مفهوم
رویکرد علمی علم
کمونیسم نوین(
سنتز نوین) چیست؟
رفقا اگر
توجه کرده
باشند رفیق
باب آواکیان
همیشه در نوشتههایش
از "متدولوژی
و رویکرد علمی" صحبت میکند.
در تمام نوشتههای
رفیق آواکیان
بلافاصله بعدازاینکه
به متدولوژی
علمی برای کشف
حقیقت عینی
صحبت میکند
به رویکرد علم
کمونیسم
اشاره میکند.
در ۶ قطعنامه
کمیتهی مرکزی
حزب کمونیست
انقلابی آمریکا
نیز بر رویکرد
علمی بارها تأکید
شده است.
منظور
از رویکرد علمی
چیست؟
"رویکرد"
ترجمه کلمه «approach» است.
این کلمه
دارای چند معنی
است. یکی از
معانی آنکه
در فارسی بیشتر
به این معنی
توجه میشود
شکل "فعلی" آن
است که به معنی
شروع به « درگیر
شدن با یک
مشکل و یا تکلیف
به صورتی خاص»
است (دیکشنری آکسفورد
). در معنای اسمی
هم به معنی
«راهی برای
درگیر شدن با
چیزی یا کسی و
راهی برای
انجام دادن یا
فکر کردن
درباره چیزی
مانند یک
مشکل» به کار میرود.
معنی دیگری که
ممکن است در
فارسی به کار
گرفته شود معنی
«راه» است؛ راهی
که به مکانی
منتهی میشود
(آکسفورد). با
توجه به این
توضیح،
کاربرد این
کلمه در آموزش
تنها در معنی
استعارهای
"راه و روش"
مناسب است. رویکرد
تنها به جنبه
اسمی کلمه approach توجه دارد.
معنی "رویکرد
علمی" the scientific approach به مفهوم
«راهی علمی که
به مقصدی مشخص
برای رسیدن به
هدف مشخص(هدف
نهایی انقلاب
کمونیستی که
رهایی کل بشریت
و ایجاد جهان
کمونیستی)
رهنمون میشود»
است، میباشد.
ماتریالیسم
دیالکتیک بهعنوان
یک رویکرد
علمی در شناخت
از واقعیت
عینیِ پدیدهها
است. رویکرد
علمی توسط
مارکس در کتاب
سرمایه برای واکاوی،
کندوکاو و
کالبدشکافی
عمیق نظام
سرمایهداری
به کار گرفته
شد. و از آن
زمان به بعد
توسط کمونیستها
به کار گرفته
شد.
مارکس
نهتنها با
رویکرد علمی «ارتباطات
درونی» نظام سرمایهداری
را کالبدشکافی
و آشکار کرد بلکه
«ارتباطات
درونی» میان سرمایهداری
را(که در زمان
او تبدیل به
شکل مسلط
استثمار در
اروپا شده بود
و بهطور فزایندهای
بخشهای بزرگ
دنیا را
مستعمره میکرد)و
کلیه اشکال پیشین
جامعه بشری را
نیز کشف کرد. بهعلاوه
مارکس، ،در جریان
این کار نشان
داد که نه
ادامه حیات سرمایهداری«یک
ضرورت دائمی»
است و نه موجودیت
هر جامعه دیگری
که مبتنی بر
ستم و استثمار
اکثریت توسط
اقلیت است.
مارکس با این
کار محدودههای
درک انسان از
واقعیت را
درهم شکست و
آن را عمق و
گسترش داد. او
با این کار، پایهی
تئوریک عملی
را ریخت که یک راهگشایی
جهانیـ تاریخی
برای دگرگونی بیسابقه
جامعه بشری و
روابط میان
مردم سراسر
جهان است. او
بدیل سرمایهداری
یعنی جامعه
نوین
سوسیالیسم را بهعنوان
اولین گام
برای رسیدن به
هدف نهایی
کمونیسم(جامعهی
بشری بیطبقه
برای محو
مالکیت خصوصی
و رفع تمامی ستم
و استثمار فرد
از فرد)
بنیاد گذارد.
و مهمترین
شرط رسیدن به
چنان دنیای
نوین رادیکال را
دیکتاتوری پرولتاریا
برای محو
"چهار کلیت"* در
سراسر گذار از
سوسیالیسم به
کمونیسم دانست
و پایهگذاری
نمود.
