بیانیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر به مناسبت سالگرد قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

 

انقلابی مردمی که زیر آوارِ بهمنِ اسلام سیاسی، مدفون شد!

 

پرداختن به سالگرد انقلاب بهمن، گرچه به عنوان یکی از مهمترین وقایع تاریخی قرن بیستم حائز اهمیت است اما جمعبندی جامعه شناسانه از آن و نیز درسهای سیاسی ای که برای امروز ایران از آن میگیریم، به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردار است. بر بستر این بررسی و واکاویها است که شاهد طرح چندین گفتمان در مواجهه با این مهمترین حادثه سیاسی تاریخ صد سال اخیر ایران میباشیم.

 

گفتمان توطئه غرب

 

طرفداران این گفتمان با اشاره به یکسری قرائن و حتی شایعات، سعی دارند اینطور القاء کنند که گویا امپریالیسم غرب به رهبری امریکا از قدرتمند شدن شاه و ایران وحشت کرده بودند. لذا با طراحی توطئه هایی، براندازی رژیم محمد رضا پهلوی را کلید زدند. نارضایتی غرب از افزایش بی سابقه بهای نفت توسط اوپک نیز یکی از پشتوانه های این دیدگاه محسوب می شود. اما ما میدانیم که غرب اساسا هیچ نیازی نداشت که ژاندارم خلیج فارس، مهمترین متحد خود بعد از اسرائیل در خاورمیانه و "جزیره ثبات و آرامش" را آنهم در همسایگی اتحاد شوروی و در بطن جنگ سرد دچار ناآرامی و خیزشهای انقلابی کند. امریکا و اروپای غربی به طور کامل اقتصاد کمپرادوری سرمایه داری ایران را در اختیار داشتند و به لحاظ نظامی و امنیتی و سیاسی نیز آن رژیم کاملا تحت کنترل امریکا و سیاستهای آن در منطقه بود. غرب به رهبری امریکا موقعی امید خود را برای حفظ رژیم سلطنتی از دست داد که شعله های انقلاب، کل ایران را فرا گرفته بود و وقتی چنین شد، نهایت تلاش خود را پس از کنفرانس گوآدلوپ انجام داد که قدرت سیاسی جانشین، از تبار چپ ضدسرمایه داری نباشد. به همین خاطر همه امکانات خود را در اختیار روحانیون به رهبری خمینی قرار داد تا هژمونی ارتجاعی آنها بر انقلاب گارانتی شود و امر انتقال قدرت سیاسی بدون دست بردن به مناسبات سرمایه داری صورت گیرد. پروژه ای که با موفقیت توسط ژنرال هایزر به پیش برده شد. اما مادام که از انقلاب در ایران خبری نبود دلیلی وجود نداشت که غرب و امریکا موجبات سرنگونی رژیمی را فراهم کنند که خود با یک کودتای خونین در ۲۸ مرداد ۳۲ آنرا سرکار آورده بودند و پیشرفته ترین سلاح های نظامی و نیز آموزشهای امنیتی سازمان سیا و موساد را در اختیار آن قرار میدادند. بگذریم که انقلاب ، خودش با انباشت بحرانهای متعدد رخ میدهد و کسی نمی تواند تصمیم بگیرد که فردا انقلاب کند . انقلاب اجتماعی با کودتای داخلی یا مداخله جنگی خارجی تفاوت بنیادی دارد.

 

گفتمان "انقلاب شکم سیران"

 

پیروان این گفتمان با تکیه بر رشد اقتصادی سرمایه داری در دوران پس از اصلاحات ارضی و نیز بقول شاه تبدیل شدن ایران به پنجمین قدرت نظامی جهان و قرار گرفتن در آستانه "تمدن بزرگ" و تبدیل شدن به ژاپن غرب آسیا و ... چنین وانمود میکنند که انقلاب عظیم مردم ایران در سال ۵۷ ناشی از خوشی و رفاه و مستی بیش از حد بوده است و وجود فقر و نابرابری و استبداد خشن و ... سهمی در پدید آمدن انقلاب نداشته است. این عقاید را حتی جامعه شناسان بورژوا هم جدی نمی گیرند. میدانیم که اهداف اساسی انقلاب بهمن در سه فراز خلاصه میشدند: استقلال سیاسی از امپریالیسم جهانی به سرکرده گی امریکا – آزادی و رهایی از دست ساواک و استبداد سیاسی – و عدالت اجتماعی در واکنش به نابرابریهای طبقاتی موجود. آنچه که نخستین جرقه های آن انقلاب مردمی را باعث شد مقاومت توده ای میلیونها حاشیه نشین هایی بود که از فقر و در جستجوی کار روستاهای خود را رها و در حاشیه شهرها در حلبی آبادها، زورآبادها و زاغه ها در شهرها ی بزرگ از جمله کلان شهر تهران تلنبار شده بودند و در جدال روزانه با مامورین شهرداری بودند که نقطه اوج این درگیریها تابستان ۵۶ بود. و بعد اجتماع هزاران نفر از نویسندگان و روشنفکران  مدافع آزادی و مخالف سانسور و استبداد را داریم که در باغ انسیتو گوته در پائیز ۵۶ انجام شد. در طول انقلاب نیز همواره اعتراض به وابستگی سیاسی تمام عیار رژیم پهلوی به امریکا و فعال مایشایی آنها در اقتصاد و سیستم نظامی و امنیتی ایران نیز همواره هدف نوک تیز شعارهای مردم بود. بنابراین در تاریخ هیچ کشوری مردم از فرط آزادی و رفاه، انقلاب نمی کنند. کسی از روی شکم سیری انقلاب نمی کند و جان که به لب میرسد مردم پیه انقلاب را به تن میمالند.  

