نیل ، خواب و خروش رهایی

یوسف عزیزی بنی طرف

 

زمانی رضا براهنی نوشت: وقتی در ساحل نیل هستی دوست داری بیاسایی و خواب ببینی.  این جمله از "سفرنامه مصر" دوست شاعرم هنوز در ذهنم شناوراست. اکنون اما این رودبار نیل است که خواب می بیند. مادری مهربان با رویاهای شیرین که خواب دیکتاتور را آشفته کرده است. مادر نیل، زاینده یکی  از مهم ترین تمدن های بشری. از چهار هزار سال پیش به این سو،  آب ونان  وکاغذ وهیروگلیف را از فرزندانش دریغ نکرده . اهرام سه گانه یکی از ساخته های شگفت ذهن بشری، پیشکش تمدن مصر به گیتی ماست. کلئوپاترا، رمسیس، عبدالناصر و ام کلثوم از پستان این مادر شیر نوشیده اند. نجیب محفوظ، محمود زویل، محمد البرادعی و انور سادات برای این مادر جایزه نوبل آورده اند. شاید مادر جهان از این آخری دل خوشی نداشته باشد اما به هر حال – خلف یا ناخلف - فرزند اوست. وعرب ها این لقب – ام الدنیا – را به مصر داده اند. نیل اکنون متلاطم است و موج هایش خروشان.

 اکنون ده ها هزار تظاهر کننده مصری از اسوان تا اسکندریه خواب می بینند، رویایی شیرین رهایی و دموکراسی را. آنان که شب هاست نخوابیده اند تا در میدان آزادی (التحریر)خواب های خوش ببینند. هم آن جا که من و دوست شمالی ام در سی و پنج سال پیش خوابیدیم ونخوابیدیم. وقتی در یکی از روزهای سپتامبر 1976 دیر وقت به قاهره رسیدیم و کیسه خواب هامان را در گوشه ای از میدان التحریر پهن کردیم. مثل میدان آزادی که مسافران بی مکان بیتوته می کنند. هنوز می توانستی بوی عبدالناصر را در کوچه پس کوچه های میدان بشنوی وعکسش را که چشمکی می زد وروشنفکرانی که حسرت روزگارش را می خوردند. اکنون اما در میدان، نسل دیگری است و دنیای دیگر. هر از گاهی عکس او را در دست تظاهر کننده ای می بینی والبته هواخواهانش هم بخشی از این دریای انسانی اند. همان گونه که طرفداران سید قطب رهبر اخوان المسلمین را می بینی. او در ایران نیز طرفدار دارد. سید علی خامنه ای یکی از کتاب هایش را به فارسی ترجمه کرده است که البته توزیعش را در ایران ممنوع کرده اند. لابد عارشان می آید که رهبر جمهوری اسلامی ایران مترجم قلمداد شود! دقیق بگویم، غروب یکشنبه است (2011/1/30) و تلویزیون الجزیره – که گوشی چشمی به اخوان المسلمین دارد – جلوی روی من است. از دویست هزار نفری که در میدان التحریر گرد آمده اند، پانصد نفری – حدودا - به نماز ایستاده اند. والبته می دانم که اغلب این افراد با مشاهده تجربه تلخ وخونین انقلاب اسلامی در ایران با رادیکالیسم بنیاد گرایان حاکم بر جمهوری اسلامی میانه ای ندارند.  رهبرانشان مثل مهدی بازرگان کراوات می بندند و از همان روز اول قیام مردم یعنی سه شنبه 2011/1/25 از هوادارانشان خواستند تا برای حفظ وحدت، شعارهای مذهبی ندهند. شاید هم حد و حدود خودرا می دانستند.

 این را بگویم که شعله خیزش کنونی مصر توسط جوانان و با بهره گیری از سایت های اجتماعی فیس بوک و تویتر زده شد.  بی گمان مهمترین عامل آغازین این خیزش، پیروزی مردم تونس بر دیکتاتوری بن علی بود.

 از نیروهای سیاسی سخن گفتم و به اخوان المسلمین و ناصری ها اشاره کردم. نفوذ اخوان المسلمین در جامعه مصر حدود سی در صد است والبته نیروی مهمی هستند اما بر خلاف هواداران آیت الله خمینی در انقلاب بهمن 57 نمی توانند هژمونی خودرا بر سایر نیروهای ملی، چپ و لیبرال مصر تحمیل کنند. آنان هم اکنون می کوشند همراه با سایر این نیروها – حزب وفد (لیبرال)، حزب تجمع ملی وحدت خواه (چپ) و طیف های مختلف ناصری (ملی گرا) – یک دولت موقت تشکیل دهند تا با خلع حسنی مبارک، زمام امور را به دست گیرد. آنان محمد البرادعی – لیبرال – را  برای ریاست این دولت نامزد کرده اند. برخی نیز خواستار تشکیل هیات حکما شده اند تا انتقال مسالمت آمیز قدرت را فراهم سازد. محمود زویل – برنده جایزه نوبل فیزیک – محمد البرادعی برنده دیگر این جایزه و مدیر پیشین سازمان جهانی انرژی هسته ای و محمد حسنین هیکل روزنامه نگار سرشناس جهانی از شخصیت هایی هستند که نام آنان برای عضویت در این هیات برده می شود.

