نگاهی اجمالی به تاریخ صد سال گذشته ایران!

 در این نوشته، تاریخ  معاصرایران  در صد سال گذشته به طور اجمالی مورد بررسی قرار گرفته است. در اکتبر ماه سال 1917 میلادی، در بحبوحه جنگ جهانی اول، حادثه مهمی  درهمسایگی  ایران یعنی در روسیه تزاری به وقوع پیوست که  در دگرگونی های سیاسی و اجتماعی ایران و دیگر کشور های مشرق زمین، تاثیرات  محسوسی بجا گذارد. در اوایل همان سال، در نتیجه خیزش های انقلابی توده های  زحمتکش، حکومت تزاری سرنگون گردیده و آزادی و دموکراسی در کشور پهناوری که طی  قرن ها  محکوم استبداد و خودکامگی سلاطین خاندان رومانف بود، استقرار یافت. در فردای سرنگونی  دولت تزاری، دو حکومت  ازلحاظ سیاسی و طبقاتی متفاوت،  در روسیه آزاد شده از بند استبداد، به وجود آمدند. یکی از این دو دولت، دولت موقت بورژوائی با شرکت  نمایندگان مجلس دوما به منظور حفظ  نظام سرمایه داری و ادامه جنگ  امپریالیستی بود و دیگری، دولت شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان- دهقانان . یکی از احزاب چپ فعال در شورا های    کارگران و سربازان، همانا حزب بلشویک، تحت رهبری کمونیست برجسته،  ولادمیر لنین بود.  بین انقلاب دموکراتیک فوریه  1917 و انقلاب سوسیالیستی اکتبرهمان سال، تنها 9 ماه  فاصله بود. در این مدت کوتاه،  حوادث سیاسی مهمی در روسیه رخ داد.  در  زمان سرنگونی  تزاریسم ، در درون شوراهای کارگران و سربازان، حزب بلشویک  از لحاظ  کمی در اقلیت محض بود . اکثریت اعضای شوراها از دو حزب  منشویک و سوسیالیست های انقلابی پیروی میکردند. لازم به تذکر است  که حزب سوسیال – دموکرات روس در کنگره دوم خود در لندن در سال 1903، به دو بحش انقلابی – بلشویکی   و اعتدالی – منشویکی، تقسیم  شده بود .  منشویک ها و سوسیال انقلابی ها که به دنبال انقلاب فوریه 1917  در شوراهای کارگران وسربازان اکثریت کامل داشتند، در خیانت آشکار به منافع  زحمتکشان روس، در دولت ائتلافی  با بورژوازی  شرکت کرده و  عامل پیشبرد اهداف  ضد انقلابی دولت موقت شدند . اما  حزب بلشویک به آرمانهای انقلابی  کارگران و  توده های زحمتکش روس،  وفادار مانده و با اتخاذ سیاست های  انقلابی  در زمینه های مختلف سیاسی و اجتماعی و از آنجمله  موافقت با تقسیم  اراضی  ارباب ها بین دهقانان و مخالفت با ادامه جنگ امپریالیستی و  طرح شعار  تبدیل  جنگ امپریالیستی به جنگ علیه دولت ائتلافی  بورژوازی،   توده های عظیم کارگران و دهقانان را به  زیر پرچم خود جلب کرد. بدین ترتیب، حزبی  که در روزهای انقلاب فوریه در شوراها در اقلیت محض بود،  در  روزهای  تاریخ ساز آخر اکتبر ماه 1917،  به حزب  اکثریت  در  شوراهای کارگران و دهقانان مبدل شد . این حزب  انقلابی در 25  ماه اکتبر، دولت  ائتلافی بورژوازی  را از قدرت به زیر کشیده، بنا گزار نخستین حکومت  سوسیالیستی  در کشور چند ملیتی روسیه گردید.                                                                                  

