جنگ فرقه ای با دراویش گنابادی

 

برخورد خشونت آمیز دو روزه ی سی ام بهمن  و اول اسفند ماه سال گذشته با دراویش گنابادی، یا شاه نعمت الهی  به نوبه ی خود،  فراز دیگری است از جنگ فرقه ای و دامنه ی خشونت در جمهوری اسلامی به عنوان دولت دینی، و سند دیگری از ناکامی  تلفیق دین و دولت و بی سامانی حکومت اسلامی در ایران شیعه زده که وجود دراویش به کنجی خزیده را هم تاب نمی آورد!

سند دیگری از تحمل ناپذیری دگر اندیشان، حتا در چهارچوب مذهب شیعه، و شدت دامنه ی سرکوب به عنوان آخرین حربه ی حکومتی علیه هر گونه دگراندیشی،  و وای بر روزی که این حربه هم کارگر  نیفتد. این روی داد دو روزه،  چهره ی بی نقاب رژیم اسلامی و زنگ زوال  حکومت اسلامی  را آشکارتر از گذشته به نمایش گذاشت. زیرا حکومتی که با یک جریان درویشی و یک نحله ی مذهبی متین و خودی، این چنین تند و تیز برخورد می نماید، با غیرخودی ها، یا غیرمذهبی ها چه خواهد کرد.

دراویش گنابادی که در دو دهه ی گذشته، چندین بار مورد تهاجم خشونت بار نیروهای انتظامی، پاس داران و چماق داران لباس سفید جمهوری اسلامی قرار گرفته، اجتماع آنان را در منزل "دکتر نورعلی تابنده"، در خیابان هفتم گلستان، در سلطنت آباد پیشین و پاس داران کنونی بر هم زده،  شمار چندی  را مجروح و بازداشت نموده، پس از  بازجوئی و کاربرد انواع شکنجه به زندان های سنگین محکوم ساخته اند؛ از سایر فرقه های درویشی، صوفی گری و عرفانی، به روحانیت شیعه نزدیک ترند. اما چرا جمهوری اسلامی از روی آوردن شهروندان ایرانی از همه جا ناامید،  به فرقه ی درویشی مجذوبان وحشت دارد و بر آن است تا به هر وسیله ی ممکن، از روی آوردن شهروندان ساده دل به این فرقه جلوگیری نماید.

این آخرین  درگیری را که با تلفات دو جانبه هم راه بود،  باید نقطه ی اوجی  دانست از ادامه  تشتت مذهبی و فرقه ای در ایران و منطقه، که نشان می دهد دامنه ی درگیری ها و خشونت های فرقه ای،  فراتر از تداوم جنگ شیعه و سنی از ساحل خاوری مدیترانه و دریای سرخ  تا هندوکش، به مرزهای درونی جمهوری اسلامی و فرقه های خودی سرایت نموده است و از آن جا  که در این درگیری،  شدت دامنه خشونت نیروهای انتظامی و لباس سفیدها مرزی نداشت، دراویش با چنگ و دندان و هر وسیله ی ممکن از خود دفاع نمودند و چندان دور از ذهن نخواهد بود که در درگیری های آتی،  با تبرزین به میدان آیند.

