جنگ بازار و بن بست  سران

دیدار سران بیست کشور صنعتی و در حال توسعه ی جهان، در روزهای هفتم و هشتم ماه ژوئیه سال جاری با هزینه ی گزاف در شهر هامبورگ آلمان برگزار شد و طی یک هفته، ورای محدودیت های زیادی که پلیس بر تردد خودروها و مسافران اعمال می نمود، خیابان های اصلی و چند محله ی شهر در جریان برگزاری نشست سران،  از یک سوی شاهد رژه ی پرشکوه تظاهرات مسالمت آمیز چند ده هزار نفره  نیروهای چپ و دموکرات آلمان بود و از سوئی دیگر صحنه ی زورآزمائی روزانه ی پلیس و مخالفان رادیکال چپ، از این  روی شاخص برجسته ی این دور از دیدار سران را باید اعتراض گسترده  و تظاهرات انبوهی از شهروندان آلمانی و اروپائی دانست که با این گونه نشست های قانون شکنانه و اجتماع چهره های منفور و جنگ افروز به درستی دشمنی دارند.

اگر چه پلیس از چند روز پیش از برگزاری نشست، با ایجاد مانع و مسدود ساختن  راه های ورود به شهر مانع ورود اتونوم ها از دیگر نقاط به هامبورگ  می شد و نیز  با اختصاص یافتن هتل های شهر و حومه به انبوه مهمان شرکت کننده، شمار زیادی از مخالفان،  از ورود به شهر  و اقامت چند روزه  در شهر  باز ماندند، با این وجود شمار جمعیتی که در خیابان های هامبورگ  به رژه در آمدند، به نوبه ی خود رکود تازه ای از مخالفان را بر جای نهاد  به همین دلیل  پلیس، رادیوــ تلویزیون های دولتی  و رسانه های  وابسته به کلان سرمایه داری اروپائی و آمریکائی تلاش نمودند، به بهانه ی درگیری اندک شماری از جریان های رادیکال، تظاهرات پرشکوه و مسالمت آمیز انبوه مخالفان را تحت شعاع قرار دهند و فرستنده های دولتی تنها بر روی درگیری ها متمرکز می شدند و تلاش می نمودند با نشان دادن یکی از پلیس های مجروح، خشونت بیست و پنچ هزار پلیس مجهز و مسلح را در کاربرد یورش های منظم به صفوف تظاهر کننده گان و به کارگیری ماشین های آب پاش و ریختن آب گرم بر سر و روی تظاهر کننده گان  و راندن آنان از مسیرهای مشخص توجیه کنند. اما روزنامه های دست راستی آلمان که میزان خشونت پلیس را در مقابله با تظاهرکننده گان کافی نمی دانستند از تسلیم دولت سخن می راندند.

درگیری  نیروهای رادیکال و اتونوم های المان را هم باید به حساب ترفندهای پلیس نوشت که اجتماع سران را فرصتی یافته بود برای تصفیه ی حساب با این جریان که مشارکت هر ساله ی آنان  در مراسم برگزاری اول ماه مه، روز جهانی کارگران با درگیری همراه است و این بار پلیس آلمان با بازداشت شمار زیادی از آنان،  دست به تحریک جدی تری زد. اما این ترفند هم به جائی نرسید و ناچار شد از میان ششصد نفری که با خشونت بازداشت نموده بود تنها برای چند نفری  پرونده سازی نموده و دیگران را رها سازد. نکته ی درخور توجه این که سخن گویان دو جریان رادیکال اتونوم  به نوبه ی خود،  برای خنثا نمودن حربه ی تبلیغاتی دولت و پلیس آلمان،  هم بسته گی خود را با نیروهای درگیر در زد و خوردهای خیابانی با پلیس و ایستاده گی در برابر یورش پلیس  تائید نمودند.  

این آخرین کنفرانس سران، با وجود این که نیمی از آنان از تازه به دوران رسیده ها هستند و در مجموع با انبوهی از مشاوران و کارشناسان به میدان آمده بودند، برای نمونه هیات نماینده گی ایالات متحده آمریکا با  یک هزار نفر،  هیات نماینده گی چین با ششصد نفر، و دیگر کشورها هم هر کدام به نوبه ی خود، با شماری زیادتر از دوره های پیشین در کنفرانس حضور داشتند، با شکستی جدی تر مواجه شد زیرا  بدون آن که دست آورد تازه ای داشته باشد، بخشی از توافقات و بند و بست های گذشته و تا کنونی را هم بی اعتبار ساخت و در قطع نامه ی نیم بند پایانی،  با رسمیت بخشیدن به دفاع از منافع ملی هر کشور در داد و ستدهای بازرگانی،  به ایالات متحده ی امریکا امکان دادند، توافق نامه های بازرگانی دو دهه ی گذشته را برای باج گیری های تازه،  زیر پا بگذارد و یا این که آمریکا و ترکیه به طور رسمی اعلام کنند بر توافق نامه ی جهانی دوهزار و پانزده ی پاریس برای کاهش از میزان آلوده گی و دمای زمین و حفظ محیط زیست پای بند نیستند.

