برای دو روز بزرگ تاریخی که در یک ماه اتفاق افتادند

حکایت دو روز بزرگ تاریخی و به یاد ماندنی در حافظه‌ی ما و تاریخ ما چگونه است؟ که هم تلخی‌های زیاد دارد و هم شیرینی بسیار، تلخ از این رو که گل‌های زیادی در آغاز شکفتن پرپر شدند، که اگر بودند این بوستان ای بسا چنین غم انگیز به خزان نمی‌نشست، شیرین از این جهت که بذر امید کاشتند، بذری که به خاک نمی‌ماند، که اگر نمی‌کاشتند ای بسا بهاران در آن سرزمین سوخته افسانه به نظر می‌رسید و زمستان جاودانه می‌نمود.

بهمن ماه، ماهی که رو به بهروزی داشت، ماهی که در نوزدهم آن زنگ بزرگی به صدا در آمد و خفته‌گان جزیره‌ی آرامش و ثبات امپریالیست‌ها را به هوش آورد تا در ٢۱ و ٢٢ بهمن طوفان به پا کنند.

اکنون که ٤۶ سال از اولی و ٣۸ سال از دومی می‌گذرد و بهمن از پس بهمن به خون نشسته است و تمام تلاش و آرزوها نه به بار نشسته، بلکه آوار شده است، نحس و شوم و بر شانه‌ی سه نسل سنگینی می‌کند.

امید اما هم چنان جان دارد و خورشید در افق روشن است، چرا که چنگ دژخیمان بر چهره‌ی آن نتواند رسید و پیش از خاموش کردن چشمه‌‌‌ی نورش، خود سوخته و سیه رو خواهند شد؛ این را حافظه‌ی ما و تاریخ پر فرازِ نشیب ما بارها شاهد بوده است.

این دو روز بزرگ تاریخی که در یک ماه اتفاق افتاد، اتفاقی شباهت‌های زیادی به هم ندارند، هر کدام نقطه‌ی عطفی و سر فصل تازه‌ای از پیچیدگی و دشواری علم مبارزه‌ی طبقاتی را که یکی از پیچیده‌ترین علوم است به ما آموختند. آموختند که مبارزه و دست آوردهای آن اگر هوشیار و جدی نباشیم می‌تواند به غارت و یغما برود و مورد سوء استفاده قرار بگیرد.

نوزدهم بهمن ماه سال ۱٣٤۹ که با حمله‌ی یک گروه کوچک چریکی اما مصمم و جدی به پاسگاه سیاهکل و خلع سلاح آن، که پس از چندین سال تحقیق و تحلیل و ارزیابی نظری و تئوریزه کردن آن از جامعه‌ی ایران به چنین نتیجه‌ی عملی رسیده بودند، به عنوان مشتِ محکمِ خشم خلق بر پیکر رژیم سرتا پا از جور و ستم و استثمار شاهنشاهی فرود آمد و افسانه‌ی قدر قدرتی و آسیب ناپذیری آن را بر باد داد و ترس لانه کرده در دل زحمتکشان و بخشی از روشنفکران را به بی باکی و جسارت تبدیل کرد تا دلاورانه برخیزند و پنجه در پنجه‌ی ژندارم امپریالیزم در منطقه در افکندند و آن را از اریکه‌ی سلطنت و قدرت و ثروت به زیر کشیدند.

رژیم شاهنشاهی از یک طرف با حمایت دشمنان قسم خورده‌ی مردم و با کودتای ننگین امپریالیستی، با اعمال سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار انسان‌های مبارز و انقلابی و کمونیست، جو سردِ یاس و نا امیدی را بر جامعه غالب کرده بود و از طرف دیگر با بی عملی جریانات سیاسی که هیچ درک درستی از شرایط نداشتند و با خیانت حزب توده یکی از تاثیر گذارترین احزاب سیاسی در جامعه‌ی ایران، این اختناق چنان در ایران جا خوش کرده بود، که کوته بینان کمترین روزنه‌ای برای رهائی از آن نمی‌دیدند و سر در لاک خود فرو برده بودند.

در چنین شرایطی بود که سیاهکل با ادامه‌ی دلاورهای چریکهای فدائی خلق ایران در اقسا نقاط ایران و در قلب ستم، با ایستادگی بی نظیر در زندان‌ها و جوخه‌های مرگ آب در لانه‌ی مورچه‌گان ریخت و جو جامعه به فاصله‌ی کوتاهی تغییر یافت و سیاهکل چون خورشیدی گرمی بخش، خوش در دل کارگران و روشنفکران و مردم محروم نشست، که با چنان جسارت و بی باکی وارد شورش‌ها و اعتراضات خیابانی شدند، که تمام تحلیل‌های دژخیمان و عافیت طلبان را نقش برآب کرد.