 

گفتمان پیشیمانی

 

تردیدی نیست که ماحصل آن انقلاب شکست خورده، روی کار آمدن رژیمی بود که نه تنها نابرابری طبقاتی، بی عدالتی اجتماعی، تبعیضات شوونیستی و استبداد عریان سیاسی نظام سلطنتی را تداوم داد، بلکه بر آن فاشیسم مذهبی را نیز افزود و این مضاعف شدن استبداد بیش از همه خود را روی حقوق زنان و نیز آزادیهای فردی و سکولاریستی بازتاب داده است. از اینرو نه تنها سلطنت طلبان تاج از کف داده بلکه اقشاری از مردم و "روشنفکران" نیز از مشارکت در آن انقلاب اظهار پشیمانی می نمایند و یا فرزندان آنها والدین شان را مقصر وضعیت درام امروزشان ارزیابی میکنند. در چهار دهه اخیر نیز تجربه دهشتناک اسلام سیاسی چه از نوع شیعی چه از نوع سنی در خاورمیانه و شمال افریقا فاجعه آفریده است و ابعاد فاجعه نیز به گونه ایست که غبار فراموشی بر اذهان می پاشد. طرفداران این گفتمان از خود نمی پرسند که چرا مجموعه سیاستهای رژیم پهلوی مردم ایران را به سوی انقلاب رهنمون کرد و چرا رهبری انقلاب را نه نیروهای چپ و مترقی بلکه روحانیون مرتجع به دست گرفتند. چگونه بود که دهها هزار آخوند سازماندهنده با هزاران مسجد و حسینیه بعنوان مقرهای ایدئولوژیک، آزاد بودند که خرافات مذهبی را در اذهان مردم پمپاژ کنند اما روشنفکران کمونیست همه در زندان زیر شکنجه قرا گیرند و بسیاری از حتی آثار فلسفی و ادبی شان هم اجازه انتشار نیابد؟ برخی از طرفداران این گفتمان البته ظاهرا در مورد حقانیت اعتراضات اولیه برای اینکه "شاهنشاه آریامهر" صدای انقلاب مردم را بشنود تردیدی ندارند!! اما معتقدند وقتی شاپور بختیار به نخست وزیری رسید همه چپها و سکولارها و ملیون باید میرفتند پشت او تا از به قدرت رسیدن ارتجاع آخوندی جلوگیری کنند. در پاسخ باید گفت: اولا تجربه قیام سی تیر ۱۳۳۱ برای وادار کردن شاه به برگشت دکتر مصدق به پست نخست وزیری و سپس خروج شاه از ایران نشان داد که هیچ تضمینی نبود که شاه و متحدین او همچون ۲۸ مرداد ۳۲ پس از مدتی دوباره کنترل اوضاع را در دست نگیرند یعنی پس از فروکش احتمالی خیزشهای انقلابی و زمانی که آبها از آسیاب افتاد، بساط استبداد سلطنتی وابسته به آمریکا را مجددا برقرار نکنند. ثانیا موقعیت انقلابی و نیز هژمونی روحانیت مرتجع به رهبری خمینی به نحوی تثبیت شده بود که حتی اگر اپوزیسیون سکولار تن به آشتی با بختیار میداد نمیتوانست آهنگ انقلاب را سست کند و سرنگونی حاکمیت ۵۰ ساله رژیم پهلوی و کلا بساط حکومت موروثی ۲۵۰۰ ساله حتمی بود. ثالثا طرفداران این سیاسیت اصلا به فضای جنگ سرد آن دوره التفات ندارند که قرار نبوده که غرب به رهبری امریکا مبشر استقرار آزادی و دمکراسی در یک کشور آنهم از نوع ایران در همسایه گی اتحاد شوروی شود. آنها به عینه در دوران ۱۲ ساله فضای نیمه باز سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم و عزل رضا خان دیده بودند که چگونه چپها به مهمترین جریان سیاسی متشکل کشور تبدیل شده بودند. ریسک تن دادن به آزادیهای سیاسی حتی نیم بند در ایران ۵۷ برای غرب بیش از آن بود که اجازه دهد، پروژه شان را پیش ببرند.

