انتخابات در ایران ( در ۴ قسمت )

 

شهاب برهان

 

در این یک هفته ای که تا برگزاری دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی باقی است، مکثی بر نظام انتخاباتی در این رژیم می کنم و نوشته ای را در چند بخش کوتاه عرضه می دارم: ماهیت و کارکرد نظام انتخاباتی در این نظام؛ چه گروه هائی و برای چه در آن شرکت می کنند؛ چرخیدن در طلسم « بد» و « بدتر»؛ مسأله ی دعوت به مشارکت و دعوت به تحریم؛ و این داعیه را که تحریم به معنی انفعال است؟ وبالاخره تحریم فعال یعنی چه، مورد بحث قرار می دهم. 


_______________________________________ 

قسمت یکم - نظام انتخاباتی در جمهوری اسلامی


هیچ نیروی سیاسی اپوزیسیون نباید با استناد به ارتجاعی و استبدادی بودن یک رژیم،  تحریم شرکت در انتخابات را به یک اصل پیشینی، آئینی و استراتژیک تبدیل کند. انتخابات، عرصه ی کشاکش نیروها ست و هر جریان جدی سیاسی باید با تحلیل مشخص از انتخابات مشخص تشخیص دهد که ورود در این کشاکش تاکتیکی، برای اهداف استراتژیک او چه سود یا زیانی دارد. انتخابات در شرائط خاصی ممکن است برای یک نیروی سیاسی اپوزیسیون حتا انقلابی و ضد سرمایه داری، فرصتی برای جمع آوری نیرو و ایجاد تغییرات محسوس در موازنه قوای اجتماعی و سیاسی یا دست کم آفشاگری و تبلیغ برنامه های خود فراهم کند. از اینرو تحریم ازلی و یکبار برای همیشه که از ماهیت دولت و حکومت و نظام حاکم استنتاج شده باشد، یک بی خردی سیاسی محض است و نه نشانه انقلابی بودن. 


 
اما اگر در هر جامعه متعارف بورژوائی برای تحریم شرکت در انتخابات باید دلیل آورد، درجمهوری اسلامی برای شرکت در انتخابات باید دلیلی استثنائی داشت، چرا که هر چه از عمر این رژیم گذشته، روشن تر شده است که قاعده باید بر تحریم از سوی عموم مردم باشد مگر آن که استثنا شرکت را موجه کند. در نوشته حاضر دلیل این موضوع را توضیح می دهم.


برای درک جایگاه و نقش نظام انتخاباتی در جمهوری اسلامی باید توجه داشت که انتخابات همچون ابزار و شیوه ای از دموکراسی، هیچ سنخیتی با سنت و بنیادهای فکری و ارزشی ی خمینی و وارثان حکومتی اش ندارد. با ذات این رژیم بسی سازگار تر می بود اگر اصلا هیچ مجلسی و انتخاباتی وجود نمی داشت و ولّی امر و حاکم و قاضی شرع آدم های مورد نظر خود را بی واسطه ی مردم عزل و نصب می کردند. اما چنین چیزی به دو دلیل شدنی نبود. دلیل اول این که این رژیم از دل یک انقلاب توده ای برآمده است و در آن مقطع، نه توازن قوای درگیر در انقلاب و نه چیرگی مطالبات آزادی خواهانه و عدالت طلبانه ی توده ای، اجازه نمی دادند که معماران رژیم اسلامی مدینه ی فاضله شان را یکضرب در خلأ ، با حذف همه سنت های عرفی و دستاوردها و بدون به حساب آوردن فشارها و توقعات و مطالبات جامعه برپا کنند. انتخابات را نیز نمی شد از بیخ و بن حذف کرد همچنان که وجود قانون اساسی و مجلس نمایندگان را. دومین دلیل این که انتخابات از همان ابتدا در ساختار سیاسی نظام کارکردی ضروری و نه همچون بعد از کودتای 28 مرداد صوری، پیدا کرده و به موازات همه ترفندها و دسائس غیر رسمی و غیر قانونی و فراقانونی، به سازو کار قانونی رسمی رقابت ها، کشاکش ها، امتیاز گیری ها، نسق گیری ها و گاه جنگ های جناح های درونی رژیم تبدیل شد و دیگر بهیچوجه نمی شد آن را از ساختار سیاسی رژیم حذف کرد. جنگ جناح های وفادار به نظام بر سر تقسیم غنائم اقتصادی و تصاحب امتیازات سیاسی جهت دست اندازی های اقتصادی برخلاف نظر سطحی نگران، نه جنگ زرگری است و نه صرفاً نمایش و شعبده بازی. این جنگ،تا جائی که " شبه دموکراسی درونی"یعنی نظام انتخاباتی شان کارساز باشد، بدون اسلحه صورت می گیرد. والبته گاهی نیز در کنار آن ترور و داروی نظافت و حبس خانگی و غیره لازم می آید.


