سلکتوکراسی یا دموکراسی؟

مقاله ای پیرامون انتخابات ایران

محمد قراگوزلو

ترجمه: پروین اشرفی

 

یادداشت مترجم : این متن به انگلیسی و مشخصا برای مخاطبان غیر ایرانی نوشته شده است. از آنجائیکه عرصه اینگونه مباحثات به زبان های مختلف، عموما به اشغال نیروهای لیبرال و اصلاح طلب در آمده است، ضرورت انتشار مقالاتی از این دست از سوی فعالان چپ به زبان های گوناگون، از اهمیت بسیاری برخوردار میگردد.

مقدمه

دولت ایران میرود تا "انتخابات" دیگری را جهت انتخاب دوازدهمین رئیس جمهور به راه بیاندازد! مایلم توضیح بدهم که چرا اکثریت مردم در این "انتخابات" مشارکت مستقیم نمی کنند! بنا بر آمار رسمی، 52 درصد از شهروندان تهران (بزرگترین شهر در ایران) در  آخرین انتخابات (مجلس شورای اسلامی) شرکت نکردند.  چرا؟ تلاش میکنم این پدیده را شرح بدهم. 

چگونه به دموکراسی دست می یابید؟

همانگونه که واقفید ایالات متحده دارای دو حزب اصلی سیاسی می باشد: جمهوریخواهان و دموکرات ها. احزاب دیگری هم موجود هستند، مانند حزب سبز و حزب آزادیخواهان.  البته تعداد کمی به نامزدهای احزاب "دیگر" رأی میدهند. این هم بخاطر آن است که انتخابات ایالات متحده فقط آن سیستمی را که بعنوان سیستم “First Past the Post – FPP” معروف است، به رسمیت می شناسد.  هر کسی که بیشترین رأی الکترال را بیاورد، پیروز میشود! در بسیاری از کشورها همچون ایالات متحده و بریتانیا، مردم به افراد رأی نمیدهند. آنها به احزاب رأی میدهند تا کرسی های پارلمانی را اشغال کنند. حزبی که در مجلس غالب باشد، میتواند نخست وزیر را برگزیند. اما حتی یک حزب غیر مسلط هم میتواند باندازه کافی رأی بیاورد. حزبی که 25 درصد آراء را کسب کند میتواند 25 درصد کرسی ها را هم از آن خود سازد.

بر عکس. مهم نیست که نامزد حزب سبز یا حزب آزادیخواهان برای ریاست جمهوری، 25 درصد آراء را از آن خود ساخته باشد. چنانچه 25 درصد، بالاترین درصد آراء نباشد، او نمیتواند رئیس جمهور شود.  هیچیک از اعضاء آنها هم هیچ کرسی ای را در کنگره بطور اتوماتیک به دست نخواهد آورد! برخی از مردم معتقدند اگر چنانچه رأی دادید، دیگر نمیتوانید شکایتی بکنید. شما اربابی  میخواستید، و یکی هم نصیبتان شده است!

برای هر فردی در دنیا، یکی از این اظهارات زیر میتواند صادق باشد:

1       من طرفدار استفاده از زور و یا تهدید به شدت عمل بر علیه مردم بیگناه هستم تا آنها را وادار به پیروی از نظرات و الویت های خود بنمایم.

2       من طرفدار جامعه ای هستم که در آن، مردم داوطلبانه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

3       برخی از افراد بر این باورند که مشارکت در سیستم، این نظریه را تقویت می کند که مردم نمیتوانند بدون کنترل خشونت آمیز در کنار یکدیگر زندگی نمایند.

4       رأی دادن، یک سیگنال نادرست به سیاستمداران منتخب میدهد و آن اینکه رأی دهندگان همه سیاست های آنها را تأیید می کنند. در نتیجه رأی دهندگان، آنها را تشویق می نمایند.

سلکتوکراسی  (Selectocracy)  در ایران. بد به جای بدتر!