چه دیدار سران هفت قدرت بزرگ صنعتی جهان و چه دیدار بیست کشور بزرگ صنعتی و در حال توسعه که به عنوان بدیل آن،  در ظاهر امر برای گشودن مشکلات و گره های  اقتصادی، مالی، سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی جهانی و حل مسامت آمیز آن ها برگزار می شود، هیچ آماج دیگری ندارد، جز تقسیم منابع و  تنظیم  بازارهای  جهانی و مشخص ساختن سهم هر کدام از شرکای غارت گر! پای مال نمودن مداوم حقوق کشورهای فقیر، با اجرای سیاست کاهش بهای  فراورده های  کانی و کشاورزی و بازداشتن، کشورهای غیرصنعتی از دست یابی  به فن آوری صنعتی، و  تشدید استثمار کارگران و زحمت کشان خودی و غیرخودی، در کشورهای متروپل و یا پیرامونی! برای نمونه کاهش مصنوعی بهای نفت و گاز در طی پنج سال گذشته خانه خرابی بیست کشور صادر کننده نفت و گاز را به همراه داشته است که در صدر آن ونزوئلا، ایران، الجزایر، روسیه و مکزیک قرار دارند. در مورد مس، قلع، سرب و ... هم اوضاع به همین گونه است و  به عنوان نمونه کشور فقیر کم جمعیت سه میلیونی مغولستان به سبب کاهش بهای سنگ های معدنی با انبوه بی کاران دست به گریبان است.

اگر قرار است به مسائل جهانی و دشواری های فراملیتی، منطقه ای، قاره ای و یا جهانی  پرداخته شود، چرا نباید  این مسائل  در مجمع عمومی سالانه ی سازمان ملل مورد بررسی قرار نگیرد و در آن جا حل و فصل نشود. آن جا که سران و یا نماینده گان سیاسی و رسمی همه ی کشورهای جهان می توانند با حق رای مساوی حضور به هم رسانند، یا حتا  در شورای امنیت سازمان ملل متحد که ورای حق انحصاری پنج قدرت بزرگ صاحب حق وتو، دست کم دوسوم اعضای آن انتخابی مجمع عمومی و از پنچ قاره ی جهان هستند. و چرا باید گردهم آئی  دوره ای سران هفت کشور، یا هشت کشور و هم اکنون بیست کشور،  مجمع عمومی، شورای امنیت و دیگر ارگان های رسمی و اختصاصی سازمان ملل متحد را دور زده،  و در غیبت آنان به داد و ستد پرداخته، کشورهای غایب را از مشارکت در تعیین سرنوشت خود باز دارند.

سران هفت کشوربزرگ ضنعتی و مالی جهان، که  در یک دوره ای حق وتوی اتحاد شوروی سوسیالیستی پیشین  در شورای امنیت را سدی در برابر توافقات خود  و یا حل مسائل مابین خود می دانستند، امروزه که روسیه و چین چهار اسبه در راه سرمایه داری می تازند، چه توجیه عامه پسند دیگری برای ارائه به شهروندان خود دارند