«
نیمه شبه دموکراسی درونی»  به این معنی می گویم که انتخابات را به دموکراسی خودی های جان نثار رژیم که وفاداری شان به حاکمیت سرمایه و نظام سرمایه داری و حکومت اسلامی و ولایت مطلقه رهبر زنده و مرده فقیه به تأیید شورای نگهبان رسیده باشد محدود کرده اند. زد و خوردهای " دموکراتیک" بر سر منافع اقتصادی و سیاسی در همین دایره مجاز است و نه یک گام بیرون تر از آن. تازه در همین محدوده هم وفاداری به اسلام و نظام و ولی فقیه کفایت نمی کند و در هر دوره سوراخ الک " صلاحیت" ها را تنگ تر می کنند و چرم ساغری دموکراسی درون رژیمی در هر دوره بیشتر از دوره های پیشین آب می رود. چند سالی است که وقیحانه بر مهندسی انتخابات هم اعتراف می کنند. 


اما این سکه دموکراسی درونی، یک پشت سکه فاشیستی  هم دارد. در این نظام انتخاباتی، عموم حق انتخاب ندارند فقط حق رای دارند. یک تصور سطحی بینانه هست که گوئی تقلب انتخاباتی همان دستکاری صندوق ها و تقلب در شمارش آرأ است، اما در حقیقت، بزرگترین تقلب انتخاباتی این است که در جمهوری اسلامی، آنچه انتخابات قلمداد می شود، از اساس انتخابات نیست. در این باصطلاح انتخابات، عموم مردم حق دارند خود را برای چیزی نامزد کنند که صلاحیت شان برای آن پیشاپیش و علی الاصول مردود است و فقط شورای نگهبان و « مهندسان انتخاباتی» در سایه اند که با حساب و کتاب های معینی نامزدهای مطلوب شان را انتخاب و معرفی می کنند. مردم در انتخاب این نامزدها هیچ حق و اراده و نقشی ندارند و تنها حقی که دارند این است که به انتخاب شده ها رای بدهند. البته همان کارگردانان پشت صحنه هروقت لازم بدانند رای مردم را در جهت نامزدی که در میان نامزدهای دستچین شده خودشان ترجیح اش می دهند می دزدند چنان که مثلا در سال 88 در ابعاد بی سابقه " مهندسی" کردند، اما در شرائط عادی و سالم ترین شرائط ، پیش از آن که آرای مردم را بدزدند، حق انتخاب شان را قانوناً و رسماً دزدیده اند و این بزرگترین تقلب انتخاباتی است. این یک سؤ استفاده ی فاشیستی از انتخابات است که توده مردم را مسلوب الاختیار بر ضد منافع و مصالح خود که از بالا طراحی و مهندسی شده است وسیله قرار می دهند. مردم فقط حق دارند که برای دو سؤ استفاده طبقه حاکم و حکومت، وسیله قرار بگیرند: یکی این که در نقش لشکریان جنگی که مال آن ها نیست، بعنوان عقبه ی این یا آن جناح وسیله ی ایراد فشار بر حریف مقابل عمل کنند؛ و دیگر این که با نفس مشارکت در انتخابات و صرفنظر از این که طرفدار کدام کاندیدا و جناح اند، برای آبرو و اعتبار کل نظام « حماسه سازی» و مشروعیت جعل کنند. این خصلت فاشیستی انتخابات وقتی به عریانی تمام بروز پیدا می کند که رهبر نظام در هر دوره انتخاباتی از مخالفان نظام هم دعوت می کند علیرغم مخالفت شان در رای گیری مشارکت کنند، حال آن که صلاحیت نامزدی نزدیکترین خودی ها را نیز بسختی تأیید می کند. برای نامزد شدن و انتخاب کردن و انتخاب شدن، سوراخ سوزن هم گشاد است، اما برای « حماسه آفریدن»، دشمنان نظام هم خوش آمدید و قدم تان روی چشم ! خامنه ای هم اینبار ندا داده است که مهم نیست به چه کسی رأی می دهید، مهم این است که همه بیائید.