+++++

 با استقرار حکومت سوسیالیستی در روسیه،  تغییرات فاحشی در برخورد وسیاست روسیه با ایران  به وجود آمد . دولت جوان سوسیالیستی،  تمام قراردادهای  استعماری  روسیه تزاری  را با  این کشورلغو کرده  و خواهان  برقراری  روابط  دوستانه  با ایران و دیگر سرزمین های مجاور خود گردید. با بیرون رفتن روسیه از جرگه  قدرت های امپریالیستی ، انگلستان در صحنه سیاست ایران به مثابه قدرت امپریالیستی بی رقیبی، باقی ماند.  دولت بریتانیا برای تحکیم هرچه بیشترپایه های  سیادت اقتصادی و سروری  سیاسی خود در ایران و به منظور جلوگیری از سرایت اندیشه های  سوسیالیستی به ایران و هندوستان – مهم ترین مستعمره  انگلستان در آن زمان،- کوشید  قرار داد ننگین 1919  را توسط وثوق الدوله،  نخست وزیر دست نشانده ، به ایران تحمیل کند. مطابق مفاد این قرار داد استعماری ، ایران در عمل به مستعمره انگلستان مبدل میشد و امپریالیسم انگلیس بر کلیه شئون سیاسی و اقتصادی این کشور، تسلط کامل پیدا میکرد.  اما این قرار داد استعماری  در نتیجه  مقاومت  دلیرانه مردم ایران، عاطل و باطل ماند وترفند های انگلستان در این زمینه،  به جائی نرسید. برای پی بردن به خیانت و وابستگی  هیات حاکمه آن زمان ایران، کافی است  گفته شود که وثوق الدوله  و دو تن از وزیران کابینه وی، برای اجرای مقاصد استعماری انگلستان در تحمیل قرارداد  1919 به ایران،  چندین صد هزار لیره از آن دولت رشوه دریافت داشته بودند.                  

+++++

 دولت انگلیس، وقتی درپیشبرد  امیال آزمندانه خود در ایران و تسلط کامل بر شئون این کشور تحت ستم،  از طریق  تحمیل قرارداد رسوای  1919،  با شکست مفتضحانه روبرو گردید، تمهیدی دیگر اندیشیده، دست اندر کارتدارک کودتائی امپریالیستی شد. برای انجام این کودتا،  دولت انگلستان کاندید هائی در مد نظر داشت. در نهایت امر، سید ضیاء الدین طباطبائی و رضاخان  از افسران ارشد نیروی قزاق از جانب انگلیسی ها  مامور اجرای کودتا شدند. سید ضیاء روزنامه  نگار معمم جوانی بود که  درنشریه رعد، اشکارا از انگلیسی ها دفاع میکرد. در واقع امر ، وی مزدور انگلیسی ها بود و از دولت انگلیس، رسما حقوق دریافت میداشت.  دراجرای  کودتا،  قوای قزاق که در تسلط انگلیسی ها بود، مورد استفاده قرار گرفت . در باره کودتای سوم اسفند سال 1299 شمسی در طول  تقریبا یک قرن گذشته،  مطالب فراوانی از طرف هواداران شاهان پهلوی و مخالفین سلطنت، انتشار یافته است . در این نوشته کوتاه، جای شرح و بسط چگونگی و نتایج و پی آمد های این حادثه مهم درتاریخ معاصر ایران نیست. در اینکه دولت بریتانیا عامل و مبتکر این کودتای سرنوشت ساز بود، امروز کمتر کسی می تواند تردید داشته باشد. وجود سید ضیاء، روزنامه نگار جیره خوار انگلیس  در راس  کودتا، خود نشان دهنده  دخالت و دست داشتن این دولت سلطه گر استعماری، در این کودتای سیاه بود.                                             

