http://www.kanoonm.com/2647

تداوم قتل عام مردم خاورمیانه 

 بمباران شیمیائی وكشتار كودكان در ادلب سوریه  و دخالت نظامی امریكا

علیرضا ثقفی

قتل كودكان و زنان و سالخوردگان و مردم بی پناه  در سوریه، یمن، عراق  و سایر كشورهای منطقه هم چنان ادامه دارد. هر چند  به نظر میرسید كه با مذاكرات صلح میان دولت  سوریه و مخالفان در شهر آستانه  قزاقستان و سپس در ژنو این مناقشات  كمی فروكش كرده باشد. اما پس از مدت كوتاهی  آتش جنگها هم چنان در سوریه، لیبی و عراق و یمن  زبانه میكشد و بار دیگر در سوریه از سر گرفته شد،  تا به كی بار دیگر این بار از نقطهای  دیگر شعله آتش فروزان تر شود.  هر چند لیبی جزء خاورمیانه نیست اما شمال آفریقای متصل به خاورمیانه و هم سرنوشت با آن است.  آن گونه كه میگو یند و تنها گفتن ساده نیست بلكه دلایلی هم در ادوار گذشته بر آن بیشمار موجود است دارودسته لمپن – فاشیست ترامپ از روابط بسیار خوبی با روسیه و متحدان در سوریه بر خوردار است، زیرا كه آنان از یك جنس اند، آدم كشان بی رحم روزگار ما و البته كه آدمكشان با رحم و بی رحمشان چندان تفاوتی ندارد، اما این نقطه و حدت و تلاقی آنها است  كه مردم سوریه باید قتل عام شوند سرزمینها باید سوخته شود  تا كس یا كسانی به این زودیها هوس انقلاب نكنند و در فكر تغییر حكومتها بدون كسب رضایت ابر قدرتها نباشند.  هرچند  كه به نظر میرسید حكومت و مخالفان به آن اندازه تضعیف شدهاند كه نصایح خیرخواهانه پدر بزرگان نظام سرمایه داری را بپذیرند و دیگر نیاز چندانی به ادامه كشتار در شرائط حاضر نباشد، اما گویا شرائط آن گونه كه مد نظر پدر بزرگان  نظام سرمایه داری است پیش نرفته است و مذاكره كنندگان سوری كه با بنیادگرائی داعشی فاصله مشخصی گرفتهاند هنوز باید سرکوب شوند تا نكند افكار مستقلانهای  به مخیله آنها بیاید.  

شهر حلب به دست بشار اسد و متحدان افتاده است. همه گزارشها حاكی از آن است كه حكومت اسد در این تسخیر ویرانهای  به نام حلب، نقش چندانی نداشته و این نیروهای مزدور متحدان اسد بودهاند كه نقش اصلی را در تسخیر ویرانه و سرزمین سوخته داشته اند. سرزمین سوختهای   كه به اذعان خود متحدان اسد هیچ گونه سرباز داعشی در آن وجود نداشته است و به نوشته منابع مستقل، گروههای مردمی و پراكندهای  با نام ارتش آزادی بیشترین افراد مقاومت را تشكیل میدادهاند و پس از خروج آنان از حلب تا رسیدن به آتش بس  هواپیماهای روسی  ناحیه ادلب را بمباران میكردند و اكنون این ناحیه كه به عنوان منطقه امن از آن یاد میشد، تحت حملات بمباران شیمیائی قرار گرفته است. پانزده ماه قتل عام مردم حلب در زیر چشمان بی خیال جامعه به اصطلاح سرمایه داران جهانی ادامه داشت  در حالی كه همگان با اخباری از قتل عامها وكشتار كودكان و زنان آشنا هستند و هر روزه آن را در رسانهها و اخبار و گزارشها مشاهده میكنند. سازمانهای بین المللی از قتل عام مردم بی پناه و ویرانه شدن خانه و كاشانه و شهرهای آنان گزارش میدهند و قتل عام را محكوم میكنند اما كسی گریه و ناله و زجه كودكان ِوالدین مرده و زنان و مردان فرزند مرده و پاره پاره شده را فریادرس نیست  وچشم خود را بر همه جنایات میبندند یا اگر چشمی باز میكنند باز هم مردم را بمباران میكنند، در بمباران تلافی جویانه آمریكا مردم اطراف پایگاه نیز هدف حملات قرار گرفتند و در میان كشته شدگان اجساد چهار كودك نیز مشاهده شد. آنان جنگ تبلیغاتی راه می اندازند، گاه كشتار یمن را بزرگ میكنند و گاه اشك تمساح بر كودكان حلب و ادلب  می ریزند اما هیچ حركت موثری در جلوگیری از این همه شناعت و پستی صورت نمیدهند زیرا كه كل نظام سرمایه داری از شرقی و غربی، از محافظه كار و دموكرات، بنیاد گرا و لیبرال در این كشتارها شریكند و هر یك منافع خاص خود را دارد و به دنبال سهمی بیشتر و اعمال قدرتی فزون تر برای حفظ استیلای خود بر قلمروی مخصوص است.

