دریا درنگاه تو مهتابی می شود

      علی یحیی پور سل تی تی

 

 

 

 

 

احساسم را به آسمان آبی میدوزم
در من جلبکهای این جویبار
هم چون دخترکان ده ام آرایش شده اند
شهر را انبوهی از فاضلابهای تاریخ پر کرده است
ستاره ای در این شهر همیشه منتظر آمدن تست
من در مردمک نگاه تو زندگی می کنم

 دستت را بده به من
ما نگاه مشترک داریم
احساس ما یکیست
به من بگو سار ها کی به لانه بر میگردند ؟
من دلم برای قمری های تهران می سوزد
آنها در زندان هوای گند یدهء شهر
تا بوتشان را بر بالهایشان حمل می کنند
شهر قبرستان است اگر ستاره ها نباشند.

 

بر بستر خیال تو به آسمان آبی ام می نگرم

پیوسته در این سیاهی نام ترا

به آغوش ستاره ها می فرستم

در من دریا همیشه بارانیست

نمی توان به تو نگریست اما:

تابان آزادی ترا نداد

زندگی در ضربان یک جلبک جاریست

وشهر انبوهی از خیالهای پوچ و باد کرده پر است

من در مرواریدی که تو بر این خاک می نهی

زندگی می کنم

همیشه در طوفان خیال تو می اندیشم .

 

باید این فاضلاب که بر روی ما پاشیده است

ولباسهایمان را بو آلود کرده است

را از ریشه شست

با شعر هست که باید به جنگ این تباهی رفت

زیبا نیست وقتی خفاشها می غرند

باید چون انار از آزادی منفجر شد

وکاهو های این باغ را نوازش کرد

من بته ای از آزادی تو ام

به من نگاه کن

 که چگونه بر موهای تو گل کوکب می زنم

وبلبلان وحشی این با غ را نوازش می کنم؟ .

 

وقتی می خندی آزادی غنچه می زند

پیوسته این دریا آرام از نگاه تست

واشکهای کودکان فلسطین

از ذوق یک جرعه آزادیست

آن که فلسطین را مثل کرم ساقه خوار

که بته های شالی را می خورد ومی پوساند ؛

جویده است وخورده است

واز تارک نگاه او خون فلسطین می چکد

نمی تواند از خفاش ها دوری کند

او دستش با خفاش های ایران است

که سر زمینم را به تاراج و تبا هی میبرند.

 

به تو می اندیشم

که به ساقه های نی در مردابهای جوان

آنجاکه بلبلان وحشی رنگارنگ

آواز چکاوک می خوانند

وکف پوش آبهای آن از گلهای صورتی وسفید

پوشیده اند تا زندگی را به تو هدیه کنند

تا لبخند ترا با خورشید پیوند دهند

من یک نیلوفر آبی یک "سل تی تی "1

به موهای ریسیدهء تو می زنم

تا بهار را بر مغز مچاله شده

از هوای این غبار هزار ساله؛

به تو تقدیم کنم

وتر ا با دختر ک روستائی پیوند دهم .

 

دیشب بر با م این خانه در بالین تو بودم

مهتابی آبی رنگ بر بام خانه ام می بارید

من عاشقانه ترین نگاهم را در تو دوخته بودم

که چگونه چکاوکهای این مرداب را

با سینه هایت شیر می دهی

واز هر قطره شیر تو هزاران چکاوک

به پرواز در می آیند

من هنوز از پستان تو شیر می خورم

وآزادی من وقتی چون انار منفجر شود

آن وقت هست

که آرامش را بر گونه هایم می بینم

آرامش من به پستانهای تو

 که در این خاک روئیده است؛متصل است

من آزادیم در نگاه تست

که جوشان وغلیان خواهد کرد .

 

وقتی تو هستی دنیا هست

وگرنه همه چیز برهوت خشکیست

که زمستان در آن می ترکد

ویاسهای سفید میمیرند

وقتی می خندی دنیا برایم جوانه می زند

درست عین تولد کودکی

که بر شاخه های تو جوانه زده باشد .

 

من پیراهن ابریشمین ترا

 با شعر هایم می بافم

وبر پیله ای که تو در آن بافته ای

موج نگاهم را آرایش می دهم

دریا در نگاه تو مهتابی می شود

بر بته زار های این خاک

که نور را کیلوئی می فروشند

وزن را به تاراج می برند

انارک خیال من

پر از نسیم بهاریست

من غرش آفتاب خیال توام

که براین سیاهی

چیره می شوم

وگل کاسنی را

 به دستان قشنگ ومهتابی تو می دهم

تا با آن دریا را ببینی

واز رقص ماهیانش لذت غرور خود را تماشا کنی .

 

بیا بیا دنیا از شکوفه های تو رنگین می شود

وعین دم قرقاول زندگی زیباست

اما اول باید

این فاضلاب را جاروب کنیم

وطعم گیلاس را بر گلوی کودکان این خاک به چکانیم

آن وقت است خورشید از پس این مهء غلیظ

درخشیدن خواهد گرفت

وستاره ها از گودالهای این نیستی

خواهند درخشید

وره باریکه های تولد وغرور جوانه خواهند زد

ودنیا "سل تی تی " باران خواهد شد

وگلهای نیلوفر آبی زوزهء شکست شغالان را

جشن خواهند گرفت .

 

1/ "سل تی تی " به زبان گیلکی یعنی نیلوفر آبی

من این گل زیبا را که در مردابهای گیلان پر اند به عنوان کنیهء خود برگزیده ام.

 

بیست وششم می دوهزارو ده