+++++

از  کودتای  سید ضیاء – رضا خان  تا  شهریور ماه سال 1320که باتصرف ایران از جانب قوای متفقین، به سلطنت  رضا شاه پایان داده شد، بیست سال و شش ماه فاصله بود . رضا خان که درابتدای کودتا سمت فرماندهی قوا را به خود اختصاص داده بود، بتدریج بر قدرت و مقام  خود  افزوده و به خودکامه یکه تازی،  مبدل شد.   در سال 1304 شمسی،  مجلس موسسان  دست نشانده، احمد شاه  قاجار را از سلطنت خلع  کرده و رضا خان را به مقام سلطنت، تعیین کرد.  سلطنت استبدادی رضاشاه، به مدت 16سال دوام داشت. در تمام این مدت، کوچک ترین نشانه ای از آزادی  و دموکراسی درکشوری که انقلاب مشروطیت را پشت سر گذاشته بود، وجود نداشت. در این سالهای تسلط استبداد و خودکامگی، قلم  ها توسط مامورین  تفتیش افکار  شکسته میشد  و فریاد های آزادیخواهی  در سینه هاخفه میگردید. در زندان قصر و دیگر  زندان های  رژیم  سرکوبگر،  مبارزین و مخالفین یه انواع وسایل و از آنجمله با آمپول هوا، توسط  جلادان شاه، کشته میشدند و زندانیان سیاسی در معرض  بدترین آزار ها و تحقیر های جسمی و روحی قرار داشتند.  رضا خان هنوز شاه نشده بود که   شاعر  با استعداد جوان ، میرزاده عشقی، سراینده  منظومه " سه تابلو مریم"  را از بین برد و در دوران سلطنت، دست خود را به خون فرخی یزدی،  شاعرانقلابی پرشور، آغشته ساخت. در طول سلطنت  استبدادی خود، رضا شاه،  جنایاتی بیشمار  مرتکب شده  و ایران را به زندانی برای آزاد اندیشی مبدل ساخت .  در اجرای  منویات  استعمار انگلیس،  در سال 1312 شمسی، رژِیم رضا خانی، قرار داد ننگین نفت را با  انگلستان امضا کرد. این قراداد استعماری  که مدت آن 60 سال بود – تا سال 1993 میلادی- تنها و تنها منافع  دولت  انگلستان را در نظر گرفته و دست این قدرت توسعه طلب امپریالیستی  را در تاراج هستی  خلق های ایران،  کاملا باز میگذاشت.  در این نوشته کوتاه در زمینه  ثروت اندوزی  و پول دوستی  رضا شاه  می توانم تنها به این اکتفا کنم که  رضا خان که در  زمان  کودتا  آهی  در بساط نداشت، در طول 20 سال قدرت نمائی و خودکامگی، ثروت بیکرانی اندوخت و  مالک صد ها  پارچه  از پرسودترین دهات ایران گردید.  در عین حال، نظام فئودالی  را که بیش ازهشتاد درصد اهالی کشوراز آن رنج می بردند، همچنان پابرجا نگه داشت . در واقع خود، به بزرگترین مالک فئودال ایران، مبدل شد.                                                                                  

+++++

 رضا شاه، در اواخر سطنت  خود،  در شرایطی که در صحنه بین المللی،  تضاد وکشمکش بر سر  تسلط بر جهان بین آلمان نازی از یک طرف و انگلستان و فرانسه از طرف دیگر،  تشدید یافته و شرایط برای جنگ جهانی دوم آماده میشد، هر چه بیشتر به سمت  امپریالیسم آلمان  تمایل نشان داده و  روابط  نزدیک اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  با آلمان هیتلری برقرار ساخت. این امر سبب شد که در  سومین سال جنگ بین المللی دوم  ( 1945 – 1939)، قشون های   شوروی ، انگلیس و آمریکا ایران را تسخیر کرده و رضا شاه را مجبور به استعفا  از سلطنت  و زندگی در تبعید، سازند. به دنبال استعفای  اجباری  رضا شاه ،  با صوابدید بریتانیا و توافق  امریکا و شوروی،  محمد رضا پهلوی، فرزند ارشد  شاه که در آن زمان جوانی بیست ساله بود، بر اریکه  سلطنت سوار شد.  سلطنت محمد رضا در شرایطی آغاز میشد که نایره جنگ بین المللی همچنان روشن بود و قشونهای متفقین، ایران را درتصرف خود داشتند.  در آغاز سلطنت خود ، محمد رضا شاه،  به  خاطر  ضعف و ناتوانی دربار پهلوی و شکست سختی که ارتجاع هار ایران، با  اخراج رضا شاه از کشور، متحمل شده بود، امکان و جرات  توسل  به شیوه های  استبدادی را  نداشت.  اما  پس از گذشت تنها چند سال از سلطنت خود، محمدرضا شاه مصرانه در صدد  افزودن بر اختیارات  خود بر آمده و راه پدر خودکامه را در پیش گرفت. بدین ترتیب ، هر روز بر قدرت  شاه  افزوده  شده و اصولی  که سلطنت مشروطه بر اساس آن برقرار بود، مورد دستبرد شاه و دربار قرار میگرفت.  در این سال ها، یکی از اعمال  ننگین  حکومت مرکزی و شخص شاه،  کشتار بیرحمانه بیش از سی هزار تن از خلق به پاخاسته آذربایجان، به دنبال سرکوب بیرحمانه حنبش  دموکراتیک در آذربایجان در 21 آذرسال 1325 بود.                                                              

