تابوشکنی های  اسماعیل بخشی

 را به بحث های جمعی تبدیل کنیم

 

میناخانی

 

اول: چند نفر از مثلآ شخصیت‌های روزنامه‌نگاری یا سیاسی یا کارگری در چند هفته‌ی گذشته در توئیتر مبحث شکنجه‌ی اسماعیل بخشی را زیر سوال بردند. آن‌ها چند عکس را که در آن گویا چند نفر به دیدار اسماعیل بخشی رفته بودند، بهانه کرده بودند تا بگویند اسماعیل بخشی در سلامت‌است. آن‌ها همچنین بازگشت اسماعیل بخشی سر کار را بهانه‌ی این کرده بودند که توضیح بدهند که او هرگز برای کار کردن تحت فشار نبوده‌است.

برای کسانی که سال‌هاست با مساله‌ی زندانی و زندانی سیاسی و بحث کارگران و زنان و اقلیت‌ها در ارتباطتند اصلن این تشکیک در شکنجه در زندان‌های ایران مساله‌است. شاهرخ زمانی، زهرا کاظمی، کاووس سیدامامی، نوارهایی که در مورد همسر سعید امامی بیرون آمد، آتنا دائمی، سیل کسانی که به زندان‌ها می‌روند و با بیماری‌های عجیب و غریب رو به رو می‌شوند، اینها نمونه‌های متاخر تر بحث شکنجه در زندان‌های ایران هستند تا سر حد کشتار. یعنی حتی ما نیازی نداریم به دهه‌ی شصت و آن‌ جنایت‌های مخوف ارجاع بدهیم برای اثبات اینکه شکنجه یک متد برای اعتراف‌گیری و آزار و اذیت زندانیان است. برای خسته‌کردنشان از مبارزه. برای ایجاد ترس و وحشت.

 

دوم: این حقیقت حقیقتی است که انکار آن خود به واقع بازتولید نوعی خشونت حکومتی‌است. حکومت زندان و شکنجه می‌کند، عده‌ای بعد از بیرون آمدن اخباری که قاعدتآ با توجه به فضای سرکوب نمی‌توانیم همیشه انتظار داشته باشیم «دقت» لازم در تهیه‌ی آن انجام شده‌ باشند، بحث مبالغه را پیش می‌کشند. افکار عمومی جهت داده می‌شود. افکار عمومی به جای توجه بر مساله‌ی زندانیان و اینکه در زندان‌های جمهوری اسلامی نه تنها دیروز بلکه همین امروز چه می‌گذرد، متمرکز می‌شوند روی این سوال که آیا فرد زندانی شکنجه شده‌است یا خیر، آیا منبع خبر درست‌است یا خیر.

در ساختاری که هیچ شفافیتی در مورد هیچ چیز در آن وجود ندارد، این نگرانی برای مبالغه نکردن در مورد شکنجه‌های ساختار نمی‌تواند یک اتفاق باشد. ساختار همه چیز را جوری کنار هم گذاشته‌است که حقیقت را دست‌کاری کند، که فضای رعب و وحشت ایجاد کند. اسماعیل بخشی با استناد بر سندیت حرف‌های خودش، با استناد به مقبولیت اجتماعی خودش در میان افکار عمومی و کارگران، بدون هیچ پشتوآنه‌ی سیاسی و حزبی و رسانه‌ای حجت را بر تمام تشکیک کنند‌گان بر این مساله تمام می‌کند. او آن شرم و حیای مزخرف را حتی کنار می‌گذارد و از شکنجه‌ی بیضه‌هایش سخن می‌گوید.

 

سوم: این آن بحث‌ی است که در بحث خشونت دیدگان مطرح می‌شود، ابتذال خشونت گاهی قرار است فرد مورد خشونت قرار گرفته را در یک وضعیت اخلاقی قرار بدهد. خشونت دیده‌ای که به او تجاوز شده‌است و خصوصی‌ترین اجزای بدنش مورد دست‌درازی شکنجه‌گر قرار گرفته‌است، قرار است بترسد، «حیا کند»، و نگوید که بر او چه رفته‌است، بلکه این درد را با خود حمل کند، از شدت این رنج که تنهایی بر شانه‌های او سنگینی می‌کند بشکند. اسماعیل بخشی نشان می‌د‌هد که جامعه‌ی کارگری فعال ایران می‌تواند مسایلی را با خود حمل کند که تا به حال در بستر‌های دیگر موضعیت بندی می‌شده‌اند. مثل بحث زندانیان سیاسی و شکنجه، مثل بحث حرف‌های رکیک جنسی در زندان‌ها و استفاده‌ از اخلاق غالب جامعه برای بستن دست و پای زندانی و تحقیر‌شان. می‌دانیم این مسایل مسایلی هستند که هر زندانی‌ای از هر قشری می‌تواند با آن رو به رو شود.

