تبی که منطقه را فراگرفته، حلقوم مصر را می فشارد

 

سارا بن نفیسه، پژوهشگر انستیتو پژوهش برای توسعه

 

ترجمه بهروز عارفی

 

از سال 2005، مصر شاهد جنبش های اعتراضی است. از اواخر ژانویه، این جنبش ها شدت یافته اند. کل طبقه سیاسی مصر از جمله اخوان المسلمین شگفت زده شده اند.

 

فرایند دموکراسی در جهان عرب «می بایست» از مصر شروع می شد. جهان عرب آخرین منطقه جهان است که پس از سقوط دیوار برلین، تحول سیاسی چشمگیری به خود ندیده است. ظهور جنبش کفایه حول مطالبات دموکراتیک و رد ریاست جمهوری موروثی حسنی مبارک در سال 2005 و سپس ورود محمدالبراعی، دبیر کل پیشین آژانس انرژی اتمی در بازی سیاسی در سال 2009، بمثابه نشانه هائی از تحول تلقی می شد. اما، به هیچوجه چنین نشد.

چرا رژیم در تونس سقوط کرد و نه در قاهره؟ برای درک این امر، باید به رابطه بین اعتراضات اجتماعی و ساختار سیاسی پرداخت. برخی می گویند که اختلاف اصلی میان دو کشور به ماهیت بسیار سرکوبگرانه و پلیسی رژیم زین العابدین بن علی بر می گردد. گویا، مصر وضع انعطاف پذیر تر، هوشمندانه تر و استبدادی تری دارد: در آن جا می شود آزادنه حرف زد – در مطبوعات، تلویزیون، وجود بلاگ ها – و حتی به ابتکارات سیاسی دست زد، همان طوری که توسعه فزاینده اعتراضات اجتماعی گواه آنست. کسانی خواهند گفت مطالبات اجتماعی در محیط کار «بدنبال» جنبش سیاسی براه افتاده در سال 2005 چند برابر شد، بدون این که ترجمانی سیاسی بیابد.

در چنین عکسبرداری از مصر، تونس نقش «نگاتیو» فیلم را بازی می کند: ظاهرا، شورش اجتماعی  که ریشه ای نداشت با سرعتی خیره کننده و به رغم یا  بخاطر- سرکوب خونینی که هدفش خفه کردن آن بود، به دگرگونی سیاسی بدل شد.

باوجود این، شرایط دو کشور شباهت های حیرت آوری دارند. هیچ نیروی سیاسی نمی تواند ادعای پدری انقلاب تونس را بکند. شرایط در مصر تفاوتی ندارد. در این کشور نیز نیروهای سیاسی اپوزیسیون بسیار عقب  تر از  اعتراضات اجتماعی اند. در این کشور، جنبش مطالباتی در مرتبه نخست با بازیگران گوناگون رسانه ای ائتلاف می کند  و آنان تقسم قدرت را به عهده می گیرند: تساهل ، شنیدن شکایت ها و در صورت نیاز، عقب نشینی. ولی بطور نسبی.

بدین ترتیب، مجموعه طبقه سیاسی مصر از جمله اخوان المسلمین (1) از گسترش اعتراضات  نه فقط در محیط های کارگری بلکه همچنین در محلات غیر رسمی (نوعی آلونک نشین ها)، که خواهان عرضه خدمات وتجهیزات اند، متحیر شدند. بیماران معترضی را دیدیم که علیه کیفیت بد خدمات بیمارستانی شوریدند. با وجود این، پدیده جدید، به بعد دیگری  ارتباط دارد. بخش های نیازمند از نگاه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در بین اهالی به گفتارهای مربوط به«جامعه مدنی»، «دموکراسی»، حقوق بشر، «شهر وندی»، «اصلاحات» سیاسی که از سال 2005 فضای عمومی را اشغال کرده، بی اعتنا نیستند. لفاظی های بین المللی مسلط بی تاثیر نیستند: این ها  امکان می دهد که بازیگران گوناگون از جمله اقشار مردمی، آنها را از آن خود کرده  و بر وضعیت خویش منطبق کنند  .

رسانه ها رنج اجتماعی را بازتاب داده ، اعتراضات متعدد مردمی را پخش می کنند. در مقابل انسداد تقریبا کامل همه مکان های بیان سیاسی – که انتخابات بسته مجلس در نوامبر – دسامبر 2010 با پیروزی 90 درصدی حزب دولتی «حزب ملی دموکراتیک» - رسانه ها فضاهای سیاسی بدیلی را نمایندگی می کنند. روز قبل از انتخابات، هیئت حاکمه در روزنامه ها، رادیو و تلویزیون ها، کارزار وسیع انقیاد براه می اندازند.

 

باوجود کنترل رسانه ای، نارضایتی ها بیان می شوند و گاهی  با خشونت

 

بسیار پیش از این انسداد رسانه ای، جنبش های مطالباتی مصر از دو جنبه توسعه می یافتند. از یک سو، شاهد اوجگیری اشکال کارزار خشونت بار بودیم: بستن راه ها برای نکوهش تلفات تصادفات ناشی از عدم رسیدگی به وضع بد خیابان ها در برخی محلات و همچنین تهدید به خودکشی در ملاء عام که پس از اقدام بوعزیزی زیاد شده بود . این خشونت به بی ارادگی رژیم در مقابل اشکال دیگر آکسیون پاسخ می داد. رژیم که از «غیر سیاسی» بودن این کارزارها مطمئن بود، به خواست هائی پاسخ نمی داد که از حوزه هائی نشات می گرفتند که به بنظر حاکمیت غیر استراتژیکی هستند.

 

با این همه، پس از رویدادهای تونس، هیئت حاکمه بسیار زود واکنش نشان داد: تعویق انداختن تصویب لایحه قانونی در مورد اصلاحات اداری دولتی، استخدام کارکنان دولت، اعلام تصمیمات اجتماعی و غیره. اما مقامات مذهبی رسمی یادآوری کردند که خودکشی عملی ارتدادی است – امری که در تضاد با اظهار نظر متفاوت یوسف القرداوی واعظ بسیار محبوب در تلویزیون ماهواره ای الجزیره در مورد بوعزیزی بود.

 

دومین مشخصه جنبش اجتماعی مصر: افزایش مطالباتی که از ریشه های هویتی یا فرقه ای استفاده می کند. بدین ترتیب، بدوی های سحرای سینا علیه رفتار امنیتی که بخاطر نزدیکی منطقه با اسرائیل قربانی اش هستند، شورش می کنند؛ یا اهالی نوبیون (جنوب مصر)  که از شرایط زندگی شان شکایت داشته و بخاطر انتقال اجباری شان هنگام ساختمان سد مرتفع در سال های 1960 خسارت می خواهند. اما آن چه بخاطر تازگی شکل کارزار توجه را جلب می کند، اعتراضات قبطی هاست که پس از سوءقصد علیه کلیسای اسکندریه در سحرگاه اول ژانویه 2011 گسترده تر شد.

 

مطالبات اجتماعی و اعتراضات سیاسی  ویژگی تظاهرات 25 ژانویه است.

 

شماری از تحلیلگران مصری معتقدند که جنبش اجتماعی و سیاسی تونس «میانه روتر»، پخته تر، و سیاسی تر است، چرا که عمدتا از لایه های تحصیلکرده و با سواد نشات می گیرد : طبقه متوسط انگشت نمائی که به زبان متمدن حقوق انسانی، آزادی و دموکراسی (2) صحبت می کند. آیا زبان «فرقه ای» و «هویتی» جائی در تونس نخواهد داشت؟ این حرف کاملا درست نیست، «فرقه گرائی منطقه ای» مردمی وجود دارد که «معجزه تونس» به فراموشی شان سپرده بود و اینان نوک پیکان واقعی انقلاب هستند: پدیده ای که قفصه، سیدی بوزید، ثاله، قصرین، جندوبه را در بر گرفته است. پیش از آن که به حومه های مستمندان پایتخت و سرانجام به خیابان بورقیبه شهر تونس برسد.

در مصر نیز کلام معترض به گونه های مختلف بیان می شود. زبان مربوط به اخلاق و مذهب مشخصه جنبش های اجتماعی محیط های مستمند تر از جمله در محلات «غیر رسمی» است، زیرا تنها زبان قابل دسترسی است. در محافل تحصیلکرده، مانند کارمندان مالیات و یا دبیر دبیرستان ها، زبان معترض از عدالت صحبت کرده و بر ماهیت بی چون و چرا و اکیدا اجتماعی آرمان آنان انگشت می گذارد. انکار حتی سیاست ترفند بازیگرانی است که محدودیتی را که استبداد بر  فعالیت اعتراضی تحمیل می کند، درک کرده است.

بهمان ترتیب، چطور می توان در اعتراض جوانان قبطی پس از سوءقصد اسکندریه، خروج از محدودیت «فرقه ای» را ندید که هدفش بردن «مسئله قبطی» در درون فضای همگانی ملی است؟  چگونه می توان در پشت شعار خطاب به نمایندگان دولت «ما حقوق خود را می خواهیم»، زبان شهروندی را تشخیص نداد؟(3) در مصر، شاهد خواست مذاکره مجدد در مورد چگونگی وحدت ملی هستیم. «فرقه گرائی» منطقه ای تونس، مطالبات مشابهی را مطرح می کند.

 

بوعزیزی خود را در مقابل ساختمان مرکزی دولت در سیدی بوزید به آتش کشید و تظاهرات 14 فوریه 2011 در برابر وزارت کشور انجام شد. این استناد به دولت، مشخصه فضای اعتراضات مصر نیز هست که از طریق بست نشستن( sit-in  ) یا گرد هم آئی در مقابل وزارتخانه ها، یا مراکز حکومتی و پایگاه های پلیس ابراز می شود. این مشخصه مشترک دلبستگی جماعت و بویژه مستمندترین آنان را به دولت اجتماعی  ای نشان می دهد که  فردای استقلال این کشور ها پدید آمدند، دولتی که در دهه های اخیر بصورت وسیعی ناپدید شده است (4)

اما جنبش های اعتراضی تونس و مصر، همچنین  متوجه خارج از کشور است و افکار بین المللی را از طریق رسانه ها مخاطب قرار می دهد (5). در اینجا با نقل و انتقال مهمی روبرو هستیم: ما با جامعه های بیش از پیش «جهانی شده» طرفیم که فهمیده اند که دیگر نمی باید زندانی دیو غول پیکر * Léviathan عربی بمانند  و خارج از کشوراجبارا تهدیدی تلقی نمی شود.

