آخر تا کی زبان های ما بریده و دست های ما همچنان بسته خواهند ماند؟ 

 

این درد ها را کجا، کِی و به که می توان گفت؟ آخر تا کی طبقهء کارگر ایران از سازمان سیاسی سراسری خود بایستی بی بهره بماند؟ تا کی باید طبقهء کارگر بی حقوق ایران و فرزندان تحصیلکرده و بی کارش با نثار جان خود بهای تغییرات کلان در این میهن را بپردازند و در فردای این دست از جان شستن ها، یک بار دیگر، قدرت را دو دستی به انواع و اقسام بورژوازی انگلی و رشد نیافتهء این میهن تقدیم نمایند؟ تا کی طبقهء کارگر ایران از حضور خویش بمثابه یک طبقه، در کارزار سیاسی کشور برکنار بماند؟ این ها سئوال هائی هستند که تنها با بررسی اوضاع ایران،  قادر به پاسخگوئی و تعیین وظایف خود برای گذاشتن نقطهء پایان بر این دایرهء معیوب صدو سه ساله، خواهیم بود. اما بواقع جامعهء ایران در چه شرایطی بسر می برد؟

 

در چه شرایطی بسر می بریم؟

 

در شرایط خطیری بسر می بریم. بورژوازی نظامی ایران که در پروسهء رشد و گسترش خود صاحب رهبری مطیع، سازمان «مستقل» سپاه، اسکله و فرودگاه و ارتش هوائی و دریائی و هسته ای هم شد، بدنبال تسخیر شورای ضد امنیت ملی، مجلس غیر اسلامی، قوهء بی قضائیه و دولت تقلبی، می رود تا دیگر بخش های بورژوازی را یا بزیر سلطهء مافیای واردات خود از چین و ماچین درآورد و یا به خیل اردوی بیکاران ساقط نماید. در اثر چنین طرح و برنامهء اقتصادی است که با شکاف سیاسی در بالا مواجهیم. آزادیخواهان و دموکرات ها وظیفه دارند که دائما به مردم سراسر کشور یادآوری کنند که اختلافات سیاسی در بالای جامعه اختلاف ناخدایانی است که در حال «جنگ» بر سر چگونگی حفظ این ناوگان درهم شکسته می باشند. ناوگان اقتصاد در هم شکستهء بورژوازی قلابی (وابستهء انگلی ِمفتخور ِغیر تولیدی …. ماشالله این بورژوازی اسلامی ما در ایران چقدر بی خاصیتی ها دارد که بورژوازی ممالک دیگر فاقد آن است …. شاید بهتر باشد که این خواص بورژوازی ضد ملی ایران هرگز از دید کارشناسن امور به دور نیفتد!) ایران، تنها بخاطر عدم وجود هرگونه برنامهء کارشناسانه برای رشد و گسترش این اقتصاد ِنظامی، در حال از بین بردن هر گونه تولید داخلی و بتبع آن فروپاشی اقتصاد ملی در سراسر کشوراست. در اثر فروپاشی اقتصاد ناهمگون و نا متعارفو وابستهء ایران، نابرابری، فقر و فلاکت، تعطیلی مراکز تولید، بیکاری، تن فروشی، خود فروشی (مزدوری برای این رژیم)، اعتیاد، ارتشاء، خود کشی،  صعود «عشقی»  قیمت ها و هزینه ها (بخوانید رشد بی وقفهء قیمت ها در رابطه با ارزش ریال در مقابل ارزهای بین المللی)! و تمامی مشکلات و مصایب اجتماعی، رو به «رشد» و فزونی روزمره گذاشته اند. آنهم کِی و کجا؟

 

در آغاز هزارهء سوم، در ثروتمند ترین کشور جهان، ایران، آنهم تنها بخاطر بر سر قدرت بودن ِبی کفایت ترین دولت جهان. بر بستر این فروپاشی اقتصاد، سردمداران نظام ظلم حاکم بر ایران، سی یک سال است که از سرکوب  عریان و عیان در سراسر ایران، به مثبه تنها راه تداوم نظام، استفاده می کنند. «اعدام»؛ من می خوانم قتل دولتی؛ به مثابه موثرترین شیوهء سرکوب ایجاد ترس (ترور) عمومی، در سراسر ایران همچنان ادمه دارد. فرهنگ شکنجه، انواع فشارها برای کشاندن مخالفین این نظام به مصاحبه های آنچنانی و «تواب» سازی همچنان بطور دائمی در زندان های ایران ادامه دارد. «برنامه»ی اگر هیچکدام این ترفند ها با مقاومت «سوژه نگرفت»، حذف فیزیکی فرزندان دگراندیش این میهن، بطور سیستماتیک در زندان های سراسر کشور و حتی در میادین و خیابان ها، همچنان ادامه دارد. در چنین شرایط سرکوب و خفقان و باز هم سرکوب، ناگزیر با افت جنبش عمومی مردم مواجهیم. اما فراموش نکنیم که در این آخرین افت اعتراضات علنی مردم، مقاومت در زندان های ایران؛ همچون همیشه؛ ادامه دارد. درود بر شریف ترین فرزندان این میهن که در بدترین شرایط سرکوب و خفقان، در این آخرین و طولانی ترین افت مبارزات علنی، همچنان بر علیه این نظام ظلم، بدترین فشارها را در زندان ها متحمل می شوند، اما تسلیم این نظام ظلم نمی شوند. زنده باشید ای رهبران چنبش های اجتماعی که همواره در زندان های قرون وسطائی این نظام به مقاومت برای استقرار آزادی، استقلال و برابری ادامه می دهید!