 

چهارم: همانطور که زنانی که از خشونت‌هایی که به آن‌ها در چهاردیواری‌ها و درجامعه می رود سخن می‌گویند، به محض سخن گفتن در این باره دیگر تنها یک قربانی صرف نیستند، همانطور اسماعیل بخشی نیز با رد کردن این تابو‌های اجتماعی و صحبت کردن از جزئیاتی که در واقع باید برای شکنجه گر شرم آور باشد و نه شکنجه شونده، نه تنها ساختار سیاسی ایران بلکه اخلاق اجتماعی غالب را نیز به چالش می‌کشد. او با صحبت کردن از این مساله دیگر در بحث شخصی خود نمانده‌است او حامل چند بحث می‌شود که امور جمعی ما هستند. چرا که رمز موفقیت این عمل اسماعیل بخشی در جمعی شدن این امور است و بس. این را اسماعیل بخشی به خوبی می‌داند که پای فقه و اسلام و حقوق انسانی یک زندانی را به پیش می‌کشد. آن‌جایی ما به نامه‌ی سرگشاده‌ی او احترام گذاشته‌ایم که بحث‌های او را تبدیل به بحث‌های جمعی کنیم.

از فیسبوک نویسنده

................................................................

نکته مهم در نانوشته های متن تازه اسماعیل بخشی

 

فرج سرکوهی

 

آن چه در متن اخیر آقای اسماعیل بخشی مهم و تازه است نه گزارش شکنجه های او که زبان، واژه ها، ترکیب بندی، بافت و لحن جمله پایانی این متن است.

خبر شکنجه او در نانوشته های نامه قبلی او تائید شده بود. همان زمان در متنی در فیس بوک نوشتم «آن که چون من شکنجه را زیسته باشد در این واژه ها، که او نوشته ، نه دال و مدلول و مفهوم و مصداق و نه زبان، که صدای برخورد شلاق بر بدن، لرزه شوک الکتریکی و.. را می شنود و می بیند و خود نیز درد می کشد. واژه ها غیب می شوند تا چشم ها تصویر برهنه شکنجه را ببینند»

در متن اخیر او اطلاعاتی جزئی تر در باره شکنجه های او منتشر شده است. سندی که از هم اکنون در تاریخ ایران و تاریخچه جنبش کارگری ثبت شده است.

✍️اما جمله پایانی نامه اخیر اسماعیل بخشی از او و گزارش شکنجه های او فرامی رود و نشانه ای است گویا از تحول و دگرگونگی بنیادین روان شناسی و شعور جمعی دستکم لایه های مهمی از مردم ایران.

وزارت اطلاعات در دهه های اخیر نه فقط یکی از مهم ترین نهادهای سرکوب خشن و از دستگاه های دمیدن ترس و وحشت در جامعه، که خود نماد ترس و وحشت بود. در سه دهه اخیر به تقریب هیچ غیرخودی ــ کسان و گرایش های مستقل از جناح های حکومتی ــ وزیر اطلاعات را مستقیم به چالش نکشیده و به «پاسخ گوئی» نخوانده است.

«لذا جناب اقای علوی این جانب اسماعیل بخشی برای شنیدن پاسخ هایتان شما را به یک مناظره در یک برنامه تلویزیونی زنده دعوت می کنم»

از ورای این جمله ساده اما منسجم، کارگری شکنجه شده، به بلندای تاریخ مبارزه، قد می کشد. برخاسته و ایستاده بر دو پای استوار بر زمین واقعیت های سرسخت، وزیر اطلاعات «نظام مقدس» را، به صراحت، از مسئولان شکنجه می داند و نهاد و نماد ترس و دهشت و سرکوب را به مناظره می خواند تا «پاسخ» های او را بشنود.

از دی ماه سال گذشته تا کنون نه یک سال که دهه ها پیش رفته ایم . جهان لایه های مهمی از مردم ایران یک سره دگرگون شده است و این دگرگونی خود را در زبان، ترکیب بندی، بافت و لحن جمله پایانی متن اسماعیل بخشی فریاد می کشد .

از فیسبوک نویسنده