تجربه ی تاریخی دو سده ی گذشته نشان داده است که این گونه نشست ها و توافق های چند جانبه  و داد و ستدهای پشت درهای بسته، بیش تر به آرامش پیش از توفان شباهت دارد،  تا گشاینده  افقی تازه برای دست یابی به همزیستی مسالمت آمیز و گشودن گره های کور سیاسی، اقتصادی و  نظامی،جهانی و منطقه ای،  کما این که اگر ضرورت توسعه ی صنعتی و گسترش نظام سرمایه داری و بی هوده بودن جنگ های مستعمراتی،  سه قدرت بزرگ استعماری اروپائی، روس، انگلیس و فرانسه  را در سده ی نوزدهم  بر آن می دارد تا در غیبت دو دولت استعماری کهن، یعنی اسپانیا و پرتقال، و دولت های نوخاسته صنعتی، با پرهیز از ادامه ی جنگ های خونین رقابتی در مستعمرات و کشورهای متروپل، در توافقات پشت پرده مسائل استعماری جهان را بین خود حل و فصل کنند، با ورود  قدرت های نوخاسته ی آلمان، ایتالیا ژاپن و آمریکا، به رقایت های جهانی، و ظهور پدیده ای به نام امپریالیسم، به عنوان مرحله ای از تکامل انگلی نظام سرمایه داری و نیازهای این نظام به بازارهای تازه و فراملی؛ توافقات سه جانبه، جای خود را به  کشمکش های تازه بر سر تجدید تقسیم کشورها و سرزمین های  تحت استعمار  می سپارد و قدرت های بزرگ،  در دو بلوک رقیب، برای. تصرف منابع خام صنعتی و کشاورزی و بازارهای جهانی، در طی نیمه ی نخست سده ی بیستم،  دو بار اروپا، آسیا و آفریقا را به خاک و خون می کشند  و در پیوند با استقرار بلوک سوسیالیستی، بیداری ساکنان سرزمین های تحت استعمار و تداوم  تضادهای امپریالیستی است، که  جنگ های خونین ضد استعماری و استقلال جویانه ی کشورهای مستعمره  و نیمه  مستعمره، تاریخ  سده ی بیستم را رقم می زند و چهار دهه جنگ سرد، در نیمه دوم این سده، جای گزین جنگ های خونین قاره ای  نیم سده ی نخست می شود.

هر چند با فروریختن دیوار برلین و زوال کشورهای سوسیالیستی اروپای خاوری و روی آوردن آنان به نظام عریان سرمایه داری، جنگ سرد دو بلوک سوسیالیستی و سرمایه داری پایان می یابد، اما  تضادهای امپریالیستی به وجه دیگری سر باز می کند و مسائل جدیدی را پیش روی قدرت های بزرگ  صنعتی و مالی جهان می گذارد و چاره جوئی برای این گونه مسائل است که به کنفرانس سران سمت و سو می دهد  و اینک بیش از دو دهه است که سران کشورهای بزرگ تلاش دارند بدون حضور اکثریت کشورهای عقب نگه داشته شده، اختلافات خود را برای تحکیم زنجیرهای اسارت بر گرده ی ملل فقیر و کارگران و زحمت کشان خودی و غیر خودی تعدیل  کنند.

در جریان انقلاب ایران، در پایان دهه ی هشتاد،  و درست یک دهه پیش از زوال اردوگاه سوسیالیستی، که جهان در پرتو جنگ سرد دو ابرقدرت آمریکا و شوروی،  و دو بلوک سرمایه داری و سوسیالیستی تبیین می شد، سران هفت کشور بزرگ صنعتی جهان در کنفرانس گوادولب،  بنا بر پیش نهاد "ژیسکار دستن"،  رئیس جمهور وقت فرانسه که ریاست دوره ای کنفرانس را بر عهده داشت،  تصمیم می گیرند  که از جریان اسلامی تحت رهبری خمینی پشتیبانی کنند تا  پیروزی جنبش اسلامی و حضور روحانیت شیعه در حاکمیت آینده ی ایران سدی باشد در راه قدرت یابی کمونیست های ایرانی  و پیش گیری از نفوذ احتمالی شوروی پیشین در آینده ی ایران و راه یابی این کشور رقیب به دریای آزاد و آب های گرم  خلیج فارس و دریای عمان!

پس از کام یابی سران هفت کشور سرمایه داری جهان در حل بحران انقلابی ایران، حل گره گاه هائی از این نوع در دستور کار دوره ای سران کشورهای امپریالیستی  قرار می گیرد، سیاست فاجعه باری که پس از ایران، افغانستان، سودان، سومالی، اتیوبی، لیبی، سوریه و  دیگر کشورهای مستعد بحران  را یکی  پس از دیگری به کام خود کشیده، به خاک سیاه  می نشاند و از گردونه ی تاریخ،  به چاه ویل اسلامی بر می گردانند و آن جا که حربه ی بهره برداری از اسلام و ارتجاعیت اسلامی به تنهائی کارساز نمی افتد، تقویت جریان های مخالف نظام های ناوابسته، به بهانه ی تقویت دموکراسی و جنگ های مرزی  و منطقه ای در دستور کار قرار می گیرد.