 

غرض از این مزاحمت استفاده از این امکان برای درد دل با بخش کوچکی از هم میهنان ایرانی ست.  طیف نادری که برغم کمی در تعداد،  خود را تنها با تفسیر جهان تعریف نمی کنند. آنهائی که خود را در یک کلام با تغییر مثبت ِاین جهان تعریف می کنند. آنهائی که هرگز از بیان خود و آرمان های خود برای نفی دولت و طبقات، هیچ ابائی ندارند. در طول زندگی خود و در محل کار و زندگی خود، همواره به توده های مردم مبارزهء طبقاتی و منافع آن ها، در تغییر نظم موجود، به سمت آینده ای مثبت و ممکن را یادآوری می کنند. آنهائی که در راه تغییر مثبت جهان همواره در کنار توده ها هستند. آنهائی که چه در اصلاح و چه در تغییر هر نظام ناتوان و نا کارآمد، همواره برای تغییر در کنار توده های توانا و کارآ هستند. آن هائی که خود را نه تنها از طبقهء کارگر هر کشور جدا نمی دانند بلکه خود را تنها یک خشت کوچک از بنای سترگ ِسازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران می شمارند. آنهائی که از همین امروز این بنای سترگ ایرانی را در یک زمینهء وحدت عظیم جهانی می بینند و خود را جزئی لایتجزا، از کل ارتش جهانی کار می دانند. در یک کلام کمونیست ها

 

خوب این کمونیست های ایرانی کجا هستند؟

 

در همه جا. اما در ایران آن ها را نمی بینیم. نباید هم ببینیم. اگر می دیدیم که دیگر نبودند. هر که دیده شد و شنیده شد که به «هلاکت» (بخوانید: از طرف نظام های حاکم بر ایران بقتل) رسید. باز هم اگر در ایران شنیده شویم و یا دیده شویم همین سرنوشت در انتظارمان خواهد بود. این از ایران. هر یک بخش کوچکی از «آنها» را در ایران می شناسیم. با این شناخت، هر یک از ما هم می دانیم که کار مخفی برای شرکت در مبارزهء علنی را «آنها» در ایران،  بهتر از شما و من، از خود این نظام ظلم، در طول دهه ها تا امروز، فرا گرفته اند. اما شما و من هم که انگار کر و کور و منگ نیستیم. می دونیم که در این شرایط سرکوب و این نوع سازماندهی مبارزهء مخفی و عیر متمرکز برای مشارکت مشترک و موثر در فعالیت های علنی، به این عزیزان امکان مشارکت در بسیاری از اکسیون های جمعی و مشترک را نخواهد داد. خوب اگر رفقای ما در داخل امکان برگزاری سمینارها، کنفرانس ها و میز گردهای عمومی برای ایجاد همگرائی در جنبش کمونیستی میهنمان، در جهت تدارک نظری سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران را ندارند، پس چگونه می توانیم امروز، به این نیاز پاسخ دهیم؟

 

خوب آیا مگر کمونیست های ایرانی فقط در داخل کشور هستند؟

 