در دوران « چند گونه شدن» رژیم های سیاسی در جهان – نظریه ای که مطرح می کند که چارچوب جهانی سازی، ظرفیت دولت ها را زیر سوال برده و در صدد محو کردن تمایزی است که بین رژیم های استبدادی و دموکراتیک دره ای ساخته است (6)- اعتراضات در هر دو کشور پیوند موازی اشکال کارزار جمعی و روش های بیان سیاسی را نشان می دهد. حتی در کشورهای عربی، سیاست به نهادهای رسمی خلاصه نمی شود- مصر نشان دهنده شرایطی است که در آن انسداد استبدادی با دگرگونی بنیادی مناسبات دولت با جامعه همزیستی دارند (7)

تونس نشان داد که فاصله میان اعتراض اجتماعی بی چون وچرا و اعتراض سیاسی چندان بزرگ نیست.

تظاهرات بزرگ مردم مصر در قاهره و شهرهای دیگرجلوه ای از این پدیده بود که با فراخوان جوانان در بلاگ های اینترنتی، 25 ژانویه 2011 را «روز خشم» اعلام کرده بود. در این تظاهرات شاهد اختلاطی از شعارهای اجتماعی و سیاسی و نیز گونه گونی گروه های اجتماعی شرکت کنندگان بودیم، گر چه جوانان بخش عمده انان را تشکیل می دادند. علاوه بر آن، اگر  اپوزیسیون سیاسی بویژه اخوان المسلمین به خیابان ها آمدند، اکثریت شرکت کنندگان  پیش از هر چیز، به «فراخوان تونس» پاسخ داده بودند، گرچه در برخی مناطق، نامزدهای اپوزیسیون که از شکرت شان در انتخابات فرمایشی مجلس جلوگیری شده بود، هدایت تظاهرات ها را به عهده داشتند. برخی از آنان که درخواست اصلاحات عمیق سیاسی، از جمله بازبینی آئین نامه انتخابات ریاست جمهوری را که قرار بود در پایان سال جاری برگزار شود، کرده بودند، این تقاضاها را پس گرفتند.

----

 عنوان اصلی مقاله:

L’Egypte saisie par la fièvre régionale, par Sarah Ben Néfissa

----- 

پاورقی ها:

 

 

*  Léviathan لویاتان هیولای دریائی غول پیکر فنیقی که در متن کتاب مقدس آمده است. اشاره به یک هیولا و غول عظیم الجثه ای است که از دریا سَرک می‌کِشد و مثل و مانند ندارد. این نام از باب چهل و یکم ایوّب، در تورات گرفته شده‌است. م

 

http://ir.mondediplo.com/article1650.html

 

لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011 

 

از خشم و نفرت تا انقلاب

 

اولیویه پیو (روزنامه نگار، فرستاده ویژه به تونس)

 

ترجمه بهروز عارفی

 

بسیج مردمی ، سرکوب : چرخه ای شناخته شده و تکراری .

اما، چه شرایط ویژه ای تونس را به پیروزی سوق داد؟

 

اگر حرکت اندوه بار محمد بوعزیزی، 26 ساله که روز 17 دسامبر 2010 در شهر سیدی بوزید، در مرکز تونس خود را به آتش کشید، به شورش دامن زد، ولی به یقین این خودسوزی اولین مورد  نبود . در سال 2010، دو جوان دیگر  خود را به آتش کشیده بودند: اولی در منستیر، در کرانه دریا در روز 3 مارس، و دیگری در 20 نوامبر  در متلوی. یک بررسی بخش سوختگی بیمارستانی در شهر تونس، که در اواخر دسامبر 2010 بر روی سایتی اینترنتی فاش شد،  برآورد می کند که «خودکشی از طریق خودسوزی » 1/15 درصد مراجعا ت به  بیمارستان است (1). در این گزارش، این عمل «فوق العاده خشونت بار» تلقی شده و آن را «پاسخ جوانان به خشونتی دیگر بویژه در تونس بزرگ و از جمله حومه های دارای سطح اجتماعی-اقتصادی پائین » می دانند، («نظیر شهرک های التضامن و ابن خلدون») و منطقه شمال غربی  (بخش روستائی). این بررسی در سال 1998 انجام شده است...

بنابراین، خودسوزی بوعزیزی یکی از حلقه های  سلسله دراز اقدامات نومیدانه است. ولی این رخداد، در اذهان حک شده است. محمد خمیلی، معلم بازنشسته 63 ساله، عضو عفو بین المللی و از مخالفان حکومت می گوید: «این جوان متعلق به قبیله ای قدیمی است که  در دامنه جنوبی منطقه زندگی می کند. نام او از واژه عزیز مشتق شده است که در اینجا «سرافراز» معنی می دهد.». قدرت این قبیله ها که حتی مدت ها پیش از حضور استعمار فرانسه در کشور (1956-1881) وارث تاریخ طولانی تونس بود،  تار و پود مناسبات اجتماعی منطقه های مختلفی را بهم می ریسد. زیرا این بهم بافتگی  قبیله ای بر رویدادهای سیدی بوزید ، قصرین و ثاله سنگینی کرده است.  در نواحی  دارای سنت قوی تجارت مانند شمال (بنزرت) و ساحل (صفاقص و سوسه)،  برعکس، نام های خانوادگی و وابستگی اجتماعی ترجمان نقش عمده اخوت قدیمی حرفه ای ست.

آقای خمیلی تاکید می کند که «پیش از این که محمد ابزار کارش [چرخ دستی میوه فروشی] را از دست دهد، یک زن کارمند شهرداری به او سیلی زده بود. در فرهنگ ما، این عمل غیر قابل قبول است!». این پسر جوان شرفش لگدمال شده بود،  در نتیجه انزجار بصورت جمعی ظاهر شد. پس از 19 دسامبر، ابتدا در سیدی بوزید و سپس در شهرهای اطراف، رودرروئی ها جوانان را در برابر پلیس قرار داد. از جمله در منزل، بوزیان، مکناسی، رقب، مزونه، قابس... از همان وقت، رویدادها یکی پس از دیگری رخ دادند. درگیری، خشونت های پلیسی، دستگیری های وسیع، تظاهرات پشتیبانی، درگیری های دوباره .... وضع طوری شد که زین العابدین بن علی شخصا در تلویزیون ظاهر شد. میلیون ها تونسی نخستین سخنرانی او را در 28 دسامبر دنبال کردند، که بازتابی در رسانه های بین المللی نداشت باستثنای تلویزیون الجزیره که از 24 دسامبر، بصورت شبانه روزی رویدادها را بی وقفه پخش می کرد.

 

«نسل های جدید تحصیلکرده به امید چیز دیگری اند»

 

بن علی، با کت و شلوار تیره، قامتی رزمی در تلویزیون کانال 7 «سوء استفاده از موارد منزوی» را نکوهش  کرد و از «ابزار سازی سیاسی» سخن راند و سپس با بوعزیزی بستری در بیمارستان عکس

انداخت.این تصاویر تبلیغاتی  اثر معکوس گذاشت و به ضرر عاملانشان تمام شده به نخستین کلیشه های شورش تبدیل شد. بوعزیزی روز 4 ژانویه 2011درگذشت.. روز پنجم ماه، شش هزار تظاهرات کننده سراپا در خشم فرورفته در تشییع جنازه او در روستای قرات بالنور شرکت کردند. روز بعد، مرد سی و یک ساله ای بنوبه خود در شهر متلوی خود را به آتش می کشد.

بنا به گفته اتحادیه عمومی کارگران تونس، در شهر پنجاه هزار نفری متلوی، از مراکز صنایع معدن تونس، 40 درصد جمعیت فعال بیکارند. یکی از دلایل این وضع، تجدید ساختارگسترده معادن بزرگ فسفات در قفصه است: تعداد کارکنان این حوزه در مدت بیست و پنج سال با از دست دادن سه چهارم آنان به پنج هزار نفر رسید. (2) این شهر ستم کشیده از 15 سال پیش، در اثر مهاجرت مخفیانه بسوی ایتالیا هزینه بالائی پرداخته است.(3) در این گیر ودار، شهرهای قصرین و ثاله شعله ور شدند. بیزاری محلی جایش را به شورشی اجتماعی داد که در مناطق به حال خود رها شده از مرکز تا غرب گسترده شد. در اینترنت صفحه  مشهور «خطا 404» ، نماد سانسور، ظاهر شد. حاکمیت هنوز گمان می کرد که می تواند جنگ اطلاعات را ببرد.

ناحیه توریستی مشهور توزر در جنوب غربی کشور، هنوز بر کنار از شورش با قی مانده بود  و  در میان تلویزیون ها، فرانس 24 مسیر الجزیره را در پیش گرفت.  در پاریس، مجری عرب زبان تلویزیون خبری  فرانسه «خشونت ها» را تفسیر می کند. یوسف، چهل ساله در رستوران کوچکش بر صحنه  ها خیره شده است. او شرح می دهد که: «مسئله، بیکاری جوانان دیپلمه است. دو برادر جوان من یکی لیسانس (کارشناسی) کامپیوتر و دیگری فوق کارشناسی مدیریت دارند. اولی در هتلی در سوسه مستخدم است  و دومی بیکار. این وضع نمی تواند دوام بیاورد!»