ناگفته نماند که کشورهای بزرگ امپریالیستی به رهبری ایالات متحده ی آمریکا، توانستند  در پرتو شعار دموکراسی خواهی، در دهه  پایانی جنگ سرد، از  دیکتاتورهای فاسد و شکننده ی نوع  کره جنوبی، فیلیپین،  اندونزی، شیلی و آرژانتین، رژیم های معتدل وابسته و با ثبات بسازند و با این سیاست در صدد واژگون سازی اندک شمار کشورهای ناوابسته برآمده اند که در همه جا به عریانی ناکام مانده است.و حکومت هائی از نوع صدام و قذافی،  جای خود را به بربریت اسلامی و آنارشیسم  گروه های سیا ساخته ی اسلامی سپرده است و بیش از شش سال است که سوریه را در یک جنگ تمام عیار نیابتی،  تا رودرروئی عریان  دو ابرقدرت و قدرت های منطقه ای به ویرانه ی دیگری مبدل ساخته است.

آن چه که از  گزارش رسمی این آخرین نشست سران بیست کشور انتشار یافته، نشان از آن دارد که نتوانسته اند در باره ی مسائل جدی جهانی که در پیش روی خود داشتند، به تفاهمی دست یابند  و شماری از آنان  پیش از ورود به نشست،  به گونه ای  دم از ناسازگاری می زدند  که  شکست کنفرانس چندان شگفت انگیز نمی نمود. از جمله ی  مسائل مهم پیش روی سران، می باید به بحران زیست محیطی و  بحران پناه جوئی اشاره نمود که رئیس جمهور آمریکا، از جریان رقابت های انتخاباتی نسبت به آن ها موضع گیری خصمانه داشت. جنگ داخلی و خارجی سوریه، بحران موشکی و اتمی در شبه جزیره ی کره، جنگ داخلی در اکرائین و اختلاف اکرائین و  روسیه و جنگ تمام عریان اقتصادی آمریکا علیه هم پیمانان پیشین خود، از جمله آلمان، چین، مکزیک و کانادا، همه و همه مسائلی هستند که کنفرانس می بایستی به آن ها می پرداخت.

بر اساس گزارش آژانس سازمان ملل در مورد پناهنده گان، در حال حاضر شصت و پنچ میلیون انسان آواره و پناه جو وجود دارد که از هستی ساقط  و در جست و جوی سرپناهی، خود را به آب و آتش می زنند و در مجموع روی دست آژانس  و کشورهای فقیر مانده اند.  نه آژانس بین ال مللی سازمان ملل بودجه ی کافی برای تامین هزینه ی نگه داری و پرداخت دست کم بخشی از خوراک، پوشاک و مسکن آنان را دارد  و نه کشورهای فقیری که به آنان سرپناه داده اند از چنین توان مالی برخوردارند.  برای نمونه انگولا، سه میلیون از جنگ زده گان سه دهه جنگ داخلی، جنگ های فرقه ای کنگو و دیگر همسایه ها را در خاک خود دارد. کنیا و تانزنیا بیش از یک میلیون از  مردم سومالی و اتیوبی، اوگانادا انبوهی از دیگر کشورهای همسایه را،  لبنان،  اردن و ترکیه، هر کدام بیش از دو میلیون سوری جنگ زده را جا داده اند. البته ترکیه توانسته است با گسیل بخشی از پناه جویان، به کشورهای اروپائی، آنان  را به پرداخت  هزینه بقایای پناه جویانی که در خاک خود پناه داده، ناچار سازد.اقلیم خود مختار کوردستان در شمال عراق، بیش از یک میلیون عرب عراقی را اسکان  داده است  بیش از چهار میلیون آواره ی افغانی در ایران، پاکستان، هند و شیخ نشین های عرب خلیج فارس  پس از چهار دهه هم چنان بی آینده هستند.شمار جنگ زده گان قدیم و جدید جنوب سودان به چند میلیون سر می زند  و آواره گان  یمنی دارند به سرنوشت آواره گان فلسطینی مبتلا می شوند.

دلیل وجودی این شصت و پنچ میلیون آواره ی کنونی که رو به افزایش است، جنگ، درگیری های قومی، نژادی، مذهبی، خشک سالی و فقر ریشه دار در  شماری از کشورهای آفریقائی، آسیائی  و آمریکای لاتین است و اگر قرار باشد برای آینده ی این بی خان و مان ها چاره ای بیندیشند این سران بیست کشور هستند که می باید برای پذیرش شماری از آنان و یا تامین هزینه ی بخشی از آنان اعلام آماده گی کنند اما گویا چنین مساله ای برای ترامپ  و دیگر سران وجود خارجی ندارد. به راستی آیا بدون کمک همه جانبه ی کشورهای صنعتی، کشورهای فقیر خواهند توانست جوانان بی کار و بی آینده ی خود  را مهار کنند، یا از مهاجرت باز دارند؟ ایا بدون هم کاری کشورهای بزرگ صنعتی که نقش ویران گری در افزایش دمای زمین دارند، می توان بر خشک سالی مداوم کشورهای آسیائی، یا آفریقائی، نقطه ی پایانی گذاشت؟