در میان قربانیان این درگیری، باید از "محمد ثلاث" نام برد که راننده ی اتوبوس است و به گفته ی خود در دادگاه، از آن جا که در روز درگیری به شدت زخمی شده، در برابر ضربات چماق داران لباس سفید  و نیروهای انتظامی تاب مقاومت نیاورده، به اتوبوس اش پناه می برد، تا از معرکه بگریزد. وی هنگام فرار سه تن از نیروهای دولتی را زیر می گیرد و به همین جرم به نحوی ضربتی  و ناعادلانه به اعدام محکوم می شود. محکومیتی که در عرف اسلامی و قوانین ارتجاعی قصاص اسلامی هم،  نه مبنای شرعی دارد و نه مبنای عرفی، زیرا از شرایط  قصاص،  قتل عمد  است.  حال آن که محمد ثلاث مجروح، نه به قصد قتل عمد،  که به قصد فرار از معرکه با اتوبوس راه گریز در پیش گرفته و از هیچ کدام از مقتولین شناختی نداشته است که در پی کشتن آن ها باشد.  از این روی، نه جمهوری اسلامی و نه نیروهای انتظامی، هیچ کدام ولی دم نیستند که درخواست قصاص  کنند و وراث مقتولین به عنوان ولی دم، تنها  مستحق دریافت دیه هستند  که می باید از محل بیمه ی اتوبوس دریافت دارند. اما چرا محمد ثلاث را به مجازات اعدام محکوم نموده اند، می باید گفت که سران رژیم  قصد دارند  در مردم ایجاد وحشت کنند و این نه  حکم دادگاه،  که حکم "حسین رحیمی"،  فرمانده پلیس تهران است که پیشاپیش می گوید محمد ثلالث تا پایان اسفند ماه اعدام می شود.

چرا سران جمهوری اسلامی، با دراویش گنابادی سر ستیز دارند؟ آنان که ادعای سیاسی و رقابت سیاسی ندارند و برداشت کلی و یا اصولی شان از اسلام،  همانند برداشت فرمان روایان حکومت اسلامی و روحانیت شیعه است. آنان "الله"، خدای عرب ها را به عنوان خدا قبول دارند،   محمد  را  رسول الله  و پیامبر می دانند  و  مانند دیگر شیعیان علی و فرزندان اش را به عنوان جانشینان بلافصل و برحق محمد باور دارند و  هم این که،  مانند دیگر فرقه های شیعی و درویشی، در آرزوی ظهور و ظاهرشدن حق،  در جامه ی امام زمان، روزشماری می کنند.  

سلسله ی دراویش در ایران اسلام زده،  سنت دیرینه ای دارند. سعدی یک باب از کتاب گلستان را به اخلاق درویشان  اختصاص داده است که نشان از آن دارد در سده ی هفتم خورشیدی، در فلات ایران و  دیگر سرزمین های اسلامی که مورد گشت و گذار سی ساله ی شیخ سعدی بوده، دراویش حضور و نقش بارز داشته اند و به گفته ی "نورعلی تابنده، یا "مجذوب علی شاه"، " قطب کنونی دراویش گنابادی،  اگر مردم از ماهیت درویشی ودرویشی گری شناختی ندارند، اما  برای  درویشان احترام قائل اند و ناگفته نماند  که در پی چند سده، هنوز هم توده ی مردم، از دارا و ندار، ورای  احترام گذاری، جدای از این که  درویشان پی رو چه مرامی باشند، بدانان یاری می رسانند.  

بیش تر فرقه های درویشی ایران، تبار شیعی دارند، یا نزدیک به شیعیان هستند و مرید امام علی،  امام اول شیعیان، حتا شماری از شیوخ اهل سنت هم، هنگام ذکر، "علی، علی" می گویند و پی روان شافعی، بنیان گذار یکی از چهار مذهب اهل سنت، علی را برتر از عمر می دانند.

فرقه های رنگارنگ مذهبی، از  یهود و مسیحی، تا بودائی و سیک، و  از مسلمانان شیعی تا سنی، با آبش خور خرافاتی، هر فرقه  برای خود دست آویزی دارد.  دست آویزی هم چون یک مغازه  خواربارفروشی دو نبش، برای تداوم بقای فرقه ای،  و در ایران به ضرب شمشیر اعراب مسلمان شده  و به ضرب شمشیر قزل باشان تحت امر شاه اسماعیل صفوی، شیعه شده است، که گروه، گروه از مردم،   برای فرار از خشک اندیشی مذهبی، و رهائی از جزمیت های متشرعین و روحانیت،  به عرفان، تصوف و نهایت فرقه های درویشی روی آوره اند. امروزه  هم،  روی آوردن بخشی از شهروندان ایرانی به فرقه های درویشی  و صوفی گری،  یا عرفان، سرپناهی است برای رهائی  خود از جزمیت های شریعت مآبی که با خشونت  پاس داران و امنیتی ها تمام ارکان جامعه را در بر گرفته است! 