اما در
جنبش کمونیست
طی دورانی به
خاطر غالب شدن
درک
ماتریالیسم
مکانیکی بر
رهبران احزاب کمونیست
این رویکرد
علمی کنار گذاشته
شد. این
رویکرد
ماتریالیسم
مکانیکی در
زمان کمینترن
و رهبری حزب
کمونیست
شوروی در
دوران استالین
بر جنبش
کمونیستی
جهانی آن
دوران غالب شد.
جنبش
کمونیستی
همچنان از
رویکرد
ماتریالیسم
مکانیکی در
رنج است و
همین نکته
عامل اصلی در
به پسمانده
یا بقایای
گذشته تبدیلشدن
این جنبش است!
سنتز
نوین باب
آواکیان یک
سامان فعالیت
و روش و رویکرد
کمونیستی که
پاسخگوی این نیازها
و چالشهای عظیم
باشد را شکل
داده است. در این
سامان فعالیت
و روش و رویکرد،
در این سنتز
نوین که توسط
باب آواکیان مطرحشده،
تشابهی با
آنچه مارکس در
پیدایش جنبش
کمونیستی
انجام داد
وجود دارد. یعنی
تثبیت یک
چارچوب تئوریک
برای پیشروی
جدید انقلاب
در شرایط نوینی
که پس از پایان
مرحله اول
انقلاب کمونیستی
به وجود آمد.
کمونیسم
بر سر دوراهی
:پیشاهنگ آینده
یا بقایای
گذشته؟
فقط
با گسست از این
گرایشات
انحرافی و درگیری
عمیق در دیدگاه
و رویکردها و
اصول کمونیسم
تا آنجا که
تاکنون تکاملیافته(و
باید همچنان
تکامل یابد )و
محکم کردن هر
چه بیشتر خود
بر اینهاست
که کمونیستها
میتوانند
مسئولیتها و
چالشهای عظیم
را به دوش گیرند
و پیشاهنگ آینده
باشند. فقط بدین
طریق است که میتوانند
خود را از
ادامه بقایای
گذشته جدا
کنند یا به
ورطه این
انحطاط نیفتند.
چراکه در غیر
این صورت به
تودههای
مردم در سراسر
دنیا که
انقلاب کمونیستی
تنها راه خلاصی
آنان از جنون
و دهشت دنیای
موجود و حرکت بهسوی
دنیایی است که
واقعا شایسته
زندگی کردن آنهاست،
خیانت میکنند.
بنابراین
ما کمونیستهای
انقلابی نیاز
مبرم داریم که
حقیقت عینی با
متدولوژی و
رویکرد علمی
کشف میکنیم و
بعد باید برای
تغییر حقیقت عینی(ضرورت)
مبارزه کنیم.
حقیقت عینی
همان ضرورتی
است که در
مقابل کمونیستها
قرار دارد.
بعد از کشف صحیح
حقیقت عینی نیاز
داریم
که راهی علمی
برای پیشبرد مبارزه
و تغییر ضرورت
به آزادی اتخاذ
نماییم.
مثلاً
انتخابات دهمین
مجلس شورای
اسلامی(سال ۱۳۹۵) یک حقیقت
عینی یا یک
ضرورت در
مقابل کمونیستها
بود.
همهی کمونیستها
تلاش کردند که
آن را تحریم
کنند و تحریم
هم کردند.. اما
هر تحریمی با
رویکرد علم
کمونیسم نبود.
به زبان ساده
بر مبنای ضربالمثل
هر گردی گردو
نیست. تمامی تحریمها
با رویکرد علم
کمونیسم از
سوی نیروهای
منتسب به جنبش
کمونیستی
ایران انجام
نشد. چرا؟
رویکرد کمونیستهای
انقلابی
گذاشتن گزینه
انقلاب کمونیستی
و ضرورت
سرنگونی نظام
ضد بشری جمهوری
اسلامی در
مقابل تودههای
تحت ستم و
استثمار رنجدیده
بود(و همچنان
هست). اما نه هر
انقلابی! ما کمونیستها
به انقلاب
کمونیستی
معتقد هستیم و
باید بسیار
شفاف آن را در
مقابل آنها
قرار دهیدم. تودهها
هم با استدلال
و توضیح ما پی
خواهند برد که
چرا این نوع
انقلاب بقول
مارکس رادیکالترین
گسست از نظام سرمایهداری
برای محو
"چهار کلیت"
است.
