چپ جهانی در تقابل با راست جهانی: در گذشته و حال

 

درآمد

 

اوضاع جهان در چهار چوب و پرتو استقرار امپراتوری آشوب و گسترش تلاطمات و تلاقی های ویران ساز پر از بی خانمانی و فقر حتی در شکم هیولای خود نظام جهانی سرمایه(امپریالیسم سه سره)، از ما چالشگران ضد نظام طلب می کند که نگاهی جدید به شرایط سیر" تلاقی ها و تضادهای چپ جهانی با از آن راست جهانی در دهه های بعد" از جنگ جهانی دوم و سپس در اوضاع کنونی بیاندازیم. به نظر نگارنده نیز در حال حاضر هم چپ جهانی و هم راست جهانی به نوعی در آشفتگی و پراکندگی منبعث از عملکردهای امپراتوری آشوب که افزایش دانش ما از آنها به چالشگران ضد نظام فرصت میدهد که در ایجاد و ساختمان جهانی بهتر و دیگر(البته با چشم اندازهای سوسیالیستی)قدم های مؤثر و بیشتری برداریم.

بر این اساس در این نوشتار تاریخ تلاقی ها و تضادهای موجود بین چپ جهانی در تقابل با راست جهانی(عمدتاٌ سرمایه داری امپریالیستی جهانی) را در دورۀ "جنگ سرد"(از 1947 تا 1991) مورد یک بررسی کوتاه قرار داده و سپس به اوضاع کنونی(1ز 1991 به  این سو) میپردازیم.

 

چپ جهانی در تلاقی با راست جهانی در عصر "جنگ سرد"(1991 - 1947)

 

دورۀ بلافاصله بعد از پایان  جنگ جهانی دوم تا نیمۀ اول دهۀ 1970(که فاز اول دورِ ۀ "جنگ سرد" را در بر میگرفت)، عصری بود که در آن امپریالیسم آمریکا از یکسو موفق به انباشت عظیم سرمایه در سطح جهانی و از سوی دیگر قادر به استقرار هژمونی ژئوپولیتیکی در سطح جهان بویژه در سوق الجیشی ترین منطقه آن (خاورمیانه)، گردد. در این دوره "امتیاز نسبی " رأس نظام جهانی سرمایه( نه تنها در زمینه های اقتصادی، صنغتی ، وبویژه نظامی بلکه در زمینه های هنری، ادبی، ورزشی و ...) به حدی در جهان ارتقاِ و توسعه یافت که هیچ وقت در تاریخ پانصد سالۀ سرمایه داری نظیر نداشته است ولی این وضع و موقعیت طولی نکشید که با عروج سه ستون مقاومت " در اکناف جهان به چالش جدی طلبیده شد.

ستون اول ظهور و فراز شوروی بود که در زمینه های گوناگون بویژه در حیطۀ نظامی آمریکا و متحدین اروپای غربی اش را (که با ایجاد سازمان "ناتو" در 1949 برنامه ریخته بودند که کشورهای چهار قاره آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه را به زیر سلطۀ استعمار نوین خود درآورند) به چالش طلبید. این وضع و دورۀ پر از تلاقی و تلاطم که از آغاز دهه 1950 تا سال 1991 به طول انجامید به نام "عصر جنگ سرد" معروف گشت.

مضافاٌ در این دوره ما شاهد بروز و رشد دو ستون مقاومت علیه امپریالیسم جهانی هستیم که عموماٌ تحت نام چپ عام جهانی(یا چپ قدیمی: کمونیست ها، جنبش های رهایی بخش ملی و سوسیال دموکرات های رادیکال) در مناطق گوناگون جهان به قدرت میرسند که در سال های 1945 تا 1950 محال و غیر ممکن به نظر میرسید. توضیح اینکه در سال های 1950 تا 1960 در یک سوم جهان دولت های حاکم توسط احزاب کمونیست آن کشورها(شوروی، چین، کشورهای اروپای شرقی و ...) حکومت و اداره میگشتند. به همان نسبت نزدیک به یک سوم جهان(از کانادا در آمریکای شمالی گرفته تا اکثر کشورهای اروپای غربی، استرالیا، نیوزیلند) توسط سوسیال دموکرات ها و با حمایت وسیع احزاب کمونیست آن کشورها، اداره میگشتند.