بسیار خوب.  من در مورد انتخابات در ایالات متحده آمریکا و انگلستان نوشتم.  و اما در مورد انتخابات ایران؟ همانگونه که میدانید 38 سال پیش، جنبش ملی اسلامی از طریق سازش، توافق و قرار با امپریالیسم به انقلات ایران حمله کرد، آنرا شکست داد و به قدرت رسید! من اولین عملکردهای جمهوری اسلامی را بخاطر می آورم و آن تبعیض بر علیه زنان و استثمار کارگران بود. زنان قصد داشتند آزاد باشند و هر چه را که دوست دارند بپوشند، اما هواداران جمهوری اسلامی با اسید به آنان حمله ور شدند.  کارگران قصد داشتند سندیکا و اتحادیه تشکیل بدهند، اما جمهوری اسلامی اجازه نداد.

از سال 1979 تاکنون، جمهوری اسلامی بیش از 38 انتخابات را به اجرا گذاشته است. من ترجیح میدهم کلمه انتخاب را در میان علامت نقل قول قرار بدهم! زیرا با انتخابات دموکراتیک، همچون انتخابات لیبرال در جهان سرمایه داری، مطابقت ندارد.

من بیش از بیست مقاله در مورد این انتخابات ها نوشته ام. همچنین کتابی نوشته ام تا دموکراسی در ایران را توضیح بدهم. پس از مطالعه ، تحقیق، آموزش و نوشته های بسیاری، واژه جدیدی را برای توصیف انتخابات ایران خلق کردم و آن سلکتوکراسی نامیده میشود. چرا و چگونه به جای رأی دهی یا دموکراسی مستقیم، میگویم سلکتوکراسی ؟

در "انتخابات ریاست جمهوری" ایران، شش روحانی شورای نگهبان که بیش از 75 سال دارند تصمیم می گیرند که چه کسانی میتوانند نامزد شوند. برای انتخاباتی که در ماه مه 2017 پیش رو داریم، بیش از 1600 تن بعنوان نامزد ثبت نام کردند!  اما از میان این جمع تنها صلاحیت شش نفر تأیید شد!

ما در ایران هیچ حزب و گروه های مخالف نداریم. جمهوری اسلامی اکثر فعالین چپ را اعدام کرده است. برخی از آنان ناگزیر و برای حفظ جان خود به خارج از کشور مهاجرت کرده اند. خوب، این یک شوخی مضحک است که آیت الله رئیسی (یکی از شش نفر نامزد ریاست جمهوری و رقیب روحانی) قاضی آن سلاخی ای بود که در دهه 60 – سال های 1980 الی 1990 - صورت گرفت. او فعالین را، به دنبال یک دادگاه کوتاه مدت 2 دقیقه ای، به اعدام محکوم کرد. بر اساس قوانین اسلامی، سوسیالیست ها، لیبرال ها و دیگر فعالینی از این دست، نمیتوانند نامزد گردند.  در انتخابات جدید، شش مرد توسط شش روحانی که اعضاء شورای نگهبان هستند، دست چین شده اند. همه آنها سیاستمداران پیشین و یا کنونی هستند! مردم مجبور هستند یکی از آنها را انتخاب کنند. به همین دلیل است که من واژه سلکتوکراسی را برای توصیف انتخابات در ایران خلق کرده ام.

چرا مردم رأی میدهند؟

در آخرین انتخابات نمایندگان مجلس (2016) بیش از 52 درصد از رأی دهندگان، در رأی گیری شرکت نکردند. این یک پدیده مهم است، زیرا آنها در تهران زندگی می کنند.

1 – برخی از رأی دهندگان علیرغم اینکه نمیتوانند نامزد مناسبی بیابند،  تصمیم به شرکت در انتخابات گرفتند.  آنها همیشه دوست دارند رأی بدهند و بر این باورند که رأی دادن بهتر از ماندن در خانه است.