این
انقلاب درواقع
راهی است که
باید پیموده
شود برای
ساختن جامعه نوین
سوسیالیستی.
اما برخی از
رفقای که ادعای
کمونیست بودن
دارند با رویکرد
علمی یعنی
گذاشتن گزینهی
انقلاب در
مقابل تودههای
رنجدیده ایران
مخالفت کردند.
میگفتند جامعه
ما مذهبی است
و نباید و نمیتوان
گفت که ما
خواهان
سرنگونی قدرت
سرمایه و نظام
جمهوری اسلامی
در ایران هستیم
و بنابراین نمیتوان
و نباید راجع
به انقلاب
کمونیستی در این
انتخابات
صحبتی در میان
باشد. آنها
رویکرد علمی
سرنگونی رژیم
جمهوری اسلامی
و قرار دادن
گزینه انقلاب
کمونیستی را "چپروی"
کودکانه ارزیابی
کردند و توهم
و عقبماندگی
خویش در
برخورد با
انتخابات و
چشم امید
داشتن به
نامزدهای
جناح اصلاحطلب
حکومتی را تحت
عنوان عدم
آمادگی تودههای
تحت ستم توجیه
نمودند.
هدف نهایی
ما از سرنگونی
نظام سرمایهداری
و جایگزینی آن
با جامعه سوسیالیستی
به وجود آوردن
جامعه کمونیستی
جهانی است و
محو استثمار ،
تمایزات
طبقاتی ، محو
طبقات و ستم
طبقاتی و محو
ستم برزنان
است
رویکرد ما
در مقابله با ضرورتها
یا حقیقت عینی
و حل تضاد
اساسی سرمایهداری و دیگر
تضادهای
اجتماعی( مثل
قتل سیاهپوستان
در آمریکا و
ستم بر زن در آمریکا
و ایران و یا همان
مسئله اسیدپاشی
که مختص جوامعی
همچون ایران و
افغانستان و
عراق است و بقیه
جوامع دیگر)
باید راهی
باشد که ما را یکقدم
به هدف نهاییمان
نزدیکتر کند.
مثال
تاریخی در
مورد رویکرد
علمی!
مثلاً دیدیم
که حزب
کمونیست
شوروی به
رهبری رفیق
استالین در
جنگ جهانی دوم
باوجوداینکه
کمونیست بزرگی
بود ولی رویکردش
در بسیاری
مواقع ناسیونالیستی
برای حفظ مهد
سوسیالیسم یعنی
جامعه حفظ
جامعه شوروی
بود. رویکردش
انترناسیونالیستی
نبود. کمک به جنبشهای
انقلابی و
احزاب کمونیستی
نبود
برای همین
رویکردی
انتخاب کرد که
علمی نبود
بلکه
ماتریالیسم
مکانیکی بود و
به همین خاطر به
احزاب کمونیست
در سراسر جهان
ضربه زد.
رفیق استالین
تمام هموغم و
تلاش احزاب
کمونیستی در دیگر
کشورها را
مبارزه با فاشیسم
هیتلری و
اتحاد با
متفقین خلاصه
کرد. آن را وظیفه
فوری کمونیستها
در سراسر
دانست.
یعنی با این
رویکرد ناسیونالیستی
احزاب کمونیست
دیگر کشورها
را تشویق کرد
که چون مثلاً محمدرضا
شاه ارتجاعی
چون در جبهه
متفقین(آمریکا،
فرانسه ، بلژیک
انگلیس و غیره)
علیه جبهه
متحدین(فاشیستهای
نازی المان ،
ژاپن و ایتالیا)
بود را سرنگون
نکنند. برای
همین کمینترن
و حزب کمونیست
شوروی به
رهبری استالین
مخالف بود که حزب
کمونیست چین
به رهبری رفیق
مائو که قدرت
سیاسی را در
چین کسب کنند. دلیلشان
هم این بود که باید
با آمریکا و
جبهه ضد
فاشیسم متحد
شد. البته
بعدها رفیق
استالین از
این موضع خود
با جسارت و
شجاعت انتقاد
نمود و تأکید
کرد حق با
رفقای رهبری
حزب کمونیست
چین و مائو
تسه دون است.
