تنگناهای نظری چپ رادیکال در گذرگاه انتخابات

 

(قسمت اول)

اسماعیل سپهر

 

در جریان انتخابات اخیر نیز، بخش عمده ای از نیروهای متعلق به چپ رادیکال همچنان از درک تغییرات عمده در ویژگی های پدیده انتخابات در نظام فقاهتی – تغییراتی که تقریبن در دو دهه پیش به ظهور رسید و از همان زمان به پدیده انتخابات در رژیم فقها شکل و محتوی متفاوتی بخشیده است - بازماندند و به عوض آنکه تحلیل واقعیت انضمامی را دستمایه انتخاب تاکتیک قرار دهند، تاکتیک انتخابی را مبنای بازخوانی شرایط انضمامی قرار دادند. در این انتخابات نیز، طیف های اصلی چپ رادیکال، به سیاق گذشته، تاکتیک مناسب را تحریم انتخابات یافتند.  از نظر من چهارچوبه موضع چپ رادیکال در مواجه با این انتخابات ( همچون سایر انتخابات تاکنونی در رژیم فقها ) نمی توانست جز با عدم شرکت در این انتخابات تعریف شود. من بعدا به دلایل موجه و محذوریت های اصولی که چپ رادیکال را از شرکت در انتخاباتی در تراز رژیم اسلامی و اساسن شرکت در هر انتخابات بورژوایی ( حتی انتخاباتی در تراز بهترین لیبرال – دمکراسی ها ) باز می دارد، بر خواهم گشت. در اینجا، اما فارق از دلایل چپ رادیکال برای اجتناب از مشارکت در انتخابات اخیر و به فرض درستی و اصولیت چنین موضعی – که من نیز بر درستی و اصولیت آن پای می فشارم – مایلم بزرگترین مشکل و معضل چپ رادیکال در مواجه با انتخابات اخیر ( و اساسن همه انتخابات برگزار شده در دو دهه اخیر ) را که در قالب تاکتیک تحریم انتخابات به تجسم در می آید، به بررسی و قضاوت بنشینم. 

 

در انتخابات اخیر نیز، بسان انتخابات گذشته بخش اعظم چپ رادیکال، موضع درست در برابر انتخابات را تحریم آن عنوان کرد. من، اما با توجه به نتایج عملی کارکرد تاکتیک تحریم انتخابات، اتخاذ مجدد این تاکتیک از سوی چپ رادیکال را، نه تنها یک خطای تاکتیکی بزرگ، که یک خطای راهبردی بزرگ و برخاسته از چینش دفاعی دستگاه فکری چپ رادیکال در برابر رفرمیسم ارزیابی می کنم. خطایی که نه تنها چپ رادیکال را به ارائه تصویری خلاف واقع از خصلت صف بندی ها و اختلافات جناح های درونی رژیم و ارائه ارزیابی خلاف واقع از نتایج احتمالی متفاوت این انتخابات ناچار ساخت، که بار دیگر چپ رادیکال را در موضع گیری نسبت به تعداد کثیری از مردمی که برغم مخالفت جدی با کلیت نظام فقاهتی، به شکل تاکتیکی در این انتخابات شرکت جستند، به خطا و تناقض گویی فاحش واداشت.

 

همانطور که پیش از این گفتم، چپ رادیکال نمی توانست و نمی باید در این انتخابات - و اساسن در هیچیک از انتخابات تاکنونی رژیم ولایی - شرکت می جست. به باور من، اما به همان اندازه که تاکتیک عدم شرکت در این انتخابات، اقدامی درست در راستای پای فشاری بر اصولیت های چپ رادیکال بود، تاکتیک تحریم انتخابات، یعنی تاکتیک مطلوب بخش بزرگی از نیروهای سیاسی چپ رادیکال، تاکتیکی ناسازگار با درک شرایط لحظه سیاسی و تاکتیکی سخت آسیب رسان و منزوی گرایانه بود. در واقع، مشکل و معضل بزرگ چپ رادیکال در مواجه با انتخابات کنونی - و اساسا همه انتخابات تاکنونی رژیم در دو دهه گذشته، یعنی دوره ای که انتخابات در رژیم فقها با تغییرات عمده ای در مشخصه ها و ویژه گی های عمومی آن و با تغییرات جدی در الگو و نوع رویارویی تعداد کثیری از توده مردم و نخبگان جامعه با پدیده انتخابات به ترسیم در می آید – نه اجتناب از شرکت در انتخابات و عدم حمایت از بد در برابر بدتر، که تاکید بر تاکتیک تحریم انتخابات بود.

 

در تاکتیک تحریم انتخابات، چپ رادیکال فقط عزم خود را  برای عدم شرکت در انتخابات و عدم ایفاء نقش در پروژه حمایت  از بد در برابر بدتر ( یعنی پروژه رفرمیست های مخالف رژیم ) اعلام نمی دارد. در تاکتیک تحریم، چپ رادیکال فقط استواری بر مشی انقلابی در مبارزه علیه رژیم ولایی و بر عدم باور و تمایل خویش برای مبارزه علیه رژیم از مسیر رفرمستی و حرکت گام به گام، ابرام نمی ورزد. درتاکتیک تحریم، چپ رادیکال فقط جلوه ای از باور عمیق خود، نسبت به ناسازگاری مشی تغییر گام به گام رژیم با الزامات سرنگونی تام وتمام نظام سرمایه داری و با آلزامات آگاه سازی و آماده سازی توده کار و زحمت برای دست یابی به چنین هدف بزرگ و انقلابی را، بنمایش نمی گذارد. در تاکتیک تحریم، چپ رادیکال فقط به ترس موجه خویش از درآمدن به میدان رقابت انتخاباتی بورژوایی ( آنهم از نوع فقاهتی و آشکارا ضد دمکراتیک آن ) و اسارت و گرفتاری در مدار پر قدرتی که رادیکالیسم و انقلابیگری را به استهلاک می برد و جوانه های رفرمیسم را بجای ان می نشاند، اعتراف نمی کند. و در یک کلام، در تاکتیک تحریم، چپ رادیکال فقط بر محذورات اصولی خویش برای استنکاف از ورود به صحنه بازی انتخاباتی بورژوایی تاکید نمی ورزد.