 

بیکاری جوانان تحصیلکرده اولین باروتی است که بدنبال جرقه سیدی بوزید منفجر می شود. درست است که بوعزیز فقط دیپلمه دبیرستان بود. ولی در کشوری که در برخی مناطق بیش از 50 درصد بیسوادند، دیپلم دبیرستان مقدس است. از اوایل سال های دهه 1990، دولت جوانان را به کسب دیپلم و ادامه تحصیلات عالی تشویق می کند: بر طبق آمار موسسه ملی آمار تونس (INTS)، در سال 2010، یک سوم جوانان 19 تا 24 ساله دانشجو بودند. محمود بن رمضان، استاد اقتصاد در دانشگاه تونس و مولف یک کتاب جدید (4) می گوید: «در دبستان و دبیرستان، موانع انتخاب را برداشته اند. سپس، با افزایش معدل متوسط سال تحصیلی تا میزان 25 درصد، کسب دیپلم دبیرستان را ساده تر کرده اند.». در نتیجه: «در سال 2010، حتی اگر نیمی از محصلین نمره قبولی دیپلم را نمی گیرند، 70 درصد انان دیپلم دریافت می کنند». در سال 1980، میزان قبولی دیپلم فقط 35 درصد بود. ترقی اجتماعی از راه تحصیل و امید موفقیت از راه کار و شایستگی که دسته دسته جوان دیپلمه تولید کرده ، از اصولی است که در دوره ریاست جمهوری حبیب بورقیبه (1987-1956) مقدس شمرده می شد. بن رمضان ادامه می دهد: «بین سال های 2008 و 2010، هر سال نزدیک به هفتاد و پنج هزار دانشجوی دیپلمه آموزش عالی وارد بازار کار می شدند، در حالی که در سال های دهه 1980، تعداد آنان فقط هشت هزار نفر بود».  این گرایش به تحصیل، که در گزارش های رسمی  به عنوان نماد پویائی مورد  تمجید قرار گرفت،  فقط توانست معضل اشتغال را به تعویق اندازد.

اقتصاد تونس بین سال های 2000 و 2008، رشد سالانه ای از 4 تا 5 درصد داشت. جهانگردی (توریسم) که 8 درصد در تولید ناخالص داخلی  است (ده درصد برای کشاورزی، 54 درصد برای خدمات و 35 درصد برای صنعت) چهره مرفهی از کشور بدست می دهد. اما، در پشت این سلامتی اقتصادی ناهماهنگی های با اهمیتی وجود دارند. پیرو یک بررسی جدید(5)، بیکاری 15 تا 29 سالگان در سال 2008 به 2/31 درصد می رسید و بیکاری جوانان دیپلمه به 22 درصد (بیکاری  متوسط کشور 14 درصد است). قریب به دوسوم بیکاران (72درصد) کمتر از سی سال دارند... به عقیده گروهی از کارشناسان، اقتصاد باید به رشدی معادل 8 % در سال برسد تا همه این دانشجویان بتوانند کار پیدا کنند. یکی از اسناد جدید اتحادیه کارگران تونس درباره فرمانداری سیدی بوزید (6) حاکی از این است که میزان بیسوادی در این ناحیه هنوز 60% است، در حالی که میزان موفقیت دانش آموزان در کسب دیپلم نزدیک به 95%.... محمد علی غندام، دبیر سندیکا در توزر می گوید: «جوانان و والدین آنان را امیدوار کردند. نسل جدید تحصیلکرده خواهان شغل دیگری غیر از کسب و کار کوچک و کشاورزی است. اما آرزوی آنان بر باد رفته.»

شهر های ثاله، سبیتله، سیدی بوزید، رقب، دور و نیز القیروان که با بیکاری (بدون دریافت حق یبکاری) سر در گریبان اند، پیش از بقیه مناطق به شورش پیوستند. برای نخستین بار پس از 17 دسامبر، روز 7 ژانویه ارتش به قصرین اعزام شد. رقم رسمی کشته شدگان در کشور، 12 نفر اعلام شد  ولی فدراسیون بین المللی حقوق بشر تعداد آنان را بیشتر از بیست تن دانست. شهادت افراد و تصاویر  انتشار یافته توسط شبکه های اجتماعی خشونت پلیسی را نشان داد. و شایعه ای به راه افتاد: تیراندازان مستقر در پشت بام ساختمان های بلند، با «اسنایپر» های مجهز به دوربین هدف های خود را از میان جوانان تظاهر کننده انتخاب می کنند.

این سرکوب خشن دومین باروت انقلاب بود. هنگامی که تونسی ها  به سرنوشت جوانان شورشی در محله های فقیر نشین آگاه می شوند، این انبار باروت در روز های 7 و 8 ژانویه منفجر شد.  سرکوب، کینه دیرینه را نسبت به نیروهای پلیس (صد و پنجاه هزار مامور)، که ده ها سال است بخاطر غرور ، فسادشان و تحقیر مردم  شناخته می شوند، تیز تر می کند. خمیلی توضیح می دهد که «این بار، شورش رنگ سیاسی می گیرد. سرتاسر تونس قیام می کند». ولی با چه بازیگرانی؟

ابتداجوانان، چرا که چهل درصد جمعیت زیر 25 سال است. به یقین،  دیپلمه های بیکار ولی همچنین کسانی که نتوانستند تحصیلات دبیرستانی را بپایان برسانند. از چهار میلیون جوان زیر بیست و پنج سال، فقط پنج هزار نفرشان دانشجوی دانشگاه هستند.این جوانان فقط بن علی و رژیم آزادی کش او را دیده اند.  و همه در استفاده از رایانه ماهرند (بیش از یک تونسی روی سه از اینترنت استفاده می کند).  توفیق ثامر دریس، استاد فلسفه در صفاقص این پدیده را چنین تحلیل می کند: «این نسل از طریق بلاگ ها، تویتر و فیس بوک، فضای آزادی و اعتراض خود را بر روی اینترنت ساخته است.»

اما، در تظاهرات ها،  بزرگ تر ها ، پدران، مادران و پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز حضور دارند. آنان نیز قربانی بیکاری بوده و بویژه از سال ها تحصیل  بیهوده فرزندانشان خشمگین اند. شورش که ابتدا اقشار مردمی نیروی محرکه آن بودند، گروه های دیگر مردم را نیز در بر می گیرد، بویژه طبقات متوسطی که اقتصاد در اوایل سال های دهه 1990 موقعیت شان را تقویت کرده بود: استادان دانشگاه، معلمان، وکلا، بازرگانان، سرمایه گذاران، پزشکان.... این پایه اجتماعی جدید در ارتباط با گسترش جغرافیائی اعتراضات قرار دارد.

پس از اعتصاب  عمومی پیروزمند در روز 12 ژانویه درصفاقص، شهرهای بزرگ کشور مانند تونس، سوسه، صفاقص، بنزرت نیز شعله ور می شوند. بورژوازی لیبرال، بازرگانی و مالی نیز بیکار نمی مانند. این بورژوازی که بطور سنتی با رژیم بورقیبه و در آغاز حکومت بن علی با او همکاری می کرد، هنگامی  که  بدست شبکه مافیائی خانواده بن علی و دار ودسته طرابلسی (خانواده لیلا، همسر دوم بن علی از سال 1992)، به کنار گذاشته می شود، شروع به غر ولند می کند.آقای خمیلی اشاره می کند: «روز 8 ژانویه هیئتی از بازرگانان سوسه که از پایگاه های منطقه ای  بن علی و نیز در گذشته بورقیبه بودند، در کاخ ریاست جمهوری کارتاژ حضور بهم رسانده و از رئیس جمهور می خواهند که قدرت آنان را به ایشان باز گرداند.»

بنا به گفته رضا الرداوی، وکیل و دبیر کل عفو بین المللی تونس،  صبح روز 10 ژانویه، «بن علی هنوز مستقیما مورد حمله نیست، ولی لحن تندتر می شود. ابتدا، وکلا و استادان دانشگاه، دو گروهی که مورد تحقیر بوده و از نزدیک با مشکلات اهالی در تماس بودند، از مطالبات اجتماعی و مردمی پشتیبانی کردند. سپس نکوهش سرکوب اوج می گیرد. ولی یک پرسش همچنان باقی است. در مورد رهبری سیاسی این جنبش؟ فعلا، چنین رهبری ای  وجود ندارد.»

 

سربازان، هرگز  علیه شورشیان مداخله نکردند

 

کدام بازیگران سیاسی قادر به رهبری سیاسی اند؟ بن علی، هنگام سخنرانی مشهور آغاز ریاست جمهوری اش در هفتم نوامبر 1987، که مورد استقبال میلیون ها تونسی قرار گرفت، از «بلوغ» کشور برای ایجاد «دموکراسی» بر پایه «نظام چند حزبی و کثرت گرائی سازمان های توده ای» تمجید کرد. اما، با گذشت یک «بهار» و چند ماه، فرمانروای جدید زندگی اجتماعی و سیاسی را مسدود کرد.

بن علی با تاسیس اجتماع موسسان دموکراتیک (RCD)، وارث حزب بزرگ دستور نو که  بورقیبه بنیان گزارش بود (1934) و در سال 1964 به حزب سوسیالیست دستوری تبدیل شد، در ظاهر نظام چندحزبی  ای را پذیرفت (تونسی ها آنرا «دکور» می نامند)  که در آن  چند حزب  موسوم به «اپوزیسیون قانونی» این نقش را بازی می کنند. برخی نظیر جنبش دموکرات های سوسیالیست (MDS) و جنبش التجدید (نوسازی) در مجلس نماینده دارند. برخی دیگر، مثل حزب دموکراتیک پیشرو (PDP) «مضحکه انتخاباتی» را تحریم می کنند.

 

در حاشیه دوم نظام، هزاران سازمان سیاسی حضور دارند که «اپوزیسیون قانونی» خوانده می شوند. (به مقاله چه بدیلی برای تونس، امین علال در همین شماره مراجعه کنید). تنها سندیکای انحصاری، اتحادیه عمومی کارگران تونس (UGTT) است، در حالی که جنبش دانشجوئی که بسیار فعال بود و در سال های دهه 1970 و 1980 پیرامون اتحادیه دانشجویان تونس (UGET) سازمان می یافت، از چند سال پیش مجبور به فعالیت مخفی شده است.