+++++

با وجود دستبرد های روزافزون شاه، دربار و هیات حاکمه مزدور به آزادیهای دموکراتیک،  بطور کلی از آغاز سلطنت محمد رضا شاه تا  سرنگونی حکومت مترقی دکتر مصدق در 28 مرداد سال1332، نوعی  دموکراسی نسبی در ایران  برقرار بود. در اواخرسال 1329 شمسی،  قانون ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور از تصویب   مجلسین شورا و سنا گذشت. در اردیبهشت ماه سال 1330،  دکتر مصدق  که از شخصیت های نادر نیک نام  کشور بود، با رای مجلس، به نخست وزیری انتخاب شد. دکتر مصدق در مقام نخست وزیری ، هدف اصلی دولت خود را اجرای مفاد  ملی شدن صنعت نفت، قرار داد. طی ده ها سال،  دولت استعماری انگلیس، با زور وقلدری به چاه های  نفت  خوزستان  دست یافته و از بابت تصاحب نفت ایران، همه ساله  میلیونها لیره به جیب میزد. قرارداد ننگین سال 1312 شمسی منعقده بین شرکت نفت انگلیس وایران و رضا شاه، چنانکه  گفته شد، پایه های  مالکیت بریتانیا را بر نفت ایران محکمتر ساخته و ابعاد ستمی را که از جانب  امپریالیسم انگلیس برمردم ایران  روا داشته میشد، افزونتر می ساخت. به موجب  این قرارداد اسارت بار، سهمی که از  نفت جنوب  به ایران میرسید،  بیش از 16 در صد کل نفت اخراجی نبود. به دنبال بر افتادن خود کامگی رضا شاه وایجاد آزادی های نسبی در کشور، ملی شدن صنایع نفت و خلع ید از شرکت  نفت انگلیس و ایران، به یکی از خواست های  اصلی مردم ایران مبدل شد. مبارزات  پرجوش و خروش مردم به پا خاسته  ایران که نقطه اوج آن، خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران  در دوران نخست وزیری  دکتر مصدق بود، مبارزاتی  عادلانه و ضد استعماری بود که  هدف اصلی آن، کوتاه ساختن دست  استعمار انگلیس از شئون سیاسی واقتصادی  ایران بود . شرکت  نفت  انگلیس و ایران در عین حال  که  همه ساله ثروتهای سرشار مردم ایران را می بلعید،  وسیله ای در دست دولت  انگلیس،  جهت  دخالت همه جانبه  در امور داخلی این کشور بود.                       