 

در تاکتیک تحریم انتخابات، چپ رادیکال، نه تنها شرکت مدافعین و متوهمین به هر یک از دوجناح اصلی رژیم را محکوم و مستحق تخطئه اعلام می دارد، بلکه شرکت توده کثیری از مردمان را نیز، که در راستای بهبود اندک و گام به گام شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جامعه ( و یا کمتر از آن، صرفن به هدف جلوگیری از بدتر شدن وضع موجود ) و در واقع، از سر ناچاری در انتخاب بین بد و بدتر، به شرکت در انتخابات و حمایت از یک جناح در برابر جناح دیگر متقاعد شده اند، اقدامی مستحق محکومیت و تخطئه قلمداد می کند. به سخن دیگر، در تاکتیک تحریم، چپ رادیکال با ترسیم یک صف کشی دوست و دشمنانه بین همه کسانی که در انتخابات شرکت می جویند و آراء خود را به نفع یکی از دو جناح اصلی رژیم به صندوق می ریزند و کسانی که به هر دلیل از شرکت در انتخابات استنکاف می ورزند، یکجا همه شرکت کنندگان در انتخابات را در خور تخطئه و محکومیت اعلام می دارد.

 

متاثر از تعین عملی تاکتیک تحریم و ترسیم چنین صف کشی دوست و دشمنانه ای است که چپ رادیکال بعوض اتکاء به داده های عینی و ملموس در تحلیل موقعیت سیاسی لحظه، تصویر ذهنی خود را بجای واقعیت می نشاند و تحلیل خود را بر پیش داده های ذهنی خود سوار می کند. در حقیقت، تحلیل بخش بزرگی از چپ رادیکال از ویژگی های انتخابت اخیر - و اساسن ویژگی های تمامی انتخابات برگزار شده در دو دهه گذشته – چیزی نیست، جز تکرار تحلیل آن از خصلت و ماهیت انتخابات در آغازین سال های استقرار نظام اسلامی. تو گویی در دوره ای به درازای نزدیک به چهار دهه، هیچ چیز در سپهر سیاسی ایران تغییر در خور تاملی نیافته است؛ نه هیچ یک از جناح بندی های درونی رژیم تغییرات فکری – سیاسی مهمی را از سر گذرانده اند، نه نشانه های آشکاری ازعمومی شدن گفتمان لیبرالی و میل به راهکارهای رفرمیستی در بین قشر بزرگی از مردمان ظاهر گردیده است، نه چیزی در جنس کنش انتخاباتی مردمان عوض شده، نه تغییر مهمی در چگونگی و درجه تاثیرگذاری مهندسی رژیم در انتخابات قابل لمس است و نه نتیجه این انتخابات حائز اهمیتی بیش از نتایج انتخابات برگزار شده در سال های آغازین تولد رژیم است.

 

در نگاه بخش اعظم چپ رادیکال، کارکرد اصلی انتخابات در رژیم فقها بروشنی چیزی نیست، جز مشروعیت بخشی به رژیم ضد مردمی و جنایتکار فقاهتی. در این راستا، چپ رادیکال نه تنها به یک کاسه کردن منافع و اهداف و سیاستهای هر دو جناح رژیم دست می یازد، نه تنها ابعاد اختلافاف آنها را ناچیز می شمارد، نه تنها نتیجه پیروزی این یا آن جناح در هر انتخابات را ناچیز و کم اهمیت جلوه می دهد، که گاه در نگاهی آغشته به طرح توطئه ( حداقل از سوی بخشی از طیف های وابسته به چپ رادیکال ) رقابت جناح های درونی رژیم و پیروزی نمایندگان این جناح یا آن جناح در هر انتخابات را، یکسره به نمایشی از قبل طراحی شده نسبت می دهد. در این میان، اما آنچه بیش از همه، بی اعتباری و ناکارآمدی دستگاه تحلیلی بخش بزرگی از چپ رادیکال را عریان می سازد، همانا ناتوانی در شناخت تغییرات جدی در ماهیت کنش انتخاباتی تعداد کثیری از مردمان و در بازشناسی تاثیر چنین تغییراتی در شکل دهی به مسیر تحول سیاسی در سپهر سیاسی ایران است.

 

در دوهه گذشته بخش بزرگی از مردمان، برغم مخالفت با اس و اساس رژیم اسلامی با استفاده تاکتیکی از روزنه تنگ انتخابات، به نیروی مهمی در تغییر معادلات قدرتی در صحنه سیاسی ایران تبدیل شده اند. رندی و هوشمندی این بخش از مردمان در سود جویی خلاقانه از روزنه تنگ انتخابات برای اعلام اعتراض و مخالفت خود با نظام ولایت فقیه و با خواست و اراده "رهبر"، اکنون دیگر بارزتر از آنست که بسادگی به کتمان درآید. این رندی و هوشمندی سیاسی در استفاده از انتخابات ضد دمکراتیک فقاهتی، اکنون نه تنها از عوامل مهم و تعیین کننده در تولید و بازتولید ایده ها و سیاست های اصلاح طلبانه در یک جناح رژیم است، نه تنها عاملی مهم در تشدید اختلافات جناح های درونی رژیم است، نه تنها منشاء ریزش دائمی بخشی از نیروهای کمپ ذوب شدگان در ولایت بسوی اعتدالیون و اصلاح طلبان است، نه تنها ابزار مهم و کارآمد مردمان برای نشان دادن خشم و خصم خویش علیه نظام ولایی و شخص "رهبر" است، نه تنها ابزار مهم مردم در سد کردن پیشروی نیروهای تحت هدایت شخص "رهبر" علیه مردمان و ناکام گذاردن بخشی مهمی از طرح های جنایتکارانه هسته سفت قدرت برای به انقیاد کشیدن بیشتر مردمان و تحکیم باز هم بیشتر موقعیت قدرتی خویش است، که ابزاری مهم برای شکفتن احساس امید و شادی و خودباوری در میان مردمان است. همان احساسی که راه به مطالبه گری بیشتر، راه به خلاقیت و ابتکارات سیاسی هوشمندانه تر و کارآمد تر و راه به نافرمانی و دلیری سیاسی بیشتر می گشاید. نوعی امید و خودباوری که در شرایط معین و در یک بزنگاه تاریخی، حتی می تواند به دستمایه و هیزم خیزش عمومی مردمان برای درهم پیچیدن طومار نظام فقاهتی فرا روید.