بازیگر دیگری که اهمیت دارد جامعه مدنی و شبکه اعتراضی آن (رادیو،گروه های موسیقی، کانون ها)، و انجمن های دفاع از حقوق بشر است. برخی مانند عفو بین المللی خود را «غیرسیاسی» می دانند ولی برخی دیگر را کادرهای پیشین اپوزیسیون بورقیبه و بن علی ایجاد کرده اند. جامعه (لیگ) حقوق بشر تونس که در سال  1976 تاسیس  شده از جمله آنان است. این لیگ، قدیمی ترین جامعه دفاع از حقوق بشر در آفریقا و جهان عرب است.

آخرسر  نوبت ارتش ملی می رسد. بورقیبه این ارتش را در سال 1956 با اصل عدم دخالت در «امور دولتی» تاسیس کرد. این ارتش محقر سی هزار سرباز دارد (بیست و هفت هزار در نیروی زمینی).

 برخلاف نیروهای پلیس که تعدادشان در دوره بن علی  سه برابر شد، ارتش «جمهوری خواه» بوده و از وجهه خوبی بین مردم برخوردار است. قانونی مصوبه 1957 وابستگی به گروه های سیاسی  را برای افراد نظامی  ممنوع ساخته و هرگز، در آشوب های مشهور تاریخ کشور – جنبش دانشجوئی (1972)، شورش نان (1984) و اعتصاب معدن (2008) – سربازان برای سرکوب دخالت نکرده اند. چهره افتخار آمیز بی طرفانه  که نماد آن حرکت رئیس ستاد ارتش، رشید عمار است که در 12 ژانویه بخاطر خودداری از«شلیک بسوی مردم» برکنار شد.

قفصه، صبح 10 ژانویه. در ساختمان مرکزی اتحادیه کارگران تونس، سی عضو فعال جر و بحثی پر شور دارند. از روز 6 ژانویه، آن ها تلاش می کنند شعبه محلی را به پشتیبانی از جنبش وادارند. ولی رهبری کشوری با حمایت عباسی عماره، دبیر منطقه ای سندیکا که به فساد و مداحی رژیم بن علی شهرت دارد،  مقاومت می کند. انسداد مشابهی در صفاقص، توزر و سوسه احساس شده است.

همان روز، بن علی دومین سخنرانی اش را ایراد کرده و به «تروریستها» حمله  می کند  که از خشم اجتماعی « سو استفاده »  کرده اند.  اما جنبش تند ترمی شود. زمان وعده های بن علی فرا می رسد. او اعلام کرد که تا سال 2012 «سیصدهزار  شغل جدید» ایجاد می کند. خمیلی با خشم می گوید: «از سال 1990، بن علی مدام این شغل ها را به ما وعده داده است. هیچ کس او را باور ندارد. به هر حال، جنبش به چنین حیله ای اعتنا نمی کند».

بن علی که از جنبش اعتراضی دانسجویان می ترسید، همه آموزشگاه های کشور را بست.  بالاخره، چند ساعت بعد، اتحادیه کارگری واکنش نشان داد: رهبری اتحادیه به بخش های منطقه اس صفاقص، القیروان و توزر اجازه داد که روز بعد در مناطق و سپس 14 ژانویه در تونس اعتصاب عمومی به راه بیاندازند. یکی از کادرهای التجدید بلافاصله واکنش نشان داد: «به هر حال این شهرهای معترض هستند که به تنهائی وارد کارزار خواهند شد». همان شب، در شهرک های مردمی پایتخت (التضامن و منیهله) اولین شورش ها براه افتاد.

 

و اما نقطه عطف اعتصاب عمومی پیروز مند صفاقص  (شهر ششصدهزار نفری) است ، که منطقه ای تجاری و بندری ، ثروتمند و مرفه می باشد که تحت تسلط یک  بورژوازی مالی و یک طبقه متوسط با اهمیت قرار دارد. در سوسه نیز که شهری است که  از توریسم بهره برده، کارکنان بیمارستان فرهت حشاد راه پیمائی بزرگ اعتراضی برگزار کردند. کارکنان هتل ها که شغل و وضعیت شان در اثر بحران سال های 2009-2008 آسیب  دیده و بدتر شده، به آنان پیوستند.  روز قبل، پلیس از انتقال زخمی ها به بیمارستان جلوگیری می کرد. یک بار دیگر، بن علی حس کرد که جهت باد تغییر کرده است. 13 ژانویه، بن علی سخنرانی سومش را ایراد کرد که در آن موضعی فروتنانه گرفت. او از «آزادی مطبوعات» و «حقوق احزاب اپوزیسیون» سخن رانده، وزیر کشور را برکنار و تعهد کرد در انتخابات سال 2014 شرکت نکند. ولی دیگر دیر شده بود. اعتراض سیاسی به انقلاب تبدیل شده است. انبار باروت سومی که تاکنون تکان نخورده بود، آشکارا منفجر می شود: نفرت نسبت به مافیای طرابلسی ها.

 

کارهای ننگین این باند از چشم روشنفکران و مبارزان سیاسی مخفی نبوده اند، اما، کم کم  بحث ها در خانواده ها   پیرامون  انحصار بنگاه ها هنگام اجرای برنامه خصوصی سازی (بین 1995 و 2005)، تصاحب روزنامه ها و املاک (کاخ ها) در یک کلام، نمایندگی سازندگان اتومبیل، سوپرمارکت ها، بانک ها، شرکت های هوائی، موسسات ارتباطات تلفنی....می گردد. از پانزده سال پیش، نزدیکان خانم طرابلسی بر کلیه حوزه های اقتصاد دست گذاشته اند.

 

14 ژانویه، بالاخره آنچه نا محتمل می نمود رخ داد: بن علی از کشور فرار کرد. انقلاب سر دولت قطع کرد. روزهای اول پر هرج و مرج بود. سازمان های سیاسی که از یوغ سانسور آزاد شده بودند، یک باره در جلو صحنه قرار گرفتند. این گروه ها که در مکتب مخفی کاری شکل گرفته و با انحرافات سکتاریستی خو کرده اند، مجبورند که با همدیگر بسازند. زیرا، کوچه ها ساکت نمی شوند. یکی از فعالان PDP روز 18 ژانویه شعار می دهد: «با بریدن تارک یک درخت، ریشه های آن کنده نمی شوند».

 

در این جاست که سخنان یک هفته پیش محمد خمیلی دوباره طرح می شود(7): «تا حالا، هرگز مردم تونس سرنوشت خود را بدست نگرفته بودند. نه در دوره استعماری (1956-1881)، نه هنگام استقلال (1956)، نه هنگام سقوط بورقیبه با سرکردگی بن علی (1987). اگر این بار، تونسی ها بن علی را ساقط کنند، این یک غرور  بزرگ ملی است. و این شرف بازیافته را هیچکس نمی تواند از آنان بگیرد.»

----- 

عنوان اصلی مقاله:

De l’indignation à la révolution, par Olivier PIOT

 

پاورقی ها:

1 – بررسی بخش جراحی بیمارستان عزیز عثمانه در شهر تونس(1988)

www.tunivisions.net

2 – به مقاله زیر مراجعه کنید:

 

Karine Gantin et Omeyya Seddik, « Révolte du “peuple des mines” en Tunisie », Le Monde diplomatique, juillet 2008, et « Tunisie : jugement iniques à Gafsa », www.monde-diplomatique.fr, 12 janvier 2009.

3 – در آوریل 2009، 15 تونسی اهل متلوی در دریای مدیترانه  و نزدیکی های کرانه های لیبی جان خود را ازدست دادند.

 4 – به کتاب زیر مراجعه کنید:

Mahmoud Ben Romdhane, Tunisie : Etat, économie et société. Ressources politiques, légitimation et régulations sociales, Publisud, Paris, 2011.

5 -

Lahcen Hacy, « Substituer des emplois précaires à un chômage élevé. Les défis de l’emploi au Maghreb », Cahier Carnegie, Carnegie Middle East Center, Beyrouth, 15 novembre 2010.

6 - گزارش اتحادیه کارگران تونس به زبان عربی:

« Le développement régional à Sidi Bouzid : entre mythe et réalité », rapport de l’UGTT (en arabe), Tunis, août 2010.

7 – به مقاله زیر در سایت لوموند دیپلماتیک (فرانسه) نگاه کنید: در این مقاله «هفته ای که بن علی را سرنگون کرد»، کریم، نام مستعارآقای خمیلی است.

 

« La semaine qui a fait tomber Ben Ali », sur le site du Monde diplomatique – 19 janvier 2011. M. Khemili est cité sous le pseudonyme de « Karim ».

 

تونس: تقویم تاریخ

 

1881.                     آغاز قیمومت فرانسه

1921-1911.           اعلام حالت فوق العاده برای مبارزه با جنبش ضد استعماری.

4 ژوئن 1920.          ایجاد حزب لیبرال موسسان تونس یا حزب دستور (قانون اساسی).

2 مارس 1934.         حبیب بورقیبه حزب دستور نو را تاسیس کرد.

مارس-آوریل 1937.   تظاهرات دردفاع از ایجاد مجلس بر پایه خواست دستور نو.

                              جنبش در خون سرکوب شدو در 12 آوریل حزب دستور نو منحل  شد.

20 ژانویه 1946.      ایجاد اتحادیه عمومی کارگران تونس UGTTکه از دستور نو   پشتیبانی  می کند.

31ژوئیه 1954.        شناسائی  خودمختاری داخلی توسط فرانسه.

1965.                   20  مارس. اعلام استقلال؛ 9 آوریل. تشکیل دولت بورقیبه، پس از                                                                  انتخابات مجلس موسسان.

                             13اوت. تصویب آئین نامه فردی  مبنی بر برابری قضائی زنان و مردان.