   -------------------------------------

 

قسمت دوم - شرکت کنندگان در انتخابات کیان اند؟


 
آنچه در بخش نخست در باره ماهیت و کارکرد نظام انتخاباتی در جمهوری اسلامی نوشتم، از دید کمتر کسی پوشیده است. جمعیت انبوهی که تعداد اش از این انتخابات تا انتخابات بعدی متغیر است، یا به دلیل آگاهی سیاسی و یا به دلیل یأس تجربی از هر انتخاباتی، از مشارکت پرهیز می کنند. اما بخش های دیگری از جمعیت هنوز دلائلی برای مشارکت فعال در انتخابات دارند. این مشارکت کنندگان را به پنج دسته کلی می شود تقسیم کرد که هرکدام انگیزه های متفاوتی دارند:
یکی، همه جناح های طبقه حاکمه اند که انتخابات برایشان موضوع کشاکش بر سر سهمی بیشتر در منافع اقتصادی و قدرت سیاسی است. دوم، ریزه خواران سفره خونین حکومت اند از نیروهای بسیجی گرفته تا خدمه دستگاه عریض و طویل سرکوب دولتی مثل سپاه و انواع گشت ها، روحانیون و متولیان مسجدها، .... سوم، لایه های شدیداً مذهبی و عقب مانده جامعه است که دفاع از موجودیت حکومت اسلامی با هر نارضایتی که از آن داشته باشند برایشان یک تکلیف شرعی و برتر از هرمنفعت شخصی است. چهارم آن دسته ایست که بیرون از قدرت سیاسی و در حاشیه قدرت اقتصادی قرار دارد، " اپوزیسیونی" که سرنوشت خود را به کشاکش های جناح های درون حکومتی گره زده است و در هر دوره انتخاباتی مشارکت فعال توده ای را تشویق می کند تا بلکه شانس « اصلاح طلبان» و از آن طریق، گشایشاتی در نظام به نفع خود اش را تقویت کند. و دسته پنجم، توده ی عظیم مردم از طبقات و اقشار و لایه های گوناگون زنان، کارگران کارخانه ها، بیکاران، معلمان، دانشجویان و دانشگاهیان،دانش آموزان، پرستاران، کارمندان، فعالان مدنی، بازنشستگان، کسبه و غیره است که مخاطب چهار دسته پیش گفته برای دعوت به شرکت در انتخابات است


 
در هر پنج دسته ای که اشاره کردم، انگیزه های شرکت بقدر کافی نیرومند اند. فهم این موضوع مشکل نیست که مردم معمولی نیز وقتی گمان دارند که از طریق مشارکت در انتخابات از منافع و مصالح خودشان دفاع می کنند، صرفا با دعوت به تحریم با این استدلال که سگ زرد برادر شغال است متقاعد نمی شوند. آن ها بین سگ و شغال فرق می گذارند به همان اندازه که میان قیافه درنده ی سید احمد خاتمی و قیافه ملوس سید محمد خاتمی فرق می گذارند! آن ها عموماً فکر می کنند حالا که نمی توانند در تعیین کاندیداها دخالت کنند لا اقل در انتخاب میان بد و بدتر می توانند مؤثر باشند
 