 

آری، رندی و هوشمندی سیاسی بخش بزرگی از مردمان و نقش آفرینی شگفت انگیز جنبش آنها در فضای بسته و تنگ سیاسی تحت سلطه وسیطره رعب ولایی، چیزی است از جنس حرکت و اقدام کُند رفرمیستی و اصلاح طلبانه، چیزی است از جنس حرکت زیگزاگی به عقب و به جلو، چیزی است از جنس مبارزه خشونت پرهیز و مدنی، چیزی است که بالفعل در آن نشانی از انقلابیگری و اراده برای تغییر بنیان کن هویدا نیست، چیزی است که در آن تمایل به تمکین به نظام ولایی و بازی در زمین اقتدار ولایت آشکار است، چیزی است که آبشخور آن لیبرالیسم و پیشرفت در چهارچوبه نظام سرمایه داری است. آری این جنبشی است، اساسن محصور در حصار شکلی از اصلاح طلبی محافظه کارانه؛ جنبشی تحت هدایت و رهبری اصلاح طلبان حکومتی.  

 

آشکار است که اینهمه، نمی تواند در دل چپ رادیکال تعلق خاطری جدی به این جنبش برانگیزد. بدیهی است که این جنبش، نه تنها سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، که حتی سرنگونی نظام ولایی را نیز هدف خود ندارد. قابل درک است که این جنبش ظرف ایده آلی برای عمومی کردن گفتمان سوسیالیستی نیست. آشکار است که این جنبش تبلور فرادستی گفتمان لیبرال- رفرمیستی و تقویت کننده این گفتمان ( و در حقیقت شکل بسیار محافظه کارانه ای از گفتمان لیبرال-رفرمیستی ) در سپهر سیاسی ایران است. قابل تشخیص است که برآیند عمومی نیروی این جنبش، گفتمان و موقعیت سیاسی احزاب و جریانات لیبرال و سوسیال- لیبرال در برابر چپ رادیکال را بطور جدی تقویت می کند و وجود آن اگر به انزوا و تضعیف جدی گفتمان و موقعیت سیاسی چپ رادیکال راه نبرد، بی تردید بشکل نسبی موقعیت سیاسی – گفتمانی چپ رادیکال را تضعیف می سازد.

 

چنین ویژگی هایی، برغم همراهی بخش بزرگی از مردمان با این جنبش و برغم همه بزرگی، همه تاثیر گذاری و همه اهمیت آن در راهگشایی بسوی تضعیف هیمنه و اقتدار نظام ولایی، بی تردید هم آوایی و همرایی چپ رادیکال با این جنبش را موجه و ممکن نمی سازد. چپ رادیکال را، هدف و آماج بزرگ دیگری است. جنبش تغییر از طریق صندوق رای نظام ولایی، در نگاه لیبرال ترین و دمکرات ترین مدافعین آن نیز، در خوشبینانه ترین حالت ممکن و در آخرین گام و در آخرین مقصد، تحول مسالمت آمیز نظام فقاهتی به شکل متعارفی از یک رژیم لیبرال – دمکرات را طلب می کند. این مسلمن در شمار اهداف و آماج های هیچ مدعی چپ رادیکالی نیست. در نگاه چپ رادیکال، مشخصه های مسیر مطلوب گذر از نظام فقاهتی به یک نظام آلترناتیو، بی تردید از الزامات شرایط منتهی به سرنگونی تمام و کمال نظام سرمایه داری و ایجاد ساختار سیاسی ضرور برای برپایی پایه های سوسیالیسم استنتاج می شود. تغییر از طریق صندوق رای و در آمدن به میدان انتخابات، نه تنها در نظام انتخاباتی فقاهتی، که در دمکرات ترین اشکال لیبرال- دمکراسی نیز، به سرنگونی تمام و کمال سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم راه نخواهد برد.

 

با حرکت از چنین منطق سیاسی، بدیهی است که چپ رادیکال وظیفه ای برای شرکت در این انتخابات ( فارق از همه نشانه های ضد دمکراتیک بارز در انتخابات فقاهتی ) و حمایت از یک جناح در برابر جناح هارتر و خطر آفرین تر بدوش نداشت. چپ رادیکال اساسن نباید دامن خود را به حمایت و ائتلاف سیاسی مثبت با هر نیروی سیاسی که هدف خود را شکلی از بازسازی و پیشرفت در چهارچوب حفظ و ماندگاری نظام سرمایه داری تعریف می کند، بیالاید. هرگونه حمایت سیاسی چپ رادیکال از جریانات بورژوایی و هرگونه ائتلاف انتخاباتی چپ رادیکال با این یا آن جریان بورژوایی، فقط مرزهای سیاسی – ایدئولوژیک چپ رادیکال با جریانات بورژوایی را مخدوش نمی سازد؛ فقط به توهم زایی و مشروعیت بخشی به جریانات بورژوایی راه نمی برد؛ فقط اهداف انقلابی چپ رادیکال را فاقد ظرفیت های عملی لازم برای صورت بخشی به تحول جوامع بشری نمی نمایاند. حمایت سیاسی مثبت چپ رادیکال از جریانات بورژوایی و ائتلاف انتخاباتی آن با این یا آن جریان بورژوایی، چپ رادیکال را به میدان بازی و به مدار مغناطیسی پر قدرتی وارد می سازد، که هر تلاش و هر تقلای سیاسی در آن، جز با مسخ و دوری از آماج های انقلابی بزرگ آن و جز با فرو غلطیدن در دامگه رفرمیسم و دوری از رادیکالیسم به تجسم در نمی آید. با عزیمت از این نظرگاه، طبیعتا عدم شرکت چپ رادیکال در همه انتخابات تاکنونی رژیم اسلامی نه تنها موجه، که اقدامی لازم در راستای پایبندی به اصولیت های ضد سرمایه دارانه، دمکراتیک و آزادیخواهانه چپ رادیکال تلقی می گردد.