همان گونه که اشاره شد در میان فرقه های درویشی، برداشت اسلامی پی روان شاه نعمت اله ولی، و از جمله دراویش گنابادی  از سایر فرقه ها، به جمهوری اسلامی نزدیک تر است. اما با وجود این نزدیکی،  بی مهری سید علی خامنه ای  نسبت به این فرقه  از چیست؟ 

چرا سید علی که ادعا دارد خود نماز شب می خواند و هر بامداد به جای دو رکعت،  تا طلوع آفتاب، صد رکعت می خواند،  "حق، هو" گفتن و "علی، علی" گفتن دراویش گنابادی و بزرگ نمائی آنان از فاطمه، و  به زبان عامه، "لی لی" به  "لالای" فاطمه گذاشتن شان را  تاب نمی آورد.

باید یادآور شد که سوای جنگ های تاریخی دو فرقه ی بزرگ شیعه و سنی از صدر اسلام تا کنون، یکی دیگر از وجوه جنگ های فرقه ای،  جنگ درونی فرقه ها است. دویست سال است که فرقه ی وهابیه، شیوخ  و نوچه های ریز و درشت کنونی دربار سعودی، سنی های سنتی  را مسلمان اصیل نمی دانند تا چه رسد به پی روان مذهب شیعه  و جریان های نزدیک به آن! در درون شیعیان امامیه هم، که علی را جانشین بلافصل محمد می دانند، همین بازی برفرار است. فرقه ی  زیدیه، زید یکی دیگر از فرزندان علی را جانشین امام حسین و امام چهارم می دانند. فرقه ی  اسماعیلیه، اسماعیل فرزند  امام جعفر را امام و پیشوای امامیه می دانند و اثناعشریه،  یا  شیعه ی دوازده امامی، فرزند دیگر امام جعفر، موسا ملقب به کاظم  و فرزندان او را امام می دانند. هر کدام از این سه فرقه، دو  فرقه ی دیگر و سایر  فرقه های شیعی و سنی  را سرگشته و گمراه می دانند و دراویش هم به هم چنین!

چند سده جنگ و رقابت خلفای عباسی در  بغداد و  خلفای فاطمی در مصر،  و نیز درگیری های خونین اسماعیلیه ایران و پادشاهان سنی  مذهب سلجوقی، و اقدامات تروریستی پی روان حسن صباح  و امید کیا بزرگ  را  ادعای امامت فرزندان فاطمه،  در برابر فرزندان عباس عموی پیامبر رقم می زد.

جنگ های تاریخی ترک های عثمانی و صفویه هم که به تجزیه کردستان و تداوم ستم پانصد ساله ی تا کنونی بر خلق تجزیه شده ی کرد انجامید را هم باید در شمار جنگ های مداوم شیعه و سنی دانست.

اما  امروزه  و در ایران تحت حکومت روحانیت شیعه، جنگ درون فرقه ای سید علی خامنه ای با نورعلی تابنده، بر سر چیست؟ آیا نمی توان گفت که باز هم یک پای دعوا بر سر تولیت فاطمه است؟

اگر در صدر اسلام و سده های میانی، اهمیت چندانی به نقش زن نمی دادند، در یک صد سال گذشته، که در پرتو انقلاب سوسیالیستی در روسیه و مبارزه ی زنان در پنچ قاره ی جهان، اهمیت زن و نقش زن در جامعه  و تلاش برای برابر حقوقی زن و مرد،  در همه ی عرصه های اجتماعی  پذیرش عام یافته است، مسلمانان هم در صدد برآمده اند، در توجیه زن ستیزی اسلام، که ریشه در بربریت عربستان دوران محمد و جامعه ی انکشاف نیافته ی قبیله ای دارد؛ از زنان صدر اسلام،  برای زن مسلمان امروزی الگوی ویژه ای بسازند و از هم بسته گی با زنان غیرمشلمان باز دارند.