دسته اول، همانطور که در مناظره های نامزدهای این دوره به رسوائی تمام آشکارشد، راهزنان و حرامیان حکومتی و در پشت سرشان، مافیاها و الیگارشی های رقیب اند که بر سر « سهم شیر» به طناب کشی مشغول اند؛ دسته دوم ریزه خواران آن هاهستند، و دسته سوم حامیان صرفاً ایدئولوژیک رژیم اسلامی. همه این ها بخش هائی از پیکره رژیم اند و فراخواندن شان به تحریم انتخابات موضوعیت ندارد. اما بخش چهارم، کرکس ها و لاشخورهای باصطلاح " اپوزیسیون" استحاله چی و اصلاح طلب رژیم اند که به امید تکه استخوانی و پوستی بی گوشت و چربی که از این منازعه برایشان باقی بماند در هر دوره ای کاسه داغ تر از آش می شوند و تنور انتخابات را گرم می کنند. بورژوازی بیرون از قدرت سیاسی، نوکیسگانِ لایه ها و اقشار میانی که از قِبَل ریخت و پاش های غارتگران بزرگ به آب و علوفه می رسند، کارچاق کن های امتیازبگیر از مافیاهای مالی و تجاری، رانت خواران سیاسی ی دور و بر حاکمان، قاچاقچیان گردن کلفت، دلالان، هنرمندان و دانشگاهیان وابسته به قدرت، و نیز دار و دسته های اپوزیسیون های صدقه خواه درگاه قدرت که همچون سوسک فقط در جرز اختلافات بالائی ها زاد و ولد و زندگی می کنند، این ها همه مشاطه گران هر انتخاباتی هستند، صرفنظر از این که نامزدها کیان باشند و داو بازی چه باشد. آن ها با شاخک هایشان می سنجند که مثلاً آیا از بحران سازی داخلی و فضای تنش جنگی در روابط خارجی و تحریم اقتصادی و قاچاق سود بیشتری می برند و یا از فضای برجام و حراج نیروی کار در بازار کار جهانی؛ بقیه برایشان مهم نیست؛ میخواهد آزادی بیان باشد یا نباشد، جسد ها را با بولدوزر در خندق ها بریزند یا بالای جرالثقیل ها به هوا بفرستند؛ گشت ارشاد زن ها را با اخم و خشونت اصولگرایانه دستگیر کند یا با تبسم و کرامات اصلاح طلبانه

 

   ---------------------------------

 

قسمت سوم - مردم عادی چرا رأی می دهند؟


 
اوضاع کشور ما بسیار خراب است و اوضاع مردم خرابتر. اگر ایران یک مملکت میزان بود، مگر جلادی چون ابراهیم رئیسی بلافاصله بعد از رسوائی نوار آیت الله منتظری جرئت می داشت خود را نامزد ریاست جمهوری کند؟ و اگر مردم ما وضع میزانی داشتند، مگر همین که چنین جلادی صلاحیت نامزدی ریاست جمهوری را اخذ کرده است کافی نبود تا بکلی چنین نظام انتخاباتی فاسد و تبهکارانه ای را تحریم کنند؟ اما وضع خراب تر از این حرف هاست
 
بخشی از مردم، حتا در چنین شرائطی خود را ناگزیر ار مشارکت در انتخابات و رأی دادن می بینند. ترس عده ای از فقدان مُهر انتخابات در شناسنامه شان یا رأی دادن به طمع ساندویچ و " ساندیس"، بیان تمامی واقعیت نیست. حتا همین ترس و همین رأی دادن بخاطر یک ساندویچ، گویای مسائلی است که باید به حساب شان آورد کما این که کارچرخانان انتخابات به حساب شان می آوردند! کافی نیست این مردم را به تحریم انتخابات فرابخوانیم چرا که آن ها دلائل و اجبارهای خودشان را دارند. برای آن که مردم حرف ما را بفهمند، باید ما نیز درد و حدیث آن ها را بفهمیم
 
وضعیت مردم از اینقرار است: در ایران هیچ تشکل و حزب سیاسی مستقل از حکومت جود ندارد تا بازوی اقدام سیاسی سراسری ی این و آن بخش از مردم باشد. مردم بطور کامل از دخالتگری در حیات سیاسی جامعه برکنار نگهداشته شده اند. تنها در انتخابات است که یک فضای اقدام و دخالتگری عمومی سراسری – در همان حد رأی دادن به انتخاب شدگان- بوجود می آید. انبوهی از مردم، جمعیتی عظیم از طبقات مختلف و اقشار و لایه های گوناگون که در زیر فشارهای مرکب معیشتی، بیکاری، گرانی، خفقان و سرکوب سیاسی و مذهبی، تبعیضات جنسی و ملی و غیره مستأصل است، موجودیت سیاسی کِرِخت شده ی خود را باز می یابد و بر آن می شود که برای تاثیرگذاری در حیات سیاسی جامعه و ایجاد تحول و تغییر، تکانی به خود بدهد و وارد میدان انتخابات شود. مردم به معنی حقیقی کلمه درمانده و بی یاور اند. در شرائطی که زندگی مدام سخت تر شده است، مردم به دنبال کمترین گشایش و بهبود در اوضاع اند. در فقدان هر وسیله و ابزار دخالتگری سیاسی مستقیم و مستقل و در فقدان هر روزنه امید و چشم اندازی بیرون از رژیم، هر چند سال یکبار، مردم عاصی چشم امید به تغییرات و تحولات از بالا می دوزند و گمان می کنند که با رأی دادن به این یا آن کاندیدا، اندکی آزادی یا لقمه ای دیگر نان نصیب شان خواهد شد و یا دست کم وضع از این که هست بدتر نخواند شد. صورت مسأله به همین وخامت و به همین سادگی است