2 – برخی از مردم گفتند ما مجبور شده ایم بین بد و بدتر انتخاب کنیم. عالب این افراد ناگزیر به کاندیدای جریان اصلاح طلب که آن را گزینه "بد" یا "شر کمتر" میدانند رأی میدهند. شاید بدانید که خاکمان ایران همیشه شیطانی ساخته و به صحنه فرستاده اند و به مردم گفته اند که اگر شما شرکت نکنید، یک شیطان (که بدترین نامزد است) ممکن است سر برآورد!  حاکمان قصد دارند تعداد آراء را افزایش داده و مشروعیت خود را به جهان نشان بدهند.

این بسیار بدیهی است که در غیاب یک آلترناتیو مترقی و پیشرو، مردم مثل همیشه فکر می کنند که "بد از بدتر بهتر است". مثلا در انتخابات چهارسال قبل، این بخش از مردم با این گمان زنی وارد مشارکت در انتخابات شندند که : "روحانی نامزد ما نبود ولی ما به او رأی دادیم زیرا جلیلی بدتر بود و اگر او برنده میشد، فاجعه رخ میداد." این بخش از رأی دهندگان که آمارشان مشخص نیست، غالبا مدعی میشدند: "جلیلی میخواست انرژی هسته ای را برای جنگیدن بر علیه ایالات متحده و اروپا گسترش بدهد." در آن زمان جلیلی رئیس شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد هسته ای با اروپا و آمریکا بود و به هسته سخت قدرت وابسته بود.

چنین روندی در ایالات متحده هم قابل تبیین است. وقتیکه برخی از مردم گفتند "هر کسی بغیر از بوش".

3 – در انتخابات گذشته ریاست جمهوری در نهایت 10 درصد مردم، به یک نامزد محافظه کاران (سعید جلیلی) رأی دادند. این بخش از رأی دهندگان را افراد و گروه های سازمان دهی شده ای تشکیل میدهند و غالب آنان از افراد نظامی امنیتی سپاه و بسیج تشکیل شده اند.

میزان رأی آنها در انتخابات ریاست جمهوری از خرداد 1376 تاکنون نشان میدهد که آنها کاملا در اقلیت هستند، اما در نهادهایی همچون ارتش، امور مالی، قضایی، زندان ها، رادیو و تلویزیون و غیره واقعا دارای قدرت می باشند. باید بدانید که سیاستمداران در ایران میتوانند از طریق قدرت، پول به دست بیاورند. برعکس کشورهای لیبرال دموکراتیک ، سیاستمداران میتوانند از طریق پول و رفاه قدرت کسب کنند. به همین دلیل است که شما واقعا میتوانید اقلیتی از مردم را ببینید که این قدر ثروتمند اند و در ارتش (سپاه پاسداران) به کار مشغول اند.  در واقع آنها تجار هستند و دارای همه چیز می باشند، از جمله اتوموبیلهای گرانقیمت، خانه های گران قیمت و در بانک های معروف هم سرمایه گذاری می کنند.

آقای قالیباف (شهردار تهران که یک مرد ارتشی است و یکی از نامزدهای انتخابات جدید) میگوید 4 درصد مردم (کسانی که حاکم اند) ثروتمندترین مردم بوده و دارای همه چیز می باشند، اما 96 درصد مردم هیچ چیز ندارند!! آنها در زیر خط فقر زندگی می کنند. این یک شوخی مضحک است اگر بدانید که خود او هم جزو همان 4 درصد است!! آقای قالیباف البته به عنوان یکی از افراد اصلی در هسته سخت قدرت، به طور مستقیم با این درصدبندی از شکست حکومت اسلامی در تأمین حدافل معیشت مردم فقیر نیز صحبت میکند!!

دوگانگی در انتخاب!