اكنون با آمدن ریاست جمهوری جدید در امریكا به نظر میرسد كه صحنه جنگ در حال تغییر است.   ایران كه در پانزده سال گذشته متحد نیروهای اشغالگر برای سرنگونی صدام و مبارزه با طالبان و داعش و غیره بوده است، اكنون نقش جدیدی می یابد و به عنوان محور شرارت میرود تا بهانه تداوم جنگها باشد. ایرانی كه به قول آقای ترامپ، امریكا هزاران كشته داد، بیش از دو هزار میلیارد دلار برای آن هزینه كرد و بیش از دو هزار ارابه نظامی را از دست داد تا آن كه عراق  را تحویل ایران دهد. جای تروریستها  و متحدان ضدتروریست هر زمان عوض میشود تا منطقه جنگ زده و آشوب آفرین همچنان در همان وضع باقی بماند. آنچه كه چندی قبل در بمباران موصل به بهانه سركوب داعش بر سر زنان و كودكان آمد و در یك بمباران عمدی صدها نفر قتل عام شدند، اكنون از جانب حكومت سوریه بر سر مردم سوریه آمد و با بمبهای شیمیائی به خاك و خون كشیده شوند و فردا ممكن است كه بر سر مردم ما بیاید تا آتش جنگ هم چنان فروزان بماند.

هر یك آن دیگری را حامی تروریست مینامد و تروریستهای خاص خود را حمایت میكند و جنایتكارانی همانند بشار اسد را به عنوان ناجی مردم مورد تشویق قرار میدهند. اما پس از مدتی با همین تروریستها بر سر میز مذاكره مینشینند. اكنون در سرزمین سوخته سوریه  با جابه جائی مردمی كه بیش از یك سال در زیر بمبارانهای وحشیانه بشكههای انفجاری و بمبهای خلاءزا و موشكهای فسفری از خانه و كاشانه خود دفاع كرده اند، مشخص میشود كه تروریستها همان مردم عادی كارگر و معلم  وافرادی عادی بودهاند كه تنها جرمشان آن بوده كه حكومتی جنایتكار را نمیخواسته اند. به گفته وزیر خارجه روسیه اگر دخالت ارتش روسیه نبود "مردم تروریست" رژیم اسد را سرنگون كرده بودند. این امر نشان میدهد كه رژیم اسد به هیچ وجه توان مقابله با اعتراضات مردم را نداشته و تروریست نامیدن مخالفان تنها اسم رمزی برای سركوب اعتراضات مردم است.  این كه در جریان هر انقلابی ممكن است گروههائی از خلا قدرت استفاده كرده و حتی به تحریك خود دولتها دست به كارهائی همانند كارهای داعشیها بزنند تا مبارزان را بد نام كنند، امری است كه  در شرائط بهم ریختگی اجتماعی چندان عجیب نیست. اما عجیب آن است كه مردمی كه علیه یك حكومت به پا خاسته اند، صف خود را از این مزدوران جدا نكنند و مردم سوریه نشان دادند كه صفوف خود را از این گروههای دست ساز محافل ضدمردمی جدا كردند و به زودی دریافتند كه داعش ساخته و پرداخته همان سركوبگرانی است كه میخواهند مبارزات مردمی را به بهانه آن در هم بكوبند و مانع رشد نیروهای مستقل شوند. به همین جهت است كه حكومت اسد و متحدان نیروی اصلی را نه در قلع و قمع گروههائی همانند داعش بلكه به كشتار گروههای معتدل تر و میانه روتر اختصاص دادهاند كه نمونه آن در حلب و اكنون در ادلب است. یعنی به سرکوب و كشتار آن نیروهائی میپردازند كه حمایت بخشی از مردم  را پشت سر خود دارند.  آمریكای ترامپ نیز از این بهانه برای استحكام جای پای خود پس از سرنگونی اسد به میدان وارد میشود. 