 
اما بدبختانه و طبیعتاً سرنخ های این کنش عمومی سراسری ی مردم، در دست همان بالائی هاست. آن ها هستند که دست و پای این تحرک سیاسی توده ای را تکان می دهند. به این معنا که غالب مردم کاندیداها را نه با ملاک ها و میزان های مستقل خود بلکه با یکدیگر می سنجند. همان دوگانه ی شّر کمتر و شّر بیشتر. انتخاب«خوب» و مطالبه مطلوب، در این تحول خواهی جائی ندارد. یک مثال ساده: برای زنان فعال مقیم ایران، آزادی پوشش در دستور نیست و صورت مسأله روز، انتخاب بین چادر یا مانتو- روسری است. این تقصیر آن ها نیست، نمی شود از همه انتظار داشت که حرفه شان باتون خوردن و حبس کشیدن باشد. مبارزه و مقاومت توده ای نه می تواند زیر زمینی باشد و نه قهرمانانه. توده نمی تواند به زندان ها اسباب کشی کند. مردم زندگی می کنند و در ضمن زندگی برای بهبود آن مبارزه می کنند. در نتیجه، منطق مبارزه و مقاومت شان را تابع شرائط زندگی شان می کنند. کاندیداها همه برای جلب آرای مردم، روی فلاکت و نیازها و انتظارات آن ها سرمایه گذاری تبلیغاتی می کنند و برای آن ها سینه به تنور می چسبانند اما آنچه به دنبال اش هستند ربطی به خواسته ها و نیازهای مردم ندارد. در همه انتخابات (ها) دو جناح اصلی رژیم تقسیم کاری نمایشی دارند، یکی وعده توسعه اقتصادی می دهد دیگری وعده توسعه سیاسی. یا یکی وعده نان می دهد و دیگری وعده آزادی. خوب بلد اند در هر معرکه ی انتخاباتی چگونه تشنگان آزادی و گرسنگان نان را در برابرهم قرار دهند. تجربه همه انتخابات( ها) نشان می دهد که مردم معمولی با مشارکت در انتخابات، فقط برای آسیاب کردن گندم این یا آن جناح حکومتی عصاری می کنند و با آن که هر بار به خیال خود به «بد» در برابر «بدتر» رأی می دهند، سال به سال اوضاع شان بدتر و بدتر می شود. در واقع، خوب که نگاه کنیم، بدبختی های مردم خوراک تبلیغاتی کاندیداها و دخیل بستن مردم به کاندیداها، روغن چرخ دنده های نظام انتخاباتی رژیم را تأمین می کنند. اما منطق مردم با منطق آن ها یکی نیست. منطق مردم را باید فهمید. لیکن درک ناگزیری ها و استیصال مردم یک چیز است و تشویق آنان به شرکت در یک انتخابات ضد دموکراتیک و فاشیستی، چیز دیگر. حساب این مردم را از جریانات و افرادی که این مردم را به رأی دادن تشویق و ترغیب می کنند باید جدا کرد. آن روستائیانی را که از فرط محرومیت از آموزش بهداشت و دسترسی به دارو و درمان، ادرار و پِهِن بر زخم می مالند، می توان فهمید، اما گریبان آن " روشنفکر"ی را نباید رها کرد که چنین مداوائی را به آن ها تجویز کند

 

   --------------------------------------

 

   قسمت چهارم و پایانی – کدام انفعال است، تحریم یا تکریم؟

 