اگر الگوی زن برای  مسلمانان اهل سنت، خدیجه همسر نخست و پشتیبان اصلی محمد و یا عایشه دختر ابوبکر و همسر سوگلی  و سرکش پیامبر است، به عنوان یکی از نخستین حافظان و مفسران  و معلمان قرآن؛ الگوی زن مسلمان برای شیعیان فاطمه است.  دختری مطیع پدر و زنی مطیع همسر! مصداق  شعر سعدی:

"زن خوب فرمان بر پارسا، کند مرد درویش را پادشا"

البته فاطمه عمر چندانی نیافت که علی را پادشاه کند، اما به گفته ی دکتر علی شریعتی، در کتاب "فاطمه، فاطمه است"  که هفت سال پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و قدرت یافتن روحانیت شیعه در ایران، طی یک سخن رانی در حسینیه ارشاد ارائه داد  و او را اسوه ی زن مسلمان نامید، فاطمه پس از مرگ پدر هر شب  سوار شتر می شد، علی دهانه ی شتر را می کشید و وی را نزد روسای قبایل و شخصیت های سرشناس مدینه می برد و از آنان می خواست و شاید هم از آنان التماس می کرد که ابوبکر را بر کنار و علی را جانشین وی سازند تا امامت به صاحب اصلی اش، علی و خانواده ی محمد بازگردد. یکی دیگر از رشادت های ناکام این اسوه ی شیعیان، درخواست وی است از  ابوبکر برای باز گردانیدن "فدک" بدانان، نخلستانی که بدون جنگ به تصرف محمد در آمد و فاطمه ادعا داشت که پدر به وی واگذار نموده است. ابوبکر در برابر درخواست فاطمه گفت  گرگ های بیابان مرا بدرند اگر محمد وصیتی کرده باشد و من به جا نیاورم. اگر شاهدی داری بیاور! گفت من و علی، که ابوبکر پاسخ داد کافی نیست، برو دو مرد دیگر و یک زن دیگر پیدا کن که شهادت چهار تن، شامل سه مرد و دو زن تکمیل شود، اما فاطمه نتوانست  شخص دیگری را برای ادای شهادت حاضر کند.  

سوای دکتر شریعتی و مدعیان روشن فکری اسلامی، برای سران جمهوری اسلامی و به ویژه شخص خمینی و خامنه ای هم که خود را سید و از فرزندان فاطمه می دانند، فاطمه الگوی زن مسلمان است.  خمینی می خواست سال روز تولد فاطمه را به عنوان روز کارگر، جانشین اول ماه مه، روز جهانی کارگر، بر کارگران ایرانی تحمیل کند و به شیوه ی خود گفت فاطمه هم کارگر است، خدا هم کارگر است و با کار خود جهان را خلق کرده است و چون کارگر شدن فاطمه، به اعتبار خانه داری و  چهار بار زائیدن مقبولیت کارگری نیافت، سرانجام راه حل دیگری یافتند و  زاد روز او را به جای هشت مارس،  "روز زن" نام نهادند.

هنگامی هم که در اوج جنگ ایران و عراق و دوران اقتدار خمینی، خبرنگار تلویزیون دولتی در یکی از خیابان های تهران از دختر جوانی پرسید که الگوی شما چه زنی است؟  و دختر از "اوشی" بازی گر  یک سریال تلویزیونی ژاپنی نام برد که چندین ماه از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد، حساسیت خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی را برانگیخت و وی تحت پی گرد قرار گرفت که چرا به جای فاطمه، اوشی را الگوی خود می داند. با این یادوری آوری  آاآاآوری می توان دامنه ی حساسیت رهبران و دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای را نسبت به فاطمه حدس زد که  روز سوم جمادی الاول را روز شهادت وی  نام نهادند و شهید دیگری بر شهدای شیعیان افزوده اند و برای او که مانند دیگر مسلمانان صدر اسلام بی نام و نشان در گورستان بقیع در مدینه مدفون است، با هزینه ی گزاف شاید بیش از صد میلیون دلاری از بودجه ی دولتی، در کنار مقبره ی علی  در نجف ، زیارت گاهی  برپا ساخته اند.