+++++

اسناد ومدارک موجود از دوران ملی شدن صنایع نفت، به روشنی نشان می دهد که از آغاز  نخست وزیری  دکتر مصدق ، شاه و دربار پهلوی،  به مثابه  عواملی در دست  استعمار انگلیس، در امر ملی شدن نفت اخلال کاری کرده و آشکار و پنهان  با  دولت دکتر مصدق  مخالفت می ورزیدند.  نخست وزیری  دکترمصدق در اردیبهشت ماه سال 1330 آغاز و تا کودتای  امپریالیستی  28 مرداد سال 1332، به مدت 27 ماه، دوام  داشت. در تمام این مدت، دولت انگلستان  بدست عمال خود در  مجلس و دربار، تمام مساعی خود را  به کار برد که مبارزات پرشکوه مردم  ایران در امر ملی شدن صنایع نفت ، با شکست  و ناکامی مواجه گردد. امپریالیسم آمریکا که در آغاز این نهضت عظیم ضد استعماری، خود را ظاهرا طرفدار تصمیم مردم  ایران در ملی ساختن  صنایع نفت نشان میداد، در واقع امر، این هدف آزمندانه امپریالیستی  را دنبال میکرد که  درغارت ثروتهای  زیر زمینی ایران،  سهیم و شریک باشد ودر صحنه سیاست، جای استعمار انگلیس را در این کشور ثروتمند و ازلحاظ سوق الجیشی بسیار مهم ، بگیرد.  به دنبال جنگ جهانی دوم،  دولت انگلستان با وجود غلبه برآلمان و پیروزی  در جبهه های جنگ، از لحاظ اقتصادی دچار ضعف و ناتوانی  گردیده و دیگر آن قدرت و ابهت قبل از جنگ  را نداشت. بر خلاف  دولت بریتانیا، آمریکا از جنگ بین المللی  نیرومند تر بیرون آمده  و از لحاط نظامی واقتصادی به غول امپریالیستی توسعه طلبی مبدل شده بود. امپریالیسم انگلیس که در  روبروئی با مقاومت و پایداری مردم ایران سخت عاجز مانده بود ، مجبور گردید برای پیش برد اهداف استعماری خود و به زانو در آوردن حکومت دکتر مصدق که به سازش  با استعمارگران تن نمی داد،، امپریالیسم  سیطره طلب  آمریکا را به یاری بطلبد. وقتی امپریالیستهای انگلیس و آمریکا، با تمام تمهیداتی  که به کار  بستند، نتوانستند دکتر مصدق  را به  سازش و تسلیم مجبور سازند، چاره را در آن دیدند که  با توسل به کودتا،  دولت وی را سرنگون ساخته و  از طریق دسیسه کاری و نیرنگ بازی،  به اهداف  آزمندانه  خود که  به زنجیر کشیدن خلق های ایران و تصاحب ثروت های زیر زمینی آنها  بود، نایل گردند. دربار پهلوی، شخص  شاه و خواهر  دوقلویش اشرف، به مثابه نوکران استعمار،  در این  کودتای  ننگین امپریالیستی، آشکارا دست داشته و با خیانت ورزی های خود ، کار دول استعماری انگلستان و آمریکا را در سرنگون ساختن  دولت  ترقی خواه دکتر مصدق، آسان تر ساختند.                                                                                

+++++

پس از آنکه حکومت  مصدق توسط  کودتای سازمان های جاسوسی انگلیس و آمریکا  سرنگون  گردید، آزادیهای نسبی دموکراتیک که  در تمام دوران نخست وزیری وی در ایران وجود داشت، از این کشور بلا دیده رخت بر بست و تیرگی ملال آور استعمار و استبداد بر سرتاسر این سرزمین مبارزه و مقاومت، سایه افکند. جای آزادی و دموکراسی راقدرت نمائی چکمه و سرنیزه وحکومت فردی گرفت. استبداد و خود رائی شاه که به یاری امپریالیسم آمریکا، تخت و تاج ازدست رفته را باز یافته بود،  آزادی اندیشه و قلم را کینه توزانه به زنجیر کشید و بدین ترتیب، ایران به زندان وسیعی  برای  آزادیخواهان  و آزاد اندیشان مبدل شد. از کودتای  28 مرداد تا بهمن ماه  سال 1357 که  سلطنت  استبدادی شاه، جای خود را به استبداد دینی آخوند ها داد ، به مدت 25 سال تمام، در سرتاسر کشور نشانی از آزادی و دموکراسی نبود. در تمام این مدت، رژِیم استبدادی به پشتگرمی  قدرت های خارجی، هر گونه فریاد آزادیخواهی را با زندان و شکنجه و اعدام، پاسخ میداد. در همان زمان که ثروتهای زیر زمینی کشور و حاصل  کار و رنج  زحمتکشان ایران به دست امپریالیست های غارتگر و نوکران بومی آنها  به تاراج میرفت، هر روز فقر وفلاکت و بی خانمانی  توده های محروم  و زحمتکش، دامنه گسترده تری پیدا میکرد. شاه، درباریان و دیگر مزدوران استعمار که  در یاری رساندن به کودتای امپریالیستی، خیانت بزرگی را  مرتکب  شده بودند، در سایه دلالی قدرت های آزمند امپریالیستی و غارت هستی کارگران و توده های زحمتکش،  ثروت ها اندوخته،غافل ازحال توده های محروم، دراشرافیت وعیش و نوش، زندگی میکردند.  در شرایطی  که فقر وبی خانمانی درکشوربیداد میکرد، شاه شاهان، خیره سرانه جشن های 2500 سال  شاهنشاهی کذائی رادر ویرانه های تخت جمشد برگزار ساخته ، صدها میلیون دلار خرج این شعبده بازی ابلهانه میکرد. پاسخ  منطقی توده های محروم و زحمتکش ایران  به زور گوئی ها و غارتگریهای  رژِیم شاه و حامیان امپریالیستش، مبارزه و مقاوت دلیرانه طولانی مدتی بود که زمینه ساز فوران خشم انقلابی خلق های بپاخاسته و سرنگونی  کاخ های  ظلم و استبداد  این رژیم آزادیکش  گردید.

