دنیائی مملو از غرور وآزادی

علی یحیی پور سل تی تی

 

 

 

 

 

بر سپیده ء این صبح روشن

در زلال اندیشه های روشن غرب

که سیاهی را می سوزاند

وخنجر به قلب دشمن می کوبد

به جهان لا یتناهی می نگرم

وبر عشقهای درونی وانسانی ام درود می فرستم

وجانم را در این راه نا هموار فدا خواهم کرد

که ستاره ها را از لای رگهای خونی ام متولد بکند

من در پیچک عرفان شرق

در زلالییت فلسفه ودانش غرب متولد شده ام

که سیاهی این مرداب های مدفون شده را

به سخره می گیرند .

 

بی شک ره تاریک و نا هموار است

وسرود خواندن در زلال پرچمهای سرخ

با خون هموارمی شود

خون شکافتن تنها را ه این ناهمواریست

که آزادی را نقب می زند

وبه قله الوند می رسد

واز آنجا چشم انداز روشن آزادی

بر مردمکهای چشمان تو می درخشد

وشهر از این قله هست که سرود می خواند

وکودکان گل فروش

به دبستانها می روند

وکودکان کوره پزخانه ویا کودکانی که

 در دالانهای سر دونمور دار قالی مدفون می شوند 

نجات خود را جشن می گیرند

وبه آزادی ورشد انسانی می رسند

وزنان از زیر فرهنگ بیمار ومذهبی

راه دریا را نظاره خواهند گرفت .

 

من در پیچک مهتابی

در یک روز سنگین ومه گرفته به در یا نگاه کردم

وامواج در یا را بر موهای تو سنجاق کردم

تا ترا ابدیتی روشن سازم

که موج را همراه دانش وآگاهی و

این اندیشه های سرخ گون عرفان رخش رستم

که بر بالهای اسطوره ها وتاریخ سرزمینم

حک شده اند دعوت کنم

چنین است که مردابها؛ گلهای خوشه ای آزادی

را نشاء خواهند کرد

وجویباران شالی زاران سر سبر گیل ودیلم

پر از ماهی خواهند شد

ویک شاخه از آقاقیای بنفش وصورتی بر گونه های ماری

دخترک خوشبخت کلبه ها و روستا های گیلان

وسراسر پهنهء دشت های کویر تشنه بوسه خواهد زد.

 

ماه می تابد

رود می غرد

وپرچمهای سرخ بر دوشهای این سر زمین

رژه می روند وعروسی جنگل را با کوه پایه های

البرز جشن خواهند گرفت

فقط یک ذره مانده است

تا این سیاهی واژگون شود

وآن نقطهء عطف تکامل "سبز"به سکولار و سرخ است

ما از هزاره ها می آئیم

که خون بود در سفره های مان

ویاس های سفید وآبی

بر تارک و پیشانی زنان مان حک شده اند

تا این جهنم که از سلاخی انسانها در "مدینه"؛

سرچشمه می گیرد؛

را از لای چشمها ودستهای

 زمخت استخوانیشان به دور بریزند

وابدیتی به درازای خورشید

تصویر کنند

واز پستوهای بیمار مذهبی وسرمایه رهائی یابند .

 

بیشک در مسیر پر تلاتم جنگل های سرسبز وستبر

راه آفتاب ایماژ های رنگین خواهد آفرید

که هر کس به اندازهء استعدادش رشد خواهد کرد

وهر کس به اندازهء نیازش

از شالی زاران سرسبز گیلان بهره خواهد جست

وکارهنر آدمی خواهد شد

وهنر زندگی انسانها را تقسیم خواهد کرد

که هر کس بتواند درآن شکوفه دهد

واستعداد خود را در زمین نشاء کند

وفروغ وخوشبختی در هشتی خانه های روستائی

به درخشند

ودختر مشهدی رحمان بر اثر یک تب دوساعته نمیرد

وکار از خود بیگانه ومزدوری را به دور بریزد .

 

بی شک موجی از سرور وثروت در زندگی انسانها عادلانه تقسیم خواهد شد

وره باریکه های هر استعداد

به رودخانه های بزرگ جاری خواهند شد

وفراق وجدائی به تاریخ سپرده می شوند

وزن به شکوفائی خواهد رسید

وآزادی زن تضمین وپشتوانهء آزادی مرد خواهد شد

وکودکان در کارتو نهای یخ زده ء زمستانهای سرد

به لانه های عشاقان وکبوتران دعوت به خواب خواهند شد.

 

من وتو باید چنین بیرقی را بر دوش هایمان بلند کنیم

که شهر با هوای جلا داده وصوفی کوهستانها گره خورد

واومانیسمی از مدرنیسم بیا فریند

وعشق را در لابلای بته ها وتمشکها ومرغان دریائی بگستراند

وبر سفره ء همهء انسانها

 مملو از ماهی وسبزی  روستاهای گیلان باشد

باید برای این جهان تفکر کرد

وسلاح به دوش گرفت و جنگید

تا بنفشه های بهاری گل دهند

ومرغزاران سرسبز پر از گاو های شیر ده باشند

وپیچک مهتابی در حیاط خانه مان

عطر دل انگیز خود را در ریه های تو فوران دهد

وبلبلان وحشی بخاطر ترس از شکار پرنده که

توسط فرهنگ ضد انسانی سرمایه تولید می شود؛ رهائی یابند

وبر بام روستا ها انجیر وروناس خشک شود

وشهر را از بر گهء زردالو پر کند

من به این دنیا می اندیشم

دنیائی مملو از غرور وآزادی

دنیائی مملو از اندیشه های رنگارنگ دانش وفلسفه

وزمستانهای سفید وپر برف که از پشت پنجره

شقایق های مرداب را در لای برفها

نظاره کنی وجشن وپایکوبی کنی

این دنیای غرور آفرین وانسانی

بر روی دوشهای تو تحقق خواهد گرفت

بیاندیش متفکرانه در خلوت بیاندیش

تا سفرهء آزادی را بگسترانی

وبرای بچه های این سرزمین غذا را به نیازآنها

تقسیم کنی .

 

نهم ژوئییه دوهزارو ده