اگر مردم عادی در چنبره ی ترجیح « بد» بر « بدتر» گرفتار باشند، اگر دغدغه شان فقط لحظه حاضر و منطق شان «کاچی به از هیچ چی » باشد، جای سرزنشی نیست، گرچه جای تأسف و نگرانی بسیار هست. اما جامعه ای که روشنفکران و پیشروان اش مبدأ مختصاتی بیرون از قدرت حاکم نداشته باشند، وقتی ملاک و میزان سنجش و انتخاب شان ملاک و میزان های تعیین شده از سوی قدرت استبدادی حاکم باشد، آن جامعه مرده است. جامعه ای که ملاک سنجش و انتخاب فرهیختگان و مبشران « تحول و دگرگرنی» اش تفاوت های میان یک مشت مرتجع قرون وسطائی تاریک اندیش ضد زن تا مغر استخوان و فاسد و غارتگر و آدمکش باشد، با این توجیه که باید واقع بین بود فعلاً چیزی غیر از این در دسترس نیست، ریشه های تحول و دگرگونی مثبت در آن جامعه پوسیده است. جامعه ای که در آن، روشنفکران و تحول خواهان اش با تماشای مناظره ی « نگو تا نگویم» مشتی دزد و جانی به وجد می آیند و مدعی اند که با گرفتن طرف یکی از آن هاست که این مردم سرنوشت خود را در دست می گیرند و جامعه را متحول می کنند، آن جامعه چهار اسبه در مغاک سقوط می کند. طرفداران و مشوقان شرکت، توجیهات متعددی برای ترغیب مردم به رای دادن در آستنین دارند از جمله:


« به روحانی رای بدهید تا رئیسی نشود»


"
مهندسان" انتخابات خوب دست شان آمده است که چطور جنس را جور کنند و هر چهار سال یکبار یک "جام جهانی فوتبال" بین دو تیم خودی ترتیب بدهند تا ناخودی ها از ترس ناطق نوری و احمدی نژاد و جلیلی و رئیسی، هر بار ندای رهبر معظم را لبیک گفته و « حماسه آفرینی» کنند. وانگهی هیچ می دانید که رأی دادن شما به پور محمدی و ربیعی و درّی نجف آبادی و ریشهری بود که به رئیسی جلاد جرأت بخشید شانس ریاست جمهوری اش را بیازماید؟
- «
برای " نه بزرگ" به خامنه ای، به روحانی رای بدهید».با آنهمه « نه بزرگ» که بارها دادید، رفسنجانی و خاتمی و میر حسین و کروبی در کجا قرار دارند و خامنه ای در کجا و در چه موقعیتی است؟ خامنه ای با یک فوت، همه آن «نه بزرگ» ها را به سرمایه حماسه بزرگ برای نظام تبدیل کرد


« شرکت کنید تا فضا امنیتی نشود »


 
فضا امنیتی هست و این چند روزه امنیتی تر هم شده است. رای ندادن فضا را امنیتی نمی کند. رأی دادن به امنیتی هائی چون روحانی و رئیسی و قالیباف و همپالکی هاشان است! وانگهی شما نگران فضای انتخاباتی این چند صباح هستید. بروید از کارگران و فعالان سیاسی و زندانیان و کانون نویسندگان و خاورانیان و مدافعان حقوق ملی و مدافعان کودکان کار و خیابان خوابان و دستفروشان بپرسید که در دوره روحانی فضا برای آن ها امنیتی تر شده است یا نه!
 - «
شرکت کنید تا در ایجاد تحول و سرنوشت خود مشارکت کنید. ما با فشار از پائین باید تغییرات را تحمیل کنیم.».
اینهمه تحول بس نیست؟! از رفسنجانی و خاتمی به احمدی نژاد رسیدیم، از روحانی به رئیسی جلاد و قالیباف " لوله کن"! تا کجا تحول؟ اگر هر چهار سال یکبار بخواهید از طریق ریختن رای به حساب شان اینهمه از پائین به آن ها فشار بیاورید بعید نیست در دور بعدی لاجوردی را برای رقابت با رئیسی از گور بیرون بکشند. شوخی را بگذارید کنار و فشار از پائین را از کارگران و زنان نافرمان یاد بگیرید!