25 ژوئیه 1957.     الغاء سلطنت و اعلام جمهوری. ریاست جمهوری حبیب بورقیبه.

1961.                   درگیری های خشن با ارتش فرانسه  پیرامون پایگاه فرانسه در بنزرت. این پایگاه در 15 اکتبر 1963 تخلیه شد.

1963.                   ممنوعیت حزب کمونیست.

18 مارس 1975.     پس از تغییری در قانون اساسی، بورقیبه رئیس جمهور مادام العمر شد.

26 ژانویه 1978.    «پنجشنبه سیاه»، اعتصای عمومی بزرگ اتحادیه کارگران تونس در مخالفت با آزادسازی اقتصاد همراه با درگیری ها (20 نفر کشته شدند).

                           دسامبر 1983-ژانویه 1984. «شورش نان» که به سرکوب و  تزلزل اتحادیه کارگری منجر شد و ژنرال زین العابدین بن علی به وزیر مشاور در امور امنیتی منصوب شد.

1987.                  در ماه اوت، سوءقصد اسلام گرایان در منستیر. 7 نوامبر، بن علی، نخست وزیر به اتکای گواهی پزشکی بورقیبه رابرکنار کرده و جانشین رئیس دولت شد.

1988.                  حزب سوسیالیست دستوری به «اجتماع دموکراتیک قانونی اساسی» تبدیل شد.

1994.                  بن علی، تنها نامزد انتخابات 3/99 درصد آرائ را کسب کرد. او که همواره تنها نامزد بود در سال های 1999، 2004 و 2009 مجددا انتخاب شد.

فوریه 1999.          تظاهرات خشونت بار دانش آموزان در قفصه. دستگیری های گسترده.

11آوریل 2001.      سوء قصد به کنیسای جربه.

ژانویه-مه2008.      اعتصاب در ناحیه معدنی قفصه. رهبری کشوری اتحادیه کارگران تونس از اعتصاب پشتیبانی نمیکند.

17 دسامبر 2010.   محمد بوعزیزی خود را به آتش می کشد. تظاهرات در سیدی بوزید که به سراسر کشور سرایت می کند.

14 ژانویه 2011.    محمد غنوشی، نخست وزیر اعلام می کند که موقتا جایگزین بن علی شده است. فرار بن علی. روز بعد، فواد المبزع رئیس مجلس، رئیس دولت می شود.

 

 

http://ir.mondediplo.com/article1651.html

http://ir.mondediplo.com/article1649.html

 

 

لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011

 چه آینده ای  برای تونس؟

 

امین علال، پژوهشگر انستیتو اموزش سیاسی اکس آن پروونس، وابسته به انستیتوی پژوهشی و آموزشی جهان عرب و اسلامی

 

ترجمه بهروز عارفی

 

در حالی که تونس از رخوت طولانی بازی سیاسی خارج می شود، بازیگران طرفدار احزاب، سندیکاها و انجمن ها برای تثبیت موقعیت شان نبرد می کنند. ولی، پرسش مهمی مطرح است: نسل های جدید بسیج شده چه جایگاهی به خود اختصاص می دهند؟

 

«اجتماع دموکراتیک قانونی RCD » حزب رئیس جمهور سابق، با یک چشم به همزدن ناپدید نمی شود. مراقبتی که از طریق شبکه های به هم چسبیده در سراسر کشور انجام می شد، فقط یکی از جنبه های قدرت او بود. این حزب، در بخش اداری، در حوزه های اقتصادی، فرهنگی، ورزشی،... کارکرد های گوناگونی را تضمین می کرد. حزب در آن واحد، می توانست از طعمه های چند دار و دسته بهره برده و سپس اقدام به توزیع مجدد آن در میان نیازمندان کند. و بدین ترتیب  روش موثری برای کنترل سیاسی بوجود آورده  و همزمان پایگاه اجتماعی با اهمیتی  را برایش تضمین می کرد.

 این ریشه دار بودن حزب سابق  فقط تنها دام بر سر راه فرایند انقلابی نیست؟ از یک سو، ارتش جایگاه برتری حفظ می کند (به مقاله اولیویه پیو «از خشم ونفرت تا انقلاب، لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011 مراجعه کنید) و از طرف دیگر، نیروهائی که وظیفه شان  جایگزین کردن قدرت است دستخوش مشکلاتی هستند.

اتحادیه عمومی کارگران تونس (UGTT)، که سندیکای واحد  است را اغلب به مثابه تشکیلاتی با توان بسیج فراوان معرفی کرده اند. این اتحادیه که در سراسر کشور حضور دارد، به عقیده برخی تحلیلگران، بانی شورش کنونی و بدیلی برای حزب RCD است. در حالی که، فراتر از این چهره منسجم، این اتحادیه اشکال گوناگون به خود می گیرد. پانصدهزار عضو آن  خط سیر گوناگونی داشته و بسیاری دارای کارت عضویت حزب RCD اند. بویژه، رهبری اتحادیه، غالبا  جلوعملیات اعتراضی را گرفته اند، نظیر واقعه قفصه در سال 2008. میان رهبری و پایه اتحادیه اختلاف فاصله وجود دارد: از کنگره 1989، کارکرد آن بتدریج در دست دبیر کل متمرکز شده و کادرهای مدعی یا به کناری رانده شده و یا مجبور به سکوت شده اند.

احزاب اپوزیسیون قانونی که برای تشکیل دولت وحدت ملی مذاکره کردند، از ابعاد ناچیزشان  رنج می برند. این احزاب در مناطق دورتر (القصرین، سیدی بوزید، قفصه) که در سال های اخیر فعال تر بودند، نفوذ کمی دارند. از سوی دیگر،موضع گیری های جدید آن ها نشانه  تمایلات رهبران  شان برای دست یافتن به  ریاست جمهوری است: نجیب شبی از اجتماع ترقی خواه سوسیالیستی، مصطفی بن جعفر از فوروم دموکراتیک برای آزادی و حتی احمد براهیم از التجدید.

سرانجام، سازمان های دفاع از حقوق انسانی و انجمن های مستقل نمود چندانی نداشته و از آن آسیب دیده و فعالیت های آنان  منحصرا حول سرکوب و اختناقی  متمرکز است که خودشان قربانی اش بودند.  در میان آنان، حزب کمونیست کارگری تونس که محکوم به مخفی کاری بود،  به تشکیل دولت وحدت ملی معترض  است. این حزب چپ رادیکال که بخاطر فعالیتش در جریان اعتصاب قفصه در سال 2008 حقانیت یافته،  در حد یک گروهک باقی مانده است. حزب اسلامی النهضه از پیامدهای سرکوب وحشیانه  وتبعید طولانی سران حزب رنج می برد.  آخر سر، منصف مرزوقی، مخالف تبعیدی و نماد آشتی ناشذیری با بن علی امکان جلب مبارزان را نیافت. او اعلام کرده است که جای خود را به جوانان واگذار می کند.

طنز تاریخ این است که دیکتاتور سال 2011 را «سال جوانان» اعلام کرده بود. این شعار  یکی از تظاهراتی ها «بن علی، سال جوانان اعلام کرد، ما هم مو بمو اجرا می کنیم»،  فاصله میان نخبگان سیاسی، انجمنی و سندیکائی را با نسل های جدید نشان می دهد، که اغلب نه سازمان یافته اند و نه عضو حزب. هرچند این ماه شورش، موجب می شود که غیر سیاسی بودن ادعائی آنان را نسبی تلقی کرد.

بیشتر آن ها نوجوانانی اند که در مقابل گلوله های پلیس  هراسی بخود راه نداده اند، بیشتر صف ها  ازافراد کمتر از سی ساله مملو اند نظیر تظاهرات بین کرام و کاخ کارتاژ در عصر روز سیزدهم ژانویه. از همان فردای آن روز، جوانان بدون تابوئی فرار دیکتاتور را تفسیر و نقد می کردند. آنان می خواهند  با اشغال اماکن ممنوع به عقده پدرسالاری خاتمه داده و با سلام دادن به پلیس خواست خود را به پیش بردند. اگر استفاده از اینترنت نمادی از سرمایه گذاری آنان بود، تجربه کمیته های هوشیاری هم اهمیت داشت. در این کشیک های شبانه، جوانان، صحبت می کنند، آگاهی می یابند و تصمیم می گیرند. آنان با جایگزینی نیروهای انتظامی امنیت را برقرار می کنند. دستور کار صادر شده است: تهیه فهرست رزمندگان حزب حاکم RCD، محله به محله، جلوگیری از حریق مدارس.... سحرگاهان، با جایگزینی کارکنان شهرداری، به جمع آوری ذباله می پردازند.

جایگاهی که این صدها هزار جوان بسیج شده در ساختار سیاسی، تجدید چهره ها و عملکردهای سیاسی خواهند یافت، آینده انقلاب را تعیین خواهد کرد.

 

----- 

عنوان اصلی مقاله:

 

Quelle relève à Tunis,  par Amin Allal

 

لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011

تونس، طلایه داران

 

هشام بن عبدالله العلوی، عضو شورای مشورتی دیده بان حقوق بشر، |پژوهشگر انستیتو مطالعات بین المللی، دانشگاه استانفورد، کالیفرنیا، همچنین پسرعموی پادشاه مراکش است.

 

ترجمه بهروز عارفی

 

«فقر و بیکاری روحیه اعراب را درهم شکسته است»

                                                                   دبیرکل جامعه عرب، نشست سران در شرم الشیخ، مصر، 19 ژانویه

بهتر از این نمی توان هراس حکومت های منطقه را از تهدیدی بیان کرد که انقلاب تونس برای رژیم هایشان ایجاد می کند.

