مقاومت ودانش انقلابی

یادی از مصطفی شعاعییان سمبل مقاومت واستقلال رای

علی یحیی پور سل تی تی

 

 

 

 

 

در چهره به چهره در تندر تیز در مقابل ارتجاع

در قلب سنگین نفس های آزادی

در پشت اندیشه های ستبر

چون کوه ایستاد

از اندیشه های ستبر مستقل  شقایقهای وحشی

چون خورشید در دل سنگین مه گرفته ء تاریخ

این سر زمین انار را با تفنگ و گل سرخ آمیخت

او هم چون دریا خلاق و پر بار بود

وچون کوه در خشید

وستونی ستبر سینه در

جایگاه خلاقان بود

در سیاه چالهای این زندان

که مزدوران رادرچهار راه ها برای شکار او

در کالبدی از لباس تحقیر استعماری

آرایش می دادند

تا قلب اوو این خلق را نابودکنند.

 

پیوسته در کالبد او مقاومت واستقلال

وخلاقییت اندیشه موج می زد

فقط دوبهار کافی بود او زنده بماند

واین خلق استعماری را آرایشی از آزادی مهمان کند

او ننگ روشنفکران مفلوک را به سخره می گرفت

که درزیر غبارهای گس ومسموم در محفل های

تنگ وزمخت نفس می کشیدند و خواب قیامت می دیدند؛  

ودر خشید در شعاع نورانی خورشید این سرزمین و

در مهتابی آبی رنگ که بر جهان می بارید نفس می کشید

وطعم گیلاس را بر حلقوم دگم اندیشان بی نگاه

فرو می کرد ولی چه سود که در کالبد آنان

که آمیختگی با دنیای گند گرفتهء سرد ونمناک

روسیه بود وآن تاج کاغذین که بر فراز طبقه ءزحمت وکار

بو گرفته بودو افکار آنان را با افیون مذهب وخرافه آعشته بود

که قادر به درک آزادی اندیشه نبودند و

 به زیباترین گلها توهین می کردند.

 

پیوسته در تلاطم وطوفان

در این سرزمین بی آفتاب هم چون خورشید

در سایه های رنگارنگ این خاک نفس کشید

وزیبا ترین هدیه ء او به آزادی

دستان پر مقاوم او بود

ومغز چکاوکهای آفتاب .

 

در صخره های ستبر سینهء تاریخ

نام او جای گرفت تا همانطور که سروده بود

 جاودانه درخشید

در سر زمینی که هیچ روزنی به آفتاب نمی رسید

او خورشید این صخرهء بی آفتاب بود

اما او اراده کرده بود

که کشتزار را شخم زند بدون گاو آهن

او با چنگالهای تیز خود می خواست کوه استبداد را قهرمانانه

بدرد که ممکن نبود

نگاه او به هستی این جهان لایتناهی

اراده اش بود بدون توجه به شرایط تحول آن

خورشید او در قلب سیاه این شب؛

گم شده ای بود که در قلب سیاه

این مردمان متروک جهل و بی آفتاب

فقط به اندازهء یک ستارهء دور دست کهکشان های

این جهان لایتناهی روشن می شد

که نورش به اندازهء یک کرمک شب تاب به زمین می درخشید

هر چه بود به همان اندازه درخشید

اما سرزمین به خورشیدی بزرگ نیازمند بود

تا فلس ماهی های آن رادر زیر نور خود گیرد

وبه در خشاند.

 

او ستاره ستاره باید می درخشاند

 این سر زمین بی آفتاب را

نه با تفنگ بلکه با دانش انقلابی

چنین بود که خورشید او بدون ثمر غروب کرد

وره باریکه هائی که خود می توانستند

به خورشید تکامل یابند

در مردابهای کوچک خود فرو رفتند

وازآنان فقط خاطره ای باقی نیستند .

 

آیا انفجاد کورهء ذوب آهن

اقتصاد ایران را فلج می کرد؟

شاهی که دوازده میلیارد دلار برای احداث

پایگاه نظامی امریکا در قلب بوشهر

این قلب زحمتکشان هزینه کرده بود

انفجار ذوب آهن نسیم گذر بادی بود

که در امواج سهمگین پول نفت گم می شد

وارتجاع سلطنت را قدرت می داد

تا خلق را بفریبد .