+++++

رژیم ارتجاعی شاه، با آنهمه زورگوئی و دبدبه و کبکبه، در 22 بهمن سال 1357 ، به دست  توده های  بپا خاسته و زحمتکش سرنگون گردیده و به زباله دان تاریخ، افکنده شد. در فردای سرنگونی  رژِیم شاه، به خاطر خلاء سیاسی که در کشور  وجود داشت و فقدان حزب انقلابی طبقه کارگر، قدرت سیاسی به دست دار و دسته  خمینی و اعوان و انصار وی افتاد.  اتحاد نا مقدسی از  آخوند های تاریک اندیش و بورژوازی بازار که در فردای انقلاب خونین توده ها، قدرت سیاسی را در ایران قبضه کردند،  برای تحکیم پایه های سلطه  ارتجاعی خود، از همین روزهای نخست انقلاب، به حربه  ترور و اختناق  دست زده و سرکوب بیرحمانه آزادی و دموکراسی  را در سرلوحه اعمال ضد انقلابی خود، قرار دادند .   انقلابی به خاک ایران شد       خانه ظلم شاه، ویران شد           چهره مردم از چنین اوضاع        چند روزی چو غنچه ، خندان شد        ای دریغا که سلطه ملا      حاصل آن تلاش و عصیان شد        دریغا که حاصل  قیام های سهمگین توده های به پا خاسته  و انقلابی که در راه آن  خون های بیشماری به زمین ریخته شد، تنها این بود که رژیمی سرکوبگر و خودکامه، جای خود را به رژِیم سرکوبگر و استبدادی دیگری بدهد.  با تسلط  شوم رژیم  ضد مردمی جمهوری اسلامی بر شئون توده های محروم و زحمتکش ایران، در واقع امر، انقلاب توده ها شکست سختی را  متحمل گردیده، هیچ یک از مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی که مردم  کوچه  و بازار باآن ها روبرو بودند، حل نشد.  دردوران تسلط جمهوری اسلامی، ستمگریهای بیشماردیگری،  برانبوه تعدیاتی که مردم  در دوران تسلط شاه از آنها رنج می بردند، افزوده گردید. جنایات، آدم کشی ها ، دزدیها و غارتگریهای  رژِیم جمهوری اسلامی در طول چهل سال گذشته، این رژیم ارتجاعی را  به یکی از آزادیکش ترین  رژیم های موجود در حهان، مبدل ساخته است. استثمار بیرحمانه  کارگران و توده های  محروم و زحمتکش ، غارت بی پروای اموال عمومی،  قتل عام هزاران تن از زندانیان سیاسی درتابستان سال 67، اعدام ها و آدم کشی های بی حد وحصر، سنگسارزنان و زن ستیزی در سطح گسترده، ، قتل های زنجیره ای و ترور  مبارزِین ومخالفین در خارج از کشور، ستمگری در حق  ملت های غیر فارس و  مذاهب غیر مذهب رسمی، تنها گوشه ای از اعمال  ضد انسانی و ارتجاعی  رژیم جمهوری اسلامی را در طول  دهه های گذشته ، بازگو میکند.                      

+++++

اینک پس از 40 سال جنایت و سرکوبگری، دزدی وکلاشی و ارتکاب بدترین اعمال  ضد انسانی،  ، خطر نابودی واضمحلال بطور جدی  رژیم  شکنجه و  کشتار حاکم در ایران را تهدید میکند .  وخامت وضع اقتصادی ، گرانی ارزاق عمومی، اختلاف فاحش طبقاتی، آشکار شدن  هرچه بیشتر  دزدیها و  کلاشی های سردمداران رژیم از هر جناح و دسته، بر خشم وانزجار توده های محروم و زحمتکش  علیه رژیم خودکامه افزوده و ناقوس مرگ  این رژیم ضد مردمی را به صدا در آورده است.خیزش های عظیم توده ای 4 ماه پیش  که طی آن  صدها هزارتن از  مردم به ستوه آمده از  تعدیات رژیم، فعالانه  شرکت داشتند و فریاد های  خشمگین  مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی ، مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر روحانی که در کوچه ها و خیابانهای بیش از صد شهر ایران طنین انداز گردید، نشانه بارز بیزاری توده ها از  رژیم خود کامه ای است که در طول  چهل  سال سلطه جنایت کارانه خود، کاری جز استثمار بیرحمانه  توده های زحمتکش و سرکوب  آزادی  و دموکراسی، انجام  نداده است . روزی نیست  که در اطراف و اکناف کشور بلا دیده، ناظر و شاهد فوران خشم  توده های  به پا خاسته، به شکل  خیزش ها و قیام های اعتراضی  ضد رژیمی  نباشیم. شام تار اسارت  توده های ستمدیده در چنگ  رژیم تاریک اندیش جمهوری اسلامی در حال به پایان رسیدن است  و سپیده  در حال دمیدن.                                                                                                      