از نظر من نه، همانطور که در بالا گفتم در همه جاهستند. در اثر پیگرد روزمرّه ای که در دوران پنجاه سال سلطنت پهلوی و سی و یک سال حاکمیت سیاه «جمهوری اسلامی» در ایران شده ایم، در سراسر جهان پراکنده ایم. مهاجرین سی و یک سال گذشته در کشورهای «پیشرفته»ی جهان، از روی ناچاری، با کار و استثمار مدرن، دهه هاست که با عرق جبین و کد یمینشان آشنا شده اند. سازمان یابی های صنفی و سیاسی طبقهء کارگر این کشورها را تجربه کرده اند. بخش دیگری از این جوان مهاجرین سوسیالیست ایرانی، رو به مراکز آکادمیک آوردند و هر یک در بسیاری از زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، با ارائهء کارکرد دانشگاهی خود، امروز صاحب نظر می باشند. بخش دیگری نیز از رفقای ما هستند که اگر چه بلحاظ کمیت نادر ولی بلحاظ تجربه و استقامت و پایمردی بی همتا هستند. این ها رفقای کمونیستی هستند که در طول این سالیان طولانی و پر مشقت، شعلهء کار سازمانی را همچنان برافروخته نگاه داشته اند. من شخصا برای این رفقا در آیندهء سیاسی میهنمان نقش ویژه ای قائلم. این دسته از رفقا اوج دیگری از فعالیت دائمی، بشکل یک انقلابی حرفه ای؛ که همهء هستیش را از همین امروز در راه سوسالیسم می گذارد؛ ایفاء کرده اند. بسیاری از این رفقا همچنین بازماندء گنجینهء مبارزه و مقاومت همهء آزادیخواهان، در زندان های دوران سلطنت خاندان پهلوی می باشند. آیا می توان سازمان ها و تشکل های کمونیستی میهنمان را به مثابه ستون های اصلی تدارک این بنا نادیده گرفت؟

 

این ها هستند کمونیست های ایرانی در خارج از کشور

 

این کمونیست ها وظایفی را بر دوش دارند وگرنه تغییری جهانی در کار نیست. اگر هم تغییری باشد بدون دخالت طبقهء کارگر ایران و سراسر جهان، بی تردید به سوی بربریت خواهد بود. امروز وظیفهء تدارک نظری سازمان سیاسی یگانهء طبقهء کارگر ایران بر دوش همین طیف بسیار گستردهء کمونیست های ایرانی در خارج از کشور قرار گرفته است. تردیدی نیست که حزب کمونیست ایران، در فردای تغییر، در سراسر کشور و در داخل کشور  تاسیس خواهد گردید. در این تردیدی نیست. تنها از این رو که امکان تمرکز قوا برای تدارک نظری این نیاز ِبه روز و ممکن، در ایران موجود نمی باشد، این کوشش در خارج از کشور، که  مرکزی ترین کار ما در انجام  حداقل وظایف سوسالیستی خود در قبال طبقهء کارگر ایران نیز می باشد را، با پوزش، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بر دوش داریم

 

فرض بفرمائید که از الف  تا یای آنچه گفته شد درست باشد. مشکل از آنجائی آغاز می شود که کار تدارک را از کجا بایستی آغاز کنیم؟

 

من وبرخی دیگر می گوئیم از محل. از پائین. من می گویم اگر شما می خواهید تدارک یک حزب کمونیست در یک کشور را مورد بحث قرار دهید، شایسته است تا از آغاز، با یک سازماندهی حزبی به این معضل هجوم بیاورید. همین. از نظر من مساله به همین سادگی حل می شود. زیرا ساختار حزبی روشن است. سلول اولیهء حزب هم که حوزه است. خوب این روشن است که کمونیست می توانند همه جا وجود داشته باشد. در دانشگاه ها، در کارخانه ها، یا حتی  در دنیای مجازی قرن بیست و یکم. مثل همین امروز، سلول های منفرد، هر یک در کار خویش و بی ارتباط با یکدیگر بر سر ایران. خوب اما از نظر من، تدارک حزب بدون یک حداقل سازماندهی حزبی نا ممکن است، آیا اگر این بحث من درست باشد، حتی برای تدارک نظری یک حزب، چاره ای جز ایجاد حوزه های حزبی در هر محل خواهیم داشت؟

 

این یک سئوال عمومی است و برای پاسخ به این سئوال که کار تدارک این سازمان سیاسی از کجا بایستی آغاز گردد چاره ای جز کار مشترک برای رسیدن به یک پاسخ مشترک نداریم. اما بر مبنای نخستین اصل ِکار کمونیستی، این نوع مباحث اگر قرار باشد که به تصمیم گیری و پیشبرد کار بر مبنای یک برنامه منجر گردد، متاسفانه نشست های مجازی و ارتباطات دو نفره و حتی جلسه های چند نفرهء کافه ای، پاسخگو نخواهند بود. در راستای تدارک نظری این سازمان سیاسی طبقهء کارگر ایران، بنظر من شایسته است تا  یک سمینار حضوری در دستور کار ما قرار گیرد. از نظر من تنها برای برداشتن یک گام در این زمینه بجلو، چارهء دیگری نداریم. داریم؟

 

با  یاد عزیزان به قتل رسیده در تابستان شصت و هفت

 در سوگ همهء عزیزان تابستان همین امسال

زنده باد یاد ِهمه جانباختگان راه آزادی

 

هادی میتروی یازدهم شهریورماه هزارو سه صد و هشتاد و نه

hadi.mitravi@yahoo.com