شاید یکی از مبرم ترین مسائل جهان، که در این نشست می بایستی به جائی می رسید یافتن راه حلی برای پایان دادن به جنگ داخلی سوریه و دخالت قدرت های منطقه ای و دو ابرقدرت می توانست باشد. آن جا که چهار کشور درگیر ماجرا، آمریکا، روسیه، ترکیه و عربستان، حضور دارند و فراخواندن جمهوری اسلامی و دولت سوریه به عنوان یک طرف جدی جنگ، به مصداق حضور  دزد و بز و قاضی، چه بسا کمکی می شد به نزدیکی طرفین!  اما در حالی که گفت و گوهای سه جانبه  ایران، ترکیه و روسیه، در پایتخت قزاقستان و گفت و گوهای صلح در ژنو به بن بست رسیده است، ترامپ و پوتین، در یک دیدار حاشیه ای  برای برقراری آتش بس در جنوب و جنوب غربی این کشور به توافق می رسند تا از گسترش جنگ به درون مرزهای اردن و اسرائیل جلوگیری نمایند.و اگر سران دو کشور می توانند به این آسانی  نظر خود را  بر طرفین جنگ و از جمله جمهوری اسلامی تحمیل کنند چرا به نحو همه جانبه تری با این جنگ کثیف پایان نمی دهند

در مساله ی مهمی چون بحران اتمی و موشکی در شبه جزیره ی کره، بدون دعوت از کره شمالی برای دیدار با سران بیست کشور و در غیبت رئیس جمهور کره ی جنوبی حاضر در نشست سران، که خواستار مذاکره مستقیم با دولت کره ی شمالی است، دیدار جانبی "ترامپ"  و  "شی ژیمپینگ" روسای جمهوری آمریکا و چین، بی نتیجه  می ماند زیرا آمریکا هم چنان بر سیاست تاکنونی خود پافشاری می نماید که کره شمالی را به شیوه مسالمت آمیز و یا ضربه ی نظامی خلع سلاح کند و امیدوار است که با پشتیبانی.چین به این مهم دست یابد. حال آن که کره شمالی در طی پنجاه سال گذشته، نشان داده است که با روی آوردن به ریاضت اقتصادی و سیاست خودکفانی، می تواند محاصره ی بلند مدت اقتصادی غرب را ناکام گذارد و با ناکام ماندن حربه ی اقتصادی، بی گمان بدون یک جنگ تمام عیار غیرقابل پیش بینی، تن به تسلیم نخواهد داد. سوای این که دو کشور روسیه  و چین به عنوان دو همسایه بزرگ کره شمالی که هر کدام منافع ویژه ای در بقای کره شمالی دارند،  به این آسانی تن به شکست و ویرانی آن نخواهند داد. از این روی،  کوتاه ترین راه دست یابی به صلح در شبه جزیره ی کره، و تامین امنیت ژاپن و کره جنوبی،  گفت و گوهای دوجانبه ی دو دو کره  و به رسمیت شناختن این کشور خواهد بود به عنوان یک کشور اتمی منطقه ای، هم چون اسرائیل و پاکستان  و برقراری مراوده ی بازرگانی، اقتصادی و سیاسی با آن!

وقتی که سران بیست کشور مهم جهان، در چنین کنفرانسی نتوانند در برابر مسائل مهم پیش روی خود پاسخ مناسبی ارائه دهند،  باید از بن بست آنان سخن گفت و آغاز دور دیگری از رقابت ها و جنگ و ستیزها، چنین اجتماعی  جز حیف و میل کردن بودجه ی کشورها و تحمیل هزینه آن به کارگران، زحمت کشان و مالیات دهنده گان، چه ارزشی دارد  اجتماع سران.فاسدی که بیش از توجه به منافع ملی و صلح منطقه ای و جهانی،  در ندارک راه اندازی جنگ های تازه و تداوم جنگ های کنونی و دلالی فروش سلاح و مهمات هستند تا چیب های خود را پر کنند و به مصداق مثل معروف می توان گفت:  نشستند و گفتند و برخاستند.

مجید دارابیگی

بیست و چهارم ژوئیه ۲۰۱۷

دوم مردادماه ۱۳۹۶