«
دشمن مشترک »*
جنگ به
خوابِ قیلوله می
رود .
جنگچویان
به سوی یاران
باز می گردند ..
فرسوده و
خسته..
و با ترسی
از سوء تعبیر
کلام شان :
پیروز
شدیم ، چون
زنده ایم .
دشمن نیز
پیروز شده ،
چون زنده است .
شکست یتیم
ا ست .
جنگجواما
، از نگاه یارش
،
سربازی
ساده نیست .
می گوید :
اگر
چشمانت در قلبم
جای نداشت ،
گلوله ای
آن را شکافته
بود !
یا : اگراز
کشتن گریزی
نبود ،
کسی را
نمی کشتم .
ترس من
از مرگ برای
تو بود ،
خود را
نجات دادم تا
اند وهگین نشوی
.
می
گوید که :
قهرمان تنها
به درد سنگ قبر
می خورد .
در جنگ
هرگزبه
پیروزی نمی
اندیشم ،
بلکه
تنها به نجات
خودم ..
و به آن خا
ل های پشت تو،
نیز.
چه شباهت
نزدیکی ست
میان ..
سلامتی من،
صلح وخوابگاهت
.
ونیز
می گوید:
وقتی
تشنه می شوم ..
از دشمن
آب می طلبم ..
او اما ،
گوش نمی دهد ،
به
جای آن، نام
تو را برزبان
می آورم ،
شرف و عزت
تورا ، نیز .
جنگجویان
درهردوسو ،
سخن
یکسانی دارند
.
کشته های
دوسوی جبهه
اما ،
بسیاردیرمی
فهمند ،
که دشمن
مشترکی دارند
،
وآن : مرگ
است .
پس معنای
آن چیست ؟
چیست معنای
آن دشمن مشترک
،
اگر
مرگ نباشد ؟
----------------------------------------------------------
* از
مجموعه ی شعر(
أثر الفراشه –
رد پروانه ) از
محمود درویش
ترجمه ی
آزاد از حسن
عزیزی .