 

در این میان، البته امکان ظهورشرایط استثنایی بتمامی منتفی نیست. بی تردید مقابله موثر با وقوع یک فاجعه سیاسی ( مثلن مقابله با قدرت گیری شکلی از فاشیسم و شبه فاشیسم ) محتاج انعطاف تاکتیکی و گاه حتی حمایت مثبت از یک نیروی بورژوایی در شرایط استثنایی است.  شروط چپ رادیکال برای عمل خلاف قاعده تاکتیکی عمومی خود، اما سوای ارائه دلایل متقن در  وجود یک شرایط استثنایی، اثبات تاثیر عملی تاکتیک خلاف قاعده چپ رادیکال در جلوگیری از وقوع  یک فاجعه سیاسی - مثلن قدرت گیری شکلی از فاشیسم - است. حتی به فرض امکان قدرت یابی یک نیروی فاشیستی نیز، حمایت سیاسی مثبت چپ رادیکال از نیروهای بورژوایی رقیب و مخالف جریان فاشیستی، مشروط به تاثیر قطعی و تعیین کننده چنین حمایت سیاسی در جلوگیری از قدرت یابی شکلی از فاشیسم و شبه فاشیسم است. یعنی، اگر حمایت چپ رادیکال از یک یا چند جریان بورژوایی مخالف فاشیسم و شبه فاشیسم، بدلیل ضعف قدرت سیاسی – گفتمانی چپ رادیکال و نفوذ سیاسی بسیار محدود آن در بین مردم، یا  به هر دلیل دیگری ( مثلن به دلیل وجود قدرت کافی در کمپ جریانات بورژوایی جهت مقابله موثر در برابر جریانات فاشیستی و شبه فاشیستی ) عملن ناظر بر تغییر محسوسی در امکان شکست یک جریان فاشیستی و یا شبه فاشیستی نباشد، حمایت سیاسی مثبت چپ رادیکال از جریانات بورژوایی فاقد توجیه سیاسی – منطقی لازم خواهد بود. مثلن در همین انتخابات اخیر فرانسه، از آنجا که بدون حمایت سیاسی چپ رادیکال از امانوئل مکرون، پیروزی قطعی وی بر مارین لوپن آشکار می نمود، حمایت سیاسی چپ رادیکال از امائل مکرون فاقد هر گونه توجیه سیاسی – منطقی بنظر می رسید؛ کما اینکه در عمل نیز بخش مهمی از نیروهای چپ رادیکال، بدرستی از اعطاء آراء خود به مکرون و اقدام به حمایت سیاسی از وی دریغ ورزیدند. 

 

با حرکت از چنین منطق تاکتیکی در شرایط متعارف و استثنایی، بدیهی استکه حتی در حساس ترین انتخابات تاکنونی در رژیم اسلامی نیز - همچون انتخابات اخیر - چپ رادیکال حجتی برای شرکت در انتخابات و اعلام حمایت سیاسی از جناح به اصطلاح اصلاح طلب – اعتدالی رژیم در برابر جناح ارتجاعی تر و سرکوبگرتر آن نداشت. در انتخابات کنونی نیز، برغم همه خطری که پیروزی رئیسی می توانست متوجه مردم ایران و حتی مردم کشورهای منطقه کند، چه به لحاظ گستره بسیار محدود نفوذ سیاسی – گفتمانی چپ رادیکال و چه به لحاظ شعاع و قدرت تعیین کننده گفتمان اصلاح طلبان و رفرمیست های درون و بیرون رژیم در دفاع از روحانی، هرگونه حمایت سیاسی چپ رادیکال از روحانی ( حتی اگر روحانی از کارنامه ای ننگین در اشتغال به مناسب سیاسی – امنیتی مهم در رژیم نیز برخوردار نمی بود و بعوض مواضع آشکارا حمایت گرایانه تاکنونی خود از اس و اساس رژیم فقاهتی، مدافع شکل متعارفی از یک رژیم بورژوایی می بود ) درعمل حائز تاثیر سرنوشت سازی بر این انتخابات نمی بود. بنابراین، در انتخابات اخیر نیز، تاکتیک درست، بی تردید باعدم شرکت چپ رادیکال در انتخابات فقیهانه به ترسیم در می آمد.

 

بعلاوه، گذشته از پایبندی به الزامات مبارزه در راه دست یابی به اهدف و آماج های چپ رادیکال – که از یک نگاه بازتاب دهنده منافع عمومی درازمدت کارگران و زحمتکشان و حتی منافع عمومی درازمدت جامعه است – عدم شرکت چپ رادیکال در انتخابات حاوی منافع سیاسی ملموس کوتاه مدت و میان مدت دیگری برای کارگران و زحمتشان و برای کل جامعه نیز هست. در واقع، تا آنجا که به نقش کنش انتخاباتی مردم در مقابله با کلیت رژیم و پی جویی راه های خلاصی از شر این رژیم جهنمی بر می گردد، کارکرد عدم شرکت در انتخابات ولایی، فقط به اعلام مخالفت آشکار با نظام فقاهتی و مشروعیت زدایی از حاکمیت ضد مردمی این رژیم محدود نمی شود. حتی با پذیرش ظرفیت نظام انتخاباتی فقیهانه برای گشودن راهی به خلاصی از رژیم فقها نیز ( امری که اگر شیفتگی و شیدایی به رفرمیسم همه دریچه های خردورزی را بروی ما نبندد، نه فقط راهی صعب، طولانی و پر هزینه می نماید، که موفقیت در گذر از چنین راهی نیز، با عزم و باوری که در هسته سفت رژیم نسبت به استفاده بی محابا از سلاح رعب و سرکوب سراغ می توان گرفت، به هیچ وجه احتمال بالایی را نمی نمایاند ) نباید از این حقیقت غافل بود، که کشف و تجربه بکارگیری نظام انتخاباتی رژیم برای ایجاد اصلاحات در آن، فقط در پرتو ظهور پدیده قهر آگاهانه توده ای با صندوق های رای انتخابات نظام ولایی میسر گردید. به سخن دیگر، با عیان شدن ابعاد گسترده عدم شرکت متوالی مردم در انتخابات بود، که بخشی از رانده شده گان از اهرم های قدرت دولتی، با توسل به شعارهای اصلاح طلبانه به جذب آراء قهر کنندگان با صندوق آراء نظام تشویق و تشجیع شدند و راه بر ظهور پدیده  انتخاباتی "دوم خرداد" گشوده شد. از این منظر، صرف وجود کمپ مخالفین شرکت در انتخابات فقیهانه و دایره نفوذ گفتمان آزادی خواهی، دمکراسی طلبی و برابر طلبی اقتصادی در آن را، باید عاملی مهم در تغییر گفتمان طیف بندی های درونی رژیم و در تقویت عناصری از گفتمان اصلاح طلبانه در میان آنها بشمار آورد. نباید از این حقیقت غافل بود که از یک جنبه، سقف تمایل قدرت مداران به اصلاح و رفرم را، کف صلابت و استواری مخالفان بر مطالبات خویش تعیین می کند!  از این نگاه نیز، بودن چپ رادیکال در کنار صفوف توده بزرگی از مردمانی که از شرکت در انتخابات احتراز جستند، بی هیچ تردید، اقدامی است در راستای منافع عمومی جامعه بطور کل و منافع عمومی کارگران و زحمتکشان بطور مشخص.  