 

رژیم مستبدی که به دزدسالاری (kleptocratie، نظام متکی بر دزدی و فساد) گرائیده و خودکامگی سرکوبگر آن تشدید شده بود، سرنگون شد. خانواده ای مظهر قدرت، جامعه تونس را غارت کرده بود. خودسوزی یک جوان دیپلمه نا امید، سبزی ومیوه فروش دوره گردی بر روی یک چرخ دستی، سرآغاز شورشی شد که یکی از مطلقه ترین رژیم های جهان  عرب را بزیر کشید.با وجوداین، دیکتاتور در منطقه کم نیست.

 

این قیام قهرمانانه یک ملت بزرگ حکم نمونه را دارد. شورشی غیر قابل پیش بینی، بدون رهبری سیاسی واقعی از وضعیت سامان نیافته اش بهره برد. اگر بیش از این بود، شاید رژیم آنرا در هم می کوبید.  قیام کنندگان که منطق ستوه علیه رژیم زین العابدین بن علی تنها عامل وحدتشان بود، به کمک اینترنت وارد نوعی ارتباطات شدند که رژیم پیش بینی نکرده بود (به رغم «جنبش سبز» در ایران که در سال 2009، حکومت مذهبی حاکم آنرا مهار کرد)،  در کمتر از یک ماه، شورش موفق شد دیکتاتوری را سرنگون کند که در حدود یک ربع قرن، تونس را به یکی از بسته ترین کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه تبدیل کرده بود.

 

اکنون، امتیازهای چنین قیامی عمده ترین ضعف آن بشمار می آید: فقدان رهبری، برنامه سیاسی  یا توانائی اداره جامعه  پس از سرنگونی رئیس جمهور بی آبرو. کشور که دارای تحصیلکرده ترین و سکولار  ترین جمعیت جهان عرب است، تاکنون توانسته از برتری  عملی اسلام گرایان تندرو جلوگیری کند. آنچه در افق دیده می شود، ظاهرا نمی تواند به آنان فرصتی دهد تا از راه های خشونت آمیز قدرت را کسب کنند. پس از آن، اگر گروهی از اسلام گرایان (نظیر وابستگان «نهضت») (1) شرکت در بازی دموکراتیک را بپذیرند، آنچه اهمیت داردآنست  که آنان جذب نظام سیاسی شوند تا  بهتر بتوان اسلام گرایان تندرو را منزوی کرد.

 

احساس عدم اطمینان ملموس پس از سقوط و فرار بن علی از فقدان نخبگان سیاسی مستقلی ناشی می شود که بتوانند جایگزینی قدرت و گذار به یک رژیم دموکراتیک را تضمین کنند؛ چرا که اکنون نخبگان رژیم ساقط شده اند،  احزاب سیاسی در حال جنینی بسر می برند و سندیکاهای کارگری بی رهبر مانده اند.

 

 اگر ترس از هرج و مرج، بر اعتماد به کارآئی خودکفائی جامعه و واقع بینی سیاسی غالب شود، ساختار های سیاسی امکان ظهور نمی یابند. در جامعه ای در جستجوی دموکراسی، جوانان امتیازی بحساب می آیند، همان جامعه ای که توانست بدون آن که خسارت های غیرقابل جبران انسانی را تحمل کند خود را از دیکتاتوری رها سازد .

آیا در آستانه اولین انتخابات موسسان، رهبران جدید، یک بار دیگر بر طبل هراس از اسلام گرایان خواهند کوبید تا بتوانند زیر سوال بردن حاکمیت مردمی را به حکومت های غربی بقبولانند؟  جنبش مردم درکوچه ها، صاحبان جدید قدرت را می ترساند.. رژیم گذار ممکن است تلاش کند تا بنوعی وضع موجود را حفظ کند و برای جلوگیری از درگیری های خشونت آمیز بخشی از قدرت رئیس جمهور خلع شده را محفوظ دارد . با برگزاری انتخابات سریع، قدرت انتقالی با خطر تحکیم موقعیت مهره های نخبه ی حقانیت از دست داده، روبرو می شود که ممکن است تحت عنوان « نوزائی  » گرد هم می آیند.

 

این نمای کلی امر متداولی است. همان طوری که در اوایل سال های دهه 1990 در بلغارستان و رومانی رخ داد. رژیم پیشین خود را با نخبگان قدیمی پیوند می زند تا با ظاهری جدید دوباره جان بگیرد. مثال اوکراین گویاتر هم است: گسستی اساسی تر (چرا که دولت جدید ظاهر می شود)، ولی کادرهای سیاسی قدیمی، تا آب ها از آسیاب افتاد، دوباره به سر امور برگشتند. راه چاره همه این اوضاع این است که مردم علیه مسئولان منفوری بسیج شوند که سقوط شان فورا فشار توده ای را آرام می کند. این مشکل مرکزی است که گذار را در نقاطی که جامعه مدنی کمتر سازمان یافته، با نابسامانی روبرو می کند.

به هر حال، قیام ژانویه تونس امید مردم عرب را می پروراند. تجربه رهائی مسری است. هم زمان، در الجزایر، مصر، اردن، مراکش، سوریه و حتی فلسطین شاهد آن بودیم. تا اندازه ای در همه جا، نسل های جدید که از نظام خودکامه به ستوه آمده اند، از خلاصی از آن نا امید می شدند. ولی دقیقا بخاطر غیر محتمل بودن آن، تجربه تونس در مابقی جهان عرب به همان صورت تکرار نخواهد شد.

در تونس، ارتش تاحدودی از بخش های امنیتی و سرکوبگر و از جمله پلیس، جدا بود-  باستثنای افراد گارد ریاست جمهوری، ارتشیان حقوق کمی دریافت می کردند- بخش هائی از ارتش می دانستند چگونه شورش های مهارشده را اداره کنند و سرکشی ها را در نطفه خفه کنند. ولی آنان نمی دانستند چگونه شورش های کمتر سازمان یافته و دربرگیرنده اقشار متعدد را درهم بشکنند.

 

صرف نظر از بخشی از قدرت برای مقاومت بهتر

 

حکومت خودکامه تونس هدف آسانی برای کینه توزی مردمی بود. این حکومت با الجزایر که دارای استبداد جمعی است و  دردست های یک نفر متمرکز نیست، متفاوت بوده ولی شبیه مصر است که «رئیس» تمام تنفر و کینه را به خود معطوف ساخته است.

دخالت های تقریبا تمامی خانواده بن علی در غارت  کشور به این پدیده شتاب بیشتری داده بود. بیرون راندن دیکتاتوری های نامتمرکز سخت تر از دیکتاتوری هائی است که چهره مشخصی را در برابر رنج توده ای قرار می دهد، همان طوری که در مورد شاه ایران و سوهارتوی اندونزی دیدیم، اگر فقط به همین دو مثال بارز بسنده کنیم. از سوی دیگر، ائتلاف های جرگه سالارانه پایه وسیع تری نسبت به دیکتاتوری های فردی دارند:  در نتیجه، آسیب پذیری کمتری هم دارند.  نظام های خودکامه برای مقاومت بیشتر، بخشی از قدرت را به مردم و بویژه گروه های متنوع ذینفع واگذار می کنند. در مقایسه با تونس، هیئت حاکمه مراکش و الجزایر، شبکه های دارای منافع بسیار بزرگتر و پیچیده تر ایجاد کرده اند که به آنان وابسته اند. در مورد الجزایر، درآمد نفتی گروه بندی های سیاسی ای را  فشرده می کند که مستقیما به تثبیت دوام رژیم علاقه مندند.

یکی از ویژگی های نظام تونس تبدیل انتخابات به همه پرسی ای شوم بود  (27/99% آرا در 1989، 91/99% در 1994، 45/99% در 1999، 49/94% در 2004، 62/89% در 2009) که هیچ روزنه ای برای اپوزیسیون باقی نمی گذاشت. صحنه سیاسی به تمام معنی وجود خارجی نداشت. در مصر چنین نیست. زیرا در این کشور نظام انتخاباتی  با این که با تقلب وسیع قطعی همراه است، مکانی برای اعتراض و رودرروئی است. از سوی دیگر، مطبوعات در مصر، به اندازه تونس دچار خفقان نبود.

در الجزایر وضع متفاوت است. در این کشور، روی هم رفته در آمد نفتی امکان می دهد تندشدن خشم توده ای را به تعویق انداخت. دست کم تا زمانی که سلسله مراتب نظامی در ضمن حفط اتحاد خود، کمتر در صحنه سیاسی ظاهر می شود و قادر است بخشی از فعالان سیاسی را  که ایفای نقش عضو را می پذیرند، جذب کند. از سوی دیگر، خروج از یک جنگ داخلی ده ساله، الجزایر را کم توان کرده و از همین رو به سختی می پذیرد که علیه رژیمی قیام کند که هر چند به بهای صد هزار کشته، بر اسلامی گرائی تندرو چیره شده است.

اما در مراکش، تاکنون کینه مردمی پادشاه را هدف قرار نداده است. ولی طبقه جوان که در نبود چشم انداز، در اثر بازی های سیاسی مسدود، در اثرتداوم فشار نیروهای امنیتی و شبکه حامی پروری ( کلاینتالیسم ) کمرشکن سرخورده است، ممکن است انگیزه ای برای شورش بیابد. وضعیت بغرنج کشور می تواند شورش را شدت بخشد. در واقع، اختلافات قومی در این کشور بیشتر و عمیق تر بوده و فرایند همگن سازی  پیشرفت کمتری کرده است.

 

جنبش های اجتناب ناپذیر غیرقابل تصور

 

در همه این کشورها، مدل توسعه کم تحرک و عمیقا غیرعادلانه بر پایه سیاست کاسبکارانه در دستگاه دولت، تفتیش قلدرانه مردم و فقدان گشایش سیاسی، وضعیتی آفریده که قدرت رژیم ها بخاطر ضعف جامعه مدنی شان است. اما با کمترین نقصی که در سپر زرهی شان پدید می آید، بخشی از اعتراضات در ان رخنه کرده و فروپاشی آنها را تهدید می کند.

