مشت باز ، مشت بسته !

 

ترامپ هم کشورش را از گلوبالیزاسیون پس گرفت ، کشورش را از یوغ استثمار وحشیانه « و عواقب دهشتناک » گلوبالیزاسیون رهانید و استقلال و آزادی و عدالت کاپیتالیستی را به آمریکایی ها برگردانند ، کشورش را از اپل ، از مایکرو سافت ، از جنرال موتور ،از مک دونالد ، و از گوگل و فیس بوک  و ده‌ها غول شرکت آمریکاییجهانی پس گرفت -  یعنی همین نامبردگانی که بیشترین و پر اهمیت‌ترین نقش را در جهانی سازی عصر حاضر بازی کرده‌اند و نیز بیشترین سهم سود را « از برکت گلوبالیزاسیون » برده‌اند – و به یک معنی و به آن معنی که بعضی‌ها درک میکنند علیه نظم موجود طغیان کرد و به زبانی « آنارکو کاپیتالیسم عدالت خواه » یعنی انقلاب کرد ، انقلابی از نوع انقلابات استقلال طلبانه عصر حاضر   ، از آن نوعی که مثلن انگلیسی ها خودشان را از استعمار و استثمار « غیر قابل تحمل » اتحادیه اروپا رهانیدند . ترامپ قول داده که به عدالت کاپیتالیستی وفا دار بماند و مشت اش را برای دیگران باز نکند و همچنین به دخترش و خانم فرح نوتاش قول داده که دیگر با تین ایجرها و دختران زیر سن قانونی بیرون نرود و از استقلال کشورش محکم  دفاع کند !

 

 

آلمانی ها برای انتگره شدن پناهندگان و خارجی ها در جامعه خیلی و بدرست بر یادگیری زبان تأکید میکند Sprachkurs یا Deutsche Kurs  ، و این نه فقط در آلمان ، بلکه در همه جا  درست و معتبر است ، گام اولی است برای ارتباط با جامعه ، برای شناخت از جامعه  و فونکسیون اش و برای کار و دوستیابی ، و این اگر در مورد یک کشور مشخص درست باشد ، آن گاه در سطح جهانی و مراودات جهانی که هرکسی (کشوری ) نسبت به دیگری خارجی و غریبه و بیگانه است و میخواهد استقلال خودش را داشته باشد و تنها به زبان خودش حرف بزند چکار باید کرد ؟

 

 

پیشنهاد من و فکر میکنم بخشی از کمونیست‌ها - و نه همه کمونیست‌ها - ساده است ؛ یادگیری زبان مانیفست Manifest Kurs ، یادگیری زبان مانیفست برای درک جهان و فونکسیون جوامع و برای انتگره شدن در جهان ، برای اینکه دیگر کسی  هوس و جنون استقلال به سرش نزند ؛ برای اینکه دیگر کسی به یاد دوران خوش گذشته الاغ سواری ، این فولکس واگن قدیمی نیفتد ؛ و جاده ابریشم را و جاده های بین شهری و کشوری را ، بین شوشتر و شیراز را ، بین تهران و توکیو را ، و بین پاریس و پکن را  با این فولکس واگن قدیمی طی نکند !

 

 

 چه میشد اگر بجای همه فولکس واگن های  امروزی درحال  حرکت در شهرهای نیویورک و ناپل و برلین و بارسلونا  همه یک فولکس واگن قدیمی میداشتند و الاغ سواری میکردند ؟ چه منظره کمیک و دلنشینی!

 

 

اینجوری میشد که ما با انبوهی و کوهی از تپاله روبرو میشدیم که محیط زیست را غیر قابل زیست میکرد ، یک مشکل حاد محیط زیستی ! و جمع آوری تپاله ها از کارهای هرکولی هر شهرداری میشد ! جمع آوری این تپاله ها و این کارهای هرکولی  را باید بدوش جنبش آنتی گلوبالیزاسیون  Anti Globalisierung و منتقدین گلوبالیزاسیون   .Globalisierungskritiker ، بدوش اتکی ها Attac  و اساتید  بازگشت انداخت

جمع آوری ذباله های کاپیتالیستی و خود کاپیتالیسم هم بدوش کارگران و کمونیستها !