 

« اگر آن ها بیایند همین حدی را هم که داریم ازمان می گیرند»


 
آن ها همین حد را از شما گرفته اند که متوجه نباشید آنچه الان هست ( راستی اصلا چیزی هست؟!) صدقه سر اصلاح طلبان نیست. اصلاح طلبان اعتماد به نفس را هم از شما گرفته اند. یک بند انگشت موی پیدای زنان و دختران و یک سانتیمتر از لباس هائی که برتن می کنند، مدیون دفاع اصلاح طلبان از آزادی پوشش وحقوق زنان نیست. همه این ها محصول بدحجابی جسورانه و مقاومت زنان و دختران به بهای تحمل شلاق و باتون و اهانت و حبس و جرائم نقدی و نترسیدن از اسید پاشان است. تخریب وضع زندگی کارگران و کارمندان و بازنشستگان و سقوط رتبه طبقاتی شان در دوره های «سازندگی» و «اصلاحات» و «اعتدال» متوقف نشده و فلاکت و بی سرپناهی و مشاغل کاذب و اعتیاد و تن فروشی گسترده تر شده و سرکوب را نیز به برای مقابله با نارضایتی ها تقویت کرده است. بروید از کارگران بپرسید از برکت همین دولت های اصلاحات و اعتدال چطور از کار به بیکاری، از بیکاری به دستفروشی، از دستفروشی به کارتن خوابی و گورپناهی « تحول» پیدا کرده اند و روحانی از « برجام» چه نصیب شان کرده است که رئیسی از چنگ شان در بیاورد؟
- «
باید شرکت کرد چون جنبش 888 محصول شرکت بود و با تحریم، ایجاد چنین فرصتی از بین می رود».
نفهمیدم. شرکت کنیم که فضا امنیتی نشود و تحول با آرامش صورت بگیرد یا میخواهیم یک 88 دیگر درست کنیم؟! هر انتخاباتی بلیت لاتاری نیست که یکهو جایزه جنبش 88 ازش دربیاید. اما بین خودمان است، اگر بخشی از ( تأکید می کنم بخشی از) جنبش 88 بخاطر گذر از خط قرمزهای رژیم و فرا رفتن از « رای من کو؟» به « مرگ برخامنه ای!»، و پیکار شجاعانه و قهرمانانه ی بخصوص زنان در پیشسنگرها، ورقی درخشان و غرور آفرین در تاریخ مبارزات ضداستبدادی ایران برجا گذاشت، اما آغاز این جنبش با شعار « یا حسین میر حسین»، نخست وزیر معلوم السابقه خمینی با شعار مرکزی « بازگشت به دوران نورانی امام» و خیزش برای دفاع از ریاست جمهوری چنین نامزدی، اسباب شرمساری تاریخی است و سرکوبی که از سوی مقابل تحمل کرد، اندکی از ارتجاعیت آن نمی کاهد. شما که میخواهید 88 را تجدید کنید، بگوئید کدام 88 را می خواهید؟!


 
« تحریم حرکت سیاسی نیست، انفعال است. تحریم، فاقد چهارچوب استراتژیک و برنامه و تاکتیکی مشخص برای کنش سیاسی مؤثر در داخل ایران است»


همچنان که شرکت کنندگان و رای دهندگان یکدست نیستند و انگیزه و هدف یگانه ای ندارند، تحریم کنندگان نیز چنین اند. پس من پاسخگوی همه شان نیستم. درک خودم بعنوان کمونیست این است که در شرائطی که هیچ کاندیدای مستقل و هیچ امکان و اجازه و تریبونی برای تبلیغ برنامه های مستقل وجود ندارد و شرکت فقط و فقط برای حمایت از برنامه های خود رژیم ( در محدوده ی تفاوت های منافع باندهای درون حکومتی) است، آگاهی دادن به مردم از ماهیت نظام انتخاباتی رژیم و این که در چنین شرائطی هر رأی – به هر کس – آجریست برای ترمیم کاخ رو به ویرانی دزدان و قاتلان، یک کار سیاسی بسیار بزرگ ولازم است؛ یک وظیفه سیاسی و تکلیف انسانی است. هر اقدام مستقل توده ای و تکوین هر آلترناتیوی مستلزم آگاهی است. تا مردم متقاعد نشوند که از این امامزاده معجره ای نخواهد بود، به فکر چاره دیگری نخواهند افتاد