 

بنابراین، آشکار است که عدم شرکت چپ رادیکال در انتخابات اخیر و اساسن در انتخابات فقاهتی در همه دو دهه گذشته -  یعنی دوره ای که بخش بزرگی از مخالفین رژیم، برغم همه جنبه های ضد دمکراتیک انتخابات فقاهتی، از آن بمثابه ابزاری برای سد کردن بخشی از تعرضات رژیم به خود و تحمیل سطحی از مطالبات خود به رژیم سود جسته اند - چه به لحاظ اصولی و از زاویه پایبندی چپ رادیکال به الزامات مبارزه برای دست یابی به اهداف و آماج های انقلابی خویش و چه از حیث سیاسی، و از زاویه تقویت مبارزه با رژیم اسلامی - و از جنبه ای معین، حتی تقویت زمینه های تشدید اصلاح طلبی در طیف بندی های درونی آن - امری موجه، بسنده و قابل دفاع است. در این میان، درستی این ادعا، که استواری چپ رادیکال بر خواست ها و مطالبات انقلابی خود و عدم شرکت آن در انتخابات و عدم حمایت آن از یک جناح در برابر جناح دیگر ( حتی برغم تائید وجود عناصری از تغییر معطوف به انجام برخی از اصلاحات در یک جناح ) اقدامی بسنده در راستای پیشروی بسوی نفی سرمایه داری و مبارزه برای سوسیالیسم و در همان حال تضعیف عمومی رژیم اسلامی است، اما ضرورتن به همه تاکتیک های انتخاباتی تاکنونی چپ رادیکال، کارآمدی و وجاهت منطقی نمی بخشد. در این رابطه، تاکتیک تحریم انتخابات، که در همه سال های حاکمیت رژیم اسلامی، بی تغییر، به کنش سیاسی بخش اعظم نیروهای متعلق به چپ رادیکال در مواجه با انتخابات مختلف و متعدد، تعین بخشیده است، بی تردید نمونه ای برجسته و ممتاز است. همانطور که قبل از این گفتم تاکتیک تحریم انتخابات را به هیچ وجه نباید با تاکتیک عدم شرکت در انتخابات مترداف گرفت. در تاکتیک تحریم، با ترسیم یک صف کشی دوست و دشمنانه بین همه کسانی که در انتخابات شرکت می جویند و کسانی که به هر دلیل از شرکت در انتخابات استنکاف می ورزند، همه شرکت کنندگان در انتخابات ، یکجا در خور تخطئه و محکومیت اعلام می شوند. در این تاکتیک، در عمل، کنش انتخاباتی آن بخش از مردمان نیز که به شکل تاکتیکی و در راستای بهبود اندک در شرایط زندگی خود ( و یا صرفن به هدف جلوگیری از بدتر شدن وضع موجود ) به شرکت در انتخابات و حمایت از یک جناح در برابر جناح دیگر اقدام می ورزند، اقدامی هم سنگ و هم نتیجه کنش انتخاباتی جیره خواران و متوهمین به رژیم ارزیابی شده، و یکجا مورد تخطئه و محکومیت  قرار می گیرد.

 

اما، آیا براستی چپ رادیکال باید جنبش مدافعین بهره گیری از صندوق های رای برای عقب نشاندن تعرضات هسته سفت رژیم علیه مردم و برای ایجاد راهی به اصلاح را خصم خود بشمارد و کمر به شکست آن ببندد؟ آیا چپ رادیکال باید با براه انداختن کمپین تحریم و ترسیم صف کشی دوست و دشمنانه، همه کسانی را که به هدف گشایش راهی به رفرم در انتخابات شرکت می جویند، در کنار متوهمین و جیره خواران مدافع رژیم ولایی، نیرویی در خدمت رژیم بشمار آورد؟ آیا لازم است چپ رادیکال تا حد ممکن، وجود این جنبش را کتمان کند و هر دست آورد آنرا به تمامی به انکاربگیرد؟ آیا باید احزاب و گروه های رفرمیست مدافع این جنبش را به زیر شلاق دشمنی و تخطئه از پای درآورد؟ آیا لازم است حجم آتش حمله خود را به یکسان بین مدعیان ذوب در ولایت و اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتی تقسیم کند؟ آیا در جایی که نشانه آشکاری از برآمد یک جنبش انقلابی در چشم انداز نیست، و در جایی که بدلیل ضعف سیاسی – سازمانی مفرط نیروهای کارگری، حتی بفرض شکل گیری و پیروزی یک انقلاب ضد رژیمی نیز، هیچ نشانه قطعی بر بهبود شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی مردمان در فردای پیروزی چنین انقلابی قابل تشخیص نیست، باید تلاش برای تضعیف و به شکست کشاندن جنبش اصلاح طلبان را، گامی ضرور و عاجل در راستای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان تلقی کرد؟

 