 

 

مانیفست کورس ، کورس زبانی است بین ملل و انترناسیونال و از این رو ضروری ؛ و ضرورت دارد که در هر کشوری که چی میگن انتخابات دارد و انتخابات آزاد ، هر گروه و دسته و سازمان و حزبی که قرار است کاندیدی را برای پست عالیه ریاست جمهوری ، نخست وزیری ، صدر اعظمی به جامعه معرفی کند ، یک دوره فشرده مانیفست  خوانی  بگذارد و با صدای بلند چه بهتر – مثل آزمون رانندگی بین المللی - و اگر آزمون را با موفقیت طی کرد ؛  خب از امروز حالا شما کاندید ما برای سکان جامعه و برای پست  رئیس جمهوری و بعد هم طبعآ رئیس جمهور همه ملت ! برای جلوگیری از حوادث ناگوار حین رانندگی  Karambolage  در جاده های بین الملل و برای جلوگیری از  هذیانات  و هوس نابجای پس گیری کشورش از بقیه جهان و در عین حال خواهان مقام رتبه اولی!

 

 

اول آمریکا هم اشارهای است به صحنه رقابت ناسالم ، خشن و بیرحمانه در سطح جهان  و هم یاد آور جنون فکری و ایدئولوژی مردی است  که سرود:

 

 Deutschland  über alles   دویچ لند ورای همه چیز را میخواند ، و با همین  ترانه و سرود ملی بود که جدا از  ویرانی عظیم زیر ساخت ها ، خانه‌ها ، پل ها ، جاده ها ، کارخانه ها  ، 52 میلیون انسان را در فاصله زمانی کوتاهی فدای دویچ لند ورای همه چیز کرد.

 

 

حتی همین مفهوم  جراید دروغ‌گو  Lügen Presse  که این روزها زیاد شنیده می‌شود و  پرزیدنت  عدالت طلب یعنی ترامپ هم دائمآ بکار میبرد و نیز دیگران ، و امروزه در معنایی وسیع‌تر مدیای دروغ‌گو ،  میراث بجا مانده از نازیسم است که در مقابله با جراید انگلیسی  آنزمان بکار میرفت .

 

 

پس از به زیر گرفتن این ماشین مرگ  و پس از آنکه دویچ لند زیر همه چیز  Deutschland unter alles قرار گرفت و با این پیروزی نظامی بود که آمریکا آرام آرام مقام رتبه اولی  جهان را کسب میکند ، و صد البته تنها بخاطر  عضلات قوی نظامی اش نبود  ، بلکه همراه با آن ، همراه با جنرال موتور و جنرال الکتریک و جان وین اش ، با هنری فورد و هنری فوندای اش ، با الویس پریسلی و اپل و آمازون اش ، با مایکروسافت و مک دونالد  و مایکل جاکسون اش و … و در هم گامی با این خلاقیت‌ها و نو آوری های بی‌وقفه در تولید - و به زبان مانیفست انقلابی دائمی در وسایل تولیدی و بنابراین در مناسبات اجتماعی و بنابراین در کل روابط اجتماعی - بود که آمریکا به یک معنی جهان را فتح میکند و می‌شود نفر اول ؛ و نیز با گرین کارت اش ، جوری که رؤیای اغلب شهروندان جهان می‌شود اول گرین کارت آمریکا ، بعد پاساپورت کشور خودم ! برخی نیز پاساپورت کشور خودی را به دلیل بی‌اعتباری پس دادند.  

 

 

آمریکای کاپیتالیست ، ظاهرآ ایده الیست و ظاهرآ مذهبی اما عمیقآ ماتریالیست و انتر ناسیونال ! جامعه  آمریکا دقیقآ بخاطر همین لرزه های  دائمی اش در کل شرایط اجتماعی ، بخاطر دگرگونی های تولیدی اش ، بخاطر تنوعات تولیدی اش ، بخاطر نیازمندی های تولیدی اش و نیاز به مواد خام و فروش محصولا ت اش و نیز   همراه با این  ، نا امنی ابدی ewige Unsicherheit  و جنبش ابدی  است که علیرغم آه و ناله استقلالیون و کاپیتالیست های عدالت خواه  نیز در سکوی اول  وابسته ترین کشور جهان می‌نشیند . نا امنی بخاطر اینکه رقبا سکوی اول وابسته ترین کشور جهان را از آمریکایی ها بگیرند!