دولت ایران آموخته است که مردم را برای مشارکت در انتخاب به نحو مطلوب خود سازماندهی کند. آنها همیشه یک شیطان ساخته اند – مانند ناطق نوری در سال 1376 ، احمدی نژاد در سال 1388، جلیلی در سال 1392 – و به مردم گفته اند "چنانچه رأی ندهید، این شیاطین میتوانند به مقام ریاست جمهوری برسند و ایران را به کشوری مانند سوریه تبدیل کنند. از این پدیده میتوان تحت عنوان "دو قطبی" سازی نام برد.  شما باید بین بد و بدتر انتخاب کنید. حکومت از طریق رد صلاحیت تمام نامزدان مستقل و محدود کردن کاندیداها به یک جمع بسته خودی از مردمی که میخواهند اندک بهبودی و گشایشی در زندگی شخصی خود و فضای سیاسی فرهنگی کشور به وجود بیاید میخواهند در انتخابات مشارکت کنند. بدون شک در چنین شرایطی هر کسی ترجیح میدهد به جای بدتر، به بد رأی بدهد.  تصور کنید که در یک زندان وحشتناکی حبس هستید و دو زندانبان دارید . یکی از آنها پنجره را می گشاید و میگذارد شما نفس بکشید، در حالیکه آن دیگری پنجره را می بندد و به شما اجازه نفس کشیدن نمیدهد.  این یک منطق معمولی و قانون طبیعی است که شما در چنین موقعیتی به اولین زندانبان (بد) رأی بدهید. اما هر کسی دوست دارد در آزادی زندگی کند.  عقل سلیم حکم میکند که هیچکس در یک حالت انتخاب آزاد به زندانبانان رأی نمیدهد. غالبا شنیده ایم که "وحشتناک است که در انتخاباتی بین موسولینی و هیتلر ، به موسولینی رأی بدهید. اما شما ترجیح میدهید او را به جای هیتلر انتخاب کنید و به او رأی میدهید. در این صورت شما جزو دسته ای هستید که دنیا را نسبت به آن چیزی که میتوانست باشد، کمتر ناعادلانه میسازد.  سخت است که ببینیم چرا این امر واقعا سزاوار سرزنش است." اما من میگویم چنانچه شما در ایتالیای سال 1940 زندگی میکردید و اگر تحت کنترل دولت موسولینی بودید، به دولت دیگری رأی میدادید و اگر این "دولت و فرد دیگر" در کار نبود اصلا ترجیح میدادید در انتخابات شرکت نکنید. فهم این امر دشوار نیست که یک شیطان، شیطان است، حتی اگر لبخند بزند و چهره اش نورانی باشد.  در واقع حمایت از شیطان کمتر شرور از میان دو شیطان، باز هم هنوز پشتیبانی از شیطان است!

چرا من رأی نمیدهم!

من بهیج وجه در مورد محافظه کاران نو و گروه های اصلاح طلب صحبت نمی کنم. همیشه از کسانی که در ایدئولوژی سیستم سیاسی کنونی (سرمایه داری اعم از دولتی یا بازار آزاد) سهیم نیستند، حمایت کرده ام. همیشه ترجیح نخست من این بوده است که از یک سوسیال دموکراسی چپ دفاع کنم. من بر این باور نیستم که دولت کنونی ما (جمهوری اسلامی) در کنار مردم، برای مردم و متشکل از مردم است. جمهوری اسلامی دولتی است در کنار الیگارشی، برای اقلیت و متشکل از افراد فاسد! بنابراین من رأی ندادن را واقعا توصیه میکنم. چنانچه همه از رأی دهی سر باز بزنند، پیامی که به سیاستمداران و قدرتمندان داده میشود، پیامی روشن خواهد بود:

"ما شما را نمیخواهیم! قدرت را ترک کنید"

این کار، یعنی مبارزه مدنی ممکن است بهترین راه برای یک تغییر باشد! اما نه در ایران! در اروپای شمالی! حاکمان ایران ثابت کرده اند که به معترضین گوش فرا نمیدهند! جنبش سبز بهترین گواه این امر است! طرفداران آن جنبش غالبا همان کسانی بودند که به گزینه "بد" در مقابل "بدتر" رأی داده بودند. بیش از 3 میلیون نفر بعد از تقلب در انتخابات، بطور مسالمت آمیزی به خیابان های تهران ریختند و فریاد زدند:

"رأی مرا پس بدهید"، "رأی من کو"، "آنها آراء ما را دزدیدند، میخواهند با آراء ما پز بدهند" (رأی مارو دزدیدن – میخوان با آن پز بدن! مترجم)

آنها فقط یک خواست ساده داشتند: تجدید انتخابات! اما همه میدانند که حاکمان به بسیاری از آنها شلیک کردند، آنها را کشتند و به زندان افکندند.