در مورد تونس، دقیقا وضعیت کرم خورده رژیمی رانده شده و غیر مشروع موجب تبلور شورش مردمی شد. میوه رسیده ای که آماده افتادن از درخت است! باوجود این، حکومت بن علی یکی از محکم ترین و باثبات ترین دولت های منطقه تلقی می شد. نقص ها بچشم نمی آمدند و سرانجام، امر غیر مترقبه رخ داد.

رژیم های دیگر این قدر آسیب پذیر نیستند. با وجود طول عمرشان، آنان طعمه آسانی برای جنبش هائی اند که امروز، تجسم وجودشان مشکل است ولی ناگزیر، دیرتر این پدیده پیش خواهدآمد، همان طوری که رژیم تونس را بزانو در آورد. سهولتی که بن علی دیکتاتور با آن در مقابل تهاجم جوانان از پای درآمد، گواهی است بر ناتوانی ماشین سرکوب در خرد کردن جنبش هائی که ناگهانی به راه می افتند.

ناهماهنگی توسعه ایالت های مختلف کشور انقلاب تونس را تقویت کرد. در حوزه های ساحلی، سرمایه گذاری های قابل ملاحظه ای برای تشویق جهانگردی شده، ولی مناطق داخلی کشور به حال خود رها شده اند. درست در همین منطقه ها بود که جنبش برخاست و رژیم را با خود برد. در کشورهای دیگر عربی نیز این ناهماهنگی وجود دارد ولی به اشکال دیگر. جامعه ای که، نظام سیاسی در چنگ گروه نیرومند محدود و فاقد حقانیت است، در واقع بدون خودکفائی تکنوکراسی (فن سالاری) کارآمد که به سبک چینی ها اقدام کند، نمی تواند رشدی خردمندانه داشته باشد. زیرا بیشتر کشورهای عربی تکنوکراسی شان را فدای فساد و خودکامگی می کنند.

 جوانان پریشان و قاچاق فروش (در الجزایر) و اغلب با مدرک دانشگاهی، کوچه ها بی هیچ سر و صدائی  پر می کنند: بیکاران بیخ دیوار (2) با تمایلات اسلام گرا یا بطور ساده، قربانیان نظامی که به آن ها فرصت یک زندگی  شرافتمندانه را نمی دهند . با یاس آنان نظیر مصر یا الجزایر (بدون این که موفق به تغییر اوضاع شوند، رو به خاموشی می برند)، یا حالت بغض دائمی (نظیر اردن یا مراکش) اغلب بدون این که متوجه شوند، رژیم ها ثبات خود را بر روی بی تفاوتی جامعه ای بنیاد می نهند که حتی نمی تواند شورش کند. روزی که خشم منفجر شود، کورتر و خشن تر خواهد بود.

تا زمانی که ناامیدی جوانان با واقعیتی که بتواند جرقه ای به باروت بزند، عجین نشود، این رژیم ها دست نخورده باقی خواهند ماند. ولی کوچکترین «حادثه» نظیر خودسوزی یک جوان کافی ست تا جامعه پشت سر شورش صف ببندد، در  ابتدا در سطح محلی و سپس منطقه ای، و آنگاه رژیم با سرعتی باورنکردنی با شرمساری فرو می ریزد.

تاثیر جنبش تونس بر باقی جهان عرب به توان آن در برقراری دموکراسی در کشور بستگی دارد. اگر دموکراسی سامان یابد، قریب به یقین شاهد پخش آن بویژه در کشورهای مغرب خواهیم بود. مطالبات مردمی آخرسر با التزام به کثرت گرائی و مشارکت افزایش خواهد یافت. اگر با شکست مواجه شود، رژیم های خودکامه تقویت خواهند شد و نتیجه آن نومیدی اهالی است: بدون تردید، بیشتر رژیم های عرب شق دوم را ترجیح می دهند حتی اگر به ایجاد بلبشو منجر شود.

میتوان دو سناریو را پیش بینی کرد: یا رژیم های عرب به مطالبات مرم شان گوش فرا می دهند و شروع به گشایش سیاسی می کنند؛ یا به هر قیمتی شده در پی حفظ حاکمیت شان بر می آیند، بدون این که به خواست مشارکت سیاسی شهروندانشان پاسخ دهند.

 

رودرروئی، گشایش یا سرکوب

 

در امکان نخست، راه ناهموار است. پس از چند دهه انسداد و سرکوب، رژیم های عرب در واقع باید بتدریج متحول شوند تا از تصادم رودررو احتراز کنند که ممکن است آن ها را بسوی سرنگونی سوق دهد. با در نظر گرفتن امیدهای بربادرفته مردم، می بایست گشایش دموکرایتک آنان به حد کافی صادقانه باشد تا بمثابه فریبی تلقی نشود و این گشایش بحدی پیشرفته باشد تا نظام سیاسی را به تلاطم انقلابی نکشاند. حال آن که تغییرات تدریجی میسر نمی شود مگر با مهارت و مشارکت نخبگان سیاسی که نه ثبات را فدا می کند و نه فوریت روند دموکراسی را. در توانائی رژیم های موجود در جلب چنین نخبگانی و ارائه قدرت کافی به آنان جهت تکمیل ماموریت گشایش جای تردید است.

راه حلی که باقی می ماند، انسداد سیاسی است. رژیم های خودکامه عرب، با درس گیری از رویدادهای تونس، تلاش خواهند کرد انگیزه فوری شورش ها را بی اثر کنند. از جمله  از طریق مبارزه با گرانی مواد اولیه مورد نیاز (نان، شکر، گوشت، تخم مرغ و غیره). سپس انان تلاش خواهند کرد تا کارائی سرویس های امنیتی و اطلاعاتی خود را افزایش دهند.

نمونه تونس نشان می دهد که در سیستم ارتباطات نقصی پدید آمد، اینترنت پناهگاهی شد برای مخالفان که از طریق یوتیوب، تویتر، فیس بوک و غیره ارتباط برقرار می کردند. نظام سرکوبگر تونس، همچنین از همکاری ناجور بین سطوح مختلف آن (پلیس، اطلاعات و امنیت، ارتش) آسیب دید. رژیم های عرب با الهام از نمونه ایرانی انهدام جنبش های اجتماعی، آموختند که اینترنت را فیلترگذاری کرده و در صورت نیاز قطع کنند و در نهایت، خبرنگاران خارجی را اخراج یا تحت نظر بگیرند. این رژیم ها با استفاده از شیوه بسیجی های ایران (3) تلاش می کنند شورش های شهری را با جداکردن محلات از هم و ایجاد جای پای محکم برای مداخله موضعی، درهم شکنند. خلاصه، در چنین حالتی شاهد «امروزی کردن» و «گسترش» سرویس های سرکوبگر خواهیم بود. اما، چنین درمانی علیه اشکال جدید کارزارهای جمعی که جنبش های اجتماعی آینده می توانند ابداع کنند، کاری نیست. راه حل های سرکوبگرانه در بهترین حالت، فقط در کوتاه مدت موثر خواهد بود.

اگر «جنبش سبز» در ایران از همدردی قابل ملاحظه در غرب برخوردار شد، در مورد تونس چنین نبود. جنبش تونس حتی با واکنش های نزدیک بینانه و کاملا نا متناسب روبروشد.بویژه در فرانسه، کشوری  که تا آخر نسبت به دیکتاتوری بن علی وفادار ماند. دیگر پایتخت های غربی، از جمله واشینگتن نوک زبانی از شورش ها  پشتیبانی کردند. گوئی غرب به رغم سخنوری های گاهی آتشین، شادمانی چندانی نسبت به دموکراسی در جهان عرب نشان نمی دهد. جنبش تونس می تواند فرصتی باشد برای تغییر رفتار از جمله در پاریس.

 

در جهان عرب، که تبانی با دیکتاتوری را بمثابه ادامه استعمار و امپریالیسم از راه دیگر تلقی می کنند، بر عکس، پشتیبانی از روند استقرار دموکراسی را نشانه احترام به جامعه هائی می دانند که رژیم های نامشروع سرکوب شان می کنند.

 

اگر غرب از ترس اسلام گرائی تندرو یا بخاطر منافعش، در عدم کمک به این جنبش های دموکراتیک پافشاری می کند، دست کم، می تواند بی طرفی خیرخواهانه در پیش گیرد.

----- 

عنوان اصلی مقاله:

La Tunisie, Eclaireurs, par Hicham Ben Abdallah El Alaoui

 ----

پاورقی ها:

1 – النهضه، جنبش احیای فرهنگی و سیاسی که در اواخر قرن نوزدهم تاسیس شد. این جنبش خواست اصلاحات در اسلام را با دگرگونی جامعه درهم می آمیزد. به  مقاله آن لور دوپون به زبان فرانسه مراجعه کنید:

Anne-Laure Dupont,  « Nahda, la renaissance arabe », Manière de Voire, n° 106, « L’émancipation dans l’histoire », aout-septembre 2009.

2 – Hittiste مشتق از واژه عربی حایت بمعنی دیوار: بیکاری که تمام روز«دیوار کوله» میکند.

3 – جوانان بسیجی وابسته به سپاه پاسداران اتقلاب اسلامی .

 

http://ir.mondediplo.com/article1653.html

 

 

لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011

 

خاطرات یک سفیر

اریک رولو ،روزنامه نگار و سفیر پیشین

ترجمه بهروز عارفی

 

اریک رولو در ژوئیه 1985 به سفارت فرانسه در تونس برگزیده شد. او در زمانی مسئولیت  یافت که پاریس از جانشینی «قریب الوقوع» حبیب بورقیبه، بنیانگذار جمهوری تونس نگران بود.