متاسفانه سیاهکل و سازمان پر افتخار چریکهای فدائی خلق ایران هم چون هر پدیده‌ی دیگری در نبود رهبرانی لایق و متعهد به خط و مشی انقلابی آن مورد تهاجم دشمنان خلق و اپورتونیست‌ها قرار گرفت، از طرفی فاصله گرفتن عده‌ای از مسئولین آن از خط و مشی انقلابی چریکهای فدائی خلق ایران و از طرف دیگر با رخنه و نفوذ حزب خائن توده در سازمان عشق و امید کارگران و زحمتکشان ایران، اکثریت کمیته مرکزی آن راه انحطاط و خیانت به مردم را پیشه کردند، راهی که حزب خائن توده پیموده بود، راهی که به آستان بوسی رویزیونیسم و بورژوازی بروکراتیک و دولتی در روسیه می‌رسید؛ راهی که به در یوزگی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و همکاری با او کشیده شده است.

نتیجه‌ی اعتراضات و تظاهرات پر شور مردم ایران در فاصله‌ی سال‌های ۵۶ و ۵۷ که منجر به خیابان آمدن میلیون‌ها انسان کارگر و زحمتکش، زنان مبارز و سایر اقشار جامعه گردید، متاسفانه دچار همان سرنوشت شومی شد، که چریکهای فدائی خلق ایران با آن مواجهه شدند، اگر تلاقی ۱۹ بهمن ماه سال ۱٣٤۹ با روزهای ٢۱ و ٢٢ بهمن اتفاقی بود و یا در بهترین حالت به علت تاثیر روانی اولی بر دومی اتفاق افتاد، اما  تراژدی غم انگیزِ به یغما رفتن دست آوردهای آن‌ها اتفاقی نبود، تصمیم آگاهانه و برنامه ریزی شده بود، که به وسیله‌ی دو بلوک قدرتمند جهانی یعنی رویزیونیست‌ها و امپریالیست‌ها و هر کدام در جهت منافع خود صورت پذیرفته بود.

رخنه‌ی حزب خائن توده در درون سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و به انحراف کشاندن آن از طرفی و کنفرانس گودالوپ و سازشی که در آن صورت گرفته بود از طرف دیگر منجر به غارت رفتن دستاوردهای سیاهکل و قیام مردم رنجدیده‌ی ایران گردید.

اکنون اگر دستاوردهای این دو واقعه‌ی بزرگ تاریخی را از دست داده‌ایم، اما تجارب آن را نباید از دست بدهیم. هم چنان که وقتی عزیزی را از دست می‌دهیم هرگز یاد و خاطره‌ و نیکی‌های او را فراموش نمی‌کنیم.

طبیعی است که نسبت به دزدان و غارتگران هم خشم و کینه‌ی طبقاتی داشته باشیم و هرگز نبخشیم و فراموش نکنیم، که با ما و با خلق ما چه‌ها کردند، فراموش کردن گذشته به معنی سهل انگاری در آینده است، پس اگر می‌خواهیم پیش رو را خوب ببینیم و درست حرکت کنیم مستلزم آن است به گذشته جدی و با دقت نگاه کنیم.

بی‌تردید شرایط فعلی و موقعیتی که امروز جهان و خلق ما با آن روبروست بسیار بغرنج و پیچیده است، در شرایطی که جهان سرمایه‌داری هر روز بیش از پیش برای غارت دسترنج و استثمار کارگران و زحمتکشان متحدتر می‌شود و ترفندهای رنگارنگ به کار می‌گیرند، اتفاق و همکاری نیروهای انقلابی و ضد امپریالیست بیشتر از هر زمان دیگری ضرورت پیدا می‌کند.

گرامی باد یاد و خاطره‌ی جانفشانان سیاهکل و تمامی به خون خفته‌گان خلق!

پیش به سوی همبستگی نیروهای انقلابی علیه امپریالیزم و رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی!

سرنگون باد رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی! نابود باد امپریالیزم!

زنده باد انقلاب، زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیزم!

جعفر امیری

فوریه ٢٠۱۷ برابر بهمن ۱٣۹۵