 

گفتمان هراس از هر نوع انقلاب

 

نتایج فاجعه بار انقلاب بهمن و نیز خزان هولناک انقلابات عربی اخیر و تبدیل شدن خاورمیانه به جهنم و باتلاق جنگهای نیابتی و توحش انواع مرتجعین داخلی و بین المللی، سبب تولید و بازتولید گفتمانی شده است که هم حاکمان مرتجع منطقه از جمله رژیم اسلامی ایران از آن بهره میگیرند و هم اپوزیسیون رفرمیست از ان برای انقلاب هراسی سود میجوید. اینها میگویند یکبار ۳۸ سال پیش مردم ایران شانس خود را برای انقلاب امتحان کردند سر از ناکجاآباد درآوردند، پس دیگر عصر انقلابات به پایان رسیده و راهی جز تغییرات اصلاحی تدریجی در درون ساختار نظام وجود ندارد. از این گفتمان اصلاح طلبان رژیم حاکم بر ایران نهایت استفاده را میکنند. این رژیم هر چند در سایر نقاط جهان و خاورمیانه کماکان از راه افتادن انقلاب اسلامی حمایت میکند اما در درون ایران سخت طرفدار حرکت در چهارچوب نظام مقدس ولایت مطلقه فقیه است و هر جوشش انقلابی را نیز به بیرحمانه ترین شکل سرکوب میکند.

در پاسخ به این گفتمان باید پرسید ما داریم از چه رشته خواستهایی سخن میگوئیم؟ در هر جامعه ای یکسری خواستهای بیواسطه وجود دارد که میتوان با مبارزات اجتماعی آنها را به سیستم تحمیل نمود، بی انکه نیازی به انقلاب و قیام باشد. اما برخی خواستها ماهیتی ریشه ای، ساختارشکنانه و رادیکال دارند که آنها را نمیتوان در چهارچوب نظم و سیستم موجود به کف آورد. بگذریم که در بسیاری از کشورها نیز حتی تحمیل رفرمهای جدی نیز گاه محصول انقلابات بزرگ در خود آن کشور و یا کشورهای دیگر بوده است. راستها معمولا با اشاره به ناکامی انقلابات سوسیالیستی  و مستبد شدن مناسبات سیاسی حاکم بر آنها سعی دارند استدلال کمرشکنی برای وداع گفتن با رویکردهای انقلابی و رادیکال بدست دهند اما در راستای ترویج این گفتمان نیز صداقت ندارند. مثلا وقتی در سال نود میلادی در یک دوجین از کشورهای اروپای شرقی علیه رژیم های مدعی سوسیالیسم، انقلاب سیاسی راه می انداختند و یا اکنون آشکارا غرب از راه اندازی "انقلاب" برای سرنگونی حکومتهای ضدامریکایی ونزوئلا و بولیوی حمایت میکند، مشکلی با خیزشهای "انقلابی" ندارند. اگر اروپا توانسته خود را از بند فئودالیسم و سلطنت مطلقه برهاند و یا امریکا توانسته از چنگ استعمار بریتانیا و یا از چنگ برده داری رهایی یابد، در نتیجه خیزشهای انقلابی و جنگهای نفس گیر بوده است. انقلابات رهائیبخش ضداستعماری قرن بیستم در سراسر جهان سوم نیز با چنین رویکردی بوده که انبوهی از کشورها را از چنگ استعمار کهن رهانیده است. بنابراین جماعت مذکور فقط به ایران و ... که میرسند انقلاب هراسی و اصلاح طلبی را ترویج می کنند.  ضمن اینکه باید گفت هر انقلابی معمولا مستلزم فداکاری و پرداخت هزینه فراوان است. از اینرو مردمان هیچ کشوری ابتدا به ساکن به رویکردهای انقلابی فکر نمی کنند. آنها نهایت تلاش را دارند که با زبان خوش خواستهای خود را با طومار، تجمع، اعتصاب، و تظاهرات مسالمت آمیز به گوش حاکمان برسانند اما اغلب ره به جایی نمی برند و یا بدتر از ان به وحشیانه ترین شکل سرکوب می شوند. از اینرو تنها موقعی دست به انقلاب میزنند که کارد به استخوانشان رسیده باشد و از ته قلب باور کنند که با استغاثه از حاکمیت نمی توانند به خواستهای خود برسند. استقرار آزادی، برابری، کرامت انسانی و عدالت اجتماعی در ایران نیز از همین جنس مطالبات ساختاری و بنیادی است که در چهارچوبه شاکله نظام و سیستم اقتصادی اجتماعی موجود قابل تحقق نیست .

 

پس: بر ما نبخشند رهایی ، نه شه، نه بت، نه آسمان

با دست خود گیریم آزادی ، در پیکارهای بی امان

 

کمیته مرکزی سازمان راه کارگر

 

بهمن ۱۳۹۵ – فوریه 2017    

---------------------------------------------

آدرس سایت راه کارگر ویزه اینترنت پرسرعت

www.rahekaregar.com

 

آدرس سایت راه کارگر ویژه اینترنت کم سرعت و برای ایران

http://rahekaregar.com/index1.php