 

ماموریت من به لحاظی  به یک بازپرسی در کشوری کاملا دستخوش حوادث می مانست. رئیس بورقیبه که چند بار ملاقاتش کردم، از قدرت تشخیص درست برخوردار نبود. هنگام دیدار،بارها با بیان مطالب نه چندان دیپلماتیک، حتی نامنسجم، الباجی قائد السبسی، وزیر خارجه اش را دچار مخمصه می کرد. پس از ملاقات، وزیر مجبور به پوزش خواهی می شد. در دیداری که ژنرال موریس اشمیت Mairice Schmitt، رئیس ستاد ارتش فرانسه، از روی ادب مرسوم انجام داد، بورقیبه برخاست و پیش از فشردن دست او، شروع به دکلمه شعر بسیار بلندی از ویکتور هوگو کرد. در حرافی یک جانبه اش، او فراموش کرد که به هدف ماموریت مهمانش اشاره کند، در حالی که این موضوع  با امنیت ملی ارتباط داشت.

بورقیبه که فقط چند ساعت در روز هشیار بود سکان دولتی را که رهبرش بود دردست نداشت. حکومت او که در راس آن محمدالمزالی قرار داشت، به چند دسته رقیب تجزیه شده بود.نخست وزیر بیشتر وقتش را صرف مراقبت از وجهه اش می کرد و هدف آشکارش جایگزینی بورقیبه در قدرت بود. این کار دندان ها را در کاخ کارتاژ به هم می سائید. دختر برادر شخص بورقیبه که بر او نفوذ غالبی داشت، تحسین آغشته به مهر خود را نسبت به ژنرال زین العابدین بن علی مخفی نمی کرد؛ باوجود این، هیچکس گمان نمی برد که او نردبان ترقی بن علی بسوی قدرت شده و در خلع عمویش نقش بازی کند.

ژنرال بن علی که در سال های 1986-1985، ابتدا وزیر مشاور و سپس وزیر کشور بود، برای فرانسه معمائی بود. او به بهانه های مختلف از پذیرفتن شخصیت های فرانسوی که از تونس دیدار می کردند، خودداری کرد. از جمله خانم ادیت کرسون Edith Cresson و پییر برگوآ Pierre Bérégovoyکه وزیر بودند. از آن ها شگفت آور تر، خودداری وی از ملاقات با ژنرال رنه امبو René Imbotرئیس کل امنیت خارجی فرانسه (DGSE) بود. اوج ماجرا زمانی بود که سرهنگ (ژنرال آتی) ایوان دو لی نییر Ivan deLignière وابسته نظامی سفارت به من اطلاع داد که از چند هفته پیش، بن علی او را بایکوت کرده است، در حالی که مرتبا با رئیس سیا CIA  در تونس ملاقات می کند. در حالی که او و بن علی، هر دو دانشجوی همدوره پیشین دانشکده افسری سن سیر بودند و همدیگر را « تو»     خطاب می کردند و عادت داشتند که در مورد مسائل مشترک المنافع گفتگو کنند. ایوان دو لی نییر، گلیست چپ، دارای مدال افتخار برای خدمات مسلحانه اش در مبارزه با «سازمان ارتش مخفی» OAS* در الجزایر، آشنا به زبان عربی تونسی بخاطر درستکاری و علاقه به کشورش مشهور بود. طبیعتا، این اطلاعات   در یک   تلگرام سری و خطاب به مسئولان بالای وزارت خارجه و کاخ الیزه ارسال شد.

تناقض به اسرار افزود: بن علی داوطلبانه با من  ملاقات خصوصی می کرد.  گفتگوهای ما عمدتا به فروش سیستم ارتباطات بسیار پیچیده به گارد ملی تونس اختصاص داشت. دولت فرانسه اعتبارات سخاوتمندانه ای برای این خرید ها در اختیار تونس می گذاشت. باوجود این، مزالی نخست وزیر، مرتبا با این خریدها مخالفت می کرد و دلیل می آورد که  این خریدها بودجه کشور را سنگین تر خواهد کرد. پیرو اطلاعات ما، این بهانه ای بیش نبود. نخست وزیر از جاه طلبی های سیاسی وزیر کشورش هراس داشت.

درست است که گذشته حرفه ای بن علی در اعضای غیرنظامی دولت، اعتماد چندانی بر نمی انگیخت. او را به عنوان «سرکلانتر» سنگدلی  می شناختند که شورش های گرسنگان را در سال 1984 در خون سرکوب کرده بود و همچنین تظاهرات گوناگون اعتراضی کارگری و دانشجوئی را. بن علی که در یک مدرسه عالی اطلاعات و امنیت در ایالات متحده تحصیل کرده بود، تا حد وسواس شکاک بود و همه میدانستند که در مورد همه بایگانی اطلاعاتی دارد.

در یکی از دیدارهایمان، او ، خارج از موضوع، سه عامل بی ثبات کننده رژیم را چنین بیان کرد: نا بسامانی اجتماعی، تنش با لیبی قذافی، «تهدید اسلام گرایان» که به عقیده او خطرناکترین بود. او توضیح داد که جنبش وابسته به رشید غنوشی در همه محیط ها حضور دارد از جمله در بین افسران جوان. و با حرکتی تآتری، به دکمه دستگاهی فشار داد و فهرست درازی از نام کسانی بیرون زد که مظنون بودند و زیر مراقبت دائمی. بن علی که مهندس کامپیوتر و شیفته فنون است از استفاده  این دانش کسب اطلاعات، برای هدف های پلیسی خسته نمی شد.

او ادامه داد که مسلم است که غنوشی به دولت تضمین صریح داده بود که هرگز دست به خشونت نخواهد زد. او نتیجه می گرفت که چالشی که باید از میان بردارد سیاسی است یعنی بسیار جدی تر، زیرا او فکر نمی کرد بتواند بطور نامحدود از «توسعه سریع» جنبش اسلامی جلوگیری کند. من نمی توانستم با عقیده او موافق باشم، چرا که اطلاعاتی که به سفارت می رسید و نیز نظر کارشناسان در پاریس خلاف نظر وی بود و حاکی از واقعی بودن رشد جنبش اسلامی  بود ولی آن را تهدیدی نمی دانست. وانگهی، دو سال پس از به قدرت رسیدن جانشین بورقیبه در انتخابات مجلس در 1989 که تا حدودی آزاد بود، هواداران اسلام گرایان 14 درصد رای آوردند. با وجود این، بن علی حزب را منحل و هزاران هوادار آن را زندانی کرد که برخی در زیر شکنجه به قتل رسیدند. او هرگز از تکان دادن مترسک اسلام گرایان دست برنداشت. و این امر موجب پشتیبانی قدرت های غربی  ونیز بیشتر دولت های عربی از او گشت. این دولت ها خود از همین ترفند برای خفه کردن کل اپوزیسیون از جمله لائیک ها استفاده می کنند.

آقای غنوشی آن طوری نبود که تبلیغات تونس معرفی می کرد. من که در محل تبعید او لندن، در سال 1990 او را ملاقات کرده بودم، استنباطم این بود که «شیخ»، عنوانی که برایش دکترای الهیات از دانشگاه سوربن را به ارمغان آورد – فرد با ایمان پرشور و پیرو اسلام رهائی بخشی است که عدالت و بهزیستی همه شهروندان را تضمین کند. ولی به عنوان استاد فلسفه، نظراتش را با چنان ظرافتی همراه با خردمندی طرح می کرد که بن علی در صحبت های خصوصی، «هراسناک» ارزیابی اش می کرد. در جهان عرب، او با تجدد اندیشه و وابستگی اش به یک جامعه کثرت گرا از رهبران اسلام گرای دیگر تمیز داده می شد. و این خصلت وی بود که از نگاه رژیم خودکامه بیشتر از طرفداران مشی خشونت آمیز خطرناک تر جلوه می کرد.

در یک گفتگوی طولانی که در ژوئن 1996 در لندن با او داشتم (فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی وی را رد کرده بود)، او توضیح می داد که کاربرد زور «اثر معکوسی» دارد، همان طوری که تجربه نقاط دیگر نشان داده است. به همین رو، او کسانی از اعضای حزب را که برای تضعیف رژیم بن علی ، دست زدن به سوءقصد را توصیه می کردند، از حزبش اخراج کرد.  او با جنبش هائی هم نظر بود که با موفقیت روش مشارکت در زندگی سیاسی، در مجلس و حتی در برخی حکومت های کشورهای عربی را برگزیده بودند. سمت گیری او به «دموکرات های اسلامی» ترکیه شباهت داشت که موفق شدند از راه های پارلمانی به قدرت برسند. آنان به نظام لائیکی که کمال آتاتورک پایه گذاشته است، پای بندند. غنوشی، مرتبا سوءقصدهائی را که جنبش های دیگر منتسب به اسلام مرتکب می شدند، محکوم می کرد. از این رو، برای من طبیعی بود که در دوران مسئولیت دیپلماتیکم در تونس، با او مثل بقیه مخالفان تونسی رفتار کرده و نامش را به مدعوین ضیافت های سفارت اضافه کنم. و روشن بود که او با کمال میل در آن ها شرکت می کرد. این اقدام من برخی را می آزرد.

این حرکت خلاف جریان، نمی توانست تنها عامل تیرگی تدریجی روابط من با وزیر کشور وقت بوده باشد. در روز خداحافظی از وزیر کشور، بن علی با خشمی آشکار از من پرسید که چرا من او را مامور سیا دانسته  و فردی با جاه طلبی مبالغه آمیز ارزیابی می کردم؟

و او برای اثبات گفته اش، تقریبا کلمه به کلمه، تلگرام های محرمانه مرا که به وزارت خارجه فرانسه فرستاده بودم، بازگوئی کرد....

سفیر نیز از حلقه شبکه های جاسوسی او در امان نمانده بود.

---- 

 

عنوان اصلی مقاله:

Souvenir d’un diplomate, par Eric Rouleau

 

*OAS  سازمان نظامی مخفی، یک سازمان مخفی سیاسی- نظامی فرانسوی بود که خواهان حفظ وضع استعماری در الجزایر بود. این سازمان که در سال 1961 تاسیس شد، دست به قتل های زیادی در الجزایر زده و در مخالفت با استقلال الجزایر، یک بار نیز به جان ژنرال دوگل سوء قصد کرد.

 

http://ir.mondediplo.com/article1654.html

 

لوموند دیپلماتیک، فوریه 2011