این درست که چپ رادیکال نباید پرچم سوسیالیسم و دفاع از دمکراسی مشارکتی را به امید انجام رفرم های جزئی و کلی در چهارچوب نظام سرمایه داری به زمین بگذارد و دنباله روی از رفرمیست ها را پیشه نماید. این درست است که چپ رادیکال نباید هزینه تبلیغ پروژه رفرمیست ها و حمایت سیاسی از آنها را بعهده بگیرد. این نیز درست است که با ظرفیتی که از تمامیت خواهی، آزادی ستیزی و دناعت و سرکوبگری هسته سفت رژیم سراغ داریم، احتمال موفقیت انجام رفرم هایی که امکان تغییر رژیم فقها به شکلی از دمکراسی را فراهم آورد (حتی شکل نیم بندی از لیبرال – دمکراسی ) براستی ضعیف و دور از دسترس است. اما، چرا چپ رادیکال احتمال پیشرفت و موفقیت پروژه تغییر مسالمت آمیز رژیم از طریق اقدامات اصلا ح گرایانه را ( هرچند احتمالی ضعیف ) مطلقن غیر ممکن اعلام می دارد؟ مگر نه آنکه انجام چنین تحولی در آفریقای جنوبی، شیلی و برخی کشورهای دیگر ( من البته به تفاوت این رژیم ها با رژیم اسلامی عنایت دارم و بهمین لحاظ نیز موفقیت انجام چنین پروژه ای در ایران را بسی دشوارتر و غیر محتمل تر می دانم ) صورت تحقق بخود گرفته است؟ بعلاوه، حتی بفرض قطعیت و درستی ارزیابی چپ رادیکال از عدم موفقیت پروژه تحول مسالمت آمیز رژیم، چرا چپ رادیکال باید شکست سریعتر و مفتضحانه تر این پروژه را در شمار وظایف مهم خود قرار دهد و با اتخاذ تاکتیک های مختلف، تخطئه و محکومیت کامل این پروژه و مدافعین رفرمیست آن را، تکلیف عاجل خود تلقی نماید؟ آیا چپ رادیکال بر این باور است که شکست کامل پروژه اصلاحات و سیطره تام و تمام اقتدارگرایان و ذوب شدگان در ولایت بر همه اهرم های قدرت، به ایجاد شرایط لازم برای شکل گیری یک انقلاب تمام عیار علیه رژیم و بویژه به برکشیدن مدافعین کارگران وحمتکشان از پلکان قدرت دولتی، سرعت خواهد بخشید؟  

 

در جایی که نه از نشانه ها آشکار یک انقلاب قریب الوقوع خبری است، نه جنبش انقلابی و آگاه کارگران و زحمتکشان جای مهمی را در معادلات قدرتی کلان کشور اشغال می کند و نه احتمال موفقیت طرح و پروژه های اصلاح طلبانه سد راه پیروزی قریب الوقوع انقلاب سوسیالیستی است، آیا واقعن چپ رادیکال باید اینهمه به یک جنبش اصلاح طلبانه که از قضا در رقابت با اقتداگرایان به سطح قابل توجهی از حمایت توده ای نیز متکی است، خصم و خشم بورزد؟ در جایی که صحنه اصلی جنگ قدرت و نتیجه این جنگ اساسن با جبهه رقابت و هماوردی دو جناح اصلی حکومت و مدافعین و متحدین بیرونی آنها به ترسیم در می آید و شکست اصلاح طلبان و اعتدالیون از اقتدار طلبان نه تنها شرایط زندگی مردمان را بسی سخت تر می سازد، که حتی احتمال ماندگاری بیشتر رژیم را فزونی می بخشد، واقعن چرا چپ رادیکال باید حجم آتش حمله خود را به یکسان بین دو جناح اصلی رژیم تقسیم نماید و هر حدی از پیشرفت طرح های اصلاح طلبانه را به سلاح تخطئه و محکومیت به جنگ رود ؟

 

چپ رادیکال، البته می تواند و باید مماشات گری اصلاح طلبان حکومتی با اقتدارگرایان، تمایل آشکار آنها به حفظ چهارچوبه نظام ولایی و همراهی و سکوتشان در سرکوب خشن نیروهای اپوزسیون توسط دستگاه های سرکوبگر رژیم را، به جد به افشاء بگیرد؛ باید سستی و کُندی اصلاح طلبان حکومتی در انجام  هر رفرم جزئی در راستای منافع کارگران وزحمتکشان و دفاع آشکار آنها از سیاست های نئولیبرالیستی را برملا و محکوم نماید؛ باید خوشبینی و رویاء پردازی های مدافعین پروژه اصلاح طلبی در اپوزسیون و اساسن محدودیت های ناشی از ماندگاری رفرم به چهارچوبه های سرمایه داری را به باد افشاء بگیرد؛ و در یک کلام، باید با تبری از تائید و حمایت پروژه های اصلاحاتی، بر ضرورت فراتر رفتن از سرمایه داری پای فشارد. در عین حال، چپ رادیکال وظیفه دارد با آگاهی بخشی نسبت به ناکارآمدی مشی رفرمیستی برای خلاصی از شر نظام سرمایه داری و  الغاء همه اشکال استثمار و نابرابری، بر دفاع خویش از مشی انقلابی تاکید ورزد. اینهمه بمعنی آنستکه چپ رادیکال با ترسیم مرزهای خود با هر شکلی از رفرمیسم، تکلیف خود برای سازماندهی انقلاب سوسیالیستی را به تلاش برای انجام مجموعه ای از رفرم ها در چهارچوب سرمایه داری فرو نخواهد کاهید.

 