  

 

 

مرحوم کارل پوپر بنا به جهان دو قطبی دیروز ، تئوری  جامعه باز offene Gesellschaft  را در مقابل جامعه بسته   geschlossene Gesellschaft  قرار میداد ، در این تئوری  « جامعه باز » ، از یک‌سو  غرب ، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار داشتند که با عقلانیت انتقادی و پلورالیسم به اصلاح اشتباهات و تلاش برای بهتر کردن شرایط موجود  میپردازند ، به بیانی تدریجی Evolution ! اوولوسیون در مقابل رولوسیون !   و در سوی دیگر  جوامع  بسته یا توتالیتر قرار داشتند که از گنجینه  عقلانیت انتقادی بی بهره  و بقول پوپر و آقای تقی روزبه پلورالیسم را رعایت نمی‌کردند ، و  بیشتر از آنکه حمله ایی باشد  به  اتحاد جماهیر شوروی و استالین و اقمار ، در اساس حمله ای بود به افلاطون و هگل  و مارکس ، و مشخصآ به مارکس و کمونیست‌ها!

 

 

 

جوامع باز غربی که دائمآ می‌روند سلمانی و سرشان را اصلاح میکنند و هر روز دوش آب  سرد و گرم میگیرند و جوامع بسته ای که بی خیال سلمانی و سالی یکبار هم  دوش نمیگیرند ! جوامع باز غربی و آزاد ! و آنقدر آزاد که « حتی » یک سیاهپوست هم  میتواند رئیس جمهور شود و در کاخ سفید فرمان براند!

 

 

رئیس جمهور سیاهپوستی که آنقدر باز و آزاد بود که بنا به اصل « بی‌اعتبار » قدیمی احترام به مذاهب ،  و با یک دستبرد علمی « ناشیانه » در تئوری تکامل انواع داروین   (مانیپولاسیون ) ،  آخوند را یجورایی جزو انواع آدمی بحساب آورد و تلفنی صحبت کرد و برای مقام معظم رهبری نامه نوشت و مشت هایش را باز کردً

 

 

پرزیدنت عدالت طلب جدید آمریکا و رهبر جنبشهای استقلال طلبانه « پسا گلوبالیزاسیون » ، « پسا نئولیبرالیسیون » ظاهرآ از خیر تئوری‌ « بدرد نخور » جامعه باز و پلورالیسم گذشته و این تئوری را به همان جایی فرستاد  که اکنون صاحب اش سکونت دارد ، زیرا که چیزی جز شر برای آمریکایی ها و ورود کالا های « بنجل » خارجی در بر نداشته ، و از اولین اقدام های دفاعی استقلال طلبانه اش  ورود شهروندان هفت کشور ممنوع ! و کشیدن دیوار مرزی بین آمریکا و مکزیک و لغو قرار داد های تجاری ! پرزیدنت عدالت طلبی که مشت بسته (جامعه بسته ) را به مشت باز (جامعه باز ) ترجیح میدهد . و قرار است با دیگران با مشت بسته حرف بزند.

 

 

 

آلمانی ها ( دویچ ها ) ضرب‌المثل خوبی دارند:

 

 Gedanken sind Zollfrei  افکار از گمرک آزاد هستند ! بله ! از افکار مالیات گمرکی نمی‌گیرند ! آری در تئوری خیلی میتوان بلند پروازی کرد ، می‌توان در نظریه داروینی تکامل انواع دست برد ، میتوان کیلومترها دیوار دفاعی کشید ، میتوان به میل خود جوامع را باز و بسته کرد ، همه این بلند پروازی ها و همه این توان ها وقتی با سنگ واقعیت Realistischen Stein  ، و آن واقعیتی  که مانیفست از آن سخن میگوید برخورد میکنند ،  زخمی و سرخورده کنار می‌روند . و مانیفست میماند و خروجی مانیفست : کارگران جهان متحد شوید.

 

 

اژدر امیری .  22,02,2017