 این را بگویم که مردم مصر پنج شب است با حضور در خیابان ها، حکومت نظامی حسنی مبارک را نقض می کنند. هراس مردم از سازمان مخوف امنیت (الامن المرکزی) به هراس حاکمیت از مردم بدل شده است. یعنی مکان ترس جا به جا شده . اغلب کلانتری ها و دفاتر حزب حاکم به آتش کشیده شده اند. روزهای جمعه وشنبه غارت و سرقت مسلحانه صدای مردم را در آورد، اما از دیروز – شنبه - کمیته های مردمی تشکیل شده اند و از شدت این اعمال کاسته شده است. همگان، نیروهای اطلاعاتی رژیم را مسوول  این گونه اعمال خرابکارانه می دانند.

اکنون ما گواه سه نیروی موثر در عرصه مبارزه سخت سیاسی در مصر هستیم: مردم حاضر در خیابان، نهاد ریاست جمهوری و نیروهای مسلح. اغلب مردم مصر  خواهان سرنگونی رژیم و برکناری حسنی مبارک هستند و به چیزی کمتر از آن راضی نسیتند. ارتش تاکنون بی طرف مانده و از تیراندازی به سوی مردم خود داری ورزیده است.

در مقیاسه میان خیزش مردم مصر  وخیزش مردم در جنبش سبز پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران می بینیم که اولا، آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان رهبر مادام العمر ایران با بیرحمی وبه کمک سپاه وبسیج و نیروهای لباس شخصی، اعتراضات و تظاهرات ملیونی ایرانیان را سرکوب کرد. حسنی مبارک رهبر سی ساله مصر – که می خواست مادام العمر بماند -  نیز کوشید همین کار را با تظاهر کنندگان مصری انجام دهد اما تا این لحظه موفق نشده است و بعید می دانم موفق شود. ثانیا، نیروهای ارتش مصر به سوی مردم آتش نگشودند و کشته های چهار پنج روز پیش ناشی از تیراندازی پلیس ونیروهای امنیتی بوده است که هم اکنون از خیابان های همه شهرهای مصر عقب نشینی کرده اند. اما در ایران هم نیروهای  پلیس و هم نیروهای مسلح– بسیج و سپاه - به سوی تظاهر کنندگان آتش گشودند وده ها تن را کشتند. ثالثا، شمار تظاهر کنندگان روز 25 خرداد 88 در تهران حدود سه ملیون نفر بود در حالی که در بهترین حالت فقط دویست وپنجاه هزار نفر در میدان التحریر قاهره جمع شده اند اما اینان این میدان را هیچ  گاه خالی نکرده اند وشبانه روز در آن جا مانده اند اما این کار در تهران انجام نشد. اگر سه ملیون نفر نه، یک ملیون تظاهر کننده در میدان آزادی می ماندند شاید حوادث شکل دیگری به خود می گرفت.  رابعا، جنبش سبز نیاز به یک تریبون خبری وتحلیلی محلی نظیر تلویزیون الجزیره والعربیه داشت. اینها از روز سه شنبه تاکنون به طور شبانه روز رخدادهای مصر را از درون خود مصر و از شهرهای مختلف، پوشش می دهند. صدای آمریکا و بی بی سی فارسی به رغم نقشی که در این زمینه بازی کردند، نمی توانستند یا نمی خواستند بیست وچهار ساعته حوادث ایران را پوشش دهند. آنها از خارج  ایران این کار را انجام می دادند وبه رغم وابستگی شان به کشورهای لیبرال غربی نمی توانستند نقش رسانه های مستقل محلی، موکراتیک و بی طرف را ایفا کنند واین نقصی است که هنوزجنبش دموکراسی خواهی ایران از آن رنج می برد. خامسا، بافت قومی و مذهبی جامعه مصر در قیاس با جامعه ایران منسجم تر و یکدست تر است. جنبش سبز برخلاف انقلاب 57 و خیزش کنونی مردم مصر، همه مناطق ایران را در برنگرفت. دستکم آذربایجان، کردستان، بلوچستان و عربستان ایران از آن دور ماندند یا آن گونه که باید وشاید در این جنبش شرکت نکردند.

 به نظر می رسد که انقلاب دموکراتیک جهانی هم اکنون دروازه های آهنین مستبدان خاورمیانه را در هم می کوبد، با سقوط دیکتاتوری حسنی مبارک، یمن، الجزایر، اردن وسوریه در نوبت قرار دارند. این همان دومینو است. پیروزی جنبش دموکراسی خواهی  در مصر – که  شباهت های ناگزیری با ایران دارد – دروازه ای اقتدارگرایان حاکم بر ایران را نیز به لرزه خواهد افکند. ملت ها از یکدیگر درس می گیرند. مصریان شاید زودتر از ما همای پیروزی بر استبداد را در آغوش بگیرند. باید از تجربه های انقلاب مصر وتونس درس بگیریم، خطاهای جنبش دموکراسی خواهی را بشناسیم و آنها را تصحیح کنیم تا بر استبداد دینی پیروز شویم.