اكنون همه پذیرفتهاند كه در حلب نه گروههای تروریستی همانند داعش و القاعده بلكه مردمی بودهاند كه از  خانه و كاشانه و زندگی خود دفاع میكردهاند و همه تصاویر گویای آن است كه مقاومت در حلب توسط مردم این شهر سازمان دهی شده بوده است. با به اصطلاح آزاد شدن حلب هیچ غیرسوری در میان مردم یافت نشد؛ در حالی كه در جبهه حامیان دولت، كمتر سربازان سوری و بیشتر مزدورانی از سایر كشورها بودند. مردم حلب مشتی زن و  كودك وپیرو جوان بودند كه از زندگی خود دفاع میكردند و هر چند كه اوباشان و مزدوران بر نعش كشتگان سرور و شادمانی كنند، نمیتواند این حقیقت را كتمان كنند و هر چند كه ضعف نیروهای چپ و سوسیالیستی نتوانسته است مبارزات را به سمت صحیح ببرد اما این مسئله از مبارزات به حق مردم در برابر حكومت دیكتاتوری نمیكاهد. 

آنچه اهمیت دارد صف بندی جدیدی است كه در سطح قدرتهای سرمایه داری و متحدان منطقهای  آنها به وجود آمده است. با پیروزی فاشیستها در آمریكا و تعیین كابینهای  به غایت ارتجاعی از جانب ترامپ روزگاری بهتر از قبل در انتظار مردم جهان نخواهد بود. بر طبق برخی گزارشها وهمچنین آنچه كه مشهود است با پیروزی ترامپ، حمله همه جانبه به حلب برای تسخیر باقیمانده آن آغاز شد  كه حداقل میتوان گفت این آدمكشی و نابودی همه زیر ساختها و ویرانه كردن شرق حلب با توافق ضمنی جمهوری خواهان آمریكا صورت گرفته است. اتحاد نانوشته ترامپ و پوتین به معنای هماهنگی نیروهای فاشیستی در سطح نظام سرمایه داری است و در این میان امكان دارد كه برخی از متحدان دست دوم هم مورد معامله قرار بگیرند كه نمونه آن را در مورد ایران كم و بیش از هم اكنون شاهد هستیم. بر طبق برخی نظرات حمله اخیر امریكا بیشتر به این جنبه توجه داشته، زیرا روسیه متحد قدرتمند تری در سطح جهانی یافته است؛ پس خیلی راحت متحد كم قدرت را قربانی میكند تا باج خوری گردن كلفت تر را بپذیرد. در همین رابطه بود كه  رییس هیات نمایندگی مخالفان دولت سوریه در مذاكرات آستانه گفت:

«روس‌ها دیگر از ایفای نقش جنگجوی حامی اسد علیه مخالفان سوری خارج، و به ایفای نقش ضامن آتش‌بس روی آورده اند. اما ایران و حزب الله لبنان همچنان به ایفای نقشی مخرب در روند صلح سوریه اصرار دارند. تهران تلاش می کند مانع تلاشهای روسیه شود. (العربیه  6 بهمن 95  مصاحبه در آستانه پس از كنفرانس صلح )

اما شكی نیست كه نیروهای مبارز و آزادیخواهان  باید  هر دوی آنها را  در یك كفه ترازو بگذارند و تفاوتی میان آنان قائل نباشند، چه میان خود قدرتهای بزرگ تر  یا میان متحدان پادوی آنها.  

برخی به ظاهر چپ و در حقیقت مجیزگویان نظام سرمایه داری كه  همچنان روسیه فعلی را در جایگاه شوروی سابق میبینند و رودروئی زرگری نمایندگان نظام سرمایه داری را با مبارزات ضدامپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم یكی میگیرند تا مجیزگوئی سرمایه داری را مخفی كنند، اكنون با شرمندگی در خواهند یافت كه پوتین و ترامپ از یك جنس اند. گویا نمیدانند كه آنان كه چشم خود را بر این همه كشتار و قتل عام انسانها ببندند، دیگر از انسانیت فاصله گرفتهاند چه آنكه بخواهند بر آن توجیهی ایدئولوژیك بتراشند. زیرا كه این توجیهات بی منطق ایدئولوژیكی با واقعیتهائی كه هر روز خود را به روشنی نشان میدهد آنقدر متضاد است كه هیچ عقل سلیمی آنرا نمی پذیرد. 

 بر طبق آمار موجود هم اكنون یك میلیون نفر از زنان و كودكان و مردم تحت ستم سوریه تنها به جرم مخالفت با دیكتاتوری حكومت در محاصره غذائی و داروئی قرار دارند و تحت بمبارانهای وحشیانه قوی ترین ارتشهای جهان قرار داشتند تا مجبور شوند دست از مبارزه با حكومت بكشند و این امر یعنی گرسنگی دادن و کشتار انسانها برای تسلیم كه  جز با منطق نظام سرمایه داری با هیچ منطق دیگری سازگار نیست و دولت های دیگر این نظام یا چشم خود را بر آن بستند و یا با منطق پوچ تروریست بودن مردم عادی  به آن مهر تایید زدند. بعید به نظر نمیرسد كه روزگاری این سر نوشت را برای مردم ما هم بخواهند رقم بزنند.

دیگر اكنون همگان میدانند كه گروههائی همانند داعش ساخته و پرداخته همان نظام سرمایه داری است  كه برای به انحراف كشاندن و بدنام كردن مبارزات مردم علیه ظلم و ستم و دیكتاتوری  به وجود آمده و تقویت شدند، آنانی كه فقط جنگ میخواهند و برنده یا بازنده آن چندان مهم نیست. آنان  می خواهند در منطقه خاورمیانه، در كشورهای عراق و سوریه و یمن و افغانستان جنگ باشد، آن هم به هزینه كشورهائی مانند ایران و عربستان و شیخ نشینها و... تا هم ذخایر ارزی منطقه تمام شود و هم تمام نیروهای مبارز منطقه به هرز روند. اكنون با درست كردن ناتوی عربی میخواهند هم چنان به این جنگ و خونریزی با ابعادی و سیع تر ادامه دهند تا همه زیر ساختهای منطقه زرخیز خاورمیانه را از میان ببرند، آن گاه با خیال راحت برای مدتی طولانی  نظام سرمایه داری از انرژی ارزان بهره مند شود. امری كه نباید از چشم مبارزان راه آزادی به دور ماند. و در این میان آنان كه چه به امامزاده پوتین! دخیل بستهاند و یا به امامزاده ترامپ! هردو از یك جنسند و در میان مردم جایگاهی ندارند.