هر یک از شخصیت های مذهبی جهان از بودا و موسا و مسیح تا محمد را هاله ای از تقدس و اعجاز پوشش می دهد، اما غلو و اغراق گوئی در مورد امامان شیعه مرزی ندارد. علی را که بارها از خوف خدا غش می کرد به مقام خدائی رسانده اند. در حالی که محمد در برابر درخواست معجزه از جانب پی روان خود و رقیبان، بیست و سه سال مقاومت کرد و  می گفت معجزه دست من نیست و دست خداست، علی با دو انگشت شق ال قمر کرد. یعنی کره ماه را دوپاره ساخت. افسانه ی  بر آب انداختن استخوان های ماهی توسط مسیح در آب و تبدیل آن به یک ماهی زنده و سالم را به امام محمد باقر نسبت می دهند و او را شکفنده ی علوم می دانند. امام هشتم که خود با یک خوشه انگور مسموم مرد، هر روز نابینائی را شفا می بخشد. . ... 

و اینک سید علی خامنه ای، که اکرام  به فاطمه را حق انحصاری خود می داند، رقابت مجذوب علی شاه و  دراویش گنابادی را در اکرام به فاطمه  تاب نمی آورد. زیرا اگر فاطمه برای خامنه ای و حکومتیان الگوی زن در اسلام است، تا زنان ایرانی به بی حقوقی اسلامی خود قانع باشند، برای دراویش شاه نعمت الهی و شخص نورعلی تابنده، فاطمه به عنوان زنی صاحب کرامت،  بالاتر از مریم مقدس مسیحیان، شخصیتی است که جبرئیل بر وی ظاهر می شده و شان او با محمد و علی برابر است.

تابنده ادعا دارد، داستان ظاهر شدن زنی بر سه بچه چوبان، در روستائی  در پرتقال که گویا یک صد سال پیش از این روی داده و بر اساس آن  فیلمی ساخته اند به نام "آهنگ برنادوت"، این زن همان حضرت فاطمه بوده است. به این اعتبار حضرت فاطمه هم مثل امام زمان شیعیان و علی خدا شده، زنده است. ادعای نورعلی تابنده این است که پس از مرگ محمد، جبرئیل بر علی و فاطمه ظاهر می شده،  و حضرت فاطمه، محضر حضرت جبرئیل را درک می نموده  و به همین اعتبار صاحب کرامت است.

 با این شیوه ی اغراق گوئی، رسالت تنها از آن محمد نیست و علی و فاطمه هم در رسالت پیامبری شریک اند و  حضرت جبرئیل ـ که گویا از آسمان هفتم فرود آمده، ساکن مدینه شده، ـ مرتب بر آنان ظاهر می شده است.

نظام جمهوری اسلامی که بر تبعیض جنسی و برتری مطلق مرد بر زن استوار است و زن هم چنان، جنس دوم  و ضعیفه تلقی می شود، اگر چه برای بازارگرمی انتخابات، رای انان را با مردان مساوی می دانند، اما در سایر شئون اجتماعی نابرابری اسلامی هم چنان استوار است و اگر یک زن چنان اهمیت دارد که جبرئیل بر وی ظاهر شده باشد، نابرابری زن و مرد که از پایه های اسلام  و جمهوری اسلامی ـ اخوندی است در برابر پرسش قرار می گیرد.

مجید دارابیگی

دهم فروردین ۱۳۹۷

سی ام مارس ۲۰۱۸