچنین
در کیوسک های
فست فود، در
دستگاه توزیع
پول، در پذیرش
و کمک به
سفارش دهی با
آن روبرو
هستیم. این
سرنوشت بخش
خدمات است.
هیچیک از این
شرایط
اجتماعی برای
جوانان شگفت
انگیز نخواهد
بود. گزارش 2016
سازمان بین
المللی کار در
رابطه با
بیکاری
جوانان نشان
میدهد که
چگونه مردم
جوان نه تنها
بیشترین
تعداد بیکاران،
بلکه
بالاترین
تعداد نیروی
کار اجباری
موقت و نیمه
وقت را تشکیل
میدهند. این
امر جوانان را
به فقر مفرط و
به مهاجرت محکوم
می کند. ترامپ
مهاجران را
اهریمن جلوه
میدهد، اما به
دلایل مهاجرت
توجه ندارد،
همان دلایلی
که سبب "قتل
عام آمریکا"
می باشد.
به هیچیک از
این دلایل
توسط ترامپ یا
دموکرات ها و
یا طبقه سیاسی
در غرب
پرداخته
نخواهد شد.
آنها نه تنها
در این مورد
صحبت نمی
کنند، بلکه
کاری هم جهت
بهبود وضعیت
مردم زحمتکش
نمی نمایند.
شعارهایی چون
4 ساعت کار در
روز یا توزیع
عادلانه تر از
بهره وری از
تولید یا
دستمزد
اجتماعی
بیشتر (بهداشت
رایگان،
آموزش رایگان،
حمل و نقل
عمومی رایگان)
به همین سادگی
متحقق
نخواهند شد.
این یک پاسخ
منطقی به بحران
اجتماعی
مداوم در
دنیاست. اما
آنها برای
سیستم سرمایه
داری، ایده
های هستند غیر
منطقی.
احاطه
اوراسیا
(اروپا و
آسیا)
مشارکت 12 کشور
در TPP که
اقیانوس آرام
را در بر می
گیرد، ربط کمی
به تجارت
دارد. اکثر
این کشورها
روابط
اقتصادی
نزدیکی با
یکدیگر دارند
و دارای روابط
تجاری بسیار
لیبرالی با هم
می باشند.
فشار اصلی
برای تشکیل TPP،
منزوی ساختن
چین بود.
باراک
اوباما، رئیس
جمهور پیشین
در پنجم اکتبر
2015 در نقدی که به TPP
می شد گفت که
"ما
نمیتوانیم
بگذاریم
کشورهایی مانند
چین قواعد
اقتصاد جهانی
را بنویسند."
این جوهر اصلی
آن بود.
پایگاه های
نظامی آمریکا
از ژاپن تا
استرالیا و
همچنین TPP
، قرار بود
این پیام را
به پکن بدهند:
یا قوانین
آمریکا محور
را بپذیرید و
یا مجبور به
خروج از
بازارهای مهم
آسیای جنوب
شرفی و آسیای
شرقی می گردید.
این تاکتیک
های مافیایی
برای محافظت
از هژمونی
ایالات متحده
میباشند.
در همان زمان
دولت اوباما
پیمان تجاری و
سرمایهگذاری
ترنس-
آتلانتیک (TTIP) در
اروپا را مورد
فشار قرار
داد. اوباما و
آنگلا مرکل
صدراعظم
آلمان در
نشریه Wirschafts Woche (17 نوامبر 2016)
نوشتند که
آلمان و
ایالات متحده
باید مشترکا
"جهانی شدن را
بر اساس ارزش
ها و ایده های
ما شکل بدهند."
چه کسانی
نباید این
قواعد جهانی
شدن را شکل
بدهند؟ البته
نه یونان و نه
دیگر کشورهای
اروپای
جنوبی، و
البته حتما نه
روسیه. بسط
ناتو به
اروپای شرقی –
تا مرز روسیه
در لهستان – از
همان جنس
پایگاه های
ایالات متحده
در اوکیناوا و
خلیج سابیک
برعلیه چین می
باشد. TTIP درست مثل
TPP در صدد
حصول این
اطمینان است
که کشورهای
اروپایی خود
را با قدرت در
حال ظهور
روسیه گرفتار نیابند.
روس ها TTIP را
"ناتوی
اقتصادی"
نامیدند. کاخ
سفید ترامپ
صفحه TTIP را از
روی وبسایت
خود حذف کرد
که این کار به
اندازه کافی
به امکان فسخ
آن نزدیک است.
این
قراردادها،
کمتر رژیم
تجاری هستند و
بیشتر سلاح
های برای
منزوی ساختن
چین و روسیه
در انتهای دو
طرف اروسیا می
باشند.
ولادیمیر پوتین
رئیس جمهور
روسیه در سال 2010
از یک اتحاد
تجاری از
"ولادی وستک
تا لیسبون"
صحبت کرد. این
امر برای
اروپایی ها و
ایالات متحده
قابل قبول
نبود. روسها
رژیم تجاری
خود را ایجاد
کرده اند (
اتحادیه
اقتصادی
اوراسیا ) و
چینی ها هم
رژیم تجاری
خود را دارند
(مشارکت جامع
اقتصادی
منطقه ای). این بلوک
ها همچنین از
طریق پروژه
جاده ابریشم
چینی و به سمت
توسعه
یکپارچگی
اقتصاد روسیه
– چین، با
یکدیگر
همکاری داشته
اند. هرچه غرب
بیشتر تلاش
کرده است که
روسیه و چین
را از بازارهای
خود دور کند،
آنها هم منافع
مشترک بیشتری
مابین خود
یافته اند.
بعید است که
دولت ترامپ
قادر باشد بین
پکن و مسکو
اختلاف
بیاندازد.
ترامپ ممکن
است زبان دولت
آمریکا در
مورد روسیه را
ملایم کرده
باشد، اما در
مورد چین این
کار را نکرده
است. خروج از TPP،
استراتژی
ضروری ناشی از
آن سیاست ،
یعنی منزوی
ساختن و تهدید
چین را، تغییر
نخواهد داد. "صلح
از طریق قدرت"
چارچوب ترامپ
برای جنگ
آمریکا بر
علیه چین می
باشد. این
پروژه ای است
مشابه پروژه
محوری اوباما
در آسیا. نخست
وزیر چین در داووس
به صراحت گفت
که یک جنگ
تجاری به نفع
هیچکس نیست.
این کاملا
درست نیست.
تنها 4 درصد از
تولیدات چینی
به ایالات
متحده می آید.
تعرفه های
اینجا به
منافع کسب و
کار چینی ها لطمه
ای وارد
نمیسازد.
تعرفه 45 درصدی
بر روی واردات
چینی،
استاندارد
زندگی مصرف
کنندگان آمریکایی
، یعنی همان
هایی که بخاطر
مزد راکد تضعیف
شده اند را از
بین میبرد.
تلافی چین
ممکن است قدرت
بانک ها را،
در دادن خطوط اعتباری
به نیروی کار
بطور فراینده
مقروض ایالات
متحده، ضعیف
کند. یک جنگ
تجاری – یا حتی
یک جنگ – بین
چین و ایالات
متحده اگر به
کسی صدمه بزند،
آن طبقه کارگر
آمریکا ست که
به سختی لطمه
خواهد خورد.
این امری ست
که ترامپ به
آن اشاره ای
نکرده است.
کار او یک
پوپولیسم
نامسنجم است.
به صورت
تقدجهانی شدن
ظاهر می شود،
در حالیکه
همزمان خود
نیز همان
سیاست ها را
به پیش می برد.