 

طلایههای امید

با این همه اكنون به نظر می آید كه مبارزان و آزادی خواهان مسیر خود را از نیروهای بنیاد گرا به خصوص در مناطق حاد درگیری همانند سوریه به تدریج جدا میكنند. عدم وجود داعشیان در حلب و گرایش نیروهائی مانند جبهه النصره به گروههای مستقل ارتش آزاد، بیانگر این مسئله است كه بنیادگرائی در این كشور در حال انزوا است و مبارزان مردمی بیشتر گرایش به استقلال دارند و نا امیدتر از گذشته به كمك كشورهای غربی نگاه میكنند. زیرا كه در قتل عام مردم حلب و اكنون ادلب كه دیگر همه اذعان دارند حتی یك داعشی هم در آن وجود ندارد، امریكا نشان داد كه در این امر در كنار روسیه ایستاده است و حداقل چشمان خود را بر این قتل عامها میبندد و یا از آن تنها در جهت عوام فریبی و استحكام جای پای خود استفاده میكند. وای  بسا در موردی مشابه روسیه نیز چنین كند كه حتما خواهد كرد. 

 دیدیم كه پس از نابودی حلب، روسیه پذیرفت كه مبارزان حلب تروریست نبودهاند و بمب افكنهای روسی مردمی را بمباران كردهاند و به خاك و خون كشیدهاند كه از خانه و كاشانه و زندگی خود در برابر حكومت سركوبگر دفاع میكرده اند. هر چند توافقی كه میان روسیه وتركیه انجام گرفته است بدون پذیرش مردم سوریه نمیتواند اجرائی شود، در حالی كه آنها از هر آتش بسی كه بتواند قوای آنها را تجدید كرده و محاصرههای غیرانسانی داروئی و غذائی را بشكند استقبال میكنند. اما نكته آن است كه این توافقنامهها  اثبات میكند كه دولت سوریه مترسك و دست نشاندهای  بیش نیست و در باره او كشور روسیه و دیگران تصمیم میگیرند و مردم سوریه وسیله چانی زنی و سهم خواهی این پدرخواندههای نظام سرمایه داری قرار گرفته اند.  این ننگی ابدی بر دولت  ها و حكومتهای سركوبگراست  كه عاقبتی جز مزدوری به اجانب ندارند. اگر آنقدر به هوش باشند كه بفهمند برای مقابله با نیروهای متجاوز و اهریمنی تنها تكیه گاه مردمی است كه امكان مقابله با آنان را دارد و حكومتهائی كه در مقابل مردم خود با كشتار و سرکوب برخورد میكنند، در چنین مقاطعی باید همانند قذافی، بن علی، مبارك و اكنون  اسد و در آینده دیگران  غزل را بخوانند.  این حكم غیرقابل تغییر تاریخ است.  مهمترین موضوع آن است كه تمامی آنچه كه امروز در این بخش از كره زمین میگذرد، جنگهای ارتجاعی میان نیروهای ارتجاعی است و كارگران و زحمتكشان و مردم تحت ستم منطقه تنها بخش كوچكی از جبهههای جنگ را در اختیار دارند. اما در این میان مردم تحت ستم فریاد اعتراض خودرا به هر طریق بیان میكنند و با تمام توان در برابر دیكتاتورها می ایستند هر چند  شفافیت جبهه ها نیاز به زمان دارد. جبهه كارگران و زحمتكشان نفی تمامی نیروهای ارتجاعی و ضدكارگری است، چه از نوع بنیادگرای آن و چه از نوع ملی گرای افراطی و قوم گرای آن.  این جبهه باید هر روزه تقویت شده و راه مستقل خود را بگشاید زیرا كه در شرائط موجود راهی جز آن برای رهائی از این جنگهای خانمان برانداز نیست.