ستون سوم مقاومت علیه سرمایه داری انحصاری(امپریالیسم) در کشورهای سه قاره]آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) بوجود آمد که از نظر سوق الجیشی و ژئوپولتیکی مهم ترین کشورهای جهان را در بر میگیرند. این ستون مقاومت که در بحبوحۀ دورۀ "جنگ سرد" تحت نام جنبش های رهایی بخش ملی رشد و نمّو کرد مؤفق شد که تحت رهبری میهن پرستان ضدامپریالیست(که خواهان استقلال و استقرار حاکمیت ملی بودند) کشورهای متعددی در آفریقا(مصر، غنا و ...)، آسیا(اندونزی، برمه و ...) و آمریکای لاتین(جمهوری دومنیکا، شیلی و ...) را از یوغ امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا نجات بخشند.

تضاد و تلاقی بین کشورهای مسلط مرکز(شمال) و کشورهای پیرامونی دربند(جنوب) یک عامل اصلی در فعل و انفعالات سیاسی در یرایر تاریخ تکامل سرمایه داری است. سرمایه داری تاریخی در واقع با تاریخ تسخیر جهان توسط اروپایی ها و اخلاف آنها در دورۀ 1492 تا 1914 عجین گشته و ادغام یافته است. این مؤفقیت پایه های مشروعیت نظام سرمایه داری را در آن عهد بوجود آورد. با کسب این برتری سیستم اروپای مترادف با مدنیت، آزادی و توسعه در اکناف جهان گشت. در تحت این شرایط یوروسنتریسم (اروپا محوری: اروپا مداری) از سوی حامیان و معماران نظام سرمایه داری در بین مردم کشورهای امپریالیستی رواج و رونق یافت که به  آنها حقنه بکنند که آنها "حق برتر" دارند که صاحبان ثروت سراسر جهان باشند.

چپ جهانی در اوضاع کنونی با عروج ستون سوم مقاومت بر علیه نظام جهانی سرمایه در کشورهای سه قاره در دهه های 60 و 70 میلادی ما شاهد دگردیسی ریشه ای در عصر سرمایه داری انحصاری میگردیم که قابل تأمل و پر از آموزه های تاریخی برای چالشگران چپ معاصر است. در این عصر تاریخی کشورهای جنوب بتدریج در جادۀ بیداری و رهایی افتاده و با درس آموزی از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشور نیمه پیرامونی روسیه در 1917 مؤفق شدند که در کشورهای پیرامونی ؛ چین، ویتنام، کوبا و ... مؤفق به استقرار دولت های سوسیالیستی گردند. مضافاً در این دوره است که عروج جنبش های رهایی بخش ملی در کشورهای پیرامونی و حاشیه ای جهان(جنوب) بتدریج رشد و نمّو کردند که از آن زمان تا کنون ادامه دارند و به چالش طلبیدن نظام جهانی سرمایه(امپریالیسم) را به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل ساخته اند. این تلاقی و تضاد بین سوسیالیسم و سرمایه داری با تضاد بین شمال و جنوب به یک امر تاریخی تبدیل گشته است. به نظر این نگارنده نیز برپایی یک نظام سوسیالیستس در جهان معاصر بدون در نظر گرفتن خواسته های مردم کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی جهان (که تحقیقاً 75 تا 80 درصد جمعیت جهان را در بر میگیرند) غیرقابل تصور است.

امروز بیش از گذشته کشورهای جنوب هنوز هم "مناطق توفانی" مملو از شورش های متعددی را در بر میگیرند که بعضی از آنها بالفعل انقلابی با چشم اندازهای سوسیالیستی هستند. مضافاٌ حرکت های توده ای در جنوب بدون تردید تعیین کننده در دگردیسی جهان فعلی می باشند. علت این امر این نکتۀ قابل تأمل است که در کشورهای دربند پیرامونی زمانی که قیام ها به اندازۀ قابل توجهی رادیکالیزه و ریشه ای میگردند هدفشان چالش توسعه نیافتگی در جهان است که نظام جهانی سرمایه (امپریالیسم سه سره) بر جهانیان منجمله کارگران و دیگر زحمتکشان حتی در داخل خود هیولا در صد سال گذشته اعمال ساخته است.