 

درد او درد محرومان بود

ولی نگاهش به انقلاب جنگل

وانقلاب مشروطه ومبارزات مسلحانهء آنها

که شرایطش به تاریخ سپرده شده بود .

 

این سرزمین من چه بی دریغ گذشت

من در کجای این جهان بی توته می کنم

که گرگها کشتزارهای شقایق را می بلعند

وازآنان فقط یک خاطره می ماندو

در سیاهی این لجن زار گم می شوند.

 

وقتی پول انباشت نشود سر مایه نیست

همه در انبوه وانباشت است که می درخشند

ویا طعم گس سیانور را در حلقوم خلق فرو می کنند

کار انقلاب همگی با هم است

نه زورکی واراده گرایانه ویا مثل صادر کردن کالائی ؛

همه چیز در شرایط هست که می شکوفد

گلهای ارغوانی وزرد مرداب در کوه های الوند والبرز

 شکوفه نمی دهند

این اولین درس است که ناموس این خاک به ما می دهد .

 

ستاره وقهرمان چاره ء کار نیستند

در هم تنیدن است

که فولاد را صیقل می دهد وکشتزارهای برنج را

آبیاری می کند

نگاه ما به خورشید فقط کافی نیست

بلکه همه نگاه کردن است

که خورشد بر این مرغزار جوانه می زند

تو که سروده بودی که درد ما فقر دانش انقلابیست

چگونه تفنگ بر دانش گذاشتی ؟

ودر زیر مهمیز تفنگ کت وبالت را بستی

وبر لنین خرده گرفتی ؟!

آیا لنین را در آن فقر تئوریک ودانش استعماری

مطالعه کرده بودی؟

نمی توان با رژِی دبره انقلاب کرد

باید نگاه به اعماق اندیشه های مارکس دوخت

تا طعم گیلاس را چشید

این مارکس است که در اعماق آدمی می جوشد

وبر سفرهء فقیر ترین انسان

دانش و نان وپنیر پهن می کند .

 

قصد من نفی مبارزهء انقلابی تونیست

بلکه می توانستی درزیر گیوتین سیاه این خاک

کار سازماندهی مخفی بدون تفنگ را سازمان دهی

ودانش را در حلقوم این خاک بچکانی

تا همه سیراب شوند

وشرایط رویش جوانه های آن را آرایش دهی

مبارزهء مسلحانه  چریکی تله ایست که ارتجاع برای

کشیدن نیروهای انقلابی به آن گسترده است

تا در زیر ساطور اختناق آنان را قتل عام کند

در نا برابری ابزار واسلحه این ارتجاعست که می برد

آگاهی انقلابی همهء توده ها را

به مبارزهء مسلحانه می کشاند

وخود می توانستی همراه توده ها در آن شرکت جوئی

در شرایط قیام مسلحانه  

اگر  آگاهی می گستردی غول خمینی در تاریخ سبز نمی شد

باید شرایط ذهنی ارتجاع را در قلب توده ها منفجر می کردی

چنین بود که ذهن ضد انقلاب می مرد

واین کافی بود برای رهائی وانقلاب.

 

یاد تو در قلب این سرزمین همیشه جاودانه است

چرا که تو هم شرایط تحول به اندیشه های مارکس

 را نداشتی ودر بیغوله های مرده ریگ این خاک

که در زیر حبابهای ساطور سانسور نعش خودرا بر

روان آدمی هم چون هشت پا مسلط می کردند

نمی توانستی بدانی

تو هم قربانی این خاک بودی وذره ای در این خاک

در خشیدی ورفتی

یادت گرامی باد که چون کوه ایستادی ورفتی .

 

بیست پنجم سپتامبر دوهزار وده

مصطفی شعاعیان درسال 1338وارد مبارزات سیاسی شدوپس از 16 سال مبارزه ءانقلابی در 16بهمن 1354 قهرمانانه با قرص سیانور در تهران جان باخت مطالعه زندگی او که توسط انوش صالحی جمع آوری شده است ودر کتابی بنام "مصطفی شاعیان وروماتیسیسم انقلابی" توسط نشر باران در سوئد چاپ شده است به همهء نیروهای آزادیخواه وانقلابی ومارکسیست توصیه می شود .