 
گیریم که تحریم، بی حرکتی و سکون مطلق باشد. بعضی وقت ها سکون و بی حرکتی بهترین حرکت است. اتوبوسی پر از مسافر بر لبه پرتگاهی آویزان باشد با چهار چرخ در هوا. کوچکترین حرکتی می تواند تعادل را برهم بزند و همه در دره سقوط کنند. بهتر است در چنین شرائطی کسی به فکر « حماسه آفرینی» نیافتد! و اما در مورد برنامه و استراتژی و تاکتیک! اولا خود شما که از تحریم کنندگان می پرسید چه برنامه ای دارید؟ خودتان مگر چه برنامه ای دارید بجز برنامه کاندیدای مورد نظرتان؟ آلترناتیوتان از چند مثقال فرق میان مناظره کنندگان رسوا فراتر نمی رود. از تاکتیک و استراتژی می گوئید؟ تاکتیک حمایت تان از این و آن جناح رژیم، به کدام استراتژی خدمت کرده است و می کند بجز تحکیم و تداوم همین رژیم؟ همین تاکتیک دست کم از خرداد 67 تا به امروز چه به بار آورده است فراتر از این که امروز انتخاب تان بین روحانی و رئیسی باشد، یعنی صد قدم عقب تر از رقابت خاتمی با ناطق نوری؟ تا کتیک مؤثر؟ مؤثر برای که؟ برای روحانی یا برای کارگران معدن که با مشت و لگد و فحش به ماشین اش حمله برده و با پرتاب سنگ فراری اش می دهند؟ تاکتیک تاکنونی تان جز در چرخاندن سنگ آسیاب رژیم برای که مؤثر بوده است؟ زنان؟ ملیت های تحت ستم؟ کودکان کار؟ بیماران؟ بیکاران؟ کارگرا ن شلاق خور؟ از این استراتژی دفاع می کنید؟


اما تحریم برای من، انفعال نیست، واکنشی است سیاسی در برابر استبداد، شن ریختن مردم هشیار است در سنگ آسیاب اش، خنثا سازی ی «حماسه آفرینی» اش است، « کور خوانده ای» گفتن مردم است. آجر از ستون هایش بیرون کشیدن است. نارضائی را در شکل نارضائی بیان کردن است و نه با چائی قندپهلو تعارف کردن به دزد " پاکدست" تر و جلاد دلرحم تر. تحریم انتخابات، مثل اعتصاب و دست از کار کشیدن و خواباندن ماشین هاست. این سکون، پر تحرک ترین حرکت هاست. اما اعتصاب شکن ها و سرکارگر ها می گویند: این دست از کار کشیدن از روی تنبلی است، بی حرکتی است، باید با مدیر و کارفرما کنار آمد.


 
احزاب، جریانات و گروه های اجتماعی و حتا افراد می توانند برنامه هائی، طرح هائی و آلترناتیوی در برابر این رژیم داشته باشند. نمی توان از آن ها انتظار داشت میان آن ها و رای دادن به یکی از برنامه ها و طرح ها و آلترناتیوهای درون رژیمی یکی را انتخاب کنند. متهم کردن آن ها به این که چون همزمان با تحریم، برنامه مورد نظرشان را نمی توانند در ایران و همین امروز پیاده کنند پس منفعل و بی برنامه ا ند، مغلطه است. انفعال، آن حرکتی است که با رای جمع کنی برای طرح های درون رژیمی و با « حماسه افرینی» برای رهبر در دوره کوتاه انتخابات، جامعه را در سکون و انفعال تاریخی و دراز مدت در برابر رژیم فرو می برد. نخستین بند هر پلاتفرم، هر برنامه و هر آلترناتیوی باید بیرون بردن ذهن مردم از دوگانه ی اجبار به انتخاب بین بد و بدتر در چهارچوب تحمیلی ی موجود باشد. این یعنی حرکت برای خروج از تسلیم و انفعال


 
قصد من قانع کردن کسانی نیست که مصمم اند رای بدهند. آنجا که منفعت هست، اقناع کار ساز نیست. رآی تان را بدهید، اما خدای را برای «حماسه آفرینی» دهل نزنید و خوشرقصی نکنید.