ما در ایران یک سیستم انحصاری داریم.  شما با رأی دهی، خودتان را به انقیاد برخی از سیاستمدارانی در می آورید که از سوی مراکز و مجامع بین المللی تحت تعقیب هستند.

بی تردید مردم ایران مانند هر مردم متمدن دیگری میخواهند در یک کشور آزاد زندگی کنند.  از صف بندی های مشارکت کنندگان و تحریمی ها پیداست که اکثریت مطلق مردم با اوضاع حاکم کنونی موافق نیستند. من درک می کنم که این رأی دهندگان نامزدهای شایسته ای ندارند و به انتخاب بد به جای بدتر مجبور شده اند.  اما زمانی که آنها به بد رأی میدهند، در واقع به بقای سیستم رأی میدهند. به عبارت دیگر، آنها میگویند ما تحت انقیاد بودن را دوست داریم. بنا به یک مثل مشهور "مردم نمیتوانند ببینند که اگر رأی دادن دنیای بهتری میساخت، غیر قانونی میگردید."  این جمله میتواند درست باشد، اما انتخابات ایران نکته دیگری را هم به ثبوت رسانده است. ما در سال 1388، پس از برآمد جنبش سبز، با پدیده جدیدی روبرو شدیم: "رأی دهندگان هیچ تصمیمی نمیگریند، دولتی که آراء را میشمارد همه چیز را تصمیم میگیرد." در واقع و بنا به قانون اساسی کشور، سیاست های کلی حکومت نه در انتخابات و توسط دولت مستقر بلکه در جای دیگری تعیین میشود.  برای مثل گفتگو بر سر پرونده هسته ای و توافق با غرب مدت ها پیش از دولت روحانی آغاز شده بود و این دولت تنها مجری و امضاء کننده نهایی آن توافق بود.

چرا من از راه سوم حمایت می کنم؟

من در تمام مقالات خود هنگامیکه در مورد راه سوم نوشته ام، فرق آنرا با نظری که توسط آنتونی گیدنز جمع آوری شده است، تبیین کرده ام. همانطور که میدانید گیدنز برای "احیای سوسیال دموکراسی" تلاش کرده است. اما من در تلاش هستم که بگویم که در ایران راه سوم ، راهی متفاوت است، راهی است بر علیه نو محافظه کاری  و اصولگرایی و اصلاح طلبی. بطور مثال شما میتوانید دو کمپ را که در سوریه می جنگند، مد نظر قرار دهید.  یک کمپ از سوی روسیه، ایران و حزب الله باضافه بشار اسد حمایت میشود. کمپ دیگر، کمپ ایالات متحده آمریکا، ترکیه، عربستان سعودی و قطر است.  خوب، اگر شما مجبور شوید یکی از آنها را برگزینید، چه تصمیمی میگیرید؟ اگر از من بپرسید، میگویم ترجیح میدهم راه سوم را انتخاب کنم. اینجا یک راه سوم چیست؟ به نظر من راهی بدون اسد، بدون داعش! راه مردم سوریه! راه سوم در ایران باید هم به اصلاح طلبان نه بگوید و هم به محافظه کاران. این راه ممکن است لیبرالیسم، سوسیالیسم یا سوسیال دمکراسی باشد! بی شک حدود و اندازه های چنین راهی را مبارزه طبقاتی تعیین می کند. راهی کاملا خارج از حکومت.