 عدم تائید و حمایت از طرح ها و پروژه های اصلاح گرایانه، افشاء مماشات طلبی های اصلاح طلبان با شرکای اقتدارگرایشان، نشان دادن محدودیت های ذاتی بهترین طرح ها و پروژه های اصلاح گرایانه و ضرورت پای فشاری بر خط و مشی انقلابی، اما ضرورتن با غیر ممکن اعلام داشتن انجام هر طرح و پروژه اصلاح گرایانه، با تلاش خستگی ناپذیر برای به شکست کشاندن این طرح ها و پروژه ها، با هم کاسه کردن اصلاح طلبان با رقبای اقتدارگرایشان و با گشودن حجم برابری از آتش حمله بروی اصلاح طلبان و اقتدارگرایان تداعی نمی شود. در شرایطی که نشانه های برآمد یک انقلاب قریب الوقوع در افق نمایان نیست، در شرایطی که اصلاحات و اصلاح طلبان مانع اصلی در برابر پیروزی قریب الوقوع و کاملن در دسترس جنبش سوسیالیستی بشمار نمی روند، در شرایطی که شکست و خالی شدن دست اصلاح طلبان از ابزارهای قدرت دولتی، به پیشروی بازهم بیشتر اقتدارگرایان و تعرض گسترده تر آنها به حریم آزادی و معیشیت مردمان راه خواهد برد، چپ رادیکال می تواند ضمن حفظ مرزبندی های روشن خود با رفرمیستها، ضمن پایبندی به اصولیت های خود و احتراز از تائید و حمایت اصلاحات و اصلاح طلبان حکومتی، ضمن تداوم افشاگری های خود علیه اصلاح طلبان حکومتی، ضمن نشان دادن محدودیت های راه و رسم رفرمیستی و پای فشاری بر دفاع از خط و مشی انقلابی، از در غلطیدن به چپ روی کودکانه، از ندیدن خطر بزرگی که قدرت یابی بیشتر اقتدارگرایان متوجه مردمان خواهد ساخت و از ایفاء نقش در رقم خوردن یک سناریوی فاجعه بار دیگر برای کشور، احتراز جوید. اما، حتی اگر بپذیریم که پروژه اصلاح طلبان در نظام فقاهتی بدون هرگونه شانس پیشرفت، محکوم به شکست است، چپ رادیکال نباید در شرایطی که هرگونه پیشرفت در مسیر انقلابی سخت و زمانبر بنظر می رسد، و بویژه هیچ نشان قطعی بر بهترشدن وضعیت عمومی جامعه و بویژه وضعیت کارگرن و زحمتکشان در فردای سرنگونی قهر آمیز رژیم موجود نیست، برای بعهده گرفتن سهمی در به شکست کشاندن این پروژه ( و متاسفانه در یک ائتلاف منفی و نانوشته با اقتدارگرایان و ذوب شدگان در ولایت ) بخود و به توانایی های خود در این زمینه مفتخر باشد! بدیهی است که چپ رادیکال رسالتی برای کمک به پیروزی یک پروژه اصلاح گرایانه و رفرمیسی به سردمداری اصلاح طلبان حکومتی و لیبرال ها و نئولیبرال ها ( و حتی چپ رفرمیست و سوسیال دمکرات ) ندارد. اما آیا براستی برچپ رادیکال تکلیف است که در هر شرایطی برای به شکست کشاندن هر پروژه اصلاح گرایانه در خط مقدم جنگ شمشیر بزند؟

 

آری، در چنین شرایطی، چپ رادیکال مجاز نیست در یک ائتلاف منفی با اقتدارگرایان، شکست اصلاحات و اصلاح طلبان را هدف خود قرار دهد؛ چپ رادیکال مجاز نیست که خطر اصلاح طلبان را هم عرض اقتدارگرایان اعلام دارد و اصلاحات و اصلاح طلبان را به همان شکل و به همان اندازه ( اگر نه بیشتر ) مورد حمله و دشمنی قرار دهد که اقتدار گرایی و اقتدارگرایان را؛ چپ رادیکال مجاز نیست توده میلیونی مردمی را که در طلب اصلاحات جزئی و یا حتی به هدف دفع خطر اقتدرگرایان، به حمایت انتخاباتی از اصلاح طلبان مبادرت می ورزند، هم تراز جیره خواران و متوهمین به کلیت رژیم، مورد طعن و خطاب دشمنانه قرار دهد. این در حالی است که متاسفانه، تاکتیک تحریم نه تنها همه این مواضع را مجاز می شمارد، که اتخاذ چنین مواضعی را ضرور و اجتناب ناپذیر می سازد.

 

در این میان، این سخن برخی از مدافعان تاکتیک تحریم، که ما توده هایی را که به هدف بهبود اندک در شرایط زندگی خود و یا به هدف جلوگیری از بدتر شدن شرایط موجود در انتخابات شرکت جسته اند، تخطئه و محکوم نمی کنیم، حقیقتن تناقض آمیز و غیر موجه است. طرفداران تاکتیک تحریم، براستی چرا توده هایی را که به هدف بهتر شدن شرایط زندگی خود و یا به هدف سد کردن تعرض بیشتراقتدارگرایان به حریم زندگی خود در انتخابات شرکت جستند و به روحانی و اصلاح طلبان حکومتی رای دادند، تخطئه و محکوم نمی کنند؟ آیا به این دلیل که تعداد این افراد، درصد بسیار قابل توجهی از مردمان را شامل می شود؟ یا به این دلیل که تاکتیک مردم در به شکست کشاندن طرح اقتدارگرایان برای پنجه اندازی بر همه اهرم های قدرت و در تشویق و تشجیع روحانی و اصلاح طلبان به انجام اصلاحات بیشتر و مقاومت بیشتر در برابر اقتدارگرایان را، تا حدودی مثبت و در کل نتیجه بخش می یابند؟ بدیهی است که شمار زیاد مردمان در دفاع از یک شخص، یک حکومت و یک طرح و برنامه، دلیل اقناع کننده ای برای عدم تخطئه و محکوم کردن مردمی که به هر دلیل، با گزینش غلط خویش، خود و دیگران را در معرض مخاطرات و فجایع سیاسی بزرگی قرار می دهند - و دیر و یا زود نیز از کرده خود پشیمان می شوند - نیست. اما اگر مدافعین تاکتیک تحریم انتخابات اقدام تاکتیکی بخش بزرگی از مردمان در حمایت انتخاباتی از روحانی و اصلاح طلبان را در مجموع نتیجه بخش و مثبت ارزیابی می کنند، چرا همچنان بر درستی تاکتیک تحریم انتخابات پای می فشارند؟

 

نباید از یاد برد که تاکتیک تحریم انتخابات، تاکتیکی تهاجمی – تعرضی و مبتنی بر ترسیم صف کشی دوست و دشمنانه بین شرکت کنندگان و امتناع کنندگان از شرکت در انتخابات، تاکتیکی نافی تلقی مثبت نسبت به هر شکل از شرکت در انتخابات، تاکتیکی ناظر بر ایجاد یک کمپین سیاسی – تبلیغاتی علیه هرگونه شرکت در انتخابات و تاکتیکی معطوف به تلاش برای به شکست کشاندن هر شکل از شرکت در انتخابات است. استواری در دفاع از تاکتیک تحریم، اتفاقن حکم می کند که خبط وخطای مردم ( هر اندازه پر شمار) در رقم زدن به یک رویداد سخت زیانبار سیاسی، به نحو هر چه بارزتری از سوی مدافعین تحریم به تصویر کشیده شده و با نقد و محکومیت آن، امکان تکرار این خظا از سوی مردم منتفی گردد. در واقع این منطقی ترین شکل دفاع از تاکتیکی است که در صحنه عمل با عدم استقبال بخش قابل توجهی از مردمانی مواجه شد که بدلیل مخالفت جدی با اس و اساس رژیم فقها، طبیعتن اصلی ترین نیروی مورد خطاب آن بودند. واگرنه دلایل آن بخش از مدافعین تحریم، که از اساس شرکت در صد بسیار بالایی از مردمان درانتخابات را انکار می کنند ( یعنی به نوعی بر طبل پیروزی تاکتیک تحریم می کوبند ) و یا برکشیدن روحانی و لیست اصلاح طلبان در شوراهای شهرهای بزرگ را خواست واقعی و ترفند از قبل برنامه ریزی شده رهبر و هسته سفت قدرت تلقی می کنند، براستی از هرگونه وجاهت منطقی و مبتنی بر شواهد و دلایل قابل اثبات تهی است.