+++++

چنانکه، اجمالا در این نوشته کوتاه در زمینه برخی از حوادث تاریخی و سیاسی یک قرن اخیر ایران نشان داده شد، 85 سال از این تاریخ  خونین پر ماجرا،  سال های  تسلط کامل  استبداد  و خودکامگی  در این کشور بوده است . از کودتای  28 مرداد 1332 تا حال ، به مدت  65 سال تمام در ایران اسیر و دربند،  استبداد و مطلق العنانی حرف اول را زده است.  انقلاب  بهمن سال  1357،  قرار بود  آزادی و دموکراسی به همراه  داشته باشد.  آزادی که  به دست نیامد ، زنجیر های اسارت بر پای  توده های ستمدیده،  سنگین تر نیز گردید.اینک  که باردیگر توده های  محروم و زحمتکش  به پا خاسته و در جهت  سرنگونی  رژیم  قرون وسطائی جمهوری اسلامی دلیرانه پیکارمیکنند، باید نیروهای  ترقی خواه خواهان آزادی و دموکراسی،  نهایت  جد و کوشش  خود را به عمل بیاورند که این بار  خیزشهای خونین توده ها  زمینه ساز استقرار رژیم استبدادی  و آزادیکش دیگری نباشد. حل مساله آزادی و دموکراسی در کشوری مثل ایران،  کار آسانی نیست ، اما نیروهای پیگیرانقلابی در سوق دادن جنبش های ضد رژیمی به سمت استقرار آزادی  و دموکراسی واقعی، نقش بس ارزنده ای  می توانند بازی کنند.  نیروهای مدافع منافع کارگران و توده های زحمتکش، با کوشش و از خود گذشتگی، می توانند از تاریکی راهی به روشنائی باز کنند. ایجاد  جامعه ای دموکراتیک شایسته زندگی انسان ها  که درآن  اکثریت عظیم  اهالی  از مزایای  آزادی و دموکراسی  استفاده کنند ، جامعه ای  که در آن از ستم طبقاتی و استثمار  کارگران و توده های محروم و زحمتکش  توسط  مشتی استثمارگر نشانه ای وجود نداشته باشد، بلا تردید امری  بس دشوارو راهی بس پر مخاطره است  . اما با همت و فداکاری نیروهای انقلابی و همه مبارزینی که  دشمن  آشتی ناپذیر استثمار و بیدادگری و تاریک اندیشی  می باشند،  باید این راه پر مخاطره پیموده شود و این آرمان والا جامه عمل بخود به پوشد .  راه ما  با جمله سختی ها       عاقبت پیموده خواهد شد      زندگی  در مطلع فردا    بر مراد توده، خواهد شد.  در پایان نوشته خود، برجسته ساختن این نکته مهم را در رابطه با جنبش های رهائیبخش زحمتکشان ایران، ضروری میدانم که اگر مبارزات سهمگین دموکراتیک - انقلابی توده های محروم و زحمتکش ایران در جهت سرنگونی کلیت رژیم جمهوری اسلامی، در پروسه حرکت متعالی خود، منجر به  ایجاد جامعه ای سوسیالیستی در این کشورنگردد ،  تلاش های انقلابی  توده ها این بار نیز با شکست قطعی مواجه گردیده و استقرار آزادی و دموکراسی واقعی  در ایران، امکان پذیر نخواهد بود.           پایان 

 

حسن جداری-  اردیبهشت ماه سال 1397