رفیق
مائو تسه دون
و حزب کمونیست
چین تنها جریان
کمونیستی بود
که با رویکرد
رفیق استالین
مخالفت کرد و آن
را نپذیرفت.. و
برای کسب قدرت
سیاسی حزب
کمونیست چین و
خلق چین را
متحد کرد.
تاریخ نشان
داد که خط سیاسی
رفیق مائو در
مخالفت با رفیق
حزب کمونیست
شوروی و
کمینترن به
رهبری استالین
صحیح بود..
رویکرد رفیق
مائو علمی و
کمونیستی بود
چون در چین
قدرت سیاسی را
کسب کرد و
توانست با به
وجود آوردن
جامعه نوین
سوسیالیستی
در چین به هدف
نهایی یعنی
جامعه جهانی
کمونیستی یکقدم
نزدیکتر شود.
و آنچنان پایگاهی
در چین به
وجود آورد که
تا زمان مرگش
از تمام
مبارزات خلقهای
تحت ستم جهان
در جایجای
جهان حمایت
کرد و موجب پیشروی
مبارزه با
نظام سرمایهداری-امپریالیستی
شد.
اما اکثر
احزاب دیگر
کمونیستی از
خط رهبری حزب
کمونیست
شوروی
و کمینترن به
رهبری رفیق استالین
پیروی کردند و
در ادامه بعد
از پایان جنگ
دوم جهانی و
مرگ استالین و
به روی کار
آمدن باند
خروشچف در
شوروی اکثراً
شدند احزاب
رفرمیست و رویزیونیسم
و پیرو خط
رویزیونیسم
رهروان سرمایهداری
تازه به قدرت
رسیده در
شوروی.
حزب توده که
ضد البته یک حزب
رفرمیست بود و
نه حزب کمونیست،
دقیقا سیاست
استالین در
برخورد به محمدرضا
شاه را بهپیش
برد. یعنی
خواهان کسب
قدرت سیاسی و
سرنگونی نظام
شاه نبود.
رویکرد
منصور حکمت در
انحلال
و جمعکردن
تشکیلات
کومله ناصحیح
و غیرعلمی
بود. منصور
حکمت با
انحلال
تشکیلات مسلح
کومله و خلع
سلاح آن عملاً
راه تاختوتاز
نظام جمهوری
اسلامی را باز
گذارد و خلق
کرد ستمکش را
از داشتن چنان
تشکیلاتی
محروم کرد.
هنوز که
هنوز است جنبش
کمونیستی ایران
و خلق کردستان
دارد تقاص رویکرد
غیرعلمی
منصور حکمت را
میدهد. خلق
کرد از جمعکردن
و انحلال تشکیلات
مسلح خویش توسط
منصور حکمت ضربات
جبرانناپذیری
خورد.
مثال
رویکردهای
تاریخی اشارهشده
در بالا
با رویکرد
علم کمونیسم
مطابقت
نداشته و برای
رسیدن به هدف
نهایی
کمونیسم و محو
"چهار کلیت" موردنظر
مارکس بهعنوان
اصلیترین
هدف
استراتژیک
مبارزه
طبقاتی نبوده
است. و برای
همین هیچیک
از آن
رویکردها
نتوانستند
مشکلگشای
پیشاروی جنبش
کمونیستی در
شرایط مشخص شوند.
برهان عظیمی
۱۳
اردیبهشت ۱۳۹۵ مصادف
با ۳ آوریل ۲۰۱۶
توضیحات:
*مارکس درباره
محو "چهار
کلیت" در جامعه
سوسیالیستی
در کتاب هیجدهم
برومر لویی
بناپارت میگوید:
«این سوسیالیسم
اعلام تداوم
انقلاب است،
دیکتاتوری
پرولتاریا
لازمه نقطهگذار در سراسر
دوران جامعه
سوسیالیستی
به جهان کمونیستی
بی طبقه) برای محو کلیه
تمایزات
طبقاتی، کلیه
روابط تولیدی
که مبنای
تمایزات
طبقاتی است،
کلیه مناسبات
اجتماعی که
منطبق بر آن
روابط تولیدی
است، و دگرگون
کردن کلیه
ایدههایی که
منطبق بر آن
روابط
اجتماعی است.»