در ایالات متحده آمریکا مردمی که به طرف سوم رأی میدهند خواهند گفت که اینگونه فکر میکنند: "شما دارید سیستم دو حزبی را تقویت می کنید و من فکر نمیکنم بخاطر این که بهرحال یک حزب اکثریتی است، این امر درست باشد. " مردم اظهار می کنند " اگر تعداد ما باندازه کافی کاهش یابد و به طرف حرب دیگری برویم،  تهدید موفقیت آمیزی برای آنها خواهیم بود.  اگر ما در سمت تمایل به چپ باشیم، آنها مجبورند کمی به سوی چپ حرکت کنند تا ما را حفظ نمایند..... ما جلوی میانه روی و راست روی آنها را، که مشکل ماست، می گیریم." در ایالات متحده آمریکا، قصد مردم برای انتخاب طرف سوم، بی ربط و ناموثر می باشد. زیرا شما لازم نیست اکثریت آراء را کسب کنید.  بلکه فقط باید آراء الکترال بیشتری را به دست بیاورید.

با این حال نمیتوان انتخابات ایران و ایالات متحده آمریکا و فرانسه را با هم مقایسه کنید.  هنگامیکه در ایالات متحده آمریکا شما به برنی سندرز رأی میدهید، در واقع به سیاستی رأی میدهید که بر علیه سیاست ترامپ است و برنامه کارل پولانی را دنبال می کند. اما در انتخابات ایران چی؟  چه فرقی است بین روحانی و سایر نامزدها؟ برخی می پرسند "آیا میان روحانی و رئیسی فرقی نیست؟" بی تردید هست. همان طور که میان هر دو نفر فرق هست. همانطور که میان من و شما فرق هست! بی گمان آنها جزئیات متفاوت هستند، اما در استراتژی سیاسی و اقتصادی، آنها هیچ تفاوتی با هم ندارند.  آنها در سیاست های خارجی باید همه تصمیماتی را اجرا کنند که در جای دیگری گرفته شده است. رئیس جمهور ایران حداقل چهار وزیر را هم نمیتواند انتخاب کند.  شاید بدانید که در انتخابات دوره قبل، رفسنجانی مورد تأیید قرار نگرفته بود. چند سالی ست که تصویر خاتمی نمیتواند در رسانه های اصلی منتشر شود، در انتخابات جدید، احمدی نژاد از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد.  علاوه بر این نکات، آخرین نخست وزیر (میر حسین موسوی) پس از آنکه به تقلب در انتخابات اعتراض کرد، زندانی گردید. جرم او رهبری جنبش سبز بود. پدیده دیگری که جنبش سبز آشکار ساخت این بود که آراء شما بطور دقیق شمارش نمیشود!!

من مانند هر انسان آزادی خواه و برابری طلب از یک سیستم دو جناحی متکی به نظام حاکم کنونی حمایت نمیکنم. این یک رژیم ناکارآمد و استثمارگر می باشد. مردمی که در مورد انتخاب دولت جدی هستند، باید به راه سوم بروند. اگر چنانچه شما میخواهید یک دولت پراز فساد، بی عدالتی، نابرابری، تبعیض و استثمار را حفط کنید، بروید به آن رأی بدهید. اگر میخواهید یک برده مدرن باشید، بروید رأی بدهید....

به هر حال من از راه سوم حمایت میکنم، زیرا انتخابات (در واقع سلکتوکراسی) نمیتواند کشورم را تغییر بدهد.  در متن یک دوره طولانی چهال ساله، نیروهای ترقی خواه برای ایجاد یک جامعه دیگر در ایران مبارزه می کنند. این جامعه دیگر نه فقط ممکن، بلکه ضروری است. همه وقایعی که از سال 1978 تاکنون رخ داد، ثابت کرده است که ما فقط از طریق راه سوم میتوانیم کشور دیگری را بسازیم. این راه از مسیر صندوق های رأی نمیگذرد!

تهران – ایران - دهم ماه مه 2017