نتیجه اینکه

 

بررسی اوضاع پر از تلاطم و آشوب جهان نشان میدهد که نظام جهانی سرمایه داری حاکم ]مپریالیس سه سره) که بر اساس سیاست های جهانی گرایی نئولیبرال کشورهای مسلط مرکز در رأس آن آمریکا عمل میکرد، وارد آخرین فاز عمر خود گشته و با انفجار درونی واضح روبرو گشته اند. وقوع این انفجار درونی بروشنی در نزدیک به دو سال گذشته را می توان در فعل و انفعالات مربوط به خروج بریتانیا از "اتحادیه اروپا"، سپس روی کار آمدن دانلد ترامپ و فراز شکل های گوناگون نئوفاشیستی در اکناف جهان بویژه در کشورهای عضو "ناتو" به روشنی ملاحظه کرد.

در بررسی این بحران ساختاری که نظام جهانی سرمایه دهه ها است که با آن روبرو است مسأله به هیچ وجه رفورم (صلاح) سرمایه داری نیست بلکه ایجاد نظامی نوین و دیگر است که جایگزین نظام نافرجام کنونی گردد. نافرجامی امپراتوری آشوب که یک نظام فرتوت و بی ربط را در اکثر مناطق جهان به راه انداخته که به زندگی نامشروع و "ضحاک وار" خود ادامه دهد شرایط را برای وقوع انقلاب در مناطق مختلف جهان بویژه در مناطق پیرامونی به طور بالقوه فراهم ساخته است. ولی این شرایط بالقوه زمانی به واقعیت تبدیل خواهند گشت که نیروهای چپ چالشگر ضد نظام از فرصت های مشخص استفاده کرده و به طرح و کار بُرد استراتژی های تهاجمی علیه نظام فعلی بپردازند.

بطور مثال اگر قرار است که چپ جهانی در این نبرد جهانی برنده باشد باید قادر شود که نیروهای ضد ریاضت کشی و ضد خصوصی سازی را با نیروهای چند ملیتی و چند فرهنگی متحد سازد. شایان ذکر است که این نیروها امروز 80 درصد جمعیت کل جهان را در بر می گیرند. این نوع استراتژی های تهاجمی علیه نظام موجود باید بر پایۀ ساختمان انترناسیونالیسم کارگران و خلق های جهان در تقابل و تلاقی با سیاست های قدرت های امپریالیستی باشند که می خواهند با گسترش امپراتوری آشوب به عمر سرمایه داری انحصاری بانکداران مالی ادامه دهند.  اگر نظام جهانی سرمایه به عمر خود ادامه دهد در آن صورت نیروهای چپ جهانی چه در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی (جنوب) و چه در کشورهای مسلط مرکز(شمال) نیز مسئول فاجعه ای پر از بربریت خواهند گشت که مردم جهان با آن روبرو خواهند گشت.

 

یونس پارسا بناب- 18 آوریل 2018

 

منابع و مآخذ

 

1- سمیر امین، "انقلاب از شمال به جنوب" در مجله "مانتلی ریویو"، شماره 3، ژوئیه و اوت 2017

2- شماره های ماه ژوئیه سال 2017 مجلۀ "نیشن" چاپ نیویورک

3- امانوئل والرشتاین، "چپ جهانی در تقابل با راست جهانی"، در سایت دانشگاه بینمگتن، پانزده ماه مه 2017

4- مارتین امپسون، "طبیعت، کار و فراز سرمایه داری"، در مجله "مانتلی ریویو" شماره یک (ماه مه 2017)

5- شماره های مختلف روزنامۀ "واشنگتن پست" در ماه های ژوئیه و اوت سال 2017