 

از نظر من، تاکتیک عدم شرکت در انتخابات، برخلاف تاکتیک تحریم می توانست ضمن تامین شرایط پایبندی چپ رادیکال به الزامات مبارزه برای اهداف و آماج های انقلابی خود و ضمن بازداشتن آن از فرو غلطیدن در سیلاب رفرمیسم، چپ رادیکال را از مواجه با نتایج عملی مخرب و انزواگرایانه تاکتیک تحریم، بدور نگه دارد. در چهارچوب این تاکتیک چپ رادیکال می توانست هم پایبندی عملی خود به مشی انقلابی و الزامات مبارزه برای سازماندهی انقلاب سوسیالیستی را بنمایش بگذارد، هم به نحو اقناع کننده ای نتایج سیاسی مترتب بر امتناع از شرکت در انتخابات را مورد دفاع قرار دهد و هم از کتمان تام وتمام دست آوردهای آن بخش از مردمان و رفرمیست هایی که به دلایل مختلف، مبارزه علیه رژیم را از طریق رفرمیستی و در چهارچوبه های تنگ امکانات انتخاباتی فقیهانه پی می جویند، اجتناب ورزد. در چهارچوب این تاکتیک، قبول و اعتراف به وجود دو راه کاملن متفاوت - یکی راه رفرمیستی و مبتنی بر بهره گیری از امکانات بسیار ناچیز موجود در رژیم ولایی و دیگری راه انقلابی و معطوف به سرنگونی انقلابی رژیم  – برای به چالش طلبیدن اقتدار رژیم اسلامی، کاملن قابل تصور و موجه است. به سخن دیگر، در چهارچوب این تاکتیک می توان این دو راه و دو مسیر مختلف مبارزه علیه رژیم را به دو خط موازی تشبیه کرد که الزامن در همه زمان ها و در همه شرایط، مدام و پی در پی همدیگر را قطع نمی کنند و تعهد به الزامات حرکت در یک مسیر، ضرورتن نفی و کتمان دشمنانه حرکت در مسیر دیگر را اجتناب ناپذیر و الزام آور نمی سازد.  در چهارچوب این تاکتیک، حتی می توان تصور کرد که در شرایط معین ( البته، فقط در شرایط معین ) پیشرفت در یک مسیر مبارزه، یاری بخش پیشرفت مبارزه در مسیر دیگر باشد.  مثلن در همین انتخابات اخیر اگر از سر واقع بینی به صحنه تحولات سیاسی کشور بنگریم، کاملن آشکار است که نفوذ گفتمان نیروهای سرنگون طلب در میان بخشی از مرددین به شرکت در انتخابات، به عاملی برای عبور روحانی از بخشی از خط قرمزهای رژیم تبدیل شد و از یک نگاه موقعیت عمومی اصلاح طلبان و طرفداران رفرم را تقویت بخشید.  در همین رابطه آشکار است که شکست طرح هسته سفت رژیم برای نشاندن رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری نیز، حتی اگر به تسهیل امر مبارزه برای سرنگونی رژیم مدد نرسانده باشد، امکان تشدید روشهای سرکوبگرانه رژیم را، حداقل از جهاتی با موانع بیشترو سختری مواجه کرده است. اینهمه در حالی است که در چهارچوب تاکتیک تحریم، راهی برای قبول اثر بخشی مثبت راه و روش رفرمیستی و اقدام به مبارزه علیه رژیم از طریق شرکت در انتخابات و بهره گیری از امکانات بسیار محدود موجود در نظام ولایی، قابل تصور نیست.

 

در قسمت بعدی این نوشته، من تلاش خواهم کرد ریشه های نظری جزم اندیشی چپ رادیکال در رابطه با ظرفیت های راه و روش رفرمیستی برای ایجاد تحول در چهارچوب سرمایه داری و دلایل خشم و خصم آن به هرگونه رفرم و جنبش رفرمیستی را، در دستگاه فکری آن به واکاوی بنشینم. من استدلال خواهم کرد که با حرکت از مختصات دستگاه فکری بخش بزرگی از چپ رادیکال، در مواجه با هر رفرم و هر جنبش رفرمیستی بیش از دو راه در برابر آن گشوده نیست؛  چپ رادیکال یا باید با کتمان کارآمدی و نتیجه بخشی هر رفرم و هر جنبش رفرمیستی پا در راه تخطئه و شکست آن بگذارد و یا با عدول از اصولیت های خود به ورطه رفرمیسم در بغلطد و در نقش حامی و پشتیبان طرح های رفرمیستی و اصلاح گرایانه جریانات بورژوایی، تبدیل به زائده این جریانات بورژوایی را تجربه کند. از نظر من چپ رادیکال نه فقط در انتخابات اخیر و در همه انتخابات برگزار شده در دو دهه گذشته بر سر اینچنین دو راهی سختی قرار گرفته است، که در آینده نیز، با توجه روند تحولات سیاسی در ایران و جهان، بیش از پیش خود را در این دو راهی انتخاب خواهد یافت. برای خلاصی از این دو راهی، چپ رادیکال یا باید به تغییرات اساسی در دستگاه فکری خویش دست یازد و یا همچون همه سال های گذشته شاهد گسیل تعداد هر چه بیشتری از نیروهای خود به صفوف رفرمیست ها باشد. نشانه های تمایل بخشی از چپ رادیکال برای گسیل به کمپ رفرمیسم را، در موضع گیری بخشی از نیروهای چپ رادیکال در رابطه با همین انتخابات اخیر نیز، می توان مشاهده کرد.

 

ismailsepehr@yahoo.com